تاریخ انتشار
شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۵۰
۰
کد مطلب : ۲۱۵۰۳

بررسی عقلانی نهضت عاشورا

حجت الاسلام محمد جواد رودگر
بررسی عقلانی نهضت عاشورا
نوشتار حاضر با تحلیل فلسفی، عصر قبل از کربلا، معاصر کربلا و بعد از کربلا با مؤلفه‏های ذیل: هدفِ قیام کربلا (احیای اسلام ناب نبوی و علوی)، رویکرد و منظر (سیره نبوی و علوی)، روش و متد (امر به معروف و نهی از منکر) و نتیجه (تحول دینی جامعه از حیث معرفتی – معنویتی و گرایش به سوی عدالت اجتماعی) می‏ کوشد قیام کربلا را یک ضرورت عقلی نشان داده و معرفی کند که انسانِ کاملِ معصوم(ع) یعنی امام حسین(ع) و یاران وفادارش آن را خَلْق کرده‏ اند تا «اسلام محمّدی الحدوث و حسینی البقاء» گردد.

در مقاله حاضر ریشه‏ های پیدایش و گسترش قیام کربلا تحلیل و اثبات شده است، همچنین تبیین خردگرایانه و مبتنی بر فلسفه تاریخ صورت گرفته که چگونه نقاب از چهره کریه نفاق برداشته شد و نقابداران اموی رسوا گشته‏ اند تا تضاد حق و باطل عصر رسول اللَّه(ص) بوسیله قیام کربلا به تضاد حق و باطل و ایمان و کفر برگردد تا خط سُرخ آل محمّد(ص) و اندیشه اسلام شیعی در لابه ‏لای حوادث تاریخی گُم شده، تحریف نگردد و هماره عاشورا مصباح هدایت و سفینه نجات باشد که امامِ آن اباعبدالله الحسین(ع) و پرچمدار فرهنگی – تبلیغی ‏اش امام سجاد(ع) و زینب کبری(س) بوده ‏اند.

نگاه فیلسوفانه
درک فلسفی براساس مؤلفه‏ هایی که دارد، درکی از بیرون و نگاه تعقلی است نه تعبدی و «بشرط لا» به سراغ تحلیل عاشورا می ‏رود. به بیان دیگر در این نگاه و رویکرد به شناخت علل و ریشه‏ های حدوث این حادثه، همبسته بودن وقایع عصر عاشورا با وقایع قبل و بعد از خویش، سیر تطوری و تحولی حوادث با هم تا عصر عاشورا و پس از آن، سنت‏های حاکم بر جامعه و تاریخ و البته با دید آزاد اندیشانه، فلسفه قیام کربلا، پاسخ یابی به سؤالات و شبهات پیرامون واقعه کربلا، شناخت نقش و میزان تأثیر شخصیت‏ های کربلایی و دریافت لوازم و پیامدهای واقعه کربلا و… می ‏پردازد.
چنین ره‏یافت‏ هایی در سخنان امام حسین(ع) خالق چنین نهضت و حادثه ‏ای است و الهام بخش بسیاری از متفکران و ادیبان در طول تاریخ نیز بوده است.
مثلا وقتی امام حسین(ع) روز عاشورا در قتلگاه خویش خطاب به لشگریان پیش روی خویش می‏فرماید: «یا شیعه آل ابی‏سفیان ان لم یکن لکم دین و لاتخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم هذه» آیا درنوردیدن پرده ‏های تاریخی نیم1 قرن از رحلت پیامبر اکرم از یازدهم هجرت تا لحظه شهادت امام حسین(ع) یعنی عصر عاشورای سال شصت و یکم هجرت نیست؟ یعنی ریشه‏ های قیام در اندیشه و انگیزه ای ابوسفیانی قرار دارد و تقابل حسین(ع) با یزید تقابل اسلام نبوت و امامت یا اسلام ناب محمدی با اسلام جاهلیت و اشرافیت یا اسلام بوسفیانی است و کربلا سمبل درگیری و چالش بین دو جریان فکری رفتاری یا جهان بینی و ایدئولوژی نبوی و اموی است.

مهیار دیلمی آن شاعر شیعی چه زیبا با تحلیل عقلانی و ریشه شناسانه ‏اش خطاب به امام حسین می‏ گوید:
فیوم السقیفة یا ابن‏النبی
طرق یومک فی کربلا
و غصب ابیک علی حقه
و امک حسّن ان تقتلا2
حضرت زینب در مجلس یزید و در شرایط بسیار تلخ و دشوار و دردناک شناختی ژرف و بصیرتی نافذ به همه اهل تاریخ و تفکر می‏ دهد.

آن گاه که خطاب به یزید کرده و می‏فرماید: «یابن الطلقاء …» یعنی فاصله زمانی کربلا تا عصر بعثت در جریان فتح مکه سال هشتم هجری را در هم نوردیده و اشاره به سخن پیامبر اکرم نسبت به جد امویان یعنی ابوسفیان نموده که فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء» یعنی شما آزاد شده‏های به دست جدمان3 رسول اکرم در جریان فتح مکه هستید.
حال با چنین رویکرد و روش وقتی به صدر و ساقه و آغاز و انجام قیام اباعبدالله الحسین می‏نگریم می‏بینیم که شایسته است نیم نگاهی به تاریخ سقیفه تا کربلا داشته و حادثه عاشورا را بریده از قبل و گذشته ‏اش و منفصل از آینده‏ اش نبینیم. بلکه نگاه پیشینی و پسینی نیز به آن بیفکنیم و با توجه به این که هدف اختصار در بررسی عقلانی قیام کربلاست تنها نشانه‏ هایی از گذشته و پیش از عاشورا را از آئینه تفکر علی در تحلیل جامعه اسلامی پس از پیامبر نشان خواهیم داد و آن تحلیل‏ های علی در خطبه‏ های سوم، پنجم، شانزدهم، نود و دوم، یکصد و نود و دوم نهج ‏البلاغه است که بر روی فتنه انگیزی‏ ها، شبهه افکنی ‏ها، تحریف حقایق اسلامی، انحراف از ارزش‏های دینی، وجود تبعیض‏ های طبقاتی و شکاف‏های اجتماعی، نفاق و نیرنگ در ساحت اندیشه و سیاست، به انزوا کشاندن صالحان، حاکمیت فرصت طلبان و تازه به دوران رسیده ‏ها، دگرگون‏ سازی واقعیت‏ های تاریخی، تغییر معیارها و ارزش‏های ناب نبوی، تنزل مقام امامت و امام به خلافت و خلیفه و سپس سلطنتی و موروثی کردن مدیریت جامعه اسلامی و… تکیه و تأکید ورزیدند.

امام حسین نیز در جریان آفرینش قیام کربلا و حادثه حماسه‏ ای عاشورا دو کار محوری و بنیادین را انجام داده ‏اند: الف) تحلیل روشن و آگاهی بخشی از وضعیت جامعه اسلامی و موقعیت خلیفه مسلمین. ب) روشنگری شفاف و بصیرت آفرینی تمام عیار نسبت به انگیزه ‏ها و فلسفه قیام و نهضت خود.
امام چه در مخالفت با معاویه و نامه‏ هایی که به او نوشت و با وضع موجود مسلمین و حاکمیت جامعه اسلامی‏ درافتاد و چه در جریان مواجهه با یزید بن معاویه که یک نهضت اصلاحی و قیام احیاگرانه را در پیش گرفت به صورت بسیار روشن، منطقی، هوشمندانه، صادقانه اهداف، رویکردها، روش‏ها و حتی محصول و بازخوردهای قیام خویش را تبیین ساختند و در قالب همان سخنان، نامه‏ ها و خطبه‏ ها تحلیل خویش از موقعیت امت نبوی و آینده جهان اسلام را تصویر و تفسیر نمودند که به واقع باید گفت حکیمانه نهضت اصلاحی ‏اش را در مؤلفه‏ ها و پارادایم ‏های ذیل جامع و مانع تعریف کردند:
ریشه ‏های پیدایش و گسترش نهضت کربلا
مطالعه تحلیلی حوادث تاریخی قبل از قیام کربلا در مراحل گوناگون قابل دقت است:
قیام کربلا قیامی فعّال نه منفعل
اگر به نهضت حسین بن علی بارویکردی «معرفت‏ شناختی» بنگریم و آنرا به عنوان یک موضوع و پدیده‏ شناختی و قابل تحلیل عقلانی معرفتی قرار دهیم و عالمانه به تحلیل در آوریم چند «فرضیه» پیرامون آن مطرح می‏گردد، چنانکه از گذشته مورخان، سیاست‏ ورزان، پژوهش‏گران با رویکردهای مختلف به آن نگریسته ‏اند مثلا فرضیه‏ هایی چون:
چرائی و فلسفه فعال و تهاجمی بودن نهضت عاشورا
الف) امامت تداوم نبوت است، به بیان دیگر نقش امامت و امام در سه شأن تجلی می‏یابد:
۱. مرجعیت فکری، عقیدتی و ایدئولوژیک که به عنوان «دین شناس» به ارائه معرفت دینی اسلامی جامع می‏ پردازند.
۲. مرجعیت تربیتی اخلاقی، معنوی که بایستی در جهت پرورش نیروهای درونی و رشد شخصیت معنوی جامعه تلاش کرده و انسان‏های مستعد را «راهنمایی» و برخی از اقلّ آدمیان اهل معرفت و معنا را نیز «رهبری» کنند یعنی گروه اول را «ارائه طریق» و گروه دوم را «ایصال به مطلوب» و هدایت باطنی و ولائی نمایند.
۳. مرجعیت سیاسی اجتماعی که در صورت وجود شرائط و مقتضیات مدیریت جامعه و سامان دهی امت را بدست گرفته و در راستای اقامه حق و حدود الهی و تحقق «عدالت اجتماعی» و ارزشهای اسلامی تلاش و تدبیر نمایند.
و امام حسین اگرچه با توجه به شرائط موجود جامعه که معلول تحولات فرهنگی سیاسی نیم قرن گذشته از یازدهم هجری تا شصت و یکم هجری است زعامت جامعه را از حیث مدیریتی حکومتی در اختیار ندارد اما رسالت شناساندن اسلام حقیقی و معرفی آموزه ‏ها و معارف اصیل اسلام را به عنوان رهبر عقیدتی فکری و مرجع علمی‏ معرفتی حوزه دین ‏شناختی و مسئولیت رشد معنوی جامعه را به عهده دارد و با تحلیل عقلانی منطقی می‏داند که با وجود «ارتجاع تدریجی» و انحراف آهسته و پیوست ه‏ای که از سوی امویان صورت گرفت و عصر و نسل زمان او دچار خَبْط و خطا و شبهه و فتنه‏ های نظری و عملی در ساحت تفکر و حیات دینی شده‏ اند و «سکولاریسم عملی» یعنی ‏تفکیک دین از سیاست در نظام حکومتی و خلافتی موجود ظهور داشته و لیبرالیسم اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی نیز شواهد فراوانی در جامعه مسخ شده و بی‏ هویت یا دچار بحران هویت شده دارد که عده ‏ای بدون تلاش و تدبیر و تولید، غنی و ثروتمند و عده‏ای فراوان گرفتار فقر اقتصادی شده ‏اند و تبعیض طبقاتی و فساد مادی و مالی روز به روز بیشتر شده و فقیر، فقیرتر می‏گردد و از حیث ارزشی نیز جامعه دچار «سقوط ارزشها» شده است و روح دین از متن جامعه رخت بربسته است و جامعه لائیک عمل می‏کند، و «دین» در حاشیه زندگی است نه در متن، علاوه اینکه دین به حاشیه رفته نیز دچار انحراف‏ها و پیرایه ‏های کاذب و دروغین گشته است… اینجاست که حسین بن علی به این تحلیل رسیده است که اگر خاموش بنشیند، و امر به معروف و نهی از منکر به معنای حقیقی کلمه نکند و معروف را معروف و منکر را منکر نشان ندهد در آینده ‏ای نه چندان دور از دین و دینداری نام و نشانی نخواهد بود و بعثت و غدیر یعنی نبوت و امامت به محاق مطلق رفته و محو خواهد شد. به گونه ‏ای که گویا اصلاً بعثتی و نزول وحی برای هدایت انسان و تأمین سعادت بشر واقع نشده است؛ از این رو، امام وارد میدان شد و راهی جز قیام علیه وضع موجود و مدیریت غیر دینی و نقابدار ندید.
ب) در اسلام دو »هجرت بزرگ« که منشأ تحول عظیم تاریخی گشت رخ داد:
۱. هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه که موجب تحکیم و توسعه دعوت توحیدی و نهضت الهی اسلامی پیامبر شده و به تشکیل نظام اسلامی و حکومت دینی منتهی شد و در حقیقت این «هجرت» اصل اسلام و نظام اسلامی را تکون بخشید.
۲. هجرت امام حسین از مدینه به مکه و سپس کربلا که حیات مجدد اسلام ناب و صیانت از اسلام ناب محمدی را موجب شد.

مشترکات فراوان بین این دو هجرت بوده است:

هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه:
۱. در اثر «توطئه قتل» پیامبر توسط مشرکین و کفار و امثال ابوجهل و ابوسفیان اتفاق افتاد.
۲. هجرت شبانه و پنهانی صورت گرفت.
۳. تنها عده‏ای خاص از اصحاب چون علی و فواطم ثلاثه و… همراه پیامبر بودند. (البته چند روز پس از هجرت پیامبر به او ملحق شدند)
۴. این هجرت به تکوین و حدوث جامعه اسلامی و گسترش آن انجامید.

هجرت حسین بن علی از مدینه به مکه و کربلا:
۱. در اثر توطئه بیعت گرفتن یا قتل امام که بوسیله یزید بن معاویة بن ابی ‏سفیان صورت گرفت.
۲. شبانه و مخفیانه صورت گرفت.
۳. عده‏ای از اصحاب و یاران امثال عباس بن علی، علی بن حسین و زینب کبری و … امام را همراهی می‏کردند.
۴. این هجرت به تولد دوباره اسلام، احیای اسلام ناب محمدی منتهی شده است.

آری انتخاب راه هجرت، جهاد و مبارزه تا مرز شهادت برای انجام «تکلیف الهی» از سوی امام حسین راه تهاجمی و فعال بود که دشمن را به انفعال کشاند و «تدبیر» و «ابتکار عمل» را امام حسین بدست گرفته ‏اند و حکومت را مستأصل و مدافع قرار دادند و… .
د) وجود وصیت‏نامه سیاسی اجتماعی حسین بن علی با مضامین کاملا «تهاجمی و فعال» خود گواه «منطق تهاجمی» امام در انجام رسالت خویش می‏نماید که به سه عنصر مهم در آن اشاره می‏کند:
۱. اصلاحات اجتماعی آن هم اصلاح فکری اجتماعی جامعه نبوی.
۲. امر به معروف و نهی از منکر که منطق و متد بنیادین و زیر ساختی قیام امام را تشکیل می‏داد.
۳. حرکت بر سیره پیامبر و علی و عمل بر روش نبوی و علوی. و هدف احیای اسلام با ساحت‏ های سه ‏گانه معرفتی (عقیدتی)، معنویتی (اخلاقی تربیتی) و شریعتی (احکام و حدود الهی) بود و چون همه این ابعاد و ساحت ‏های عقیدتی، اخلاقی و عملی مجهول، مهجور و منزوی شده بودند در حقیقت امام به نقش‏های سه‏ گانه ‏اش در ابعاد فکری، رشد اخلاقی معنوی و تحقق عدالت اجتماعی و فرد و جامعه ‏سازی مبتنی بر قرآن و سنت می‏ اندیشید لذا فرمود: «… وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدی، ارید ان آمر بالمعروف وانهی عن المنکر واسیر بسیرة جدّی وابی علی بن ابیطالب».4

لذا امام حسین چند انگیزه و هدف از قیام و حرکت تهاجمی ‏اش داشت:
۱. انگیزه دینی با هدف احیا و زنده کردن دین ناب محمدی.
۲. انگیزه اجتماعی با هدف اصلاح.
۳. انگیزه فرهنگی با هدف روشنگری و جهل زدایی.
۴. انگیزه سیاسی اجتماعی با هدف تغییر حکومت و مدیریت حاکم.
۵. انگیزه شخصی به عنوان «امام» یعنی معرفی خاندان نبوت و رسالت، امامت و ولایت و جایگاه خویش به عنوان امام به جامعه‏ای که حداقل دچار دو نسل تغییر یافته شده است و از حیث فرهنگی دینی با اسلامِ بوسفیانی و اموی‏ آشنا بودند لذا مستقیم و منصوص فرمودند: «فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بدین الحق و الحابس نفسه علی ذات الله» و… .5
ه’ ) سخنان امام حسین در تمامی مراحل قیام در خروج از مدینه و عدم بیعت با یزید با سخن آتشین «مثلی لا یبایع مثله» تا «من کان فینا باذلا مهجته فلیرحل معنا» و نامه‏ ها و 6 خطبه ‏های افشاگرانه‏ اش نسبت به خلافت یزید و تحلیل صریح وضع جامعه و فرازهایی چون:
«ألا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه.»7
«ألا و ان الدّعی ابن الدّعی قد رکزنی فی بین اثنتین، بینِ السِّله و الذّله و هیهات منا الذّله». 8 
«لو لم یکن فی الدنیا ملْجأٌ و لا مأوی لما بایعت یزید بن معاویة».9
در خطابه ‏ای که در مقابل حّر و اصحابش ایراد کرد فرمود: «و نحن اهل البیت أوْلی بولایةِ هذا الامر من هؤلاء المدّعین ما لیس لهم و السّائرین فیکم بالجور و العدوان».10
«ایها الناس! منْ رأی سلطاناً جائراً مستحلا لحرامِ الله، ناکثاً لعهدِ الله، مستأثراً لَفِئ الله، معتدیاً لحدود الله، فلم یغّیر علیه بقول و لا فعل کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله، ألا و ان هؤلاء القوم قد أحّلوا حرام الله و حرّموا حلاله و استأثروا فی‏ء الله». و…11
همه و همه دالّ بر حرکت تهاجمی و قیام فعّال امام علیه خلافت وقت و شرائط زمانی بوده است و به همین دلائل است که استاد شهید مطهری می‏ فرماید:
«امام مهاجم و ثائر و انقلابی بود، منطقش با منطق مدافع و با منطق متعاون فرق می‏کند… منطق امر به معروف و نهی از منکر، منطق حسین را منطق شهید کرد. منطق شهید ماورای این منطق‏هاست. منطق شهید منطق کسی است که برای جامعه خودش پیامی دارد و این پیام را جز با خون با چیز دیگری نمی‏خواهد بنویسد…»12 و با وجود چنین منطقی بود که نهضت امام حسین از چهار ویژگی کلی و اساسی برخوردار بود:
۱. جامعیت ۲. جاودانگی ۳. جهان شمولی ۴. قدسیت و نورّیت.
برخی آثار و لوازم نهضت «تهاجمی» و «فعال» امام حسین که نشانه‏هایی بر حقانیت، عقلانیت، فراست و کیاست امام نیز در تحلیل جامعه خویش و موقع‏شناسی و موضع گیری منطقی، هدفمند، روشمند و مؤثر می‏ باشند عبارتند از:
۱. خارج کردن جامعه اسلامی از «بحران هویت» و «با خود بیگانگی» یا به بیان دیگر هویت‏ بخشی جامعه نبوی.
۲. الگوسازی در «انجام تکالیف» با «تدبیر» و از رهگذر عقل و عشق.
۳. بازشناسی و بازسازی تفکر اسلامی و فرهنگ دینی.
۴. تکیه بر منبع، مبانی و متد کاملاً دینی و شریعت محورانه از آغاز تا انجام نهضت. (ارائه منبع قیام و حرکت انقلابی).
۵. ارائه منطق «هدف وسیله را توجیه نمی‏کند» و نقد روش ‏های ماکیاولیستی و خودخواهانه و در نتیجه برای نیل به هدف مقدس و مشروع بایستی از ابزارها و وسائل مقدس و مشروع بهره جست و با گناه به هدف نخواهیم رسید (ارائه روش و ابزارهای حرکت دینی و انقلابی ارزشی).
۶. زنده کردن روحیه «وظیفه ‏شناسی و وظیفه گرائی» از طریق برجسته ‏سازی اصل بسیار مهم امر به معروف و نهی از منکر.
۷. ایجاد امید به آینده ‏ای روشن در جهاد و مبارزه با توجه به اصل پیروزی حق بر باطل.
۸. جهاد اصل پویا و پایا، بالنده و طراوت مند است در هیچ عصر و زمانی برداشته نخواهد شد خواه در لباس جهاد با نفس یا جهاد اکبر و یا جهاد با دشمن بیرون و جهاد اصغر.

نبرد دائمی با بیگانه
یکی از بازخوردهای پایدار «قیام فعال» امام حسین(ع) این است که انسان هماره بین «دو بی ‏نهایت» در حال «انتخاب» و «شدن» است بی‏نهایت خوبی، خیر، نور، سعادت و… و بی‏ نهایت بدی، شرّ، ظلمت و شقاوت و در انسان همیشه و همه جا نبرد با بیگانه وجود دارد و چه اینکه بیگانه دو نوع است:
الف) بیگانه بیرون از وجود انسان.  ب) بیگانه درون انسان. 
و کربلا و نهضت عاشورا این «نبرد» را کاملا شفاف‏سازی کرد زیرا 
اولا: نبرد امام حسین(ع) و یارانش نبرد در دو جبهه نبرد با بیگانه درون و بیرون توأمان بود، هم با «یزید» دشمن بیرونی و نماد رذائل و شقاوت، ظلمت و ضلالت در جنگ بودند و هم با نفس اماره و مسوِّله یا تمایلات نفسانی پیدا و پنهان که نماد ذلّت و زلّت بودند و امام و یارانش سربلند از این آوردگاه و نبرد بیرون آمدند غیر از وجود نورانی انسان کامل و امام معصوم که عین نور، سعادت، کمال و صراط مستقیم است انسانهایی چون: ابوالفضل، علی اکبر، زینب کبری، سکینه و ام کلثوم و… از یکسو و حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، زهیر بن قین، وهب و عبدالله بن جُناده، و مادر وهب و عبدالله و… از سوی دیگر در نبرد با بیگانه درون و برون «حجت الهی» شدند و با عزت و پیروزی، فناء فی الله و فتح مبین، دوام خویش را بر جریده عالم ثبت کردند و الگوهای جاودانه انتخاب درست در مبارزه و جهاد درونی و بیرونی جامع گشتند تا مظهر ارزشها و سمبُل گرایش ‏های‏ متعالی و فطری توحیدی باشند و زنان و مردان را به الگوپذیری از خویش دعوت نموده، فراخوان عمومی ‏و ابدی داشته باشند.
ثانیاً در نبرد کربلا که نبرد با بیگانه بود سه چهره متفاوت با سه فکر، فعل و عاقبت نشان داده شدند.
۱. چهره اول: حّر بن یزید ریاحی که با «انتخاب» تاریخی و جاودانه ‏اش ثابت کرد باید فرصت ‏شناسِ فرصت‏ ساز بود و «ابن الوقت» از منظر عارفان شد و دست از دامن انسان کامل و ولایت نکشید تا به مقام قرب و فناء و سپس ولایت و لقاء نائل شد و «انتخاب حّر» او را در نبرد با بیگانه درون و بیرون پیروز و فاتح گرداند و سلوک تا شهودش را رقم زد و او را چهره‏ای عاقل، عارف، مقدس و ماندنی نمود.
۲. چهره دوم: عبدالله بن حّر جحفی که فرصت سوزی کرد و اوقات استثنایی پیغام امام و سپس حضور و دعوت انسان کامل را از سر جهالت و حُبّ دنیا از دست داد و با تصور غلط «بی طرفی» نسبت به جبهه یزید و امام حسین گرفتار تسویلات نفسانی شد و در نبرد با بیگانه چه درونی و چه بیرونی شکست خورد و «بدفرجام» شد و «عافیت ‏طلبی» دنیایی او را از عافیت در دین و دنیا و عاقبت به خیری بازداشت لذا فرصت سوزی و عدم استجابت ولی خدا و انسان کامل درسها و عبرتهای مفیدی خواهد داشت.
۳. چهره سوم: عمر بن سعد بن ابی‏وقاص که در نبرد با بیگانه کاملا شکست خورد و «فرصت‏ طلبی» کرد و با انتخاب جبهه عبیدالله و یزید، ضلالت، زلّت و ذلّت راپذیرفت و با بیگانه درون و بیرون یگانه شد و با خود حقیقی و رحمانی‏اش بیگانه گشت و سرانجام به وعده ملک ری نیز نرسید و این نیز عبرت ‏آموز و بصیرت‏ زاست و… .
لذا قیام کربلا تابلویی از «نبرد با بیگانه» در هر عصر و نسلی است و زمان و زمین و زمینه نمی‏ شناسد و شاید یکی از وجوه معرفتی رفتاری «کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا و کل شهر محرم» همین باشد که انسان یا «ابن الوقت» و فرصت شناس و فرصت‏ ساز است و یا فرصت سوز و فرصت طلب، یا انتخاب رحمانی و حسینی می‏کند و یا انتخاب شیطانی‏ و یزیدی و «نبرد با بیگانه» در واژه مقدس «جهاد» در فرهنگ و آموزه‏ های اسلامی متبلور است چه اینکه «جهاد» در قرآن جهاد درونی و جهاد بیرونی یا اکبر و اصغر است و هجرت نیز هجرت اکبر و اصغر، انفُسی و آفاقی و از منظر دیگر که حِکمی – اخلاقی – عرفانی است جهاد و هجرت به اکبر، اوسط و اصغر و کبری، وسطی و صغری‏ تقسیم ‏پذیرند و حسین و 13 یزید نشانه‏ هایی از هدایت و ضلالت، نور و نار، عزت و ذلت، کرامت و لئامت، سعادت و شقاوت، با خود یگانگی و با خود بیگانگی، حق و باطل و … هستند و اینک مائیم و «انتخاب» و مسئولیت و عمل و… حسینی هستیم یا یزیدی؟
«و فی انفسکم افلا تبصرون».

الف) هدف امام
هدف از قیام خویش را زنده کردن اسلام ناب و تمامیت و هویت تفکر و معرفت اسلامی و تحقق احکام شریعت ناب محمدی معرفی کردند و احیای قرآن و سنت حیات بخش پیامبر و عترت طاهره‏اش را نشانه رفتند. چنانکه در نامه رسمی خود به مردم بصره نوشته‏اند: «أنا ادعوکم الی کتاب الله و سنة نبیه، فان السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت…» من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر او فرامی خوانم، زیرا سنت پیامبر میرانده14 شده و بدعت به جای سنت و کژراهه به جای صراط مستقیم قرار گرفته است.
و در نامه به رؤسای کوفه نیز مرقوم داشته ‏اند: «فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب و القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله…» 15
ب) رویکرد و منظر
امام رویکرد خویش را در احیای قرآن و سنت یا نیل به هدف را نیز سیره نبوی معرفی کرد تا نقد و نفی مکانیسم و روش‏های نادرست موجود و معهود نیز باشد چنانکه نوشته ‏اند: «و اسیر بسیرة جدی و أبی» به تعبیر استاد شهید مطهری کتاب و 16 سنت قانون است، زیرا دستورات مکتب در کتاب و سنت بیان شده است و طرز اجراء و پیاده کردن می‏خواهد.
روش اجرا و روش حرکت دادن مردم براساس کتاب و سنت را «سیره» می‏گویند … روش رهبری به متن قانون مربوط نیست. به کیفیت رهبری مردم، به اختیاراتی که یک رهبر دارد مربوط می‏شود. پس امام قیام را از منظر نبوی و علوی و سنت17 و سیره آنها می‏دید.
ج) روش و جهتگیری نهضت
امام روش پرداختن به رویکردها و اهداف را نیز امر به معروف و نهی از منکر معرفی کرد. امام که مشاهده می‏کرد جامعه اسلامی پس از ارتحال پیامبر اکرم به خصوص در جریان خلافت خلیفه سوم و پس از شهادت امام علی عمل نکردن به کتاب خدا و سنت و سیره پیامبر اکرم و علی بوده است و احکام اسلامی را زیر پا گذاشته و سرنوشت جامعه اسلامی را به دست گرفته و چقدر از حقایق اسلام دور افتاده و جامعه نیز نسبت به ارزش‏های اسلامی بی تفاوت گشته است و در حقیقت مَسخ ارزش‏ها شده است و امت اسلامی استحاله فرهنگی گشته‏اند و نه تنها امر به معروف و نهی از منکر نمی‏کنند و امر به معروف و نهی از منکر شیوع پیدا کرد بلکه معروف را منکر و منکر را معروف می‏بیند و لذا امام حسین عنصر امر به معروف و نهی‏از منکر را عنصر ماهوی و مقوم اصلی قیام خویش معرفی می‏نماید و می‏نویسد: »ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر« یعنی اصلاح جامعه اسلامی که هدف و فلسفه قیام و نهضت حسینی است با روش18 امر به معروف و نهی از منکر و با رویکرد و بازگشت به سنت و سیره پیامبر و علی تحقق می‏یابد که فرمود:
«انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی» (هدف = زنده کردن کیان و هویت اسلام و جامعه اسلامی و بازگشت دادن امت ختمیه به اسلام ناب) ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر (روش، متد و مدار حرکت و قیام) و اسیر بسیرة جدی و ابی (رویکرد و منظر قیام اصلاحی یعنی قیام با رویکرد نبوی و علوی).
د) محصول و نتیجه
امام در بسیاری از مواضع و مواقع از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا به نتیجه قیامش نیز اشاره کردند. به خصوص در گفتگوی با حضرت زینب که فرمودند: این قیام به نتیجه خواهد رسید. خون‏ها هدر نخواهد رفت. اسلام زنده خواهد شد و حتی به ظهور قائم آل محمد نیز اشاره فرمودند و تاریخ نیز نشان داد و خواهد داد که عاشورا اسلام را بیمه کرد و سخن پیامبر در خصوص مقام و موقعیت امام حسین که فرمود: «حسین منّی و انا من حسین» نیز تفسیر شد که حقیقتاً اسلام محمدی الحدوث و حسینی البقاء است.19
پس تاکتیک‏های امام حسین کاملا روشن است و امام در حقیقت با سه راه و گروه مواجهه داشت:
۱. گروه حاکمان (یزید و یزیدیان) که تقاضای بیعت و دعوت به تسلیم و راه ذلت‏پذیری بود و امام شفاف فرمودند: «و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید» یعنی اگر20 این شخص یزید حاکم جامعه باشد که نماد یک شخصیت و جریان است. لذا فرمود: مثل یزید نه یزید تا تفکیک نماید شخص و شخصیت را و شخص را نماینده آن فکر و جریان معرفی نماید.
چنانکه در بخش‏های دیگر سخنانش نیز امام فرمود: «مثلی لایبایع مثله» و 21 به تعبیر استاد جوادی آملی این بیان حضرت ناظر به سه عصر است:
الف) عصر قبل از کربلا. ب) عصر معاصر کربلا. ج) عصر بعد از کربلا. 22
۲. گروه دوم: مؤمنان مصلحت ‏اندیش که اهل علم و معرفت و حتی جهاد و ایثا و نثار نیز بودند و لیکن صرفاً عقلی و مصلحت اندیشانه عصر و زمان خویش را تحلیل کرده و پیشنهاد عدم قیام را می‏دادند و راه گوشه‏ گیری و انزوای مصلحتی تا آماده شدن شرائط نهضت و قیام را مطرح کردند و امام(ع) به همه آنها با توجه به حال و هوای فکری و روحی آنان پاسخ‏ هایی دادند. امام به عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، محمد بن حنفیه، عبدالله بن عمر، ابوواقد لیثی، فرزدق و… پاسخ هایی دادند که روح پاسخ‏ها چنین بود:
۱. مخالفت شدید با حکومت یزید. 
۲. انجام تکلیف و ایجاد انقلابی همه جانبه علیه خلیفه و نوع مدیریت حاکم بر جامعه اسلامی.
۳. انتخاب عراق که کانون شیعیان بود و اجابت دعوت مردم کوفه که شبیه به وضع علی در زمان بیعت مردم پس از قتل خلیفه سوم بود. اگرچه امام حسین جامعه‏شناسی دقیقی از وضعیت مردم کوفه داشتند.
۴. این که نه یزید با امام حسین از در صلح و سازش وارد خواهد شد و نه امام حسین با یزید بیعت خواهد کرد یا آرام خواهد نشست.
لذا با چنین منطقی هرگز آرام شدن و مصلحت اندیشی ممکن نبود.23
۳. گروه سوم: خود امام حسین و یاران باوفایش که از بنی هاشم و غیر بنی هاشم بودند و راه جهاد و مبارزه با هدف احیای اسلام ناب و انجام وظیفه و تکلیف را انتخاب کردند. خواه به شهادت و یا حکومت و پیروزی ظاهری کشیده شود و البته امام و یارانش پیروز حقیقی بودند و به اهداف خویش نائل شده ‏اند و امام در حقیقت اصلاحات اجتماعی‏اش را براساس اصول و معیارهایی انجام داد که می‏توان اصلاح‏ گرایی اصول مدارانه یا اصلاحات اصول گرایانه نامید و اصول و مؤلفه‏ های اصلاحات حسینی عبارتند از:
۱. اصل دین‏گرایی و شریعت محوری.
۲. اصل حق‏ مداری.
۳. اصل عدالت‏ ورزی و عدالت گستری.
۴. اصل بدعت‏ زدایی و خرافه ستیزی.
۵. اصل جهاد و شهادت‏ طلبی.
۶. اصل عزت‏ گرایی و کرامت باوری.
۷. اصل وظیفه‏ گرایی و تکلیف‏ شناسی.
۸. اصل ارزش ‏گرایی و اقامه حدود الهی.
۹. اصل مسؤولیت ‏پذیری.
۱۰. اصل حریت ‏طلبی.
ناگفته نماند در انتخاب راه سوم یعنی جهاد تا شهادت برای انجام تکلیف و دفاع از هویت اصیل اسلامی و احیای اسلام ناب و اصلاح امت اسلامی عوامل و عناصر مختلفی نقش آفرین بودند که عبارتند از:
الف) عامل و عنصر تهاجمی موسوم به امر به معروف و نهی از منکر.
ب) عامل و عنصر تدافعی موسوم به عدم بیعت با یزید.
ج) عامل و عنصر تعاونی موسوم به دعوت مردم کوفه. 24
و از حیث ارزش ‏گذاری نیز عنصر تهاجمی نقش اول و بنیادین داشته است.
زیرا به تعبیر استاد مطهری: «امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقای اسلام است، به اصطلاح علت مبقیه است، اصلا اگر این اصل نباشد، اسلامی نیست…» یا در 25 ارزش کار امام حسین فرمودند: «این که می‏گوییم امام حسین ارزش امر بمعروف و نهی از منکر را بالا برد، مقصود این است که در جهان اسلام بالا برد نه در اسلام، در متن اسلام، در مقام ثبوت، در مقام شی‏ء فی‏نفسه…» یعنی امر بمعروف و نهی از منکر اصل حاکم و26 زیرساختی بود و معروف و منکر به اصل دین و جامعه دینی برمی‏گردد نه فقط فرعی از فروع دین. لذا موضع جهادی و حماسی امام حسین از رهگذر این اصل که روش قیام را نیز تعیین و روش رهبری و تحقق اسلام ناب را نیز مشخص می‏ نماید ظهور یافت و برجسته ‏سازی این اصل و عنصر از سوی امام از طریق قیام کربلا منزلت و موقعیت راهبردی این اصل را در خصوص اسلام و جامعه اسلامی نیز کاملا واضح می ‏نماید.
اصلی که اگر با تحجر و تحریف، طمع و ترس و روش‏های افراطی یا تفریطی توأم گردد به انزوا و مهجوریت اسلام و ارزش‏های اسلامی می‏ انجامد و اشرار را حاکم بر جامعه اسلامی خواهد کرد.

پس موضع اصلاحی امام حسین از طریق امر بمعروف و نهی از منکر دو کانون را در برگرفت:
۱. کانون مدیریت و حکومت را که از اصل و اساس باطل بود.
۲. کانون جامعه و امت نبوی را که دچار انقطاع فرهنگی و انحراف معرفتی و التقاط اندیشه ‏ای با اسلام و مکتب اسلامی ناب شده است و گرفتار گرداب هولناک مَسخ ارزش‏ها و استحاله فرهنگی گشته است.
و لذا آمده است که: «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة» 27 زیرا جامعه اسلامی دچار سکولاریسم و لیبرالیسم شده است. زیرا سیاست جدای از دیانت در جامعه ظهور داشت و عملا گو این که خدا و معادی وجود ندارد و حکومت مبتنی بر شریعت و باهدف عدالت اجتماعی پیش نمی‏رود و شناخت عمیق امام و تیزهوشی و فراست سیاسی اجتماعی امام را نیز نشان می‏دهد که چگونه بیماری اصلی و درد بی درمان جامعه را شناخت و راه خون و قیام را در پیش گرفت.
چه این که پس از شهادت امام حسین و اعتراض‏ های خروشنده و توفنده حضرت امام سجاد و زینب کبری و خطبه‏ های آتشین و روشنگر آنها موج بیداری مردم کوفه و شام بود که یزید نیت پلید خویش را آشکار ساخت و باطن اسلام اموی را نمایان کرد و نقاب از چهره برداشت و گستاخانه گفت: «لعبت هاشم بالملک، فلا خبر جاء و لا وحی نزل» پس عاشورا یک ضرورت تاریخی و واقعه کربلا یک28 واقعیت اجتناب ناپذیری بود که باید در عصر یزید رخ می‏داد تا طومار امویان را برچیند و خط نفاق را روشن سازد.
زیرا در عصر تنزیل که عصر رسالت و بعثت بود خط حق و باطل، توحید و شرک، ایمان و کفر در برابر هم کاملا روشن قرار گرفتند.
ولیکن در عصر پس از ارتحال پیامبر اکرم(ص) که به عصر تأویل موسوم شده است خط حق در برابر باطل به خط حق در برابر حق نما یا حق در برابر باطل لباس حق پوشیده یا کفر پنهان شده و شرک نقابدار تبدیل شده است و عاشورا پرده از باطل پوشیده و کفر پنهان گشته و شرک نقابدارانه برکشید و مسیر مبارزه را بار دیگر از حق با حق نما و باطل نقابدار به خط حق و باطل کشید تا اسلام امویان رسوا شده و راه روشن گردد و معروف، معروف و منکر، منکر نشان داده شد و دو صفحه نورانی و ظلمانی در برابر هم صف آرایی نمایند و نسل‏های گرفتار تحجر و تحریف شده بیدار گردند و راه را از بیراهه و راست روی را از کژراهه تفکیک نمایند و غایت قیام کربلا نیز روشن‏ سازی جبهه حق و باطل بود و این یعنی پیروزی حقیقی که از رهگذر پیروزی خون بر شمشیر و صداقت بر نفاق و اسلام قرآن و سنت بر اسلام بدعت و عافیت و اشرافیت به وقوع پیوست.
و اسلام وارونه‏ ای که بر تن جامعه رفت «و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوباً» 29 واسلام تهی شده از حقایق و ارزش‏هایی که امام علی تبیین فرمودند: «سیأتی علیکم زمان یکفأ الاسلام بما فیه کما یکفأ الاناء بما فیه» راه اصلی خویش را یافت تا اسلام راستین و حقیقی30 پس از عصر عاشورا به تدریج ابلاغ به ذهن‏ها و القاء به دل‏ها شود و اسلام بدلی جای اسلام اصلی را نگیرد و کربلا آئینه دار اسلام ناب محمدی شود و معیار ماندنی و میزان جاودانه برای شناخت و سنجش همه اندیشه‏ ها و جهان بینی‏ ها گردد و خط حسین ابدی گردد.
مرحله اول
نتیجه سقیفه بنی ساعده و تلاش‏های پیشینی جریان سیاسی اجتماعی ویژه بود و در قالب‏های مختلف نمایانگر می‏شد.
مرحله دوم
رهبری امام علی که پس از کشته شدن خلیفه سوم به دلیل نارضایتی عده‏ای از مسلمین و اعتراض به وضع موجود رخ داد و زمامداری و زعامت امیرالمؤمنین در اثر بیعت مردم با ایشان و تحولات مختلف آن روزگار که توطئه‏ های پیدا و پنهان مروان بن حکم و قطب اموی را نباید از نظر دور داشت و تحرکات حاکم شام و جنگ صفین و حوادث قبل از آن از جنگ جمل و پس از آن جنگ نهروان که سه گروه: قدرت طلبان یا قاسطین، ثروت اندوزان و مال دوستان یا ناکثین، و متحجران و قشری گرایان یا مارقین از دل این حوادث ظهور یافت را نباید از نظر دور داشت و پیامدهای تلخ که هر کدام از جریان‏ های یاد شده داشتند.
مرحله سوم
رهبری امام حسن مجتبی پس از شهادت مظلومانه علی به دست مارقین و متنسکان جاهل که گرفتار جهل و جمود بودند و مانع بزرگی چون معاویه بر سر راه امام حسن مجتبی و جنگ امام با معاویه که در پایان با دنیازدگی و طمع ‏ورزی برخی فرماندهان اصلی لشکر امام و وجود ستون پنجم و شایعه پراکنی و جوسازی در بدنه سپاه و عدم همراهی مجموعه سپاه با امام حسن به صلح تحمیلی و مظلومانه امام با معاویه انجامید و اگرچه امام با درایت موادی را در صلح نامه گنجانده ‏اند که حکایت از پیروزی سیاسی علویین می‏کرد ولیکن معاویه با نیرنگ و تزویر نقشه قتل امام را کشید و سپس او را به وسیله اسماء بنت عمیس به شهادت رساند.
مرحله چهارم
امویان از زمان حاکمیت در شام و سپس توطئه قتل عثمان و خونخواهی ‏او و شرایط نابسامان فرهنگی اجتماعی جامعه اسلامی نهایت سوءاستفاده را کرده و بذر انحراف فکری معرفتی و تخم انحطاط اخلاقی رفتاری را در سرزمین ذهن و زندگی مردم کاشتند و پروراندند. لذا معاویه علیرغم ماده‏ای در صلح نامه با امام حسن مجتبی که پس از خود خلیفه‏ ای تعیین نکند برای ولایت عهدی یزید فرزندش بیعت گرفت تا زمینه را برای خلافت او فراهم سازد و یزید نیز که جوانی خام و به دور از تربیت اسلامی بود و از روحیه قدرت‏ طلبی، شهوت رانی و فساد اخلاقی برخوردار بود پس از مرگ معاویه فرمان صادر کرد برای ولید فرماندار مدینه که حسین بن علی(ع) را بین دو راه قرار دهد یا بیعت با یزید و یا کشته شدن که امام حسین(ع) فرمود: «ان الدعی ابن الدعی قد رکزنی بین السله و الذلة و هیهات له ذلک منی و هیهات منا الذلة ابی‏الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طهرت و جدود طابت.») این ناپاک مرا فقط بین دو امر متمرکز و مخیر کرده است: ذلت بیعت ننگین و شمشیر خونین و ذلت و خواری از ما دور است. زیرا خدا و رسول گرامی او و دامن‏ه ای پاکی که ما را پرورانده ‏اند به ما رخصت ‏پذیرش خواری نمی‏ دهند.
و با چنین تسلیم و بیعت خواهی31 از سوی جرثومه فساد و تباهی از مظهر عزت و کرامت و تجسم فضائل اخلاقی معنوی زمینه‏ های قیام را به مرحله نهایی رسانده و نقطه ثقل حرکت اعتراضی و جهاد حماسی امام را تشکیل داد و حماسه حسینی با چنین پیش‏ زمینه ‏های فرهنگی، سیاسی پدید آمد:
الف) انحراف از حقایق و ارزشهای اسلامی در اثر تحریف حقیقت تفکر و معرفت دینی. ب) ظلم و استبداد سیاسی و خفقان اجتماعی. ج) تبعیض طبقاتی و حیف و میل بیت المال مسلمین. د) عدم توجه به ارزشهای اخلاقی و احکام و شریعت نورانی اسلام. ه’ ) حاکمیتِ انسانِ فاسدی چون »یزید بن معاویه« و خطر نابودی کلیت اسلام.
ریشه‏ های پیدایش نهضت امام حسین(ع) را می‏توان در سخنان امام(ع) نیز مشاهده کرد که فرمود:
الف) ظلم حاکم ظالم و وظیفه مبارزه با آن: «من رای سلطاناً جائراً مستحلا لحرم الله ناکثاً لعهد الله مخالفاً لسنة رسول الله(ص) یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان ثم لا یغَیر علیه بقول و لا فعل، حقیقاً علی الله أن یدخله مدخله» (اگر کسی ببیند که ظالمی بر او حکومت می‏کند و به دین32 خدا عمل نمی‏کند و عهد الهی را می‏شکند و در بین مردم به ستم رفتار می‏کند، اگر قیام نکند و او را بر جای خود ننشاند، سزاوار است که خداوند مظلومِ سلطه‏ پذیر را با آن طاغی سلطه ‏گر یک جا به جهنم ببرد.)
ب) عدم توجه به شیوع باطل و ضد ارزشها و بلکه تلاش در ترویج آنها و حق را نادیده انگاشتن: «أَلا ترون الی الحق لا یعمل به و الی الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء ربّه حقاً حقاً فَاِنّی لا أری الموت الا السعادة والحیاة مع الظالمین الّا برما» (آیا نمی‏بینید که از باطل پرهیز 33 نمی‏شود و به حق عمل نمی‏گردد، چنین می‏بینم که زندگی با ستمکاران انسان را به ستوه می‏آورد…)
لذا امام با شناخت و تحلیل همه جانبه از شرایط زمان خویش و سرنوشت امت اسلامی با وجود حاکمیت امثال »یزید« راه هجرت، جهاد و شهادت در راه خدا را برگزید و فرمود: «من کان فینا باذلا مهجته موطناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانّی راحل مصبحاً ان شاء الله» تا 34 مهمترین شرط حضور در حماسه حسینی و نهضت عاشورایی جنگ برای لقاء الله و «وطن دیدار با دوست» باشد نه جنگ منفعت ‏طلبانه یا برای آب و خاک، چنانکه فرمود: «خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة ما ألهمنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف…» که در 35 جریان حرکت از مکه به عراق مطرح شد تا مردم را به شهادت ‏طلبی تشویق کرده و نشان دهد که پیروزی بر باطل نقابدار و منکر پنهان شده در لباس معروف تنها با جهاد و شهادت ممکن است و لا غیر.
چنانکه در شب عاشورا نیز به یارانش که به خنده و مزاح با یکدیگر می‏پرداختند فرمود: «صبراً بنی الکرام، ما الموت الاّ قنطرة» ای بزرگواران بردبار باشید، 36 مرگ، سر پلی است که شما را به دیدار خداوند می‏رساند …
نتیجه آنکه مراحل چهارگانه یاد شده زمینه ‏های چنین قیامی را فراهم نمود و امام حسین راهی جز عدم بیعت با یزید بن معاویه و پرده برداری از چهره کریه باطل و رسواسازی امویان در قالب «خون و پیام» ندید، چه اینکه اسلام زر و زور جانشینِ اسلامِ عقل و عرفان شد، اسلام بدعت و خرافه، جایگزین اسلام سنّت و خِرَد، اسلام علم و معرفت، اسلام پابرهنگان و مسئولیت گشت و امام حسین آن انسانِ کاملِ معصوم باید برای زنده کردن اسلامِ قرآن و سنّت، احیای سیره پیامبر اکرم و علی، زنده کردن اسلام مجاهدت و عدالت و آزادگی و آزادی‏ حقیقی یا اسلام بعثت و غدیر، اسلام نبوت و امامت خون پاکش را هدیه دوست نماید، گرانترین مرگ که شهادت است را برگزیند تا با خون پاک و معصومِ خویش اسلام دروغین اموی را افشاء و رسوا نماید و اسلام راستین را حیات دوباره بخشد و این قیام خون رنگ ش را در چند مرحله از آغاز تا انجام، محقق نمود که عبارتند از:
۱. مرحله امتناع از بیعت با یزید.
۲. مرحله خروج از مدینه به سوی مکه.
۳. مرحله اقامت چهار ماهه در مکه و روشنگری جامعه اسلامی از رهگذر سخنرانی، دیدارها، نامه‏ ها و… .
۴. مرحله اعزام نماینده ویژه (مسلم بن عقیل) به کوفه برای زمینه ‏سازی بیشتر و بهتر قیام.
۵. مرحله حرکت از مکه به سوی عراق و پیمایش منزلگاه‏ های مختلف و ایراد خطبه‏ ها و انجام دیدارهای روشنگر فلسفه قیام.
۶. مرحله رسیدن به سرزمین کربلا و قرار گرفتن در محاصره دشمن.
۷. مرحله شهادت امام حسین و یارانش در روز عاشورا.
۸. مرحله اسارت اهل بیت (اعم از فرزندان، بستگان و اصحابش) و بهره‏ گیری حضرت سجاد و زینب در پیام رسانی ‏قیام کربلا.
۹. مرحله بازگشت به مدینه و برگزاری مجالس و محافل یادسپاری عالمانه و تبلیغی که استمرار نهضت حسین بود.
۱۰. مرحله تحقق قیام‏های مختلف ضد حکومتی یزید اعم از توابین، مختار و…
و چه زیبا حماسه حسینی با حماسه زینب (خون و پیام) گِره خورد و آن عقیله بنی‏ هاشم با نگاه توحیدی و الهی ‏اش خطاب به یزید با شهامت و شجاعت و خروش فرمود: «یا یزید! کدْ کیدَک واسع سَعْیک، ناصِب جَهْدَک فوالله لا تمْحوا ذِکرَنا و لا تُمیت وَحْینا» (یا یزید! هر حقه ‏ای 37 که می‏خواهی بزن و هر کاری می‏توانی انجام ده اما یقین داشته باش که اگر می‏خواهی نام ما را در دنیا محو کنی، نام ما محو شدنی نیست…)
آری امام حسین در تمام مراحل نهضتش که تا مرحله هفتم مربوط به اوست در قالب روشنگری های گوناگون از خطبه، نامه، مباحثه و… نشان داد که جنگ ما با یزید جنگ دو جهان بینی و ایدئولوژی، دو فرهنگ و فکر است نه جنگ قدرت، ثروت، شهوت و نزاع قبیلگی یا قومیت گرایانه و حتی امام در شعارهای روز عاشورایش از عزّت، کرامت، توحید، عدالت و… سخن به میان آورد تا هرگز قدرت بر تحریف فلسفه قیام و انگیزه‏ های نهضت حسینی نباشد به تعبیر استاد مطهری:
«شعارهای ابا عبدالله شعار احیای اسلام است…» و حضرت امام زین‏ العابدین و حضرت زینب نیز 38 مراحل بعدی قیام کربلا که مرحله هشتم و نهم بود را به نحو احسن با اندیشه و اخلاق کاملا اسلامی و انگیزه و رفتارهای توحیدی که حکایت از تربیت در مکتب ناب نبوی و حسینی است نشان دادند و انقلابی فکری سیاسی در جامعه اسلامی پس از شهادت امام حسین بوجود آوردند و با بصیرت و صبر و معرفت و بردباری در برابر مشکلات و مصائب پیام اصلی نهضت حسین را به مردم رساندند و دودمان اموی را به ذلت و شکست کشانده و تدبیر و مدیریت پس از عصر عاشورا را عملا به دست گرفتند. و اقتدار ظاهری یزید را نابود کردند. 39

بنابراین عوامل ذیل نقش بنیادین و مؤثر در پیروزی اهل بیت داشتند:
۱. بیداری و پایداری حضرت امام زین ‏العابدین و زینب کبری و اهل‏ بیت.
۲. استفاده از فرصت‏ های بدست آمده یا فرصت ‏سازی برای بیان حقایق و معرفی خانواده وحی و نبوت.
۳. صلابت و مدیریت درست کاروان از کربلا به کوفه و شام رفته و سپس به مدینه بازگشته.
۴. بهره‏ برداری از همه وسیله ‏های مشروع و معقول در رساندن «پیام کربلا» به مردم.
به بیان دیگر مسئولیت ‏شناسی و مسئولیت ‏پذیری همه جانبه از سوی اهل بیت امام حسین نتیجه داد و سرّ اینکه پیامبر اکرم در رؤیای صادق و خلسه یا مکاشفه ‏ای که امام حسین هنگام خروج از مدینه بر سر قبر مطهر و منورش داشتند به او فرمود: «ان الله شاء ان یراک به قتیلا و ان یراهن سبایا» کاملا روشن می‏گردد که امام حسین چه نقشی در قیام و 40 حدوث این حادثه عظیم داشت و حضرت زینب و اهل بیت چه نقشی در بقاء و دوام آن ایفا کردند…
که به تعبیر استاد مطهری: «از عصر عاشورا زینب تجلی می‏کند. از آن به بعد به او واگذار شده بود…» پس راز گسترش نهضت حسینی در چند مؤلفه مطرح است: 41
الف) انگیزه‏های الهی توحیدی نهضت.
ب) محتوا و پیام‏های کاملا اسلامی ارزشی نهضت.
ج) خون پاک انسان کامل و معصوم.
د) روشن‏سازی فلسفه قیام و حکمت‏های نهضت عاشورا به وسیله امام حسین(ع).
ه’ ) انجام رسالت «پیام رسانی» نهضت به نحو شایسته و بایسته توسط حضرت زینب و امام سجاد.
و البته پس از جریان »شهادت و اسارت« خاندان نبوت و امامت، هوشمندی علویین و شیفتگان مکتب عاشورا و درایت و رهبری کاملا آگاهانه و فراگیر ائمه هدایت و نور و عالمان دینی و مبلغان اسلامی و ادیبان، هنرمندان و … نیز در برپایی مجالس حسینی و تبیین و تبلیغ نهضت کربلا و ایجاد ارتباط عاطفی عقلی و پیوند قلبی عرفانی با امام حسین و یارانش در گسترش و مانایی قیام کربلا و اهداف و پیام‏هایش نقش بسزایی داشته است …
فرضیه اول قیام امام حسین یک اشتباه استراتژیک «سیاسی« بود و می‏توانست با روش و مکانیسم دیگری صورت بگیرد که البته بر اساس مبانی و پیش فرضهایی چون: 42
عدم عصمت امام و عدم علم غیب امام چنین فرضیه‏ ای‏ مطرح شد.
فرضیه دوم قیام منفعل و تدافعی بوده و امام در شرائطی از سوی حکومت وقت قرار گرفت که راهی جز حرکت انقلابی سیاسی نداشت و البته دعوت «مردم کوفه» برای قیام و بدست گرفتن حکومت نقش بسیار مؤثری در تحقق این فرضیه داشته است پس بایستی 43 حرکت امام حسین یک حرکت «صد در صد سیاسی» و تحت تأثیر شرایط به وجود آمده از سوی حاکمان باشد.
فرضیه سوم قیام بصورت «فعال و تهاجمی» تدبیر شد نه منفعل و تدافعی، اگر چه عناصری چون: عدم بیعت با یزید بن معاویه بصورت تدافعی و دعوت مردم کوفه بصورت تعاونی نیز دارای اثر فراوان بوده و نقش مهمی داشته ‏اند، لکن این تأثیر بنیادی و علت موجده نبوده ‏اند یعنی اهمیت داشته و لیکن «اصالت» نداشتند و تنها می ‏توان گفت که اصالت از آن «منطق تهاجمی» امام حسین بود. 44  نوشتار حاضر به فرضیه سوم معتقد بوده و آن را از دریچه‏ ها و مناظر مختلف اثبات و تبیین می‏ نماید.

کتاب‏نامه
قرآن کریم. نهج ‏البلاغه. ابن طاووس، علی بن حسین، اللّهوف فی قتلی الطفوف، ترجمه عقیقی بخشایشی، چ دهم، ۱۳۸۱ ش، انتشارات نوید اسلام، قم. ابن خلدن، مقدمه، تنهایی، ابوالحسن، جامعه‏شناسی تاریخ اسلام، جوادی آملی، عبداللَّه، شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، چ اول، ۱۳۸۱ ش، اسراء، قم. جوادی آملی، عبداللَّه، حماسه و عرفان، چ اول، ۱۳۷۷ ش، ۱۳۸۱ ش، اسراء، قم. پژوهشکده باقرالعلوم، گروه حدیث، موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، چ اول، ۱۳۷۹ ش، نشر مشرقین، قم. طبرسی، اجتجاج، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ۱۳۷۴ ش، دفتر تبلیغات اسلامی، قم. مقرّم، عبدالرّزاق الموسوی المقرّم، مقتل الحسین(ع)، ۱۳۹۴ ق، بصیرتی، قم. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، چ اول، ۱۴۱۳ ق، مؤسسه آل البیت، قم. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۱۳۶۰ ش، دارالکتب الاسلامیه، تهران. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۱۷، چ دوم، ۱۳۷۸ ش، انتشارات صدرا، تهران.

1.  اللهوف فی قتلی الطفوف، سید بن طاووس (علی بن یونس) ترجمه عقیقی بخشایشی، چ دهم، انتشارات نوید اسلام، ۱۳۸۱ ش، قم. و کلمات الامام الحسین، ص  ۵۰۴
2.  جامعه شناسی تاریخی اسلام، ص ۲۶۲، ابوالحسن تنهایی
3.  جامعه ‏شناسی تاریخی اسلام، ص ۲۶۲، ابوالحسن تنهایی
4.  بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۹، ابن‏اعثم، الفتوح، ج ۵، ص ۲۱
5. وقعة الطف، ص ۹۱، ابی‏مخنف
6. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۵.  و . بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۶
7. همان
8. . احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۹۹
9. همان
10. همان
11. تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۰۴
12. م.آ. ج ۱۷، ص ۱۴۹
13. ر.ک: رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم با تعلیقات علامه سید محمدحسین حسینی تهرانی، حماسه و عرفان و بنیان مرصوص آیت‏الله جوادی آملی و…
14. کلمات الامام الحسین، ص ۳۱۵
15.  ارشاد مفید، ص ۲۰۴
16.  بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۹
17. م.آ، ج ۱۷، ص ۱۷۳ ۱۷۰
18. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹
19. بحار، ج ۴۳، ص ۲۶۱
20. مقتل مقرّم، ص ۱۴۶ و کلمات الامام الحسین، ص ۲۸۴
21.  بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۵
22. شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص ۹۲، چ اول، ۱۳۸۱ ش، مرکز نشر اسراء، قم.
23. ر.ک: اخبارالطوال، ص ۲۲۴؛ الفتوح، ج ۵، ص ۱۱۰۱۱۳؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۱۶۵۱۶۱؛ کامل ابن‏اثیر، ج۴، ص ۴۰؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۹۲۲۸۹ و…
24.  ر.ک: م.آ، ج ۱۷، ص ۱۵۵ -۱۴۰، ۲۱۷-۱۹۹، ۳۲۰-۳۱۸، ۵۸۰-۵۷۵
25. همان، ص ۲۳۵.
26. همان، ص 263
27.  بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۱۰۶، روایت ۱۷ و ص ۲۹، روایت ۱
28. حیاة الامام الحسین، ج ۲، ص ۱۸۷
29. نهج‏البلاغه، خ ۱۰۷
30.  همان، خ ۱۰۲.
31.  احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۹۹
32.  بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۲
33. کلمات الامام الحسین(ع)، ص ۳۵۶
34. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۶
35.  بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۶
36.  بحار، ج ۶، ص ۱۵۴.
37.  بحار، ج ۴۵، ص ۱۳۵
38. م. آ، ج ۱۷، ص ۱۹۰
39.  ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، حماسه و عرفان ص ۳۳۵-۳۱۹، ج اول، ۱۳۷۷، مرکز نشر اسراء، قم
40. لهوف، ص ۸۴
41. م.آ. ج ۱۷، ص ۴۰۶
42.  ابن‏خلدون، مقدمه ابن‏خلدون، ص ۲۱۱
43. صالحی نجف‏آبادی، شهید جاوید و… البته این نگاه از قرون گذشته نیز مطرح و مورد نقد و بررسی قرار می‏گرفت، ر.ک: شهید فاتح صص ۱۹۰-۱۶۹
44.  مطهری، مرتضی، م.آ، ج ۱۷، ص ۱۵۰-۱۴۹
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما