تاریخ انتشار
سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۰۸:۳۰
۰
کد مطلب : ۱۳۰۲۱

گزارش سفر یک هندی شیعه به عتبات و مکه در سال۱۲۸۹

گزارش سفر یک هندی شیعه به عتبات و مکه در سال۱۲۸۹
فرهنگ-خیمه: کتاب «گزارش سفر یک هندی شیعه به عتبات و مکه در سال۱۲۸۹» گزارشی است از سفر یک عالم دینی شیعه از اهالی زنگی پور هند که توسط رسول جعفریان گردآوری و به چاپ رسیده است.

حجت‌الاسلام رسول جعرفیان با انتشار بخشی از مطالب مربوط به این کتاب، شرح مختصری درباره نویسنده این اثر، سفرنامه و مشکلات سفر به عتبات و حج، سخت‌گیری‌هایی که نسبت به شیعیان صورت می‌گرفته، اقامت و نهایتا بازگشت این عالم از سفر را منتشر کرده است. آنچه می‌خوانید بخشی از این گزارش است:

درباره نویسنده
آثار هندیان مسلمان اعم از شیعه و سنی در حوزه سفرنامه نویسی حج فراوان است یکی از آنها همین سفرنامه از نویسنده‌ای شیعی است که فهرستی از آثار دیگر اما خطی وی تحت عنوان فهرست نسخه های خطی کتابخانه‌های زنگی پور (مولانا سید علی حسین – مولانا سید محمد ابراهیم) منتشر شده است.

سید علی حسین قریب ۵۵ عنوان کتاب و رساله دارد که بیشتر آن آثار، در فهرست مزبور معرفی شده و در واقع نسخه‌ای از آنها موجود است. یکی از این آثار کتاب ضیاء مریخ در ابیات تاریخ است که ماده تاریخهای سروده وی را که برخی در باره اعضای خاندان اوست در آن مشاهده می‌کنیم.

دوست فهرست نویس ما جناب آقای سید محمد حسین حکیم در مقدمه همان فهرست نوشته است:‌ زمانی که زنگی پور مملوّ از علما و افاضل بود، مرحوم سید علی حسین در آنجا به «مولانای بزرگ» شهرت داشت و کتابخانه‌اش مشتمل بر کتابهای مختلف در علوم و فنون گوناگون بود، گرچه اکنون شمار زیادی از کتابها کهنه و پوسیده و از حیّز انتقاع خارج است.

وی در ۹ شوال سال ۱۳۱۰ ق درگذشت و در مقبره آباء و اجدادیش در زنگی پور به خاک سپرده شد.

بخشی از شرح حال خودنوشت او را می‌توان در یکی از آثار او با عنوان تذکرة المتعلّمین و تبصرة المتأدبین به دست آورد. این کتاب بر حسب تقسیم بندی مؤلف شامل سه تقریر یعنی سه فصل است که هر کدام عناوین خاص خود را دارد.

تقریر اوّل آن با عنوان ماء معین در چهار فصل و یک خاتمه در باره استادان به ویژه استادش سید محمد عباس بن علی اکبر شوشتری (م ۱۳۰۶ق) است. این تقریر در ۵ رجب ۱۲۷۴ پایان یافته است. مفتی محمد عباس جزائری از علمای بزرگ هند است که استاد همین مؤلف و نیز میرحامد حسین است. از وی آثاری برجای مانده است.

در ماء معین اشاره به آغاز تحصیلش نزد عموی امجدش سید حسن رضا دارد، استادی که نزد او کتابهای صرف و نحو را خوانده است. بعد از آن نزد سید حسین اصغر به تحصیل ادامه داده است. مولانا محمد طاهر از دیگر استادان است. یک استاد سنی هم با نام ارشاد حسین داشته که بسیاری از علوم عقلی را نزد وی خوانده است. وی در ادامه، کتابهایی را که نزد اساتید خوانده به تفصیل نام برده و معرفی کرده است. پس از آن یادی از توصیه‌های علمی و درسی و خاطراتی از گذشتگان و برجستگان را آورده که ارزش چاپ مستقل را دارد.

تقریر دوم تذکرة با عنوان درّ ثمین متنی است که وی در آن به شرح تحصیلات خود در مرحله دوم پرداخته است. وی در این متن که دنباله تقریر پشین است، اشاره به عارض شدن بیماری بر خود دارد و این که به اجبار تحصیل را رها کرده و به وطن بازگشته و مجبور شده است محضر استادان سید محمد عباس و سید ارشاد حسین را ترک کند. در وطن به رغم تشیع، مجبور به حضور در درس استادان سنی است. با این حال، با شنیدن فضائل استادی دیگر با نام میرزا محمد علی نزد او رفته و به رغم آن که طلبه زیاد داشته و فرصت تدریس کم، او را پذیرفته و دروس رسمی از کتابهای فقه و درایه و اصول را خوانده است. پس از آن به مسقط الرأس خود که شهرکی در نواحی غازی پور به نام زنگی پور است بازگشته است. مدتی بعد باز نزد اساتید خود برگشته و کتاب هدایت المسترشدین و تذکرة المتقین و تبصرة المتفقهین را نزد مؤلف آنها ممتاز العلماء خوانده است. شرح لمعه و شرایع الاسلام را نزد مولوی سید محمد حسین خوانده است. بخشی از شرح لمعه را هم نزد سید احمد علی محمد آبادی خوانده است. در پایان یک مناجات یک صفحه ای دارد و می‌افزاید که متن را در روز سه شنبه ۲۴ ذی حجه ۱۲۸۳ نوشته است.

تقریر سوم کتاب با عنوان حبل متین شامل مطالب پراکنده‌ای از زندگی خود آورده و از آن با عنوان فضحیت نامه در اشاره به خبطها و فضائح زندگی خود بیشتر برای درس دادن به دیگران به عنوان توصیه به طلاب، یاد کرده است. این تقریر در چهار درّه (دره اول در آخر ذی حجه ۱۲۸۳ و دره دوم در ۵ رجب ۱۲۸۱ نوشته شده) منظم شده است. در پایان آن یک اجازه از استادش میرزا محمد علی برای اقامه جمعه و جماعت و اجازه دیگری برای امامت جماعت از محمد نقی بن حسین بن علی. تقریظی هم از استادش میرزا آغا قزوینی برای کتاب عشره کامله او با تاریخ ۲۲ شعبان ۱۲۸۹ آمده که در سفر عتبات و حج او برایش نوشته است.

همان گونه که گذشت، نام شمار فراوانی از تألیفات وی در فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه های زنگی‌پور آمده است و مشتاقان می‌توانند به همان کتاب مراجعه کنند.

درباره سفرنامه
سفرنامه منازل قمریه اثر این عالم عالم شیعه هندی است که سفرش را از بمبئی به سمت بصره و از آنجا به سمت عتبات آغاز کرده و پس از اقامت چندین ماهه، از مسیر نجف به مکه یعنی راه جبل، راهی حج شده است. وی پس از بازگشت به عتبات، مجدداً راهی بصره شده و از آنجا به هند بازگشته است.نسخه‌ای از این سفرنامه در میان آثار کتابخانه متعلق به وی در زنگی بود ضمن مجموعه‌ای آمده است که در آن چندین رساله دیگر با عناوین یاقوت احمر، مرات الفرائض، حجه بالغه فی حجیة ظواهر الکتاب، فایده در باره حاضر نشدن امیر المؤمنین علیه السلام بر جسد سید الشهداء در کربلا، سبیکه لجینیه من تربة‌ حسنیه و... آمده است.

این سفر در سال ۱۲۸۹ – ۱۲۹۰ صورت گرفته و متن اولیه سفرنامه نیز همان زمان نوشته شده است. اما چنان که وی در چند مورد یادآور شده سه سال بعد این یادداشتها منظم و مرتب شده است. با این حال، وی همچنان تأکید دارد که آشفتگی عبارات محصول همان متن نخست است: «هر چند اين قصّه، قصّه‏اي است پارينه و يادش داغ تازه براى سينه، زيرا كه اين قصّه در سنه يكهزار و دويست و هشتاد و نه [۱۲۸۹] به وقوع آمده و اين سنه يك هزار و دويست و نود و سه [۱۲۹۳] است». و در جای دیگر: «مخفى نماند كه چون ترتيب رساله، بعد مراجعت به وطن اتفاق افتاد، بعضى از حالات ما بعد در ماقبل به جهت مناسبت مقام و ربط كلام عكس‏پذير آئينه تحرير گشته، و همچنين در بعضى الفاظ مانندِ است و بود و امثال آن نيز تغيير و تبدّل راه يافته». یک جا هم که در باره برخی از نوشته های موجود در محل مولد پیامبر (ص) سخن می‌گوید، می‌نویسد که «بالاى قبّه پوشش سبز و بر پوشش، حروف طلايى بود. در اين وقت به خاطرم نيست كه چه چيز نوشته بود».

متن فارسی سفرنامه، متن نسبتا روانی است که از قلم یک هندی تراوش کرده و طبعا لغات و اصطلاحات هندی در آن بکار رفته است، به طوری که اصطلاحاتی از آن برای ما ناشناخته ماند و به همان صورت ضبط کردیم.

ترتیب کتاب چنان است که در دو مسلک شکل یافته است. مسلک اوّل در سوانح سفری است و مسلک دوم در سوانح فکری. آنچه که سفرنامه اصلی است، همان مسلک اوّل است. مسلک دوم که در ادامه همان نسخه آمده، برخی قصاید عربی و فارسی و نیز اشاراتی است به ملاقاتها و گاه نامه‌ها و نوشته های وی در طول مسیر یا در عتبات که نظم چندانی هم ندارد: «سوانح سفرى را در مسلكى، و نتايج فكرى را در مسلكى ديگر درآريم و مجموعه آن را منازل قمريّه فى سوانح سفريه اسم گذاريم». گزارشی از مسلک دوم را در انتهای مقدمه خواهیم آورد.

مسلک اوّل به عنوان سفرنامه حاوی دو مقصد، هر مقصد چندین منزل و هر منزل چندین مرحله است. ترتیب بر اساس مسیر سفر، تقسیم منازل و مشاهدات و رویدادهایی است که در هر منزل و مرحله روی داده است.

مقرّر چنان بوده است که وی همراه «صاحب زادی صاحبه بیگم» این سفر را انجام دهد، اما روشن نیست چرا این خانم ثروتمند، همراه سایر همراهانش و پیش از رسیدن نویسنده ما به بمبئی، سوار بر کشتی شده و عازم بصره شده است. البته سرکار خانم سفارش نویسنده ما را کرده و از پیش شرایط را برای سفر وی مهیا کرده است، اما به هر حال، نویسنده ما از این برخورد آشفته شده و ابتدا از سفر منصرف می‌شود، و دلایل آن را هم بازگو می‌کند، اما در نهایت با آمدن کشتی، راهی می‌شود. دلخوری وی از صاحبه بیگم در عبارات وی آشکار است. زمانی که به بغداد رسیده و به کاظمین می‌رود و از آنجا وارد کربلا شده بر صاحبه بیگم وارد می‌شود، به رغم آن که ناراحت است اما از ابراز آنها به صاحبه بیگم خودداری می‌ورزد. این همراهی در طول اقامت چند ماهه در عتبات ادامه دارد. آنان سپس راهی مکه شده و تا بازگشت نیز همراه شماری دیگر، در کنار هم هستند تا این که گویا مشکلی پیش آمده، در بازگشت، در عتبات از یکدیگر جدا می‌شوند، بدون آن که توضیحی در این باره درج شود. در کتاب توضیحی در باره این صاحبه بیگم که زنی ثروتمند و محترم بوده و یکی دو سه نفر از اقوام دیگر او نیز همراهش بوده‌اند، نشده است.

اما گزارشی که وی از سفر میان بمبئی تا بغداد می‌دهد، بسیار حرفه‌ای است، یک گزارش دقیق و خواندنی که می‌توان بسیاری از مسائل را از لابلای نوشته وی به دست آورد. اطلاعاتی در باره کشتی و بخش‌های آن، مسائل روزانه داخل کشتی، اوضاع بلیط و انواع و اقسام آن، مسائل بار و مسافر، مانور ویژه آتش‌نشانی در کشتی و کیفیت دقیق آن و همین طور، وصف بنادر طول مسیر که توقفگاه‌های کشتی است، از نکاتی است که همگی حاوی مطالب تازه و جالب است. در باره مسقط می‌نویسد: «مسقط بستان‏ها و محله‏ها و آبادى‏ها و بيابان‏ها و مكان‏ها و حسينيه، يعنى امام زاده دارد. حضرات عجم آن جا مى‏باشند. شب‏هاى جمعه مجلس عزا برپا مى‏كنند. روضه خوانى مى‏نمايند. تجّار آنجا لُنگ چارخانه و پيراهن دراز تا كعبين دارند. عمامه اكثرشان از لنگ مثل لنگ‏هاى تابنده مرسوم مى‏باشد». این اوصاف ادامه می‌یابد و او به جای یک عکاس، به دقت به وصف نوع پوشش زن‌ها و مردها و مسائل دیگر می‌پردازد.

درباره بحرین نیز نکات جالبی دارد: «بعد از او پيرمردى محمد على نامی مولدش بحرين و مسكن مسقط بود، ملاقاتش عوض افتراق حاجى منصور گرديد. از او معلوم شد كه سلطان بحرين شخصى ناصبى وهّابىِ خيلى ظالم است. اكثر مردم آن جا كه قريب صد هزار شيعه امامیه‌اند، به خوف ظلم او در آن جا نمى‏باشند. با اين همه، بیست تا منبر عزادارى است. علما و مجتهدين آن جا در جاهاى ديگر بسياراند. حقير پرسيدم كه آيا در مسقط هم عالمى است؟ گفت: متصل به مسقط، به مقام مطرح، سيد على حيدرآبادى، عالمى است».

عقل دینی نویسنده
سواد علمی نویسنده ما معمولی اما شخصی نیک‌اندیش و جستجوگر است. اوّلا همین قلم و به ویژه مواردی که اندک جنبه ادیبانه به خود می‌گیرد، نشان می‌دهد که توانایی‌هایی دارد. ثانیا آن که در عتبات همه جا به دنبال عالمان و مجتهدان رفته و هربار تلاش می‌کند پرسشی بکند و چیزی فرا گیرد. ثالثا به دنبال حل برخی از معضلات فکری است و در این راه از راه‌های گوناگون به جستجو می‌پردازد. برخلاف هندی‌ها که بسیار خرافاتی و عوام هستند، او در بسیاری از مسائل اهل تأمّل است و چنان نیست که اهل پرت و پلا گویی باشد.

زمانی که در کشتی از روی دجله از بصره عازم بغداد است، کشتی به گل می‌نشیند و تلاشها به جایی نمی‌رسد. او دست به دعا بر می‌دارد و یکباره کشتی رها می‌شود. او بلافاصله می‌نویسد: «توهّم نشود كه وقوع اين امر به وجه دعا و زبان پر عصيان اين عبد مذنب شده باشد، بلكه وجوه ديگر محتمل و مظنون است. يكى اين كه تعطّل اكثر اطفال شيرخواره و غير شيرخوار و زنان خسته حال در عدم جريان جهاز لازم مى‏آمد؛ حق تعالى رحم به حال‏شان فرموده باشد. دوم اين كه اين امر از قبيل قضيه اتفاقيه باشد كه كار و فكر عمله جهاز از پيشتر شده بود و ثمره‏اش روانى جهاز. در همون وقت باشد كه فقرات دعائيه از زبان من عاصى جارى شده».

زمانی که وی به زیارت برخی از اماکن زیارتی می‌رود، گاه مطالبی می‌شنود که نمی توان باور کند. از جمله «بعد از آن به مكان حضرت ابوطالب شرف اندوز شديم. آن جا هم قبّه مثل قبّه سابق ساخته‏اند... بعد از آن به مكان حضرت خديجه شرفياب گشتيم. آن جا طرف راست حجره ولادت جناب سيّده ـ صلوات الله عليها ـ است قبّه چوبى دارد. آسياى سنگى هم آن جا بود. مردم مى‏گفتند كه مال جناب سيّده است. اگر چه عقل قبول نمى‏كند به وجوه عديده و ديگر اشخاص هم حرفى در آن دارند».

عقل دینی ـ مذهبی نویسنده را می‌توان در رساله «محمل عایشه» نیز دید. رساله‌‌ای که او با دیدن محمل عایشه و مقایسه آن با عزاداریهایی که برای امام حسین علیه السلام برگزار می‌شود، نوشته است. وی در آن رساله، پس از شرحی که در باره محمل عایشه نوشته و احترامات و تعظیمات شگفت امرای عثمانی و حاجیان سنی را نسبت به آن ذکر می‌کند، کسانی را که برگزاری سوگواریهای عاشورایی را مورد طعنه قرار می‌دهند، متوجه آن تعظیمات کرده است. در عین حال وی بر این باور است که عزاداری برای امام حسین علیه السلام ریشه در احادیث نبوی دارد در حالی که داستان محمل و آداب آن از اساس خرافی و بی‌پایه است. وی در همان رساله شرحی هم در باره مجالس سماع صوفیان مصری که که زمان اقامت آنان در مسجد نبوی برگزار شده و مورد طعنه وی قرار گرفته، نوشته است.

در عتبات
اقامت پنج ماهه وی در عتبات همراه با حضور در درس شماری از اساتید فقه و ملاقات‌هایی که با آنان داشته، به همراه گزارش‌هایی که وی از سفرهای خود میان کاظمین، نجف و کربلا و سامرا داشته، خود یک سفرنامه مستقل عتبات را پدید آورده است. وی از چندین نفر از عالمان این زمان نجف و کربلا یاد کرده است که یکی از آنان آیت الله شیخ زین العابدین مازندرانی است. خودش می‌نویسد: «بعد از چند روز به زيارت جناب شيخ زين العابدين مازندرانى ـ دامت افاداته ـ كه مجتهد مسلّم عراق عرب و عجم و مرجع اكثر مردم اند، به معیّت جناب مبارك حسين خان صاحب رفتم. هر چند جناب شيخ می‌خواستند كه به مفاد «القادم یُزار» سبقت دهند، اما چون که عزم استفاده به جناب شان داشتم مانع شده بودم. بالجمله بالاى بام كه محل تصنيف و تأليف جناب شان بود، رفتم، عرض سلام كردم و دست بوسيدم. جناب‌شان بعد جواب سلام، بوسه به رخساره‏هاى حقير زدند، بنابر رسمى كه آن جا شايع است ... بالجمله تا دير، حرف‏هاى اختصاص ميان همديگر داشتم. بعد از آن تعارف به شربت و قليان فرمودند. بعد از صباح چند، خود جناب شان بازدید حقير نمودند... فرمودند كه .. خوب است به حلقة درس ما بيايند. پس از صحبتش به حلقه درس جناب شان مى‏رفتم و سماعت درس كتاب المتاجر مى‏كردم. بعضى از روزها كه دير مى‏رسيدم، اعادة ما سبق مى‏فرمودند. و اين شغل تا پنج ماه قبل از سفر مكه معظّمه و دو ماه بعد مراجعت از مكه بود».

وی در باره عالمان عتبات و ارتباط خود با آنان و نیز برخی از مکاتبات در مسلک دوم کتاب که معجونی عربی – فارسی است مطالبی آورده و گهگاه در مسلک اول، برخی از این مسائل و روابط را به مسلک دوم ارجاع داده است.

اطلاعات وی از اماکن زیارتی به ویژه در وصف بناهای امامان، حاوی نکات تازه است. وی شرح دقیقی از مسجد کوفه داده و طی دوباری که به زیارت آن رفته، احساس خوبی به او دست داده است، به طوری که می‌نویسد: « مؤلف رساله هذا، دو دفعه مشرف به شرف زيارت اين مسجد شد.. و بفضله تعالى و حسن توفيقه به مسجد الحرام و مسجد النّبى نيز شرفیاب گشته، لكن حظّى و انشراحى و خلوصى و رجوع الى الله كه در اين مسجد كوفه در خود يافته در ديگر مساجد نيافته» است.

اقامت وی در عتبات پنج ماه به طول انجامیده تا آن که ایام رفتن به حج فرا رسیده است: «از زمان ورود نحيف به اين ارض اقدس پنج ماه گذشت و ماه شوال به آخر رسيد، و به ترغيب و تحريص حقير، عزم سركار عاليه به سفر مكه معظّمه متحتّم گرديده، تهيه اسباب سفر فرمودند و درين خصوص كار مردانه نمودند».

عزیمت مکه و مشکلات راه جبل
وی و همراهان که در رأس آنان صاحبه بیگم است، حرکت کرده از راه جبل به مکه عزیمت می‌کنند. بنای وی جز شرحی که در باره مراحل مختلف و منازل راه می‌دهد شرحی است در باره سفر با شتر، لوازم مورد نیاز، کیفیت و چگونگی حرکت، آداب طی طریق، نقش امیر الحاج، حملات بدویان و توافق و مصالحه با آنان با پرداخت خاوه، و به خصوص نقش عکام که به رغم آن که همیشه مسافران از آنان می‌نالند، سخت ترین کارها را بر عهده دارند. شاید این سفرنامه جزو معدود سفرنامه‌هایی باشد که نقش این عکام را که گاه «حکام» هم از آنان یاد می‌شود، شرح می‌دهد: «عكم، در لغت به معنى بستن است، چون كه آن‏ها اسباب و كجاوه‏ها را بر پشت اشتران مى‏بندند، بدین وجه، عكام مى‏گويند. عكام‏ها چند تا الاغ به اشتراك همديگر داشتند. يكى بعد ديگرى بر آن‏ها سوار مى‏شد و مهار شتر را مى‏كشيد. كار عكّام اين است كه كجاوه‏ها و اسباب را وقت روانگى بر شتر بار مى‏كند، و وقت منزل کردن از شتر پايين مى‏آرد، و در منزل خيمه مى‏زند، و هيمه سوختنى براى طبخ طعام از صحرا و آب از چاه يا بركه، هر جا كه به هم رسد، مى‏آرد و هر چه از غلّه و ظروف از قربوق، يعنى صندوق در او بودنی است، در می‌آرد و رفع ضرورت باز در آن مى‏بندند، و حراست اسباب مى‏نمايد. اگر چه حراست چنان كه بايد از اين‏ها نمى‏شود، زيرا كه روزها اكثرشان پياده راه مى‏روند و شب‏ها علاوه بر كارهاى مذكوره حجّاج طبخ طعام خود هم مى‏كنند، چون مى‏خوابند، خبر از دنيا و مافيها ندارند. و ميان راه ضرورت آب خوردن يا پايين آمدن از كجاوه براى ادرار يا كارى ديگر كه حجّاج رو مى‏دهد، كاربند آن مى‏شوند. براى ادار، شتر را از قطار جدا نموده مى‏خوابانند و بعد ادرار شتر را دوانده ملحق به قطار مى‏كنند».

مسیر جبل، همان راهی است که امام حسین(ع) برای آمدن از مکه به کربلا آن را طی کرد. برخی از اسامی منازل طی هزار و اندی سال همچنان ثابت مانده است. نویسنده ما به این جهت توجه داشته و در برخی از منازل مانند شراف و زباله، به برخی از رویدادهایی که در آن حادثه عظیم در این منازل روی داده، اشاره دارد.

تلاش وی برای ثبت مسافات و فواصل چندان جدی نیست، با این حال اطلاعاتی را به دست می‌دهد. زمانی که در منزل یا منازلی آب یافت نشده و همه گرفتار تعب و دردسر می‌شوند، از ارائه همان اطلاعات محدود نیز باز می‌ماند: «آب اين جا نبود، اما هيمه بسيار بود و ازين جا به سبب وفور تعب، التفات به تحقيق مسافت که چه قدر قطع كرديم، نشد». بی‌آبی مهم‌ترین مشکل این راه بود و این بسته به بارانهای موسمی داشت، امری که قابل پیش بینی نبود: «كثرت اشجار مغيلان به مرتبه‌ای بود كه پوشش‏هاى اكثر كجاوه پاره پاره گرديد. آفتاب خيلى گرم شد. تشنگى بر مردم غلبه كرد. اگر چه آب داشتند، امّا به استکراه آب لجن و گل آلوده، ميل به آن نمى‏كردند تا اين كه در جايى آب باران كه فى الجمله از آب مرحله سابق صاف بود، پيدا شد، جانى تازه به جسم هر يكى راه يافته، سرور موفور به دل‏ها جا گرفته، همه بر سر آن آب ريختند، خودشان خوردند و به شتران دادند و بعضى بدن شستند».

و در جای دیگر: «پاسى از شب باقي مانده، قافله به راه افتاد. وقت صبح سرما زياد شد. زمين نمناك، جا به جا آب بارش در گودال‏ها پر بود. حجّاج آب از آن گرفتند، هر چند امير حاج و عكّام‌ها مى‏گفتند كه سه منزل آب ندارد، چون آب پيدا شد، فهميدند كه جنود سحاب كه ديشب بر سرهاى حجاج هجوم آورده بودند و به دعاى مقدّسين ايشان داده شده بود، در اين صحرا اجراى احكام ملك علاّم نمود».

داستان خار مغیلان که در عبارت بالا به آن اشاره شد، ما را به یاد شعر سعدی می‌اندازد: «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم ـ سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور».

ماجرای گرفتن خاوه، برای نویسنده ما هم مثل دیگر سفرنامه‌نویسان، جالب است و جالب‌تر آن که وی تازه‌هایی در این باره دارد که در جایی یافت نمی‌شود. اولا این که این خاوه گرفتن از شیعه‌های عجمی و هندی بیش از دیگران است: «چون كه سلطان و اتباعش همه اهل سنّت‌اند، از عجم و هندى كه غالب شان شيعه مى‏باشند، به علت عداوت مذهبى خاوه كامل به مقدارى كه مقرّر كرده‏اند مى‏گيرند، و از عرب نصف آن و از پيادگان و خدمه حجّاج نمى‏گيرند».

نکته لطیف دیگر این که برخی از عجمها خود را عرب می‌نمایند تا خاوه کمتری بدهند. اینجاست که پای امتحان به میان می آید: «از بس كه عجم با عرب مشابهت و مشاكلت دارند، براى شناخت علامتى قرار داده‏اند، مثل اين كه مى‏گويند قُل «رِمثَه» يعنى بگو رمثه، اگر عرب است ثاى مثلثه را بنابر عادت حلقى خود از مخرجش مى‏گويد و عجم خلاف آن. پس او را مى‏زنند و آزارش مى‏كنند كه خود را مشتبه به عرب كرده تا تخفيف خاوه كند».

نکته دیگر آن که حمله‌داران هزاران کلک سوار می‌کنند تا خاوه برخی از حاجیان را نداده خود به جیب بزنند، از جمله آن که: «بعضى از حجّاج كجاوه نشين را قريب رسيدن مقام خاوه، سرنشين شتر مى‏نمايند و سرنشين را عكّام قرار داده، كار عكّامى از او مى‏گيرند و بعضى را خادم حجّاج مى‏گويند و بعضى را در صندوق مقفّل نموده، روزيى برايش مى‏گذارند و بعضى را ميان خيمه‏هاى پيچيده، محتضر نموده، بر پشت شتر مى‏بندند. آن‏ها هم بر بسته خيمه‏ها گاهى چوب مى‏زنند و گاهى نوك نيزه فرو مى‏برند تا اگر انسان در آن بود، به آن متأذّى شده حركت مى‏كند، و صندوق‏ها را وا مى‏نمايند و هرگاه، چنين سرقت، حمله داران ظاهر مى‏شود، با ايشان مؤاخذه‌ها مى‏كنند. و اين سرقت، معركه دارد. حمله داران به مقابله امير حاج سرقت مى‏كنند، و امير حاج به مقابله رفقايش، باز امير حاج با رفقايش به مقابله سلطان جبل».

در حرمین
با رسیدن به حرم بدون آن که به شرح و بسط اوضاع و احوال برسد، و علی القاعده به دلیل کمی وقت برای انجام اعمال، راهی مسجد الحرام شده، اعمال عمره تمتع را انجام داده زیر میزاب رحمت برای رفتن به منی و عرفات محرم شده و حرکت می‌کند. در اینجا شرحی کوتاه از هر یک از سه منطقه عرفات، مشعر و منی به دست می‌دهد. آنچه در اینجا توجه وی را جلب می‌کند، محمل عایشه و محمل حضرت رسول است که با آداب خاصی همراه کاروان حج شام و مصر در مشاعر مقدسه حرکت داده می‌شد. وی با اشاره به آن، وعده می‌کند که رساله مستقلی در این باره بنویسد و می‌نویسد و نامش را «محمل عائشه» می‌گذارد» :«ميان راه روانگى محمل جناب رسول همراهى پاشای شامى و محمل عايشه به معيت پاشای مصر كه خود اين‏ها بر تخت روان مرصّع پر تكلّف سوار بودند و شريف مكه بر اسب مرصّع به زين و زيور تماشا كرديم. تفصيلش از رساله خودم مسمّي به محمل عايشه كه به وضوح هر چه تمام‏تر نوشته‏ام حالى خواهد شد». ما این رساله را در پایان همین سفرنامه خواهیم آورد.

با پایان یافتن اعمال حج، راهی زیارت اماکن زیارتی شده که در صدر آنها، قبرستان مَعلات است. وی قبور منسوب به خدیجه و ابوطالب و سایرین را زیارت کرده و اشاره می‌کند که بخشی هم اختصاص به عجم‌ها داشته است: «ميرزا فصيح مرحوم در محل دفن شهداء يوم الفتح مدفون اند. مقبره اهل عجم هم در جنّت مَعلى است».

داستان زیارت داخل کعبه نیز به دلیل آن که وصفی از درون کعبه دارد، و البته مشابه آن در برخی از سفرنامه های دیگر هم هست، جالب و خواندنی است. مهم و جالب آن است که در برخی از موارد نقشه‌ای هم برای وصف شیء مورد وصف دارد: «پوشش اندرونى خانه كعبه سرخ و نوشته بود. حروفش را بافته بودند. در سقف و نصف اعلايى ديوارها بود و در نصف اسفل تا بلندى قامت انسان پوشش نداشت. از آن جا كه نگاه كردن به سقف اندرونى خانه كعبه ميان مردم ممنوع بود و خودم نيز خلاف تواضع و خضوع مى‏انگاشتم، بناءً عليه نظر به آن ننمودم. امّا از ديگران معلوم شد كه پوشش سقف هم مثل پوشش ديوارها سرخ و نوشته است. و در سمت مستجار سنگى مدوّر سياه در جهت اندرونى ديوار خانه كعبه نصب كرده‏اند. مى‏گفتند كه اين نشان مولد على ـ عليه السلام ـ است؛ همين جا ديوار شق شده بوده و مادر گرامى‌قدر آن حضرت داخل خانه كعبه شده بود. دست به آن ماليدم، بوسه‏اش دادم. زمين اندرونى خانه كعبه از زمين صحن مسجد الحرام به قدر قد آدم بلند است. درش طلايى».

نماز خواندن سنیان نیز برای وی جالب بوده است، به ویژه آن که چهار امام از چهار مذهب، به نوبت در ظهر و شب نماز می‌خواندند. تفاوت مأمومین هم در خواندن نماز توجه وی را جلب کرده است: «نماز عصر و عشا هم و نماز مغرب، اوّلاً حنفى مى‏خواند، متصل به غروب حسّى آفتاب، بعدها شافعى و مالكى نماز مغرب را بر مصلاّى خود نمى‏خواند. حنفى، زير ناف دست مى‏بندد، و شافعى، بالاى سينه و حنبلى، مابين ناف و سينه و مالكى، دست كشاله مثل ما مؤمنين. شافعى، در تكبير گفتن رفع یدين مى‏كند، و بسم الله مى‏گويد و امام، بعد ختم سوره، به صداي بلند آمين مي‌گويد، مأمومين متابعت او مي‌كنند. و در نماز صبح قنوت مى‏خواند. در جماعت شافعى و حنفى مكرّر شريك شدم و خود را به صورت مقتديان واداشتم، تا طريق نماز ايشان را دريافته باشم، ديدم كه در قيام و قعود طمأنينت و تانّى مى‏كنند و ميان دو سجده مى‏نشينند، به خلاف سنيان هند كه غالب شان حنفى مذهب‌اند و هيچ يك از اين‏ها به عمل نمى‏آرند و قطع نظر از مخالفت اماميه، متابعت اصل مذهب خود هم ندارند».

نویسنده ما توجه دارد که در این سفرنامه «حالات مختصره مكه معظمه» را بیان کرد. او می‌گوید که «به تاريخ هفتم ذى الحجّه روز چهارشنبه، مشرّف به شرف ورود مسعود آن مقام محمود شده بوديم» و بعد از بیست روز «به تاريخ بيست و ششم [ذی حجّه]، روز دوشنبه از اين سعادت عظمى محروم و مهجور گرديديم».

این بار مسیر مدینه را آرام‌تر طی می‌کردند، زیرا دیگر خوف نرسیدن به وقت نبود. با این که اسباب را بیست وششم از شهر بیرون بردند در عمل ۲۹ حرکت کردند. در منطقه برود بودند که شب اوّل محرم فرا رسید و آنان هر شب مجالس سوگواری خود را داشتند. این ادامه داشت تا روز عاشورا «روز عاشورا حجّاج مى‏خواستند كه قافله بار نكند تا اعمال عاشورا به استراحت به جا آرند. لكن امير حاج كه مخالف بود، قبول نكرد و وقت صبح بار كرده، پس بعض حجّاج قبل طلوع آفتاب زيارت عاشورا خوانده سوار شدند، و بعضى ميان راه بر كجاوه، چنان چه حقير زيارت عاشورا و ادعيه ماثوره را بر كجاوه با مراعات سمت كربلاى معلّى، از روى قبله نما خواندم و بعد فراغ از آن، تجديد وضو بر كجاوه نموده به حيله زهر آب ريختن، يعنى بول كردن، از كجاوه پايين آمده، از قبله نما، تصحيح قبله نموده، دعاى سجده و نماز زيارت به جا آورده، زهر آب ريخته، سوار شدم. وقت عصر به منزل رسيديم. از اين منزل تا مدينه منوّره تخميناً، مسافت سه فرسخ بوده، بعد رسيدن به اين منزل، زيارت آخر روز عاشورا آن جا آورديم و فاقه شكنى نموديم».

وصف وی از مدینة منوّره و اماکن مقدّسه آن نیز حاوی برخی از نکات تازه است جدای از آنچه در باره تک تک بقعه‌ها و قبه‌های موجود در جنت البقیع آورده وملاحظه برخی از نقلهای تاریخی و آنچه بر سر زبانها بوده کرده، از منطقه احد نیز توضیحاتی به دست داده است. از آن جمله شرحی کوتاه در باره مسجد ثنایا است که امروزه از بین رفته است: «يك قبّه، مسجد ثناياست. مى‏گويند كه دندان مبارك جناب رسول ـ صلّی الله عليه و آله و سلم ـ در جنگ احد شهيد شده بود، آن جا دفن گشته، در ديوار سمت قبله، محرابى ساخته‏اند، در همون ديوار طرف راست متصل زمين سنگى كوچك نصب كرده‏اند. حاجى طاهر معلّم مى‏گفت كه دندان مبارك زير همين سنگ دفن است. دست به آن ماليدم و تقبيلش كردم».

وصف قبا و اماکن متعدد آن از قبیل مسجد و بئر خاتم و مسجد عمره و جز آن هم از زبان وی خواندنی است. باغی هم به نام باغ فدک بوده است که صد البته ربطی به باغ فدک معروف که در فاصله ۱۷۰ کیلومتری شمال مدینه است ندارد، اما مورد توجه بوده است. از جمله درخت شگفتی در آن بوده است که بر اساس آنچه بر سر زبانها بوده، اشارت به معجزه‌ای از رسول داشته است: « مِن جمله درختان خرما درختى است كه صنعت صانع بی‌همال و معجزه رسول خالق ذوالجلال را به ديده‏‌هاى حق بين ظاهر و آشكارا مى‏نمايد. درازى آن درخت سى و دو ذرع، سرش در بلندى به قدر قد آدم، مابقى تا بيخ بر روى زمين حلقه وار پيچيده. مردم مى‏گويند كه اينجا درختى از خرما بوده، بار آورده و رسيده، چون سرور انبيا تشريف آوردند و خواستند كه از خرماى آن درخت تفكّه فرمايند، به حكم خداوند حميد آن درخت بر خود پيچيد تا به حدى كه آن حضرت به دست مبارك خود خرماى چند از آن گرفتند و تناول فرمودند. اين درخت از تخم همون درخت است. هرگاه درخت سابق مدّتش تمام مى‏شود و مشرف به خشكى مى‏گردد، درختى ديگر از بيخش مى‏رويد و به همين طور خميده و پيچيده سر به بالا مى‏كشد. از آن جا كه واسطه حبيب يزدانى و رسول صمدانى است، اين امر محل استبعاد نيست».

سخت‌گیری نسبت به شیعیان
پیش از این اشاره شد که در راه جبل، از شیعیان عجمی و هندی بیش از عرب خاوه می‌گرفتند. وی این رویه را در جای‌های دیگر نیز مورد توجه قرار داده و از جمله وقتی داستان ورودش در خانه کعبه و پرداخت دو ریال نقل می‌کند می‌نویسد: «خدّام آن جا را كه دو ريال فى نفر به ذريعه داخلى خانه كعبه مى‏دهند، بودند و اين متعين نيست، بلكه به اختلاف حيثيت مردم كم و زياد مى‏شود، و با اين همه گريبان حجاج، خصوصاً گريبان شيعيان، از دست تعدّى خدام كه بيشتر اهل سنت اند فارغ نيست».

زمانی که زائر شیعه وارد مدینه می‌شود، این سختگیر‌ها را بسیار بیش از آن چه در مکه است در می‌یابد. از همان آغاز که معلم یا مزوّر آنان را به زیارت برده، «چون معلّم به تشيع ما عالم بود، زيارت شيخين را به ما تعليم نكرد». آنگاه آنان را به زیارت بقیع برده است. در این باره می‌نویسد: «چون حضرات اهل سنت و جماعت دست تعدّى و تشدّد بر شيعيان عموماً و بر اهل عجم دراز دارند، چنان كه خودم مشاهده ظلم ايشان نمودم، نمازها را در مسجد دست بسته مى‏كرديم و متفرّق در مسجد مى‏رفتيم، تا به وجه اجتماع بد ظن نشوند و آزار نرسانند».

مشکلات بقیع به ویژه گرفتن پول از واردین، مسأله‌ای است که دیگر سفرنامه‌ها نیز آن را واگو کرده‌اند. «خدّام آن جا كه اهل سنت اند، شيعيان را نمى‏گذارند كه به زيارت حضرات ائمه مظلومين ـ ‏عليهم السلام ـ بروند الاّ به گرفتن پنج قروش. يك دفعه بروند يا به دفعات. هر دفعه مزاحم مى‏شوند و بعد اخذ پنج قروش دست مزاحمت بر مى‏دارند». و این که «بعضى اهل عرب و هند را كه در ظاهر خيلى شكسته حال مى‏باشد، به ندرت بى‌پول مى‏گذارند كه برود، مگر با اهل عجم كه تشيع‌شان گرم‏تر است، عداوت كلّى دارند و بى اخذ پنج قروش هرگز ايشان را راه نمى‏دهند».

بازگشت به عتبات
نویسنده ده روز در مدینه اقامت کرده، سپس همراه کاروان جبل، عازم بازگشت به عتبات می‌شود. گزارش وی در باره مسائلی که در بازگشت رخ می‌دهد کوتاه است و دلیل آن چنان که خود یادآور شده، عدم تکرار؛ به همین دلیل «اكتفا به ذكر و تفصيل امور جديده و اجمال بعضى از امور غير جديده هم به خيال ربط كلام ورزيده تا رساله خالى از حشو و زوائد بوده باشد و ملال و كلال به قلوب ناظرين و سامعين راه نيابد».

با این همه وصف او از جبل، خانه‌ها، مردم و امیر جبل جالب است: «خانه‌هاي اينجا بنايش از سنگ است و بالايش از گل ريگ آلود كه در موسم بارش، زده، خراب مى‏شود. مردم آنجا بيشتر گندم گون، دراز رو، چشم‏ها سرمه كشيده، لباس شان چفيه و اكال [عقال= عگال] و قباى بلند تا كعبين، زبان‏شان عربى سوقى. مرد هندى را كه مى‏ديدند خوش مى‏شدند و با همديگر مى‏گفتند: هذا هنود، هذا هنود. سلطان جبل، محمد نامى، مردى است متموّل، خوش خلق، لباسش مثل لباس ساير مردم الاّ به نظر ظاهر». وصفی هم از مطبخ بزرگ امیر جبل در اطعام عامه مردم دارد به طوری که روزانه هزار نفر از آن مطبخ اطعام می‌شوند. وی از نوع و سبک خوراک آنان نیز گزارشی به دست داده است.

کاروان بیش از شش روز در جبل اقامت دارد و اینها همه به دلیل اختلافاتی است که بر سر گرفتن وجوه بیشتر از حجاج وجود دارد. بالاخره کاروان حرکت کرده به نجف وارد می‌شود. وی پس از چندی به کربلا سفر می‌کند.

نویسنده ما بنای آن دارد تا یکسال بماند، اما به دلیل اختلافی که میان او و صاحبه بیگم پیش می‌آید تصمیمش عوض شده و عازم وطن می‌شود: «اراده داشتم كه اقلاً يك سال ديگر آنجا توقّف نموده، آئينه سينه را عكس‏پذير افادات جناب شيخ استاد ـ دامت بركاته ـ نمايم. امّا از آن جا كه لكلّ شى‏ء آفت و للعلم آفات، انقلاب زمان، صورت بست و از باعث ابناي زمان تغيير در اوضاع سركار عاليه نسبت به حقير به ظهور پيوست، و دل از حلقه ذكر و فكرِ علم بيرون آمده به زاويه انتشار و انفجار نشست. صواب و صلاح چنين نمود كه عطف عنان به وطن مألوف بايد نمود و صوابديد جناب شيخ ـ ادام ظلّه اللهُ الودود ـ و ديگر احباب هم برين امر موافقت فرمود. بناء عليه به كمال استكراه سفر وطن پيش نظر گرديد و عزمش به حدّ تحتّم رسيد».

آنچه که در باره توضیحات وی در اقامت جدیدش در عتبات تازه است، مطالبی است که در باره سامرا دارد. در این باره، مانند آنچه در باره بسیاری از مناطق دیگر در تنوّع میوه ها آورده، در باره خربزه خاص موجود در سامرا سخن می‌گوید: «با وجودى كه خربزه در عراق عرب اقسام بسيار دارد مانند گرمك و تخم تلخ و پایيزى و عسكرى و طالبى و تخم مشهد، اما قسم خاص كه در سامره مى‏شود، قسمى ديگر، مثل آن نخوردم. درش مستطيل، دو طرفش باريك، اندرونش سفيد شيرين و سيراب و شاداب مى‏باشد و ازين جاست كه مردم موسم آن به زيارت سامره مى‏روند، و آن زيارت را زيارت بِطيخى مى‏نامند»!

این توضیحات جدای از آنچه که مربوط به شهر سامره است، وصفی است که از سرداب غیبت دارد. در این زمینه، تلاش می‌کند به صورت ریز و جزئی آنچه را که مشاهده کرده است، بیان کند. وی سپس، خوابی را که از امام زمان علیه السلام دیده به تفصیل نقل می‌کند.

اندکی بعد به سرعت حرکت کرده، به کاظمین آمده از آنجا سوار کشتی شده عازم بصره می‌شود. در آنجا سوار بر کشتی بمبئی شده پس از طی مسیر خلیج فارس و دریای عمان به سمت بمبئی می‌رود. وی «صبح روز شنبه تاريخ بيست و دوم ماه جمادي الاخري بود، به سواري يكّه، روي به وطن مألوفم، قريه زنگی پور آوردم. قبل از چاشت، به منزل مقصود رسيدم و حرز سفر از بازويم گشودم. اوّلا به زيارت قبر جناب والد مرحوم و ديگر اكابر ـ اعلي الله مقامهم ـ اكتساب ثواب نمودم. بعد از آن به سعادت زيارت حضرات اکابر و سرور ملاقات اماثل و اصاغر در آن افزودم».

در مسیر بازگشت، مطالب را بسیار کوتاه نوشته است.

گزارش اجمالی از مسلک دوم کتاب
اشاره کردیم که مسلک اول این کتاب همین سفرنامه است و مسلک دوم از نظر مؤلف، شامل سوانح فکری این سفر است که بخشی کوتاه و پراکنده از برخی از نوشته‌ها و دیدارهای او با شماری از علماست. گزارش این متن را تلفیقی از عربی و فارسی است به اختصار ارائه می‌کنیم.

وی در آغاز اشاره به ده رساله‌ای می‌کند که پیش از آمد به عتبات، آن ها را در وطن تألیف کرده بود و بعد از آمدن آناها را بر میرزا آغا قزوینی عرضه کرده است. رساله ای هم با عنوان سبیکة لجینیة من تربة حسینیه در باره لغات مربوط به آلات لهو و لعب در عتبات نوشته است. نیز از رساله محمل عائشه یاد می‌کند که آن را در باره مشاهداتش در سفر حج از محمل عایشه که مصریان به مکه می‌آوردند نگاشته است.

زمانی که به مشهد کاظمین وارد شدم نخستین عالمی که دیدم جناب شیخ حسن بود. در کربلا نیز میرزا آغا قزوینی را زیارت کردم که در همسایگی ما بود و مرتب خدمت او می‌رسیدم. پس از آن خدمت شیخ زین العابدین مازندرانی رسیدم که پرسشهایی از وی کرده و در درس او نیز حاضر می‌شدم. (در اینجا مفصل از دانش فقه وی ستایش می‌کند و می‌گوید) رسائلی را که نوشته بودم به او دادم و ایشان بارها از آنها ستایش کرد. بعد از آن خدمت میرزا زین العابدین طباطبائی رسیدم.

زمانی هم در حرم مطهر امام حسین علیه السلام خدمت برخی از علما رسیدم از جمله آخوند ملاحسین اردکانی. در کربلا برخی از شاگردان حجت الاسلام میرزا علی نقی هم را به سمت جناب میرزا ابوالقاسم هدایت کردند. همچنین در حرم امیرالمؤمنین علیه السلام خدمت سید حسین ترک نجفی و میرزا محمد حسین شیرازی مشرف گشتم. از دیگر عالمان محمد حسین شهرستانی و شیخ هادی تهرانی را زیارت کردم. مدتی بعد رساله‌ای را که در آنجا نوشته بودم بر ایشان عرضه کردم. وی تصمیم گرفت اجازه اجتهادی برایم بنویسد که چون در زمان سفر من بود، به انجام نرسید.

رساله‌ای با عنوان خطبة اشراقیة فی مشاهدات عراقیة را در راه مکه نوشتم. این رساله گرچه کوچک بود، اما یادآوری و عبرت سودمندی برای اهل اعتبار و بصیرت است. (سپس متن آن را آورده است. این رساله در شش صفحه، یک متن ادبی آن هم به زبان عربی و بیشتر جنبه دینی دارد). سپس می‌نویسد:

شعری هم در منزل دوم از منازل راه مکه سرودم که چنین است:

ألا یـا ایـها الـحجاج اصـغَوا الـی مـا قـال عبد مستـهــام
صــعوبـات تـصیبـکم طریقا لکـم فیـهـا مثـوبــات عـظام
طـریق یحصل المحبوب فیـه مـرارتـه الـحـلاوة و الـسلام
فهل تدرون ما الـمحبوب ربی الــذی فـی حـجره ربّی الانام
عــلیکـم نــظرة فی الامر هذا و کـیف الــنسق فیـه و النـظام

(و نه بیت دیگر). شعری هم در نخستین منزل بعد از شهر جبل سرودم (که سه بیت است.) یک جا هم حاج محمد باقر از من در باره حدیث منتسب به رسول (ص) پرسش کرد که فرمود: «انا من العرب و لیس العرب منی» که شرحی برای آن گفتم. کسی هم در باره شعر «رأت قمر السماء فذکرتنی ـ لیالی وصلها بالرغمتین» از من پرسش کرد که مطالبی در باره آن گفتم (متن آن را آورده است). شعری هم در وقت ورود به مکه سرودم:

الهی أتینا ببیت العــتیق مقاسین وعثاء فج عمیق
تــفضل تـقبل عـباداتنا الهی به انت أهل حقیق
شعری هم به فارسی گفتم:
سیدی شوق وخلوصم را صعوبات سفر
در ربوده گرچه سر کردم به باب تو مقر
کار غفران و عذاب من بود در دست تو
مـستحـــق خــلد سازی یا سزاوار سقر

ادعیه کوتاهی هم انشاء کردم. نیز شعری در منی گفتم

ضربنا فی الفیافی و الدروب وجـدنـا ربـنا غیر المشـوب
و فیما دونه شــوب و غـش تــعالی شـأنه ستـار العیوب

(در اینجا از برخی دیگر از اشعار عربی خود با همین سیاق از آنچه در مکه یا مدینه و نیز کاظمین سروده آورده است). شعری را بعد از ورود مدینه سرودم:

أتـیـتـک سیــدی بـــالاشتـیـاق و لکن عـاقــنی اهـل الشـقاقـی
نــهونی تـــــارة عــن أن ازور و اخـــری عن دخول فی الرواق
لـک الاخـلاص مـنی غـیر خاف فـــذاک الامــر مـنـهـم للـنفاق
فـادخـلهـم الــهی فــی الجحیم و مـــن اطــباقـهـا أدنـی الطباق

شعری هم پس از مراجعت از مدینه در جایی که مشهور به جبل است گفتم:

یـظن النـاس انّی مضمحل لفقد المال او عشق النعیمة
امــا والله ذاک الــظنّ اثم بـداء غیـر ذا نفسی سقیمـة

(این شعر طولانی است). شعری هم به فارسی گفتم:

خــانـه محـسنـه آبـاد کـه در قهرش نیز
لله الـحمــد بــسامان شـدم کـارم به به
گـریه‌ها کردم و خون ریختم از دیـده دل
سنـگ دل بودم و شـد قلب فکارم بـه به
بیش از این بود دل و دیده من مشغولش
فـارغـم کــرد از آن شــکر گذارم به به
خــالی از خـار گل ورد نباشد هــرگــز
قـبل از این گـل بدم الحال که خارم به به

باز شعری به عربی سروده است که طولانی است با این مطلع:

تحیات کشمـس فی الضیاء تحــیات کبـدر فی السماء

قصیده‌ای نیز به فارسی سروده است:

خــواهــم که فرازم به هوای تو علم را
ســایــم بـثــنایـا اســدالله قــــلم را
وقتی که به دو عالم به عدم بود تو بودی
گـــو کفـر بـه وصفت اگر آرند قدم را

پس از بازگشت از حج، نامه ای مفصل به میرزا آغا قزوینی نوشته که متن ادبی به سبک عربی‌های خود اوست. پس از آن اشعار دیگری سروده است. شعری هم به فارسی در مشهد کاظمین برای یکی از دوستانش در دو بیت گفته است. در خداحافظی از عتبات نیز دو بیتی به عربی سروده است:

ابا جــداه حـقک لــم یراعوا و حرمتک الاعادی قد اضاعوا

و شعری دیگر به فارسی:

به هر دیار که در چشم خلق خار شوی
سبـک سفر کن از آنجا برو به جای دگر
گلـی که نشکفد اندر چمن به باد شمال
یــقین بــدان کـه بشـکفـاند هوای دگر

در خواب هم شعری می‌گوید:

ای آن که تو در کتاب و قرآن دیــدی که طلا ز خاک روید

این شعر را برای یکی از علما به نام شیخ غلام علی بهبهانی می‌گوید و او تعبیری برای آن ارائه می‌دهد و متنی می‌نویسد که عینا در اینجا می‌آورد.

این زمان از بغداد با کشتی عازم بصره شده و از آنجا عازم بمبئی. اما همچنان اشعاری می‌سراید:

الهی لیت شعری کیف حالـی خــروجـی من نعیم او نکال
مــراجـعتی من البیت الحرام الــی داری رجـــاء لـلسلام

خطبه‌ای هم در کشتی در وقت توقفش در بندر عباس انشاء‌ کرده و عینا آورده است.

در وقت پیاده شدن از کشتی و سوار ریل قطار شدن باز اشعاری به فارسی گفته است:

مرحبا ای طوطی شکر شکن مرحبا الی بلبل شیرین سخن
مرحبا این پیک فرخ فال من مـرحبا ای مصلح احوال من

این اشعار پایان این نسخه است، گرچه روی برگه‌هایی انتهایی نیز اشعار متفرقه‌ای ضبط شده است.

نسخه این رساله در کتابخانه زنگی‌پور به خط خود مؤلف موجود است.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما