کد مطلب : ۳۵۶۸
سام علیکم داداش؛ خوش اومدی آبجی
گزارشي از يك هيات متفاوت عزاداري عياران و داشمشتيها
خیمه، روي پاي چپش نشسته و پاي راستش را تكيه گاه دستش كرده. حاج محمد محمودي كه بين اعضاي هيات ورزشكاران شهرري (انصارالحجه) به «داش ممد» معروف است، گرداننده هياتي است كه با ديگر هيات هاي عزاداري متفاوت است.
كمي در جاي خود جابهجا ميشود و مي گويد: «اگر ميبينيد كه اين هيات تو دهن همه پيچيده يك دليل دارد. اين جا منم منم نداريم و كسي رئيس اون يكي نيست.»
بيمارستان فيروزآبادي را كه به سمت حرم شاه عبدالعظيم رد كني، كوچه اي است به نام شهيد محمدي، حدود 100 متر كه داخل كوچه شوي، حياط هفت هشت خانه با پارچه برزنتي پوشیده و حدود 100 متر از خود كوچه هم مفروش شده است.
آدمهايي كه به اين هيات مي آيند، از نظر ظاهري با مردم عادي فرق دارند؛ بیشتر آنها سبيل دارند و برخي هم پاشنه كفش هايشان را خوابانده اند و تقريبا همه آنها تسبيح به دست دارند.
از محمد محمودي مي پرسم: «معمولا چه جور آدم هايي به هيات شما مي آيند؟»
سعي ميكند خندهاش را زيرسبيلهايش پنهان كند؛ انگار متوجه منظورم شده است: «در اين هيات به روي همه باز است، اما بيشتر اعضاي هيات را داشمشتيها، عياران، لوطيمسلكها و كلاهشاپوييها تشكيل مي دهند.»
دو انگشتش را به هم ميچسباند و ديگر انگشت هايش را جمع ميكند تا به اسم پدرش كه بر پارچه بزرگي نوشته و به ديوار نصب شده است، اشاره كند: «مرحوم حاج احمد محمودي، پدرم، يكي از باني هاي اين هيات بود؛ آن موقع 20-30 نفر بودند ولي نم نمه جمعيت بيشتر شد و حالا اين فضاي بزرگ هم جواب نمي دهد.»
هنوز مراسم زيارت عاشورا شروع نشده و كم كم دارد به تعداد افراد حاضر اضافه مي شود؛ گاه صداي صلوات شنيده مي شود؛ دقت كه مي كنم وقتي بزرگي به جمع اضافه مي شود، يكي از افراد از حاضران درخواست صلوات مي كند تا احترام او حفظ شود.
او افراد مشهوري را هم نام مي برد كه به اين هيات رفت و آمد مي كنند: «همين امروز بهمن مفيد، بازيگر سينما زنگ زد و گفت كه امشب ميآيد؛ به علاوه از هم دوره اي هاي طيب، حسين آقاي رمضون يخي، مصطفي دادكان معروف به مصطفي ديوونه و ... اينجا همه عيارانند؛ عيارها و پيشكسوت ها دوست دارند احترام شان حفظ شود، اين جا هم همه حرمت ها حفظ مي شود.»
پرسش بعدي اين بود: «آيا زنها هم در هيات شما حضور دارند؟»
«داش ممد» پاسخ داد: «همان طور كه به مردها احترام مي گذاريم با زن ها هم رفتار محترمانه اي داريم؛ اصلارفتار ما با همه انسان ها يكي است؛ دين و مذهب آدم ها هم براي ما مهم نيست، هركسي وارد اين خانه شود، قدمش بالاي سرماست.»
«دو تا چايي بردار بيار» اين را به يكي از حاضران مي گويد و اضافه مي كند: «امام حسين(ع) قدرتطلب نبود بلكه قدرت شكن بود؛ او آزاديخواه بود و برابريطلب؛ بچههاي اين هيات هم بلد نيستند فقط پشت ميكروفن داد و بيداد كنند و كوركورانه گريه كنند؛ سعي ميكنيم راه امام حسين(ع) را به طور عملي ادامه دهيم.»
اما اين مجموعه، بيش از آن كه يك هيات عزاداری باشد، يك نهاد مدني و خيريه هم هست؛ آنها تا حالاجهيزيه 92 عروس را تامين كرده و 700 بچه بيسرپرست را زيرپوشش قرار داده اند.
وی گفت: « 150 تا از بچه يتيمهايي كه اسم شان را «فرزندان خدا» گذاشتهايم در مولوي تحت پوشش ما هستند، 400 تا در ميدان غار و 150 تا هم در بيبي زبيده.»
حاج محمد محمودي، به عنوان سرمربي تيم كشتي ناشنوايان كشور، سه بار قهرمان المپيك شده. عكسي را نشان ميدهد؛ او در اين عكس پيشاني مادرش را بوسيده است.
وی اين حالت را با عكس زنده ياد تختي در همين حالت مقايسه مي كند: «ما كه به پاي مرحوم تختي نمي رسيم ولي دوست داريم مسلكش را ادامه دهيم.»
يكي از دوستانش كه آنجا ايستاده، پيشنهاد تيتر مي دهد: «بنويسيد تختي هنوز نمرده، چون محمد محمودي زنده است.»
يك نفر به اسم «داود حسن» خودش را مامور صلوات هيات معرفي مي كند، گفت: «كارم فقط صلوات فرستادن است؛ با اين كار تحويل بازاري راه مي افتد كه نگو؛ هر شب هزار تا صلوات مي فرستم، شايد تا حالا 100 هزار تا تو اين هيات صلوات فرستاده ام.»
وقتي مي خواهيم خداحافظي كنيم، حاج محمد محمودي تا دم در مي آيد، پاشنه كفشش را مي كشد و مي گويد: «قدم رنجه كرديد، قربونتون برم، ياعلي، در امان حق...»
به گزارش كمي در جاي خود جابهجا ميشود و مي گويد: «اگر ميبينيد كه اين هيات تو دهن همه پيچيده يك دليل دارد. اين جا منم منم نداريم و كسي رئيس اون يكي نيست.»
بيمارستان فيروزآبادي را كه به سمت حرم شاه عبدالعظيم رد كني، كوچه اي است به نام شهيد محمدي، حدود 100 متر كه داخل كوچه شوي، حياط هفت هشت خانه با پارچه برزنتي پوشیده و حدود 100 متر از خود كوچه هم مفروش شده است.
آدمهايي كه به اين هيات مي آيند، از نظر ظاهري با مردم عادي فرق دارند؛ بیشتر آنها سبيل دارند و برخي هم پاشنه كفش هايشان را خوابانده اند و تقريبا همه آنها تسبيح به دست دارند.
از محمد محمودي مي پرسم: «معمولا چه جور آدم هايي به هيات شما مي آيند؟»
سعي ميكند خندهاش را زيرسبيلهايش پنهان كند؛ انگار متوجه منظورم شده است: «در اين هيات به روي همه باز است، اما بيشتر اعضاي هيات را داشمشتيها، عياران، لوطيمسلكها و كلاهشاپوييها تشكيل مي دهند.»
دو انگشتش را به هم ميچسباند و ديگر انگشت هايش را جمع ميكند تا به اسم پدرش كه بر پارچه بزرگي نوشته و به ديوار نصب شده است، اشاره كند: «مرحوم حاج احمد محمودي، پدرم، يكي از باني هاي اين هيات بود؛ آن موقع 20-30 نفر بودند ولي نم نمه جمعيت بيشتر شد و حالا اين فضاي بزرگ هم جواب نمي دهد.»
هنوز مراسم زيارت عاشورا شروع نشده و كم كم دارد به تعداد افراد حاضر اضافه مي شود؛ گاه صداي صلوات شنيده مي شود؛ دقت كه مي كنم وقتي بزرگي به جمع اضافه مي شود، يكي از افراد از حاضران درخواست صلوات مي كند تا احترام او حفظ شود.
او افراد مشهوري را هم نام مي برد كه به اين هيات رفت و آمد مي كنند: «همين امروز بهمن مفيد، بازيگر سينما زنگ زد و گفت كه امشب ميآيد؛ به علاوه از هم دوره اي هاي طيب، حسين آقاي رمضون يخي، مصطفي دادكان معروف به مصطفي ديوونه و ... اينجا همه عيارانند؛ عيارها و پيشكسوت ها دوست دارند احترام شان حفظ شود، اين جا هم همه حرمت ها حفظ مي شود.»
پرسش بعدي اين بود: «آيا زنها هم در هيات شما حضور دارند؟»
«داش ممد» پاسخ داد: «همان طور كه به مردها احترام مي گذاريم با زن ها هم رفتار محترمانه اي داريم؛ اصلارفتار ما با همه انسان ها يكي است؛ دين و مذهب آدم ها هم براي ما مهم نيست، هركسي وارد اين خانه شود، قدمش بالاي سرماست.»
«دو تا چايي بردار بيار» اين را به يكي از حاضران مي گويد و اضافه مي كند: «امام حسين(ع) قدرتطلب نبود بلكه قدرت شكن بود؛ او آزاديخواه بود و برابريطلب؛ بچههاي اين هيات هم بلد نيستند فقط پشت ميكروفن داد و بيداد كنند و كوركورانه گريه كنند؛ سعي ميكنيم راه امام حسين(ع) را به طور عملي ادامه دهيم.»
اما اين مجموعه، بيش از آن كه يك هيات عزاداری باشد، يك نهاد مدني و خيريه هم هست؛ آنها تا حالاجهيزيه 92 عروس را تامين كرده و 700 بچه بيسرپرست را زيرپوشش قرار داده اند.
وی گفت: « 150 تا از بچه يتيمهايي كه اسم شان را «فرزندان خدا» گذاشتهايم در مولوي تحت پوشش ما هستند، 400 تا در ميدان غار و 150 تا هم در بيبي زبيده.»
حاج محمد محمودي، به عنوان سرمربي تيم كشتي ناشنوايان كشور، سه بار قهرمان المپيك شده. عكسي را نشان ميدهد؛ او در اين عكس پيشاني مادرش را بوسيده است.
وی اين حالت را با عكس زنده ياد تختي در همين حالت مقايسه مي كند: «ما كه به پاي مرحوم تختي نمي رسيم ولي دوست داريم مسلكش را ادامه دهيم.»
يكي از دوستانش كه آنجا ايستاده، پيشنهاد تيتر مي دهد: «بنويسيد تختي هنوز نمرده، چون محمد محمودي زنده است.»
يك نفر به اسم «داود حسن» خودش را مامور صلوات هيات معرفي مي كند، گفت: «كارم فقط صلوات فرستادن است؛ با اين كار تحويل بازاري راه مي افتد كه نگو؛ هر شب هزار تا صلوات مي فرستم، شايد تا حالا 100 هزار تا تو اين هيات صلوات فرستاده ام.»
وقتي مي خواهيم خداحافظي كنيم، حاج محمد محمودي تا دم در مي آيد، پاشنه كفشش را مي كشد و مي گويد: «قدم رنجه كرديد، قربونتون برم، ياعلي، در امان حق...»