کد مطلب : ۱۲۳۴۰
شرح ولادت پیامبر اکرم(ص)
شرح ولادت پیامبر اکرم(ص): «تنهاترین تنها»
از کتاب تاریخ صدر اسلام نوشته غلامحسین زرگری نژاد
شاید اگر چون کودکان مکه سرگرم قیل وقال کوچهها بود، گم کردهای نداشت و به غار تنهایی نمیخزید. غمِ فقر و یتیمی و تنهایی او را به همدمی با کسی واداشت که همه چیز عالم است. زبان حال محمد در این روزها همان است که از دهان فرزندش امام سجاد(ع) جاری شد. خدایا من در کلبه حقیر خود چیزی دارم که تو در عرش کبریاییات نداری من چون تویی دارم اما تو چون خود نداری.
به مناسبت ولادت خاتم الانبیا شرح ولادت ایشان، با اندکی تلخیص از کتاب «تاریخ صدر اسلام» نوشته غلامحسین زرگری نژاد از پی میآید:
شیعیان بنا بر قول مشهور هفدهم ربیعالاول عامالفیل و اهل سنت نیز روز دوازدهم همان ماه را روز تولد حضرت رسول(ص) دانستهاند. محمد(ص) نخستین و تنها فرزند عبدالله و آمنه بود.
زمانی چشمان خویش را به دیدگان آمنه دوخت و نخستین نفسهای خویش را در خانه پدر فرو برد که عبدالله مدتها بود که چشم از جهان فروبسته و در دیاری دور از زدگاهش آرمیده بود.
مادر از همان نخستین روز تولد پیامبر(ص) دریافت که شیر کافی برای ریختن به کام محمد ندارد. او تنها هفت روز به فرزندش شیر داد و سپس از تغذیه و سیر کردن آن عاجز ماند. ثُوَیْبَه کنیز ابولهب که به مژدگانی تولد محمد(ص) آزاد شده بود بهتازگی فرزند آورده بود.
پس محمد(ص) را برای شیر دادن به کنیز آزاد شده ابولهب سپردند. ثویبه نیز شیر کافی داشت. بنابراین محمد(ص) را به زنی دیگر سپردند.
چون این زن و ۹ زن بعدی نیز از رضاعت بازماندند و شیر کافی نداشتند، عبدالمطلب و آمنه به اندیشه سپردن محمد(ص) به زنی دیگر افتادند و وظیفه رضاعت پیامبر(ص) را زنی از زنان بادیهنشین، بهنام حلیمه از تیره بدویان سعدیه به عهده گرفت.
حلیمه در همین ایام وارد مکه شده بود و نیازمند دریافت پولی برای رضاعت یک طفل، از خانودهای ثروتمند بود. چون محمد(ص) را به حلیمه پیشنهاد کردند، وی از پذیرفتن رضاعت او امتناع کرد. زن سعدی میدانست که در صورت پذیرفتن یتیم عبدالله، نمیتواند به دریافت مالی چشمگیر امید داشته باشد.
آمنه از نیافتن دایه اندوهگین بود و حلیمه در جستجوی طفلی ثروتمند. حاصل این جستوجو، نومیدی حلیمه بود و خاتمه اندوه آمنه. حلیمه سرانجام به سراغ مادر نحیف محمد(ص) آمد و طفل او را در آغوش گرفت و روانة بادیه گشت.
افسانهآمیزترین گزارش در این باب ماجرای بیاساس شق صدر است که در منابع اهل سنت و برخی منابع شیعی انعکاس وسیعی یافته است.
جاعلان این خبر آن را به زبان پسر حلیمه سعدیه گذاشته و از قول او روایت کردهاند که در یکی از روزها که محمد(ص) به همراه پسر حلیمه در صحرا به چرانیدن گوسفندان مشغول بودند، دو فرشتة سفیدپوش از آسمان فرود آمده، محمد(ص) را گرفتند، سینهاش را شکافتند و پس از شستوشوی قلبش آن را بر جای خود نهادند و به آسمان رفتند.
از محمدبنسعد نقل شده است که حادثة شکافتن سینة پیامبر(ص) در چهار سالگی اتفاق افتاد. به موجب همین روایات متعاقب همین حادثه بود که حلیمه، محمد(ص) را در دو سالگی به مکه بازگردانده و از آمنه خواسته است تا اجازه دهد باز هم به بادیه بیاید و نزد ایشان زندگی کند.
درگذشت آمنه
مرگ آمنه به اتفاق و اجماع مورخان در مدینه روی داد. آمنه در شش سالگی محمد، او را با خود به یثرب برد. پایان این سفر، پایان حیات مادر محمد نیز بود.
به هنگام بازگشت مادر و فرزند از یثرب، آمنه در «ابواء» بیمار شد و در همانجا درگذشت. همسفران، محمد را که نخستین غم بزرگ زندگیش را تجربه میکرد برگرفتند و با خود به مکه آوردند.
مرگ عبدالمطلب و انتقال محمد به خانه ابوطالب
دورة سرپرستی عبدالمطلب از محمد نیز کوتاه بود. محمد که طبعاً با جد خود انس و الفت یافته بود و بخشی از اندوه تنهایی را با مهر او فراموش میکرد، در هشت سالگی به سوگ عبدالمطلب نشست و باز هم تنها شد.
یتیم عبدالله را به سفارش جدش به خانه ابوطالب انتقال دادند. ابوطالب عموی تنی محمد بود و برادرزاده را به شدت دوست داشت. محمد نیز متقابلاً به عموی خود، خالصانه مهر میورزید.
ابوطالب، در زندگی خویش، تنگدستی و بزرگواری را با یکدیگر جمع کرده بود. فقر خانة ابوطالب، محمد را با گرسنگی آشنا کرد؛ اما سختیها و صعوبتهای معیشت، هرگز در کیان وی تبدیل به عقده نگشت و او را در زندگی آینده به سوی تکاثرطلبی و فزونخواهی نکشاند.
فقر خانة ابوطالب، برای محمد زمینة معرفتی معقول شد تا در پرتو آن فقر را بشناسد و درد فقیران را لمس کند و همواره به یاد ایشان بماند و راه نجاتشان را جستجو کند.
زندگی صعبی که یتیم عبدالله در متن آن پرورش یافت، علیالقاعده باید او را فردگرا، خودبین و عاری از کرامت و بزرگواری بارآورد، زیرا که او در سالهایی که برای تعادل عاطفی به مهر پدر و آغوش گرم مادر نیاز داشت، هر دو را از دست داده بود.
با این حال در سیرة محمد نه فقط فردگرایی، خودبینی، پرخاشگری و عدم تعادل عاطفی را نمیبینیم؛ بلکه درمییابیم که او آیینه روحش را تنها به روی فضایل موجود جامعة خویش گشوده و فقط آنچه با فطرت و کیان انسانی سازگار است، در خود پرورانده بود.
با همین تحلیل است که میگوییم بزرگواری شخصیت ابوطالب، بستر کرامت کاملة آسمانی محمد شد و راه زندگی او را از هشت سالگی به بعد از آنچه ابولهبها داشتند جدا کرد. خانههای تهی از نان و بهرهمند از کرامت، اگرچه نتوانند شکمها را سیر کنند، قادرند بستر فعلیت یافتن قابلیتهای آسمانی باشند.
اعجاز شخصیت یتیم عبدالله در این است که در متن جامعهای که از آسمان و زمینش فتنه و فرومایگی میبارید و همة فطرتهای سالم را به کژی، عدم تعادل و نابههنجاری میکشاند، او معجزآسا توانست خود را از قعر همة روابط انحرافزا و ویرانگر شخصیت، بیرون کشیده به عالیترین درجات انسانی و الهی صعود کند.