تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۲۵
۰
کد مطلب : ۳۳۰۳۱
درس‌گفتارِ درون‌مایة مداحی: آشنایی با عناصر شعری، زیبایی‌شناسی و آرایه‌ها

جلسة بیست‌ودوم: تناسب معنایی در شعر (۲)

استاد اسماعیل امینی
جلسة بیست‌ودوم: تناسب معنایی در شعر (۲)
درس‌گفتارِ درون‌مایة مداحی: آشنایی با عناصر شعری، زیبایی‌شناسی و آرایه‌ها
 
جلسة بیست‌ودوم: تناسب معنایی در شعر (۲)
استاد اسماعیل امینی
 
   دربارة زیبایی‌های سخن صحبت می‌کردیم؛ این‌که شعر علاوه بر تناسب‌های معمولی در سخن معمولی به تناسب‌های بیشتری نیاز دارد. در سخن معمولی اجزا با هم تناسب‌هایی دارند؛ مثلاً به لحاظ دستوری، کلمه‌ای فاعل، کلمه‌ای فعل، کلمه‌ای متمم، کلمه‌ای مفعول و کلمه‌ای مسند جمله است؛ اما در شعر اجزای کلام، علاوه بر ارتباط معنایی معمولی، ارتباط معنایی گسترده‌تری نیاز دارد. این ارتباط گسترده‌تر را شاعران به‌تدریج با تجربه کردن پیدا می‌کنند، گاهی نیز کشف می‌کنند؛ یعنی در عالم چیزی را کشف می‌کنند که قبلاً نبوده است. مجموع آنچه را که به عنوان تناسب معنوی و تناسب معنایی در شعر وجود دارد «بدیع معنوی» یا «آرایه‌های معنوی» نامیده‌اند؛ یعنی ارتباط‌های معنایی که میان اجزای سخن هست؛ مهم‌ترینش هم «تناسب» یا «مراعات نظیر» است که زیرشاخه‌هایی دارد؛ مثلاً یکی از زیرشاخه‌هایش «تضاد است»؛ یعنی کلماتی که به لحاظ معنایی رویاروی هم هستند؛ مثل سفید و سیاه، پیر و جوان،
سرد و گرم. بعضی از این تناسب‌ها و تضادها خیلی آشکار هستند و ما بلافاصله متوجه آن می‌شویم. برخی مقداری پنهان‌تر هستند. مثلاً حافظ می‌گوید:
   ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
   حق نگه دار که من می‌روم الله معک
 
   الله معک، یعنی خدا با تو باشد، خدا نگه‌دارت باشد. حق نگه‌ دار نیز در فارسی به همین معنی است. حق نگه دار یعنی خدا نگه دار. حق، اسم خداست. ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک؛ دل ریش، یعنی دلی که ریش‌ریش شده، مجروح و زخمی شده است. وقتی این بیت را می‌خوانیم، معنایی را که در ابتدا می‌فهمیم این است که دل من ریش بوده، تو هم نمک به این زخم من می‌ریختی؛ اما با دقت بیشتر تناسب‌های بیشتری در بیت می‌بینیم که شگفت‌زده می‌شویم؛ از این‌که این مقدار زیبایی و ظرافت در سخن حافظ هست.
 
   این نمک را از کجا می‌ریخته‌ است؟ از لب. یعنی حرف‌هایی می‌زده که دل مجروح می‌سوخته. هر وقت می‌دیده، حرفی زده که دل عاشق را می‌سوخته. یکی این‌که رعایت نمی‌کرده که عاشق، دل‌شکسته است و حرفی می‌زده که دلش را می‌سوزانده و به اصطلاح فارسی نمک بر زخمش می‌ریخته است.
 
   اما حافظ تناسب‌هایی ایجاد کرده که معنای دیگری نیز می‌توانیم
دریافت کنیم؛ به این معنی که حرف‌های بانمک می‌زدی؛ حرف‌هایی که خوشایند ماست. یا این معنی که لبخندت بانمک بود، چهره‌ات بانمک بود. در مجموع این معنی هم در بیت هست. به این معنی نیز هست که ما با هم دوست بودیم؛ چون ما از همین کلمة نمک، در آشپزخانه برای طعم دادن به غذا استفاده می‌کنیم اما در زبان، استفاده‌های مختلفی می‌کنیم. یکی همین نمک به زخم ریختن است، یکی حرف بانمک زدن است، یکی حق دوستی است. کسانی که با هم دوست هستند، می‌گویند حق نان و نمک داریم. به این معنی هم نمک را به‌کار می‌بریم که به معنای نمک آشپزخانه نیست؛ بلکه معنی‌ای است که ما به آن اضافه کرده‌ایم؛ به معنای دوستی. پس آیا به این معنی هم هست؟ یعنی من با تو حق دوستی داشتم؟ می‌بینیم شاعر طوری کلمات را به‌کار برده که این معنی هم از آن برداشت می‌شود؛ چون گفته حق نگه دار، یعنی آن حق دوستی را حفظ کن. ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک/ حق نگه دار که من می‌روم. من می‌روم اما تو آن حق دوستی را نگه دار. الله معک، خدا نگه‌دارت باشد؛ اگر تو آن حق دوستی را نگه داری، خدا نگه‌دارت باشد.
   هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد
   خداش در همه حال از بلا نگه دارد
 
   دعا می‌کند، هر کسی که رعایت حق دوستی
کند، حق وفاداری در دوستی به‌جا آورد، خدا هم نگه‌دارش باشد. این کار یعنی ایجاد فضا و تناسب‌هایی در شعر که همة امکانات معنایی یا تعداد زیادی از امکانات معنایی را که در کلمات اصلی شعر هست به کمک شعر آورد. این کار ساده‌ای نیست؛ ولی کاری است که شاعر با خوب خواندن شعر، تأمل کردن در شعر و تمرین کردن، به‌تدریج در آن مهارت پیدا می‌کند؛ به این ترتیب شعرش ارتقاء پیدا می‌کند و چیزی فراتر از حرف معمولی می‌شود.
 
   بسیاری از شاعران کم‌تجربه حرف معمولی می‌زنند که فقط وزن و قافیه‌ای به آن داده‌اند، خیلی خوشحال هم می‌شوند که شعر گفته‌اند؛ عیبی ندارد، به هر حال ممکن است کلام موزون از کلام معمولی کمی بهتر باشد؛ ولی فقط کمی بهتر است؛ شعر نیست. زمانی کلام شعر محسوب می‌شود که تناسب‌های چندگانه و تناسب‌های متعددی میان اجزای کلام برقرار باشد؛ برای مثال، حافظ می‌گوید:
   هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
   که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
 
   برای این‌که به تناسب توجه کنیم، دقت کنید از همین آغاز، هلال شکل نیم‌دایره و بخشی از دایره حساب می‌شود و قوسی از دایره است. هلالی شد تنم، یعنی تنم خمیده شد؛ چون کسی که پیر می‌شود،
کسی که مجروح و بیمار است، عاشق است، اندوه بزرگی دارد، پشتش خمیده است و دیگر نمی‌تواند صاف بایستد. هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش. ابرو هم همین‌طور است؛ هلالی است. طغرا هم به معنای سربرگ نامه‌های اداری قدیمی، مثل هلال نوشته می‌شد؛ مثلاً اسم اداره یا اسم پادشان یا وزیر را هلالی می‌نوشتند و به آن طغرا می‌گفتند؛ مثل آرم اداری. می‌گوید: ابروی او مثل طغراست؛ یعنی هلالی است.
 
   که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو. ماه نیز  همان هلال است، آسمان هم چون قوس دارد از همین جنس است. نگاه کنید، در سراسر بیت، این شکل هلالی بودن و شکل منحنی بودن، همه‌جا رعایت شده است؛ در طاق هم همین‌طور. طاق‌های قدیمی را می‌گوید که نیم‌دایره‌ای و هلالی بودند. در سراسر بیت، این رعایت شده است.
 
   هر چه در طول یک بیت که واحد مهم شعری در فارسی است، اجزای کلام به دلایل مختلف به هم وابسته باشند، تناسب بیشتری برقرار می‌شود. ساده‌ترین شکل نیز همین مراعات نظیر است؛ یعنی کاربست کلماتی که برای یک حوزة معنایی هستند. به این ترتیب به‌تدریج اجزای دیگری به کلام اضافه می‌شود که کمک می‌کند، شعر با یک ‌بار، دو بار و سه بار خواندن کهنه نشود.
 
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما