کد مطلب : ۲۳۳۱۱
معروفترین مداحان؛ زیر سقف یک کتاب
شاید هیچوقت نتوانیم همهی مداحان معروف و سرشناس را زیر یک سقف و در یک مجلس جمع کنیم. همچنان که خیلی از علاقهمندان مجالس اهل بیت تا کنون نتوانستهاند توی یک مجلس، همه یا حداقل معروفترین مداحان برجسته و سرشناس را جمع کنند و از حضور همهی آنها زیر یک سقف بهره ببرند. با این حال، باید گفت این اتفاق توی یک مجموعه کتاب دو جلدی افتاده است. مداحان برجستهی کشور زیر سقف یک کتاب جمع شدهاند و شما میتوانید برجستهترین و شناختهشدهترینها را زیر سقف یک کتاب مشاهده کنید. حالا داستان چیست؟ برایتان مینویسم:
مداحان اهلبیت اگر چه نقش بسیار مهمی در انتقال فرهنگی عاشورایی به جامعه در طول سالهای متمادی داشتهاند، اگرچه جزو چهرههای محبوب اجتماع به حساب میآیند و علاقهمندان بسیاری دارند، اگرچه برای بسیاری جالب است که بدانند مداحان اهلبیت چگونه فکر میکنند و چگونه زندگی میکنند اما با این حال تقریبا جامعه کمتر از احوال مداحان آگاهی دارد. چرا که یکی از اصول اولیه این فنِ معنوی، دوری از شهرت و دنیاطلبی است.
اما به هر حال، این تقواپیشگی در بین مداحان و عدم تلاش برای طرح نام خود در جامعه، چیزی از اشتیاق علاقهمندان آنها و جامعه برای دانستن گذشتهی زندگیشان، آراء، اندیشهها، نوع زندگی و توقعاتی که آنها به عنوان مداحان سرشناس از جامعه دارند کم نمیکند.
انتشارات خیمه، برای پاسخ به این اشتیاق در جامعه، کتابهای «عشق، اخلاص، ادب» را در دو مجلد منتشر کرده و در این دو جلد، به سراغ ۲۶ تن از معروفترین مداحان کشور رفته و با آنها در خصوص زندگی، دغدغههای اجتماعی و شخصی همچنین نوع نگاه آنها به مداحی برای سید و سالار شهیدان به گفتگو پرداخته است.
حاج منصور ارضی، غلامرضا سازگار، اصغر زنجانی، یدالله بهتاش، مرتضی طاهری، حسن خلج، مهدی سلحشور، سید مجید بنیفاطمه، ابوالفضل بختیاری، عبدالرضا هلالی، علی آهی، ماشاالله عابدی، صادق آهنگران، محسن طاهری، مهدی منصوری، محمد رضا طاهری، مهدی سماواتی، نریمان پناهی، محمود تاری، سید مهدی میرداماد از جمله مداحان بزرگ و سرشناسی هستند که گفتگو با آنها در این دو مجلد به چاپ رسیده است.
در اولین جلد «عشق، ادب، اخلاص»، در بخشی از گفتگو با حاج حسن خلج آمده است:
«در جلسهای وقتی خواندنم تمام شد، آقایی را به من معرفی کردند که بیشتر از بیست سال ردیفهای آوازی را کار کرده بود. آن آقا میگفت هفت دستگاه را به روایتهای مختلف میداند. آدم متواضع و خوبی بود و میگفت: "من خوش صدا نیستم؛ ولی ردیفهای آوازی را دوست داشتم و در این سالها کار کردم”. حرفش این بود: "شما امشب میدانید از نظر موسیقی چه کار کردید؟” گفتم: "نه؛ من اصلا هیچ اطلاعی ندارم”. باورش نمیشد. گفت: "آخر مگر میشود کسی نداند و اینگونه اجرا کند؟ در میان خوانندههای اصیل آقای شجریان ابداعی داشتهاند و به نام خودشان هم ثبت شده است و آن مرکبخوانی است. ایشان ردیفهای مختلف را با گوشههای مختلفش، به شکلی زیبا ترکیب میکنند که به قولِ امروزیها، تناسباتش و توازنش به هم نخورد و زیبا و گوشنواز باشد. شما هم امشب به راحتی این فن را انجام میدادید و من در تعجب ماندم که این آقا این فن را از کجا یاد گرفته است؟” گفتم: "من اصلا کاری نکردم و این جز عنایت بیبی حضرت زهرا و حضرت سیدالشهدا چیز دیگری نیست”.
در بخش دیگری از این کتاب در گفتگویی خواندنی با عبدالرضا هلالی آمده است:
«حدود سال ۷۲ بود که حاج منصور شعر "مدینه شهر پیغمبر” را خواند. من هم عاشق خواندن شدم؛ آنهم به سبک حاج منصور. آنقدر نوار را جلو و عقب کردم که ضبط خانه خراب شد. اولین باری که خواستم بخوانم، زمانی بود که در کوچه هیئت برگزار میکردیم. موقعی که سینه زنی داشتند، میکروفون را به من دادند. سنم خیلی کم بود. شاید دوازده سال داشتم. یکی از بچهها عینکی بود. دستِ بغل دستی ناخودآگاه به عینک او خورد و او هم خم شده بود که عینکش را در آن تاریکی پیدا کند. چنان قهقهای پشت میکروفون زدم که هیئت به هم ریخت و من از ترس در رفتم. آن موقع صوت زیبایی در قرآن داشتم. شهید عباس صابری دست نوشتهای همراه با تقویم سال جاری به من هدیه داد. کلی ذوق کرده بودم. میگفتم: "این حزبالهیها باحالاند.”
خلاصه با هزار بدبختی و پادرمیانی بزرگان هیئت، محرم دو سال بعد، شب سوم محرم که شب خانم رقیه است، میکروفون را به من دادند. آن چنان خواندم که دل همهی مستمعان به حالم سوخت و دیگر، همه برای من گریه میکردند. به طوری که همان شب، ما را روانهی بیمارستان کردند.»
در دومین مجلد این کتاب نیز، در گفتگویی با حاج محمد رضا طاهری در خصوص ملودیسازی برای مداحیهایش آمده است:
«بعد از پایان جنگ تحمیلی و در زمانی که هنوز صدام بر عراق حکومت میکرد داشتیم به کربلا میرفتیم. من یک عدد از این رکوردرها داشتم و لب مرز مشغول سبک ساختن بودم و با آن هم ضبط میکردم. یکی به این مامورین مرزبان عراق گفته بود که این وسیلهی جاسوسی دارد. اتوبوسمان رد شد، اما دوباره برگرداندند و شروع کردند یکی یکی بازرسی کردن. من فهمیدم اینها دنبال چه هستند و آن را مخفی کردم. ولی بالاخره پیدا کردند و هرچه گفتم بابا این وسیلهی ضبط صداست، کوتاه نیامدند و گرفتند. دلم هم میسوخت که حدود دویست – سیصد تا سبک با آن ضبط کرده بودم. همهاش رفت».
مداحان اهلبیت اگر چه نقش بسیار مهمی در انتقال فرهنگی عاشورایی به جامعه در طول سالهای متمادی داشتهاند، اگرچه جزو چهرههای محبوب اجتماع به حساب میآیند و علاقهمندان بسیاری دارند، اگرچه برای بسیاری جالب است که بدانند مداحان اهلبیت چگونه فکر میکنند و چگونه زندگی میکنند اما با این حال تقریبا جامعه کمتر از احوال مداحان آگاهی دارد. چرا که یکی از اصول اولیه این فنِ معنوی، دوری از شهرت و دنیاطلبی است.
اما به هر حال، این تقواپیشگی در بین مداحان و عدم تلاش برای طرح نام خود در جامعه، چیزی از اشتیاق علاقهمندان آنها و جامعه برای دانستن گذشتهی زندگیشان، آراء، اندیشهها، نوع زندگی و توقعاتی که آنها به عنوان مداحان سرشناس از جامعه دارند کم نمیکند.
انتشارات خیمه، برای پاسخ به این اشتیاق در جامعه، کتابهای «عشق، اخلاص، ادب» را در دو مجلد منتشر کرده و در این دو جلد، به سراغ ۲۶ تن از معروفترین مداحان کشور رفته و با آنها در خصوص زندگی، دغدغههای اجتماعی و شخصی همچنین نوع نگاه آنها به مداحی برای سید و سالار شهیدان به گفتگو پرداخته است.
حاج منصور ارضی، غلامرضا سازگار، اصغر زنجانی، یدالله بهتاش، مرتضی طاهری، حسن خلج، مهدی سلحشور، سید مجید بنیفاطمه، ابوالفضل بختیاری، عبدالرضا هلالی، علی آهی، ماشاالله عابدی، صادق آهنگران، محسن طاهری، مهدی منصوری، محمد رضا طاهری، مهدی سماواتی، نریمان پناهی، محمود تاری، سید مهدی میرداماد از جمله مداحان بزرگ و سرشناسی هستند که گفتگو با آنها در این دو مجلد به چاپ رسیده است.
در اولین جلد «عشق، ادب، اخلاص»، در بخشی از گفتگو با حاج حسن خلج آمده است:
«در جلسهای وقتی خواندنم تمام شد، آقایی را به من معرفی کردند که بیشتر از بیست سال ردیفهای آوازی را کار کرده بود. آن آقا میگفت هفت دستگاه را به روایتهای مختلف میداند. آدم متواضع و خوبی بود و میگفت: "من خوش صدا نیستم؛ ولی ردیفهای آوازی را دوست داشتم و در این سالها کار کردم”. حرفش این بود: "شما امشب میدانید از نظر موسیقی چه کار کردید؟” گفتم: "نه؛ من اصلا هیچ اطلاعی ندارم”. باورش نمیشد. گفت: "آخر مگر میشود کسی نداند و اینگونه اجرا کند؟ در میان خوانندههای اصیل آقای شجریان ابداعی داشتهاند و به نام خودشان هم ثبت شده است و آن مرکبخوانی است. ایشان ردیفهای مختلف را با گوشههای مختلفش، به شکلی زیبا ترکیب میکنند که به قولِ امروزیها، تناسباتش و توازنش به هم نخورد و زیبا و گوشنواز باشد. شما هم امشب به راحتی این فن را انجام میدادید و من در تعجب ماندم که این آقا این فن را از کجا یاد گرفته است؟” گفتم: "من اصلا کاری نکردم و این جز عنایت بیبی حضرت زهرا و حضرت سیدالشهدا چیز دیگری نیست”.
در بخش دیگری از این کتاب در گفتگویی خواندنی با عبدالرضا هلالی آمده است:
«حدود سال ۷۲ بود که حاج منصور شعر "مدینه شهر پیغمبر” را خواند. من هم عاشق خواندن شدم؛ آنهم به سبک حاج منصور. آنقدر نوار را جلو و عقب کردم که ضبط خانه خراب شد. اولین باری که خواستم بخوانم، زمانی بود که در کوچه هیئت برگزار میکردیم. موقعی که سینه زنی داشتند، میکروفون را به من دادند. سنم خیلی کم بود. شاید دوازده سال داشتم. یکی از بچهها عینکی بود. دستِ بغل دستی ناخودآگاه به عینک او خورد و او هم خم شده بود که عینکش را در آن تاریکی پیدا کند. چنان قهقهای پشت میکروفون زدم که هیئت به هم ریخت و من از ترس در رفتم. آن موقع صوت زیبایی در قرآن داشتم. شهید عباس صابری دست نوشتهای همراه با تقویم سال جاری به من هدیه داد. کلی ذوق کرده بودم. میگفتم: "این حزبالهیها باحالاند.”
خلاصه با هزار بدبختی و پادرمیانی بزرگان هیئت، محرم دو سال بعد، شب سوم محرم که شب خانم رقیه است، میکروفون را به من دادند. آن چنان خواندم که دل همهی مستمعان به حالم سوخت و دیگر، همه برای من گریه میکردند. به طوری که همان شب، ما را روانهی بیمارستان کردند.»
در دومین مجلد این کتاب نیز، در گفتگویی با حاج محمد رضا طاهری در خصوص ملودیسازی برای مداحیهایش آمده است:
«بعد از پایان جنگ تحمیلی و در زمانی که هنوز صدام بر عراق حکومت میکرد داشتیم به کربلا میرفتیم. من یک عدد از این رکوردرها داشتم و لب مرز مشغول سبک ساختن بودم و با آن هم ضبط میکردم. یکی به این مامورین مرزبان عراق گفته بود که این وسیلهی جاسوسی دارد. اتوبوسمان رد شد، اما دوباره برگرداندند و شروع کردند یکی یکی بازرسی کردن. من فهمیدم اینها دنبال چه هستند و آن را مخفی کردم. ولی بالاخره پیدا کردند و هرچه گفتم بابا این وسیلهی ضبط صداست، کوتاه نیامدند و گرفتند. دلم هم میسوخت که حدود دویست – سیصد تا سبک با آن ضبط کرده بودم. همهاش رفت».
مرجع : توانا