راز اختلاف در تفسير رخدادهای دينی ـ تاريخی
نوشته: سيد هدايت جليلی
8 شهريور 1387 ساعت 11:22
مسلمانان همواره سعی کردهاند پديده عاشورا را همچون حوادث مهم و تعيينکننده که در تاريخ اسلام رخ داده است، آنچنان که هست، درک و معنا کنند.
مسلمانان همواره سعی کردهاند پدیده عاشورا را همچون حوادث مهم و تعیین کننده(2) که در تاریخ اسلام رخ داده است، آنچنان که هست، درک و معنا کنند و این تلاش را نه صرفاً از سر کنجکاوی در تاریخ، بلکه از روی وظیفهای دینی به انجام میرساندهاند.
در این بیان، دو نکته نیازمند توضیح است: نخست این که مسلمانان در این تلاش دینی، علیالاصول صادقانه عمل کردهاند و خالصانه خواستهاند به حاق حقیقت دست یابند. عموم تحلیلگران و مفسران ضمن نقد و رد تفسیرهای دیگران، تلاش خود را صادق و تفسیر خود را صائب دانستهاند.3
نکته دیگری که نیازمند توضیح است، معنای درک و معنا کردن است. این که مسلمانان خواستهاند واقعه عاشورا را معنا کنند، یعنی چه؟ درک یک واقعه نوعی بازخوانی (قرائت) است. بازخوانی هم نوعی بازسازی و بازتولید حادثه است.
در هر بازخوانی، اساسا دو امر مهم اتفاق میافتد:
1. گزینش عناصر
2. ساماندهی جدید
در حقیقت تحلیلگر با این دو کار میخواهد متعلق شناسایی را به وسیله دستگاه ادراکی خود هضم کند.
باری، گفتیم که مسلمانان تلاش کردهاند واقعه روز عاشورا را آنچنان که هست ـ نه آنچنان که باید ـ به آن معنا که گفته آمد، درک کنند و به حاق واقعیت آن دست یابند. اما برآیند این تلاشها در مقام تحقق و در عرصه کنش فهمیدن، فارغ از عزم و نیات مفسران، کثرت درکها و قرائتها (و نه وحدت قرائتها) را نشان میدهد.
هر مفسری مستقلاً به عزم درک صائب وارد این عرصه شده است ولی ماحصل و مجموع این تلاش از تعدد درکها و برداشتها حکایت میکند.
تاریخ تفسیرهای عاشورا نشان از تنوع، تحول و بلکه گاه تعارض تفسیرها دارد.4 در کثرت تنوع برداشتها همین بس که برخی از نویسندگان آنها را در ده گونه دستهبندی کردهاند5 و یا از وجود فرهنگهای عاشورا ـ و نه فرهنگ عاشورا ـ سخن به میان آوردهاند و به ضرورت تبیین نسبت آن فرهنگها با قشرهای مختلف اجتماعی، دستهبندی تاریخی، توالی تاریخی، تحول فرهنگها و دگرگونی آنها و نیز زمینههای غلبه فرهنگی از عاشورا بر فرهنگی دیگر از عاشورا انگشت تأکید نهادهاند.6
عاشورا به مثابه امر عظیم
آدمی گاه با مقولهای عظیم و پیچیده روبهرو میشود. بزرگی، پیچیدگی، ژرفایی و ذوابعادی پارهای اشخاص و برخی حوادث و امور، هضم آنها را مشکل و بلکه گاه هاضمهی ادراکی آدمی را مختل میکند. هرچه آدمی با شخصی یا امری عظیمتر، ژرفتر و پیچیدهتر روبهرو شود، این مشکل افزونتر میشود.
سخنانی که پارهای از عقلهای خرد درباره علی(ع) گفتهاند، و او را یا کافر و یا خدا دانستهاند، نمونه روشنی از این ماجراست.
عقلهای دیگری هستند که وقتی با شخص بزرگ و یا امر عظیمی روبهرو میگردند، سعی میکنند با فروکاستن کل آن در بعض آن و با در میان آوردن عناصری چون گزینش، حذف و تأویل به تحلیل عقلانی آن بپردازند و بدینگونه با سادهسازی امری پیچیده و ژرف به توفیقی نائل آیند.
و بالاخره، دسته سومی از عقلها هستند که چنین درمییابند که با لقمه درشت و هضمناپذیری روبهرو شدهاند و دهان عقل خود را به قصد هضم نمیگشایند و فروتنانه دامن درمیکشند و هضم آن لقمه را فوق طاقت عقل میدانند.
عقول آدمیان در برابر رخداد عاشورا به وضعیتهای فوقالذکر ماننده است. در یک سو عوام عموماً با واقعه عاشورا مواجههای اسطورهآمیز داشته است و این، طیف وسیعی را در بر میگیرد. در سوی دیگر، عالمان و خردورزان نیز خواستهاند حرکت سیدالشهدا(ع) را بر ترازوی خرد نهند و با عیار عقل آن را بسنجند و محاسبه کنند و هیچ عنصری از عاشورا را بیرون از چتر تحلیل عقلانی و بشری نگذارند. اما آنچه نتیجه داده است، تکیه بر ضلعی از اضلاع و تأکید بر بعدی از ابعاد بوده است، آن هم با تکیه بر عنصر گزینش، حذف یا نادیده گرفتن عناصر و یا تأویل پارههایی از آن.7
دستهای دیگر با تبیین عقلانی و تحلیل بشری بعضی عناصر عاشورا، بعض دیگر آن را در مرتبتی فوق تحلیل عقلانی نهادند و آنها را بیرون از دایره سنجش عقل محاسبهگر دانستند. این، نهایت همدلی طیف سنتی عالمان دینی با جریان خردگرایی دینی است.
دسته چهارمی وجود دارند که بنا بر مبنایی خاص معتقدند نگریستن از منظر بشری و به کار بردن تحلیل تاریخی عقلانی و محاسبهگر در خصوص واقعه عاشورا، منافی روح دیانت و روح حرکت امام حسین(ع) است و نتیجهای جز تاریخزدگی و نشاندن سکولاریزم به جای دیانت نخواهد داشت. از این رو، بر این باورند که باید از داشتن دید بشری نسبت به عاشورا پرهیز کرد و از چشم خداوند و منظر عیناللهی به حرکت امام حسین(ع) نگریست.8
در گذر از طیف عاقلان و عالمان، نوبت به عارفان میرسد. در میان عارفان، کسانی که به واقعه عاشورا نظر کردهاند، حرکت امام حسین(ع) را کاری نه عاقلانه بلکه عاشقانه یافتهاند و معتقدند اقدام امام حسین (ع) را جز با مقوله عشق نمیتوان تفسیر کرد. عاشورا نماد فائق آمدن اقدامات دلیرانه و عاشقانه بر سنجشهای عاقلانه است.
نکته دیگر این که آدمی وقتی با مقولهای فربهتر از هاضمه خود روبهرو میشود دچار فزونگوییهای اشباعناپذیر میگردد، یعنی هرچه درباره آن، به قصد ایضاح بیشتر، سفره سخن را بیشتر میگستراند، نتیجه را عکس مییابد.
این نکته در باب واقعه عاشورا نیز صادق است. خود مفسران و تحلیلگران عاشورا در پس تفسیرها و تحلیلهای خود، جامه تفسیر خود را بر قامت قیام عاشورا تنگ و کوتاه مییابند و همواره احساس میکنند آنچنان که باید نمیتوانند حق مطلب را ادا کنند و عظمت و عمق حادثه و حرکت را فراچشم ذهن مخاطبان پیش نهند.9
مطهری دربارهی درسها و عبرتهای عاشورا میگوید: «حقیقتاً وقتی خودم از روی فکر و حقیقت راجع به این حادثه تأمل میکنم، میبینم هرچه انسان بیشتر تأمل و تعمق میکند، آموزشهای جدیدی پیدا میکند.10
عقل برای بیان چرایی تنوع و تکثر و تحول قرائتها از حادثه عاشورا وافی و کافی نیست و از باز نمودن این مهم قاصر است.
پاسخ این چرایی از دو منظر قابل جستوجو میباشد: 1. منظر درونی (معرفتی) 2. منظر بیرونی (معرفتشناختی)
اگر از منظر درونی و از موضع یک مفسر عاشورا نگاه کنیم، ملاحظه خواهیم کرد که تلاش آنها دارای دو بعد منفی و اثبات بوده است، نفی و نقد و طرد قرائتها و تفسیرهای دیگر و اثبات قرائت و تفسیر خود.11 و در این میان آنها در بیان علت این که چرا دیگران به حقیقت امر ـ چنان که خود رسیده است ـ دست نیافتهاند، کم و بیش به اموری چون عدم تتبع کافی، فقدان بینش تاریخی، انتزاع دیدن، و فارغ از متن تاریخی بدان نگریستن،12 فقدان فلسفه تاریخ، خصوصیسازی مأموریت امام حسین(ع)، عداوت و غرضورزی دشمنان، حس اسطورهسازی آدمیان، دوستی و تمایل نسبت به قهرمانان حادثه، عدم لحاظ شرایط اقلیمی، دینی، اقتصادی و اجتماعی13 و پارهای دیگر بعکس یعنی به تاریخزدگی،14 نگاه بشری داشتن و غفلت از دید الهی داشتن اشاره کردهاند.
اما وقتی از منظر بیرونی و از بام قرائتها و تفسیرها و از موضع معرفتشناختی و در یک فرآیند تاریخی به تفاسیر و قرائتهای عاشورا نظر میکنیم و به شرایط تاریخی شکلگیری آنها و جغرافیای معرفتی صاحبان آنها نیک مینگریم، درمییابیم که هر تفسیری از حادثه عاشورا تابع علل و دلایل است. یعنی هم عواملی از جنس معرفت (دلیل) و هم عناصری از جنس واقعیت (علت) در فرآیند فهم این رخداد بزرگ تأثیرگذار بوده است و چون واقعیات بیرونی و پیرامونی هر مفسری از یک سو و بهرهی معرفتی او از حوزههای دانش و تجارب بشری از دیگر سو متفاوت از دیگری بوده است، این تفاوت، در قرائتها و تفسیرهای آنها نیز رخ نموده است.
اگر حادثه عاشورا را به مثابه یک متن تلقی کنیم که مفسران به خوانش و قرائت آن پرداختهاند، میتوان سه نسبت و یا مدل را میان متن و مفسر فرض کرد. هر کدام از این سه فرض را مبنا قرار دهیم، تبیین متفاوتی از سر تکثر قرائتها از عاشورا به دست خواهیم آورد.
بنا بر دیدگاه نخست، مفسر در برابر متن منفعل است و قرائت متن نوعی انعکاس آیینهوار مفاد متن در ذهن مفسر است. مفسر میتواند با اتخاذ روش صحیح و کار جدی به مقاصد مؤلف و به حقیقت عینی مندرج در متن دست یابد. این گرایش، دیدگاه سنتی، محافظهکار یا رومانتیک هرمنوتیک است.15
کسانی چون شلایر ماخر، دیلتای و هرش مدافع این گرایش هستند. بنا بر این دیدگاه، فهم هدف حرکت و اقدام امام حسین(ع) و درک کنه حقیقت رخداد عاشورا آنچنان که هست امکانپذیر است و مفسر و فاعل شناسا در بازسازی حادثه نقشی ندارد. در این گرایش سرّ تکثر قرائتها ناشی از به کار بردن روش صحیح و یا عدم دقت و اهتمام کافی از سوی مفسر و یا در نظر نگرفتن همه عناصر حادثه یا بر هم زدن ترتیب و توالی اجزا و مراحل و یا مواردی از این دست خواهد بود.
بنا بر دیدگاه دیگر، مفسر در برابر متن فعال است و قرائت متن، حاصل تعامل میان متن و مفسر است. در این گرایش، تفسیر، خلاقانه است و همواره دیالوگی میان مفسر و متن برقرار است و در بهترین حالت، نوعی پیوند افقها16 میان مفسر و متن برقرار میشود که دقیقاً نه از آن مفسر است و نه از آن متن. هانس گئورگ گادامر، پل ریکور و امیلیو بتی در این حلقه جای میگیرند و این حلقه را میتوان حلقه هرمنوتیک میانهرو نامید.
از این منظر در فرآیند فهم حرکت و قیام امام حسین(ع) آنچه که نتیجه و برآیند را شکل میدهد، واقعیت تاریخی پدیده از یک سو و شرایط معرفتی مفسر از دیگر سوست. از این رو و بر مبنای این گرایش، سرّ تکثر قرائتها، از یک سو به ماهیت تاریخی و متضلع پدیده و از سوی دیگر به تحول و تفاوت شرایط معرفتی و تاریخی مفسران باز میگردد.
بنا بر دیدگاه سوم، تنها مفسر در برابر متن فعال است و متن، مادهای است که مفسر صورت خود را بر آن میزند. شاید بتوان نوعی این نسبت را به نسبت میان غسال و میت تشبیه کرد، با این بیان که متن در دست مفسر همچون میت در دست غسال است. در این گرایش تندرو که افرادی چون نیچه، هیدگر، فوکو و دریدا حضور دارند، به سبب خلاقیت تمام عیار موجود در تفسیر، نمیتوان با معنای اصلی اولیه ارتباط برقرار کرد.
بنا بر این گرایش، همه قرائتها و تفسیرها از حادثه عاشورا احتمالی و نسبی خواهند بود و سخن از تفسیر درست رخداد عاشورا بیوجه خواهد بود و سرّ تکثر قرائتها از رخداد عاشورا تماماً به مفسر، دغدغهها و شرایط او برمیگردد و سوگیریهای ایدئولوژیک، فرهنگی و اجتماعی مفسر، رخداد عاشورا را تماماً در خدمت خود میگیرد و از این امر، گریزی و گزیری متصور نیست.
با این بیان اجمالی، دیدگاه نخست، صرف نظر از ضعف غیر قابل دفاع موضع معرفتشناختی آن، نمیتواند از عهده تبیین سرّ تکثر قرائتها به نحو شایسته و جامع برآید. دیدگاه سوم نیز هرگونه ارتباط با واقعیت تاریخی عاشورا در دست یافتن به هدف آفرینندگان آن را در بوطهی تردید مینهد و از وجود ملاک درستی قرائت و حق و باطل آنها نمیتوان سخن گفت. دیدگاه دوم، در این میان، سرّ تکثر قرائتها از عاشورا را بیآن که هرگونه نقبی به حقیقت و واقعیت تاریخی را مسدود و منتفی بداند، میتواند تبیین کند.
بنابراین آنچه یک قرائت از رخداد عاشورا را سامان میدهد، عناصر درون رخداد (عناصر درونی) از یک سو و شرایط وجودی، ذهنی، معرفتی و اجتماعی و فرهنگی مفسر (عناصر بیرونی) از دیگر سوست. به دیگر عبارت، در این عمل هم قابلیت قابل (حادثه و رخداد) نقش دارد و هم فاعلیت فاعل (مفسر). این سخن، نیازمند بسط و تفصیل است.
حادثه عاشورا رخدادی متضلع، ژرف و دارای عناصر کثیری است. در حرکت و اقدام امام حسین (ع) هم عناصر طبیعی و بشری حضور دارد و هم عناصر ماوراءالطبیعی و الهی. هم امری آسمانی است و هم امری زمینی. شاید بتوان برای واقعه عاشورا سه بعد کلان را در نظر گرفت: 1. تعقل، 2. اشراق، 3. عاطفه.
این سه بعد وقتی در یک واقعه حاضر باشند، قابلیتها و ظرفیتهای فراوان و متنوعی برای قرائتها و تفسیرهای مختلف از آن فراهم خواهد کرد. واقعه عاشورا حاوی دادههای انبوهی است که بخشی از آن میتواند قرائتی ویژه را سامان دهد.
زمینه تاریخی که رخداد عاشورا در بستر آن تولد یافت، دارای ابعاد مختلف است. عوامل و فاکتورهای تاریخی که به واقعه عاشورا سمت و سو، فحوا و محتوا، ابعاد و اضلاع بخشید، بسیارند... در واقعه عاشورا اخلاق، عشق و عرفان، سیاست، دیانت، عاطفه، حماسه و ... حضور دارد که هر کدام از اینها در ذیل خود عناصر بسیاری را در بر میگیرند.
مطهری معتقد است: «در جریان حادثه کربلا عوامل گوناگونی دخالت داشته است. یعنی انگیزههای متعددی برای امام در کار بوده است که به همین جهت توضیح و تشریح ماهیت این قیام را دشوار میسازد». او در موضعی دیگر میگوید: «اتفاقاً قیام امام حسین (ع) از آن پدیدههای چند ماهیتی است. چون عوامل مختلف در آن اثر داشته است. مثلاً یک نهضت میتواند ماهیت عکسالعملی داشته باشد. یعنی صرفاً عکسالعمل باشد، میتواند ماهیت آغازگری داشته باشد، میتواند عکسالعمل منفی باشد در مقابل یک جریان و میتواند عکسالعمل مثبت باشد در مقابل جریان دیگر. همه اینها در نهضت امام حسین(ع) وجود دارد».
این نکته نشان میدهد که مسئله اصلی در پیدایش قرائتهای مختلف، بیش از آن که به نفی یا اثبات عوامل و عناصر درونی عاشورا برگردد، ناشی از ارزشگذاری و اولویتبخشی مفسر نسبت به عناصر درونی واقعه است. یعنی اولاً قرائتها هر کدام به عناصری از میان مجموعه عناصر درونی یک رخداد تکیه نمودهاند، ثانیاً تأکید یا عدم تأکید بر آنهاست که تفاوت و تنوع قرائتها را موجب میگردد.
چه آنها که حرکت امام حسین (ع) را حرکت و برنامهای طراحی شده از جانب خداوند و در نتیجه، از حیث عقلانی محاسبهناپذیر تلقی کردهاند و چه آنها که حرکت امام حسین (ع) را اقدامی محاسبهپذیر و عقلانی دانستهاند، اعم از کسانی که هدف را امر به معروف و نهی از منکر و یا سرنگونی حکومت یزید و برپایی حکومت دینی و یا سلب مشروعیت حکومت وقت و شهادتطلبی و یا ... بدانند و چه آنها که از منظر عشق و عرفان به تماشای این واقعه نشستهاند، همگی عناصری را در درون این واقعه دیدهاند که میتواند مستند و متکای آنها باشد. و اکثر آنها به کلمات آن حضرت(ع) در مواضع و مواقع مختلف تمسک جستهاند.16
به عبارت دیگر چه آنها که عمل امام حسین (ع) را اقدامی عاقلانه دیدند و چه آنها که آن را عملی عاشقانه یافتند، و چه آنها که آن را مشیی عابدانه دانستند، در درون این حادثه، نشان، گواه و حجتی برای مدعای خود میدیدند.
پارهای از عناصر درونی واقعه عاشورا حاکی از محاسبهپذیر و عقلانی بودن این حرکت است. پارهای دیگر از عناصر درونی عاشورا نیز آن را واجد ابعاد رازآلود، فوق محاسبه عقلانی، اموری مقدر و پیشینی تداعی میکند. در اینجا به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
1. در پاسخ به پرسش عبدالله بن مطیع در مدینه که حضرت آهنگ کجا دارند، فرمود: «اما فی وقتی هذت ارید مکه فذا اصرت الیها استخرت الله تعالی فی امری بعد ذلک».
2. حضرت وقتی میخواست از مدینه خارج شود، امسلمه به ایشان گفت: «لاتخرج الی العراق، فقد سمعت رسولالله یقول یقتل ابنی الحسین بأرض العراق». حضرت فرمود: «انی و الله مقتول کذلک و ان لم اخرج الی العراق یقتلونی ایضا».
3. خطاب به محمد بن حنفیه در مکه: «اتانی رسول الله بعد ما فارقتک فقال یا حسین اخرج فان الله شاء ان یراک قتیلا».
4. خطاب به ابنعباس و ابنزیبر: «ان رسول الله قد امرنی بامر و انا ماض فیه»17
5. امام حسین (ع): «در عالم خواب صدای هاتفی به گوشم رسید که گفت: القوم یسیرون به الموت تسیر بهم»18
البته در این میان بودهاند کسانی که همت و تلاش خود را معطوف به ارائه تبیین و قرائتی جامع از عاشورا کنند.
پینوشت
1. پرسش از «زمینهها و عوامل ترسیم چهره غیر سیاسی از قیام عاشورا»، مبتنی و مسبوق بر این نهادهاست:
الف) قیام عاشورا به لحاظ ماهوی واجد عنصر سیاست است و سیاست از مقومات ماهیت نهضت کربلاست.
ب) هرگونه ترسیم چهره غیر سیاسی از قیام عاشورا، تصویری ناصواب، مخدوش، معوج و در نهایت تحریف آن است.
ج) دریغ که در فرآیند تاریخ تشیع، از این رخداد، تبیینهای غیر سیاسی (و بالتبع مخدوش و معوجی) در کنار تبیینهای سیاسی صورت گرفته است.
د) با توجه به ماهیت سیاسی قیام عاشورا، باید روشن شود که چرا از این واقعه سیاسی، تبیین غیر سیاسی شده است. روشن است پاسخ این چرا را نه در خود رخداد که در بیرون باید جستوجو کرد (مفسران، انگیزهها و اهداف آنها و ...)
برنهادههای فوق واجد دو خصوصیتاند: 1. گزارههای بدیهی نیستند و لذا محتاج برهان و دلیل و یا شواهد و مستندات تاریخی معتبرند. 2. نشان میدهند پرسشی که بر بنیان این گزارهها ایستاده است، پرسشی جهتدار است. از ضوابط پرسش علمی و منطقی آن است که جهتدار نباشد. لذا پرسش از زمینهها و عوامل ترسیم چهره غیر سیاسی از قیام عاشورا به همان میزان جهتدار است که پرسش از زمینهها و عوامل ترسیم چهره سیاسی از قیام عاشورا.
از آنجا که نوع پرسشها محدوده کاوش برای یافتن پاسخها را معین میکنند، طرح درست پرسش شرط مهم وصول به پاسخهای درست است.
سئوال این است که آیا مسلمانان از حرکت امام حسین (ع) هم تفسیرهای سیاسی و هم تفسیرهای غیر سیاسی داشتهاند؟ (مقام توصیف / واقعیت تاریخی) چه علل و دلایلی در پدید آمدن چنین تفسیرهایی مؤثر افتاده است؟ (مقام تبیین و تحلیل) در چهارچوب کدام قرائت (سیاسی و غیر سیاسی) میتوان به واقعیت تاریخی رخداد عاشورا ـ آنچنان که بوده است ـ وفادار ماند؟ کدام تبیین از قیام کربلا میتواند تمام عناصر اصیل و غیر قابل انکار آن را پوشش دهد و به گونهای سازگار تفسیر کند؟ (مقام داوری)
2. تعیین کننده از آن رو که پدیدهای تاریخی ـ دینی است و با درک دینی و عمل دینی مؤمنان و متدینان مرتبط است.
3. برای نمونه بنگرید: مطهری، 1364، ص 277 و 234 ـ 236. شهیدی، 1374، ص 7.
4. مطهری، 1364، ص 234 ـ 236.
5. «ما میبینیم در طول تاریخ، برداشتها از حادثه کربلا خیلی متفاوت بوده است. قبلاً اشاره کردم که مثلاً برداشت «دعبل خزاعی» از شعرای معاصر حضرت رضا (ع)، برداشت «کمیت اسدی» از شعرای معاصر امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) با برداشت مثلاً محتشم کاشانی یا سامانی و یا صفی علیشاه متفاوت است. آنها یک جور برداشت کردهاند محتشم جور دیگری برداشت کرده است. سامانی جور دیگری برداشت دارد. صفی علیشاه طور دیگری و اقبال لاهوری به گونهای دیگر...». بر همین قیاس نیز میتوان افزود: مطهری یک برداشت دارد و شریعتی برداشتی دیگر و صالحی نجفآبادی نیز و ...
6. فراستخواه، 1377، ص 10.
7. حجاریان، 1374، ص 241.
8. «اکثر کسانی هم که این اهداف را برای حرکت امام حسین (ع) بیان کردهاند، به کلمات امام حسین (ع) تمسک جستهاند. نهایت این که چون کلمات امام حسین (ع) پراکنده و مختلف است، کسی بخشی از آن را گرفته و از آن استفاده کرده و مطالب دیگر را نادیده گرفته و تنها در یک جهت فکر کرده است». امینی، 1374، ص 27.
9. به عنوان نمونه: «فقط موضوع به همراه آوردن اهلبیت (ع) میماند که یک مسئله جداست و خیلی قابل تحلیل نیست... تازه اگر امام به پیروزی یقین داشت، باز هم نباید اهلبیت را با خود میبرد، زیرا اگر امام پیروز میشد، حکومتی که تشکیل میشد، حکومتی نبود که حضرت در آن زندگی آسودهای داشته باشد». نیز «داستان به همراه بودن اهلبیت ... جز با وظیفهی الهی قابل توجیه نیست». استادی، 1374، ص 21 ـ 22.
10. ابراهیمی دینانی، 1374، ص 114 ـ 121.
11. به عنوان نمونه: «این که من تعبیر به حادثه میکنم نه به قیام و یا نهضت، برای این است که کلمه قیام یا نهضت، آنچنان که باید، نشان دهنده عظمت این قضیه نیست و کلمهای هم پیدا نکردم که بتواند این عظمت را نشان دهد. از این جهت، مطلب را با یک تعبیر خیلی کلی بیان میکنم. میگویم: حادثه کربلا. نمیگویم: قیام، چون بیش از قیام است. نمیگویم نهضت، چون بیش از یک نهضت است.»، مطهری، 1374، ص 29.
12. مطهری، 1374، ص 289.
13. از باب نمونه: شریعتی، 1379، ص 172 و 188 ـ 189 و 202 و 234 ـ 236. مطهری، 1364، ج 2، ص 278 ـ 289. مطهری، 1364، ج 3، 256، 226، 32 ـ 31، 84 ـ 90، 76. 1374، 6 ـ 7.
14. ابراهیم دینانی، 1374، ص 118، 121.
15. شهیدی، 1374، ص 8، 19 ـ 20.
16. ابراهیمی دینانی، 1374، ص 118، 121.
17. امینی، 1374، ص 26 ـ 27.
18. مطهری، 1364، ج 2، ص 59
منابع و مآخذ:
ـ ابراهیمی دینانی، اندیشه عاشورا (مجموعه مصاحبهها، دفتر دوم)، 1374، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
ـ استادی، رضا، بینا
ـ اقبال لاهوری، محمد، بیتا، کلیات اشعار
ـ امینی ، ابراهیم، بینا
ـ دیوان حافظ
ـ مثنوی مولوی
ـ حجاریان، سعید، بینا
ـ شریفی، محمود و دیگران، 1373، اعداد لجنه الحدیث معهد تحقیقات باقرالعلوم.
ـ شهیدی، سید جعفر، 1374، پس از پنجاه سال پژوهش تازه پیرامون قیام امام حسین (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
ـ مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، 1364، ج 1، 2، 3، تهران، صدرا
ـ gallager, shuan. (1992), hermeneutics and education. Albany: state university of new york.
کد مطلب: 2296
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/interview/2296/راز-اختلاف-تفسير-رخدادهای-دينی-تاريخی