کد مطلب : ۳۴۵۲۹
شناخت هدف سیدالشهدا(ع)
رضا استادى
مصاحبه كننده: از زمان امام سجاد به بعد ائمه علیهم السلام اهتمام داشتند كه داستان كربلا به عنوان یك درس تلقى شود و براى مسلمانان جنبه سیاسى و تربیتى داشته باشد و در واقع براى جامعه اسلامى یك الگو باشد. اگر چنین است پس به ناگزیر باید قضیه امام حسین را طورى تفسیر كنیم كه به درد ما هم بخورد و ما بتوانیم از آن استفاده تربیتى و الگویى هم بكنیم. اگر قضیه را یك وظیفه به فرمان خداوند بدانیم، یك ماجراى اختصاصى خواهد شد و دیگر قابلیت الگو قرار گرفتن را نخواهد داشت. بیانات شما در تفسیر حادثه عاشورا ناظر به كدام یك از این دو جنبه است؟
جواب:
این دو جنبه هر دو در كنار هم اند؛ یعنى در عین اینكه عاشورا نسخه آموزنده اى براى همه مى باشد، در عین حال یك ماجراى الهى هم هست. داستان امام حسین یك مجموعه دو بعدى است. در اسلام در مواردى لازم است كه انسان براى حمایت و دفاع از این و یا ترویج آن جان خود را فدا كند. امام حسین این اصل را پیاده كرد؛ یعنى كار امام از حیث اصل و قانون، مسأله تازه اى نیست، بلكه از جهت پیاده كردن این اصل تازگى دارد و اگر مى گوییم الگوست یعنى باید ببینیم كه امام حسین در آن شرایط بسیار دشوار چگونه رفتار كرد تا ما هم در عمل آن را به كار گیریم؛ یعنى امام حسین حركت خود را از جایى شروع كرده و به جایى ختم نمود. در طول این حركت، در طول این چند ماه، جاى جاى رفتار و سیره امام حسین براى همه آموزنده و الگوست، ولى در كنار این جنبه ها نكاتى نیز هست كه مخصوص ایشان است و چیزى نیست كه دیگران به آن عمل كنند. یكى خود جمع شدن این مجموعه در كربلا و اینگونه شهید شدنشان فكر نمى كنم براى ما الگو باشد. فرض كنیم كه ما یك فرمانده لشكر و فرمانده كل داریم و این فرمانده كل هم یك عده امراى ارتش دارد و اكنون در موقعیتى قرار گرفته ایم كه یا باید فرمانده كل به تنهایى كشته شود و یا هم او و هم امراى ارتش او كشته شوند. قضاوت ما در چنین شرایطى اینگونه است كه فرمانده كل كشته شود و دیگران زنده بمانند، اما كشته شدن همه دیگر نمى تواند براى ما الگو باشد. این از همان برنامه هاى اختصاصى امام حسین است؛ یعنى از همان برنامه هاى اختصاصى كه على اكبر و على اصغر و... را شامل مى شد و اگر سؤال شود كه آیا شما داستان كربلا را برنامه از پیش تنظیم شده از سوى غیب مى دانید كه اصلاً هیچ یك از جهات آن براى مردم الگو نیست، مى گوییم نه، ولى در عین حال نمى توانیم بگوییم همه جهات آن براى همه الگوست، و در این ماجرا كارهاى اختصاصى نیز انجام شده است؛ كارهایى كه فقط مى بایست امام حسین انجام دهد.
خلاصه بیان من این است كه در عین اینكه عاشورا یك برنامه از پیش تنظیم شده الهى است ولى امام حسین جریان را طورى به پیش برده است كه هر كس امام حسین را امام هم نداند، كاملاً كار او را منطقى و معقول مىشمارد و در این صورت حركت او مىتواند براى دیگران الگو قرار گیرد و آموزنده باشد، با توجه به این مطلب كه در آن یك سلسله وقایعى نیز هست كه مىتواند اختصاصى اهل بیت باشد. البته ممكن است زوایا و قطعاتى از تاریخ بر ما پوشیده مانده باشد كه اگر آنها نیز در اختیار ما بود، همین وقایع را هم شاید مىتوانستیم توجیه كنیم.
م: فرمودید مسائلى در قضیه كربلا رخ داده كه اختصاصى امام است. منافاتى ندارد كه حادثه كربلا در قسمت هایى اختصاصى باشد؛ یعنى ویژه امام باشد، ولى قابل درس گرفتن هم باشد. مثلاً از این جهت براى همه مسلمان ها درس است كه فرزند رسول خدا با آن عظمت و با آن مقام، وقتى حمایت از دین مطرح مى شود، در راه اعتلاى دین جان خویش را به آن شكل نثار مى كند.
ج: این كاملاً درست است. اگر ما بخواهیم نمونه بیاوریم، در سیره ائمه مثال هاى زیادى وجود دارد به عنوان مثال ما باید از ایثارها و گذشت هاى امیرالمؤمنین درس بگیریم و درس هم مى گیریم. اما این خصوصیت كه حضرت امیر با پولى كه قرض كرده بود نان تهیه مى كند و در حالى كه خانواده او احتیاج دارند، آن را به دیگرى مى دهد و موارد مشابه آن چیزهایى نیست كه صددرصد بتواند براى دیگران الگو باشد. یعنى این رفتار در عین آموزندگى، جنبه اختصاصى هم دارد، یعنى ایثار و انفاق و كمك به محرومان و... را به ما مى آموزد، ولى در آن ریزه كارى ها و جزئیاتى هست كه ما درست نمى توانیم آنها را بفهمیم و متابعت كنیم. این است كه گفته مى شود وقتى كه مى خواهید سیره ائمه را بیان كنید، تدریس كنید، توجه داشته باشید كه قسمت هایى از آن براى ما قابل تحلیل نیست كه بتوانیم بگوییم مردم هم همانگونه عمل كنند. در داستان حضرت ابوالفضل، یكى از علماى خودمان گفته است كه چرا كسى كه به آب رسیده آب نخورده است؟ (حال چه آب را بتواند به دیگران برساند یا نرساند؟) و بعضى از علما كه قدرى سطحى نگاه كرده اند گفته اند این مطلب دروغ است، نسبت ندهید؛ ولى این امر كاملاً محتمل است، حال اگر طورى است كه دیگران نمى توانند آن را انجام دهند باید بگویند كه او خیلى از ما بالاتر بوده است و كارهایى را مى توانسته انجام دهد كه ما نمى توانیم.
در گذشته كسى از من پرسید چطور است كه همه منبرى ها هر چه مى گویند دست آخر گریز به قصه امام حسین مى زنند؟ من گفتم براى اینكه همه چیز در آن هست و اگر یك سخنران ورزیده باشد مى تواند از آن حادثه كمال استفاده را ببرد. مثلاً نمازى كه در كربلا خوانده شده است؛ از این آموزنده تر براى نشان دادن اهمیت نماز؟! اما آیا مى شود این جنبه را هم درس دانست كه كسى جلو بایستد تا دیگرى تیر نخورد و نماز بخواند؟ به نظر من این قسمت ها باید لااقل از حیث الگو بودن مسكوت بماند. و به همان درس هاى كلى اكتفا شود. اینكه امام حسین خود مى بیند كه یك نفر به خاطر نماز خواندن او در معرض كشته شدن قرار مى گیرد و چیزى نمى گوید، خود گویاى آن است كه مى خواهد اهمیت نماز را تا آنجا كه مى شود نشان دهد، اما آیا این كار براى دیگران نیز قابل پیروى است و یا نه، من اینها را نمى دانم به نظر من در سراسر داستان كربلا از آغاز تا پایان، آموزندگى در همه مراحل وجود دارد، ولى خصوصیات و ویژگى هایى هم در آن هست كه بیشتر به نظر مى رسد مختص امام حسین بوده و جزء همان كارهایى است كه از ایشان خواسته اند. در اخلاق هم گفته اند شما به ما نمى رسید. ایشان كارهاى بسیار بزرگ و بلندى انجام داده اند و نباید دیگران فكر كنند كه آنها هم مى توانند از عهده چنین كارهایى برآیند.
م: شما بحث انجام وظیفه را پیش كشیدید. على القاعده نباید بین مسأله انجام وظیفه و تعبد و تحلیل هاى عقلانى كه انجام گرفته، تعارضى وجود داشته باشد. بلكه اصولاً ما تحلیل مى كنیم كه بفهمیم چرا آن وظیفه انجام گرفته است.
ج: البته ارتباط دادن این دو الزامى نیست. با یكدیگر تعارض ندارند ولى ارتباطشان نیز حتمى نیست. وقتى ما نمونه اى چون داستان ابراهیم و اسماعیل را داریم، اینجا هم ممكن است آنگونه باشد.
م: اگر ما در تحلیل مواردى را استثنا كنیم و آنها را نكات اختصاصى بدانیم، آیا در این صورت آنان را از مجموعه بشرى بودن خارج نكرده ایم كه در نتیجه هم فضایل آنان را از بین برده ایم (زیرا فضیلت به شمار آمدن ویژگى هاى آنان به لحاظ همانند شمردن آنان با ماست) و هم از جنبه امام و مقتدا بودن و مورد پیروى قرار گرفتن آنها را خارج كرده ایم؟ البته ممكن است به مواردى برخوریم كه به دلیل پیچیدگى مسئله از تحلیل آن ناتوان باشیم، اما اینكه اساساً آنها را اختصاصى و ویژه امام بدانیم چگونه است؟
ج: اگر بگوییم امام صد كار انجام مى دهد كه هیچ كدام آنها براى مردم قابل تبعیت نیست، این با امامت نمى سازد، با پیغمبرى نمى سازد. اما اگر گفته شود كه پیغمبر، پیغمبر است ولى در مواردى وظیفه اختصاصى دارد (كه همین طور هم هست) یعنى در همه جا باید از او تبعیت كنیم، الّا این موارد كه مختص به ایشان است، این منافاتى با پیغمبرى ندارد. زیرا كیفیت اعمال هم اینگونه است، یعنى از جهت كیفیت، عمل آنان طورى است كه براى دیگران قابل پیروى نیست.
م: به نظر شما در داستان عاشورا چه ابعاد ناشناخته و مغفولى وجود دارد كه باید بیشتر به آنها پرداخته شود؟
ج: به عنوان ابعاد ناشناخته چیزى در نظرم نیست، اما آنچه باید به آن توجه شود این است كه برخى از ابعاد به نادرستى شناخته شده و برداشت هاى ناصحیح درباره عاشورا شكل گرفته است. به نظر من بیشتر روى این جنبه باید كار شود؛ یعنى تقریباً همه مدعى شناختاند، یك داستان هزار و چهارصد ساله است. هزار و چهارصد سال است كه درباره اش سخن گفته اند و نوشته اند و از آن بهره بردارى شده است، ولى این ابعاد شناخته شده در بسیارى از موارد نیاز به تجدیدنظر و اصلاح دارد چون اگر ادعاى شناخت شود ولى شناخت ها اشتباه باشد و مطابق با واقع نباشد، علاوه بر اینكه سودى نخواهد داشت، همان زیان هاى سابق را نیز در پى دارد. اگر مثلاً مجالس و محافل روضه 200 سال پیش به همان صورت باقى مى ماند و اگر عامه مردم ما مثل 200 سال پیش فكر مى كردند، آیا نظام اسلامى برقرار مى شد؟
م: آیا از این ابعاد بد شناخته شده كه به آن اشاره كردید مورد خاصى را به خاطر دارید؟
ج: بله، مثلاً خود عزادارى امام حسین به نظر مى آید كه خوب شناخته نشده، در عین اینكه همان ناشناخته اش هم خیلى مؤثر بوده است. نوحه سرایى براى امام حسین و سرودن اشعار در مصیبت امام حسین مسئله اى است از اول هم بوده است، به خصوص شعر و ادبیات در این ناحیه خیلى كارآیى داشته است، اما وقتى انسان به اشعار بر مى گردد مى بیند كسانى كه در این كار بوده اند چندان شناخت درستى نداشته اند، ما از قرن ها قبل شعر مربوط به كربلا داریم، اما شعرها محتواى آموزنده اى نداشته است. اینگونه شعر سرودن درست نیست؛ اگر هم زمانى متداول بوده است امروز دیگر درست نیست. روى این ابعاد باید بیشتر كار شود. در حال حاضر مرثیه خوانى ما، روضه خوانى ما، منبر و مجالس و محافل ما و طرز فكرى كه عامه مردم نسبت به امام حسین علیه السلام و قصه عاشورا دارند، رشد یافته و پیشرفت كرده، اما هنوز كار زیادى لازم است تا دركى از عاشورا ایجاد شود كه هم قداست كربلا محفوظ بماند؛ هم حماسى بودن آن حفظ شود و هم تمامى ابعاد اخلاقى و ویژگى هاى آن به درستى شناخته گردد و هم یك الگوى منطقى باشد كه بتوان از آن الهام گرفت و درست آموخت. حتى در این زمینه ما كتاب خوب خیلى كم داریم. باید در زمینه همه ابعاد این قصه كار جدّى انجام گیرد و جهات الهام بخش آن به طور روشن بیان شود. البته معنى این سخن آن نیست كه چیزهایى را بى جهت زیر سؤال ببریم، چیزهایى كه بود و نبودشان یكسان است و پىگیرى آنها اثرى ندارد. اگر مى گوییم باید اصلاح شود منظور مسائلى است كه نوع درك و برداشت ما از آنها مهم است، اما اینكه مثلاً بررسى كنیم كه حضرت على اكبر بیست و هفت ساله بوده است نه هیجده ساله و یا اینكه زن و بچه داشته یا نه، اینها مسائل درخور پیگیرى نیست و بر فرض، اشتباه هم در آنها باشد به هیچ جا بر نمى خورد. درست است كه به عنوان یك مسئله تاریخى مى توان اینها را مورد بررسى قرار داد ولى منظور این نیست كه كسى كتاب هاى ما را، مقاتل ما را از این به بعد زیر سؤال ببرد و بگوید مثلاً در این مقتل دویست دروغ نقل شده است و بعد كه مى خواهد موارد آن را نشان دهد، مسائلى نمونه بیاورد كه دروغ بودن و نبودنش هیچ اثرى ندارد. اگر كسى قصد اصلاح دارد باید به دنبال ابعادى برود كه اشاره شد، در نوشته اى از یك استاد دانشگاه خواندم كه ما مسئله كربلا را باید از رجزهاى كربلا بشناسیم؛ یعنى اگر بخواهیم با كربلا آشنا شویم، باید ببینیم كربلاییان چه مى گفتند، در میدان حرفشان چه بود، فریادشان چه بود. این بهتر از این است كه شعرهاى سست و بى محتوا را بخوانیم. این مطلب نكته اى است كه نفى و اثبات آن منشأ اثر است، اما خیلى چیزهاست كه نفى و اثبات آنها تفاوتى ایجاد نمى كند.
برخى مطالب است كه اگر در آنها كندوكاو شود، جز اینكه قداست داستان كربلا را خدشه دار كند، یعنى مردم بگویند اینكه دروغ بود، آن یكى هم مثل همان است و... اثرى ندارد. حتى بعضى از مسائلى كه مرحوم شهید مطهرى مورد چون و چرا قرار داده مانند قضیه تشنگى و آب خواستن و... گمان نمى كنم پرداختن به آنها صحیح باشد. البته قصد مرحوم مطهرى از پرداختن به این بحث، نفى مطالبى بوده است كه جنبه ذلت و خواهش از دشمن دارد. باید به مبلغین گفته شود كه از بیان مطالبى كه از آنها اظهار ذلت احساس مى شود خوددارى كنند زیرا شعار امام حسین، شعار ذلت نبوده، شعار عزت بوده است؛ اما با مثال ها و موارد باید خیلى با دقت و ظرافت برخورد شود.
ضرورت حفظ قداست عاشورا
نكته دیگر اینكه اگر در بیان داستان كربلا جنبه هاى الهى آن كمرنگ شود. این هم یك لطمه است. اگر هم كسى چنین رأیى دارد كه این حادثه به عنوان یك كار بشرى و به عنوان حركت یك رهبر باید معرفى شود، باید با لطافتى تمام آن ظرافت هاى الهى مسئله را هم با او همراه كند تا آن قداست حفظ شود. هیچ وقت مردم ما حادثه كربلا را حتى با جنگ احد مقایسه نمى كنند. در اعتقاد مردم ما داستان كربلا از شأن و ارزش خیلى والایى برخوردار است. این تحلیل در برخى از كتاب ها كه حادثه عاشورا را مانند جنگ احد و جنگ بدر معرفى كرده اند، اصلاً قابل قبول نیست. حادثه عاشورا در عرف شیعه عظمت ویژه اى دارد كه اگر بخواهد جنبه بشرى به خود بگیرد، به اصل آن لطمه مى خورد. در همه تحلیل ها جنبه قداست عاشورا كه در جامعه شیعه تثبیت شده است - به طورى كه با یك «یا حسین» مى توان یك جمعیت را بسیج كرد - باید محفوظ بماند و آن اهمیت قصه - كه لا یقاس بها احد - و بى همانندى آن نباید كمرنگ شود.
فلسفه و اهداف نهضت عاشورا
م: تحلیل و تفسیر ماهیت حركت و قیام سیدالشهداء، چرایى، انگیزه ها و اهداف آن، پرسش هاى چندى را در برابر اندیشمندان و محققان قرار داده است كه بر اساس نوع پاسخ به این پرسش ها، دیدگاه ها و برداشت هاى متفاوت و گاه متضاد از رویداد عاشورا شكل گرفته است.
امام در حركت خویش چه هدف یا هدف هایى را به دنبال بودند؟
شهادتخواهى، احیاگرى و اصلاح طلبى، امر به معروف و نهى از منكر، انجام وظیفه و اداى تكلیف الهى، سرنگونى حاكمیت جور یزیدى و برپایى حكومت عدل اسلامى، از جمله دیدگاه هاى عمده اى هستند كه در تفسیر حركت امام و تبیین انگیزه و اهداف آن از سوى اهل تحقیق و نظر، پیشنهاد شده است.
دیدگاه شما در تبیین فلسفه و اهداف نهضت عاشورا و پرسش هاى مطرح در این باب چیست و نسبت رأى برگزیده خویش را با دیگر برداشت ها و نظرات موجود چگونه ارزیابى مى كنید؟
اعتراض به وضعیت موجود، انگیزه آغازین حركت امام علیه السلام
ج: جمله معروفى از امام حسین علیه السلام در آغاز حركتشان نقل شده است: و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة بوال مثل یزید؛ این جمله حاكى از این است كه امام حسین از اینكه یزید در رأس حكومت قرار گرفته، براى اسلام احساس خطر مى كرده است. چه ما این را با توجه به امامت امام در نظر بگیریم و چه منهاى آن؛ یعنى چه با توجه به اینكه امام حسین، امام معصوم است و چه با قطع نظر از عصمت و امامت ایشان، به هر حال دیدگاه امام این بوده است كه وضع دگرگون شده و امروز، دیروز نیست و حتماً باید حركتى انجام شود؛ یعنى امروز كه یزید در رأس حكومت قرار گرفته، شرایط با دیروز كه معاویه و گذشتگان بر سر كار بودند تفاوت دارد. حال این تفاوت را چگونه تحلیل كنیم و چگونه بیان كنیم خود بحثى دیگر است و این خیلى روشن است كه امام حسین احساس مى كرده است كه حتماً باید حركتى صورت پذیرد و این است كه خیلى زود این حركت را شروع مى كند و از مدینه به مكه عازم مى شود و این سفر را شاید بتوان به اصطلاح، یك هجرت معترضانه نام نهاد. لازم نبود كه آنها امام را تبعید كنند تا همه بفهمند ایشان اعتراض داشته و مخالف بوده و آنها او را تبعید كرده اند، بلكه هجرت خود حضرت كفایت مى كرد؛ یعنى هر كس كه مى شنید امام حسین از وطنش كه مدینه است به مكه آمده و در آنجا مقیم شده است، به اعتراض امام پى مى برد. مقصود اول امام حسین این است كه به شرایط موجود اعتراض كند، چه این اعتراض مؤثر واقع شود، چه مؤثر واقع نشود.
امر به معروف و نهى از منكر، مبناى حركت معترضانه امام علیه السلام
این حركت و اعتراض با هجرت و انتقال از مدینه به مكه صورت مى گیرد و اگر ما قدرى دقیقتر بنگریم مى توانیم همان واژه اسلامى امر به معروف و نهى از منكر را بر این حركت و اعتراض اطلاق كنیم اعم از اینكه مؤثر باشد یا نباشد؛ چون بعضى از امر به معروف ها و نهى از منكرها غیر مؤثر، در تاریخ مى ماند و آثار بعدى دارد. بله، برخى از امر به معروف ها و نهى از منكرها هست كه اگر انجام شود نه اثر آنى دارد، نه اثر در دراز مدت، و دلیلى بر انجام چنین امر به معروف و نهى از منكرى وجود ندارد اما اگر اثر فعلى دارد باید حتماً انجام گیرد و اگر اثر فورى ندارد و آثار آن در دراز مدت ظاهر مى شود باز هم باید به انجام آن مبادرت كرد. دوره اى كه امام حسین در مكه به سر مى برد، همین اعتراض به عنوان امر به معروف و نهى از منكر تلقى مى شود و در واقع امام در حال امر به معروف و نهى از منكر قولى و عملى بوده است، هم عملاً كه ایشان اعتراض خود را در عمل نشان داده است و هم قولاً چه اینكه هر كس از علت اقدام ایشان سؤال كند خواهد گفت كه ما به وضعیت موجود معترض هستیم، از ما بیعت خواستند، زیر بار نرفتیم و بیعت نكردیم و روشنگرى خواهد كرد.
دلالت ظاهرى دعوت كوفیان بر فراهم بودن شرایط امر به معروف
در این میان وقتى كه عده زیادى از مردم كوفه از ایشان دعوت كردند كه به اینجا بیایید و حكومتى تشكیل دهید و ما از شما حمایت مى كنیم (ابتدا اشاره كردم كه هم با توجه به عالم بودن و امام بودن و معصوم بودن امام و هم با صرف نظر از این مسائل بحث را دنبال مى كنیم) امام حسین با قطع نظر از امامت احساس مى كند كه آن اعتراض و امر به معروف اكنون شرایط بهترى پیدا كرده، عده فراوانى هستند كه طالب اند به امام ملحق شوند و آن طور كه ادعا مى كنند خواهان تشكیل حكومت هستند، ولو اینكه وقتى حكومت تشكیل شود باز مسئله دارد. خیلى كه پیشرفت كند تازه مثل داستان امیرالمؤمنین على و معاویه خواهد شد یعنى وقتى امام حسین به كوفه برود و آنها هم بر قول خود پایدار باشند و امام حسین بتواند حكومتى تشكیل دهد، تازه اول ماجراست، اول درگیرى است. ولى امام حسین احساس مى كند كه آن اعتراض و امر به معروف در این شرایط خیلى قوى تر و خیلى بهتر انجام مى شود. ولو اینكه تنها در منطقه محدودى حكومتى تشكیل شود، با تشكیل این حكومت همه دنیا مى فهمند كه نه تنها امام حسین، بلكه عده زیادى (ده ها هزار نفر) با حكومت یزید مخالف اند و به حكومت مركزى آنجا اعتراض دارند و خودشان حكومت تشكیل داده اند.
عدم اعتماد قلبى امام به وعده كوفیان و ضرورت اتمام حجت با آنان
این جریان طبیعى مسئله تا اینجا، با قطع نظر از مقام عصمت و امامت امام مى باشد، اما با توجه به روایات فراوانى كه از رسول خدا و امیرمؤمنان در گذشته براى امام حسین نقل شده و به ایشان خبر داده اند كه در عراق كشته مى شود، اكنون كه به طرف كوفه حركت مى كند و دعوت آنها را لبیك مى گوید و اجابت مى كند، چون سخنان پیامبر در خاطر او هست و احتمال مى دهد آن شهادت در همین سفر محقق شود، خیلى به دعوت آنها خوشبین نیست در عین اینكه چون در ظاهر او را دعوت كرده اند، باید برود، ولى با آن ذهنیت احتمال مساوى براى شكست و پیروزى مى دهد؛ 50% احتمال مى دهد كه در این حركت توفیقى باشد و 50% هم احتمال مى دهد به شكست بیانجامد. اینجاست كه وقتى امام حسین را یك فرد عادى فرض كنیم، مسئله اتمام حجت مطرح مى شود و حضرت این طور مى اندیشد كه امر به معروف با تشكیل حكومت به نحو خیلى مؤثرترى انجام مى شود، ولى احتمال قابل توجهى نیز وجود دارد كه این كار محقق نشود و این سفر، همان سفر شهادتى باشد كه از آن خبر داده اند. اینجا مسئله اتمام حجت به طور جدى مطرح است كه بالاخره مردمى از ایشان خواسته اند كه به كمك آنها برود و امام باید برود و به آنها ملحق شود كه حجت بر آنها تمام شده باشد. در این هنگام امام حسین از یك سو با یزید و امثال یزید رو در روست و از سوى دیگر با مردمى كه به او اظهار علاقه و حمایت مى كنند. امام احتمال مى دهد كه این سفر، سفر پیروزى نباشد بلكه همان سفر شهادت باشد و مردم به وعده خود وفا نكنند و با یك تهدید از میدان به در روند، اما حتماً باید اقدام كند، چون اگر به خاطر این احتمالات از حركت صرفنظر كند، حجت را بر آنها تمام نكرده است.
جمعپذیرى تفسیرهاى گوناگون از حركت امام علیه السلام
بنابراین نتیجه مى گیریم كه امام حسین علیه السلام منهاى اینكه معصوم باشد، مى خواهد اعتراض كند، مى خواهد امر به معروف كند، مى خواهد حجت را بر مردم تمام كند و بر فرض وفاى مردم به عهدشان، مى خواهد حكومت تشكیل دهد. این هر چهار مطلب درست است؛ یعنى رأى آنكه مى گوید هدف امام اعتراض بوده و ایشان با حركت خود قصد ابراز مخالفت و اعتراض داشته است، صائب است و هر كس هدف را امر به معروف بداند، باز درست است. حركت به منظور اتمام حجت و یا به قصد تشكیل حكومت نیز فرض هاى صحیحى است. اینها همه در یك راستا بوده و با یكدیگر قابل جمع اند.
سازگارى حركت امام علیه السلام با احتمالات گوناگون در فرجام حركت
اینجا باید توضیح دهم كه چه امام حسین، امام باشد و چه نباشد، چه به خاطر امام بودن عالم باشد و چه به كمك قراین خاصى در این مسئله عالم باشد، اقدام او با همه این مراتب؛ یعنى احتمال پیروزى، شك به پیروزى (احتمال مساوى پیروزى و شكست)، ظن به عدم پیروزى و یقین به عدم پیروزى سازگار است و با هیچ كدام تنافى ندارد؛ یعنى اگر امام حسین از حركت خود قصد اعتراض داشته است با هر چهار حالت، مى سازد. نباید گفته شود اگر امام حسین علم داشت، چرا اعتراض كرد. شرط اعتراض این نیست كه لزوماً با پیروزى همراه باشد. قصد امام نشان دادن اعتراض خویش است و این امر را بر خود واجب مى داند زیرا معتقد است: و على الاسلام السلام اذ بلیت الامة بوال مثل یزید. در این موقعیت اعتراض وظیفه اوست، حال به هر كجا كه مى خواهد برسد: كشته شود یا نشود. پیروز شود یا نشود، درباره امر به معروف نیز مسئله چنین است؛ این امر به معروف و نهى از منكر از آن امر به معروف و نهى از منكرهایى است كه امام حسین در هر صورت آن را بر خود فرض مى داند: اگر یقین دارد و اگر گمان پیروزى دارد، اگر شك به پیروزى دارد و اگر یقین به عدم پیروزى دارد، در هر صورت این امر به معروف تكلیف است و باید انجام شود. اقدام امام كارى معقول و صد در صد منطقى بود و اگر كسى دیگر هم به جاى امام حسین بود كه اصلاً امام نبود و تحلیل درستى از شرایط حكومت یزید داشت، دقیقاً به این رأى مى رسید كه همین كار را انجام دهد. اگر كسى به امام حسین مى گفت كه این اتمام حجت ممكن است به شهادت شما بیانجامد، حضرت پاسخ مى داد این اتمام حجت از آن اتمام حجت هایى است كه من باید آن را دنبال كنم، به هر جا كه مى خواهد برسد. حتى درباره تشكیل حكومت هم مسئله به همین صورت است؛ ممكن است كسى فكر كند كه تشكیل حكومت كار ساده اى نیست و خیلى ساده اندیشى است كه تصور شود اگر بر فرض، حكومتى تشكیل مى شد، به جایى مى رسید. اگر این اعتراض به امام حسین مى شد، حضرت پاسخ مى داد بر فرض كه مردم به عهد خود وفا كنند، باید حكومت تشكیل شود گر چه مشكلات فراوانى داشته باشد. این خلاصه تحلیلى است كه من در هدف قیام امام حسین (منهاى امامت ایشان) دارم.
دلالت قراین بر آگاهى امام علیه السلام از سرانجام نهضت
اما اگر امام حسین، امام معصوم باشد - كه به عقیده ما هست - هم دلایلى به طور كلى وجود دارد كه امام همه چیز را مى داند و هم اگر ما در بحث امامت معتقد باشیم كه ائمه هدى علیهم السلام همه چیز را نمى دانند، در این مورد خاص قراین نشان مى دهد كه امام حسین همه چیز را مى دانسته است؛ یعنى بر فرض، كسى معتقد باشد كه امامان همه چیز را نمى دانسته اند، نمى تواند منكر شود كه به موارد خاصى علم داشته اند، قضیه امام حسین از موارد خاصى است كه از روز آغاز سفر بیان فرمود. كسى كه سفرى را حتى با گمان پیروزى انجام مى دهد نباید اینگونه حرف بزند؛ نباید به قول معروف تو دل افراد را خالى كند؛ مرتب حرف هایى بزند كه تنها افراد محكم بمانند و افراد سست بروند؛ تنها آنهایى كه براى شهادت حاضرند بمانند و دیگران نمانند، چون در درگیرى هایى كه رخ مى دهد، جمعیت نقش زیادى دارد. این چنین نیست كه فقط افراد استوار تعیین كننده باشند. درست است كه در هر نهضت و حركتى (به خصوص اگر نهضت دینى و اعتقادى باشد) هسته هاى مركزى همان افرادى هستند كه پایگاه هاى عقیدتى محكمى دارند، ولى با كمك جمعیت هم خیلى كارها صورت مى گیرد و كسى كه آنها را در اختیار دارد نباید كارى كند كه نیروهایش را از دست بدهد؛ هم باید جمعیت را حفظ كند و هم هسته هاى مركزى را و به تعبیر عامیانه اش حتى باید به فكر سیاهى لشكر هم باشد تا وقتى به یزید خبر مى رسد كه امام حسین با یك جمعیت چند هزار نفرى در حال حركت است دچار رعب و وحشت شود، ولى كلمات امام حسین و برخوردهاى ایشان و اینكه اصرارى بر گرد آوردن كسى ندارد و حتى با همان ها هم كه با او آمده اند، طورى صحبت مى كند كه آنها از هر كجا كه بخواهند مى توانند آزادانه رها كنند و باز گردند، خلاف این را نشان مى دهد.
ممكن است گفته شود بعضى از كلمات امام حسین مربوط به اوایل سفر نیست، مربوط به اواسط یا اواخر آن است. این را كسى نمى تواند منكر شود كه از وسط راه كه خبرهاى تازه اى مى رسید، دقیقاً امام حسین مى دانست كه چه خواهد شد و باید بگوییم كه امام حسین با علم به عاقبت كار، اقدام خود را ادامه داد یعنى ما معتقدیم امام حسین به عنوان امام، همه چیز را مى دانست و از روز اوّل كه اعتراض خود را شروع كرد، علم هم به نتیجه آن داشت، آن علم در كنار اعتراض او بود و این دو منافاتى با یكدیگر ندارد؛ یعنى با اینكه امام علم دارد كه این اعتراض به شهادت مى انجامد، باید آن را انجام دهد، علم دارد امر به معروف او به شهادت منتهى مى شود، ولى در عین حال باید به انجام آن مبادرت ورزد. اجابت دعوت كوفیان و طرح تشكیل حكومت نیز با علم به شهادت منافات ندارد و ما معتقدیم كه حضرت از ابتدا سرانجام كار را مى دانست.
اگر بخواهیم قدرى تنازل كنیم، هنگام حركت از مكه از فرمایشات امام حسین علیه السلام روشن است كه مى داند چه خواهد شد و اگر بخواهیم بیشتر تنازل كنیم، از اواسط راه دیگر كاملاً روشن است كه سفر ایشان، سفر پیروزى نیست، ولى امام حسین بر همان كلام اول خویش باقى است كه شرایط، شرایطى است كه باید اعتراض كرد؛ باید امر به معروف كرد؛ باید زیر بار بیعت یزید نرفت؛ چون اگر امام حسین بخواهد از آنجا برگردد یا باید بیعت كند و یا خود را در معرض همان ناامنى قرار دهد. وقتى امام حسین در مدینه امنیت ندارد و عدم امنیت باعث مى شود كه مقدمه هجرت فراهم شود، و در مكه هم امنیت وجود ندارد، اگر در اثناى راه هم خود را ببازد و قصد بازگشت كند، دیگر در ناامنى كامل است. یعنى هر لحظه احتمال مى رود كه امام حسین را از بین ببرند. این است كه چنین سخنى پذیرفته نیست كه حضرت باید از وسط راه بر مى گشت. برگشتن با همان ناامنى ها و خطر كشته شدن توأم بود. اگر حضرت مى خواست امنیت صورى پیدا كند، مى بایست بیعت كند و از طرفى امام حاضر است كه زیر بار بیعت نرود و در این راه به شهادت برسد؛ نه به صورت غیرعقلایى كه بازگردد و بیعت نكند و كشته شود، بلكه راه خود را ادامه مى دهد تا به هر سرانجامى كه مى خواهد منتهى شود. بنده روى این نكته تأكید دارم كه خود اینكه حضرت نه در مدینه و نه در مكه امنیت نداشته؛ یعنى به دلیل وجود آن ناامنى ها مى دانست (اگر ایشان را امام فرض كنیم) و یا حدس قوى مى زد (اگر امامت ایشان را در نظر نگیریم) كه كشته مى شود، مسئله ادامه حركت را خیلى موجّه مى كند كه حضرت باید همان مسیرى را كه از او دعوت شده و آن را در پیش گرفته بود ادامه مى داد؛ البته از اینجا به بعد مسئله همان مسئله وظیفه الهى است.
با تحلیلى كه من كردم ممكن است كسى اعتراض كند كه شما اصلاً آن بعد وظیفه الهى را نادیده گرفتید كه امام حسین وظیفه داشته كه حركت كند و به مكه برود و از آنجا به عراق بیاید و كشته شود و با شهادت خود اسلام را احیا كند. پاسخ مى دهم: تحلیلى كه من كردم هیچ تنافى اى با بعد وظیفه بودن اقدام امام ندارد؛ بنابر این حركت امام حسین هم تحلیل منطقى دارد و هم وظیفه الهى او بوده است؛ بله، فقط موضوع به همراه آوردن اهل بیت مى ماند كه یك مسئله جداست و خیلى قابل تحلیل نیست؛ یعنى اگر ما بخواهیم مسئله را عادى تلقى كنیم و امام حسین را انسانى عاقل و اعقل عقلا بدانیم اما امام معصوم ندانیم و از طرفى بگوییم عدم پیروزى یقینى یا ظنى است، در چنین شرایطى چگونه مى توان این اقدام امام را تحلیل كرد؟ تازه اگر امام به پیروزى یقین داشت باز هم نباید اهل بیت را با خود مى برد زیرا اگر امام پیروز مى شد و حكومتى تشكیل مى شد، حكومتى نبود كه حضرت در آن زندگى آسوده اى داشته باشد. تقریباً به ذهن چنین مى آید كه باید اهل بیت مى ماندند به خصوص كه حضرت از آغاز آنها را به مكه آورد، چون شرایط به یزید اجازه نمى داد كه اهل بیت امام را مورد اذیت و آزار قرار دهد. درست است كه آنها خیلى خبیث بودند ولى اگر امام حسین به تنهایى، بدون اینكه با زن و بچه همراه باشد، به عنوان اعتراض، از مدینه عازم مكه مى شد، شرایط به گونه اى نبود كه آنها بتوانند مزاحمتى براى اهل بیت فراهم كنند، امام حسین با این كار مى خواسته است زن و فرزندانش در دست دشمن نباشند. میدان جنگ نبود كه بگوییم اهل بیت به دست دشمن مى افتادند.
م: واقعه حَرّه كه سال بعد اتفاق افتاد نشان مى دهد كه اینها وقتى وارد مدینه شدند به هیچ كس رحم نكردند.
ج: در همان واقعه امام سجاد را استثنا كردند. تا حدى درست است كه بگوییم برخورد با اهل بیت در داستان حره دنباله ماجراى كربلا و شام بوده است، ولى مى گویند كه خود یزید سفارش كرده بود كه با امام سجاد كارى نداشته باشند و من فكر مى كنم آن سفارش به این خاطر بوده است كه شرایط آن شرایطى نبود كه در كربلا پیش آمده بود؛ یعنى امام حسین در كربلا به نقطه اوج مخالفت با یزید رسید و خود مخالفت امام حسین با یزید و شهادت ایشان به دست یزید، براى یزید ننگ بسیار بزرگى بود.
م: یك احتمال دیگر درباره انگیزه امام از به همراه آوردن اهل بیت وجود دارد و آن اینكه جدا بودن اهل بیت از ایشان موجب دغدغه خاطر و نگرانى ایشان بوده است.
ج: این بیان شاید تا حدى قابل قبول باشد، ولى نگرانى تنها بودن اهل بیت در مدینه و بودن امام حسین در مكه به نظر من كمتر از نگرانى همراه بردن اهل بیت با حضرت مى باشد آن هم در جایى كه خود ایشان مى گوید مى خواهند مرا كنار خانه خدا بكشند. به همراه آوردن اهل بیت تقریباً به نظر مى رسد كه هیچ توجیهى ندارد، مگر انجام فرمان الهى كه از عالم غیب به امام دستور داده شده است. از نظر تاریخى هم، بسیارى از قضایاى تاریخى با شرایطى همراه است كه همه زوایاى آن بر ما روشن نیست.
مثلاً ما در زمان خودمان زندگى امام امت قدس سره را كه در نظر بگیریم مى بینیم كارهایى كه ایشان در طى 30 - 20 سال انجام داده بسیارى از زوایایى آن در تاریخ منعكس نشده است. بنابر این به نظر مى آید كه این حركت بر همان عبارت معروف كه حضرت دستور داشته است كه اهل بیت را همراه خود ببرد و خداوند خواسته است كه آنها به اسارت درآیند تطبیق مى كند. داستان به همراه بردن اهل بیت تا آنجا كه در تاریخ خوانده ایم و اطلاع داریم جز با وظیفه الهى قابل توجیه نیست ولى به جز مسئله همراهى اهل بیت، حركت امام حسین منهاى امامت و منهاى علم غیب كاملاً قابل توجیه و تحلیل است و با توجه به علم غیب و امامت نیز كاملاً قابل توجیه است. یعنى اینها اصلاً با هم تعارض و تضادى ندارند.
م: در تحلیل كلى خود یكى از فرض هایى كه مطرح كردید، یقین به عدم پیروزى بود و در همین فرض هم یكى از احتمالات قیام امام را قیام براى تشكیل حكومت دانستید. این دو چگونه با یكدیگر قابل جمع است؟
ج: بله، طرح تشكیل حكومت یك اگر دارد؛ یعنى وقتى مى گوییم كه امام حسین مى خواهد با قیام خود اعتراض كند، دیگر اگر ندارد؛ مى خواهد امر به معروف كند، اگر ندارد؛ مى خواهد اتمام حجت كند، اگر ندارد؛ ولى وقتى مى خواهد حكومت برپا كند؛ اگر دارد؛ یعنى، اگر مردم همراهى كنند، حكومت تشكیل مى دهد. این فرض با یك اگر همراه است و خود امام هم به جهت علم امامت مى داند كه مردم همراهى نمى كنند.
م: بر فرض اینكه امام یقین دارد كه به تشكیل حكومت موفق نمى شود، باز اقدام براى تشكیل حكومت چگونه معنا پیدا مى كند؟
ج: یقین ظاهرى را مى گویید یا یقین از راه امامت را؟
م: شما در شق اول صرفنظر از امامت بحث كردید.
ج: بله، منهاى امامت طرح تشكیل حكومت یك اگر دارد: یعنى اگر مردم بر پیمان خود پایدار باشند حكومت تشكیل مى دهیم اما ما معتقدیم كه حضرت علم امامت هم دارد. مى دانیم كه ایشان در واقع یقین به عدم تشكیل حكومت دارد، مى داند كه چنین چیزى محقق نمى شود و در عین حال به آن علم ترتیب اثر نمى دهد و اینها را در بحث علم امام هم براى ما گفته اند؛ یعنى علم هایى هست كه مى شود به آنها ترتیب اثر نداد و آنها را نادیده گرفت.
م: همین سؤال به طور مشابه در فرض امر به معروف و نهى از منكر مطرح مى شود به این معنا كه وقتى امام یقین دارد كه امر به معروف نتیجه اى ندارد، انجام آن چه توجیهى دارد؟
ج: اعتراض و امر به معروف و... اگر هم اثر فعلى نداشته باشد، در آینده اثر دارد. لازم نیست كه امر به معروف اثر فورى داشته باشد، بلكه اگر اثر آتى و دور دست مهمى هم داشته باشد، براى انجام آن كفایت مى كند. بنده فكر مى كنم كه امام خمینى قدس سره هم درصدد این چنین امر به معروفى بود؛ یعنى اگر ایشان را با عوامل غیب مرتبط ندانیم، حدسشان این بود كه ایشان را از بین مى برند، ولى در عین حال مى دانست كه این حركت ادامه مى یابد. این، پیروى از كار امام حسین است. این حركتى است كه هر روزى شرایط آن ایجاد شود، باید آن را انجام داد؛ یعنى امر به معروفى كه بتواند در مسیر حوادث آینده اثر بگذارد و چنین تأثیرى در حركت امام حسین به طور واضح وجود داشته است.
م: از نهضت عاشورا در سطح فردى و اجتماعى و از ابعاد گوناگون سیاسى، عرفانى، اخلاقى، فرهنگى و ... چه درس هایى مى توان گرفت؟
احیا و استمرار نگرش حسینى مهمترین دستاورد عاشورا
ج: مهمترین آن همان است كه خود ائمه دنبال مى كردند. خواسته ایشان این بود كه این قضیه زنده بماند و زنده ماندن این داستان به معناى زنده ماندن این طرز فكر است؛ یعنى مهمترین و بالاترین بهره اى كه ما مى توانیم از عاشورا بگیریم زنده نگه داشتن این طرز تفكر و تلقین و القاى هر چه بیشتر آن به مردم است و این ثمره كوچكى نیست، تمام نهضت امام خمینى را مى توان معلول همین ثمره دانست، یعنى هم خود ایشان مانند امام حسین فكر مى كرد و معتقد بود كه باید اعتراض كند، باید امر به معروف كند، باید تشكیل حكومت دهد و این حركت به هر جا هم كه مى خواهد منتهى شود، باید انجام شود و هم در مردم چنین تفكرى را القا كرد. و این بعد از همه ابعاد مهمتر است؛ ولى از این بعد اصلى كه بگذریم، داستان كربلا ابعاد مختلفى دارد و در هر یك از این ابعاد مى تواند آموزنده باشد؛ مثلاً اخلاقیاتى كه در كربلا مطرح شده است خیلى قابل توجه است.
اصلاً سراسر سیره اخلاقى امام حسین و اصحاب ایشان از روز حركت تا هنگام شهادت و حتى اخلاق اهل بیت تا پایان اسارت مى تواند گویاى مكتب اخلاقى اسلام باشد چون در حادثه عاشورا وقایع خیلى عجیب و غریبى اتفاق افتاده است؛ مثلاً ماجراى برخورد امام حسین با حر و دار و دسته حر، حادثه بسیار عجیبى است. صداقت امام حسین با اطرافیانش و صداقت و صمیمیت اصحاب و یاران با امام حسین و با یكدیگر در طول این حركت از نمونه هایى كه از جنگ هاى رسول خدا نقل مى شود كه خیلى هم پرجاذبه است بسیار جذابتر است؛ یعنى بعدى كه واقعاً قابل استفاده است بعد اخلاقى قضیه است.
در جنبه هاى سیاسى هم به عقیده ما ائمه یك مجموعه هستند و به این مجموعه باید من حیث المجموع نگاه كنیم و از آن الگو بگیریم و درس بیاموزیم؛ اینكه مثلاً امام كاظم را جدا بررسى كنیم، امام رضا را جدا بررسى كنیم، از حیث بررسى خوب است ولى از جهت نتیجه گیرى باید آنها را در كنار هم قرار داد و از مجموع آنها درس گرفت. در این صورت از لحاظ سیاسى هم از داستان امام حسین مى توانیم بهره بگیریم، به خصوص اینكه بتوانیم سیره امام حسن و سیره امام سجاد را به آن ضمیمه كنیم. این از بعد سیاسى و اینكه یك مسلمان اهل سیاست، چگونه مى تواند منطقى رفتار كند، نه اینكه تحت تأثیر احساسات و بى حساب كارهایى انجام دهد، بسیار آموزنده است.
داستان كربلا خیلى حساب شده انجام گرفته است و اگر قبل و بعد آن را نیز در نظر بگیریم، از لحاظ سیاسى مى تواند براى همه نهضت ها آموزنده باشد. نباید تصور شود كه قصه كربلا تنها مسئله كشته شدن و شهادت بود، بلكه یك نهضت حسابشده و كاملاً منطقى و معقول بود.
م: امروزه كه ما در دوره تأسیس حكومت و استقرار نهادها هستیم، در عرصه سیاسى - اجتماعى چه الهامى مى توانیم از عاشورا بگیریم و این حركت چگونه براى امروز قابل بهره بردارى و استفاده است؟
گزینش و ترجیح دین و آیین بر خویشتن در هنگامه دو راهى ها، بزرگترین پیام عاشورا
ج: تنها و مهمترین عاملى كه مى تواند تمام این نهادها را تقویت كند و تقویت این نهادها، تقویت حكومت باشد و مشكلات این نظام تقلیل یابد و نظام استحكام پیدا كند، همان است كه امام حسین به آن عمل كرده است كه باید به دین، بیش از خودمان بها بدهیم. اگر عامه مردم اینگونه فكر كنند، همه چیز درست مى شود. امروز تقریباً هر كمبودى داریم، از این ناحیه است.
به عنوان نمونه مسئله گرانى را فرض كنید. این گرانى معلول هر عامل اقتصادى یا عوامل دیگرى باشد - مثلاً در برنامه ریزى اشتباه شده باشد - یك عامل بسیار مهم آن این است كه مردم در عمل حاضر نیستند كه سود خود را فداى نظام كنند. مى گویند نظام باشد، ولى سود ما هم باشد. امام حسین این درس را به ما داد كه اگر بر سر دو راهى دین و جان قرار گرفتى باید از جان بگذرى. این مهمترین درسى است كه همه مردم باید از امام حسین بگیرند؛ یعنى اگر این درس را از امام حسین بیاموزیم كه براى دینمان و براى نظاممان - كه نظاممان، همان دینمان است - بیش از خودمان و مادیات خودمان ارزش قائل باشیم، من فكر كنم كه بهزودى شاید 90% مشكلات ما حل شود و تنها مشكلات دشمن خارجى باقى مى ماند كه با نیرومند شدن ما قابل حل است. مشكلى كه ما اكنون داریم در نهاد، در غیر نهاد، در بازار، در خیابان، در كشاورزى و... در رده هاى متوسط، احیاناً در رده هاى نزدیك به بالاى حاكمیت این نگرش و این طرز تفكر است كه نظامى هست و ما هم هستیم و نظام باید باشد و خوب هم هست و حامى آن هستیم، ولى به زندگى ما هم نباید لطمه بخورد.232
پاورقی.............
232) رضا استادى، سرگذشت كتاب شهید جاوید (چاپ اوّل: قم، قدس، 1382)، ص 484 - 506.