بررسی موردی درخت زر آباد قزوين

پديدار شناسی نمادهای دينی

نويسنده: حجت‌الاسلام کريم خان‌محمدی

6 شهريور 1387 ساعت 14:23

هدف از ارائه اين مقاله، گزارشی از يک پژوهش در مورد يکی از نمادهای دينی به نام پديده چنار خونبار قزوين است؛ نمی‌خواهم در نوشتار نسخه‌ای بدهم بلکه صرفاً با رويکرد جامعه‌شناسی، آن هم با روش پديدارشناسی می‌خواهم ببينم در ذهنيت افرادی که اين نوع مناسک و نمادها را انجام می‌دهند، چه می‌گذرد.


مفهوم‌ پدیدارشناسی به این معناست که محقق با مصاحبه‌ای همدلانه، با مشاهده و مشارکت و با استفاده از روش‌های مختلف، ذهنیت کنشگران را کشف می‌کند. ولی از آن‌جایی که پدیده‌های مذهبی و کلاً دیدگاه‌های اجتماعی چند بعدی هستند، نمی‌شود با یک روش و با یک شیوه کل پدیده را فهمید.

لذا طی دو سال متوالی پدیده چنار خونبار را بررسی کردیم. از روش‌های مختلف بررسی کردیم. نیاز به روش آزمایش بود که انجام دادیم. از تکنیک مصاحبه، مشاهده و مشارکت، تحلیل اسناد و کتابخانه و انواع روش‌ها استفاده کردیم که تا حدودی به قضیه نزدیک شده و آن پدیده را درک کنیم.

من خودم در دهه‌ی 60 در حاشیه رساله آیت‌الله مرعشی نجفی دیدم که در پاورقی نوشته بود: «خون نجس است مگر خونی که گفته می‌شود از درختی در زرآباد قزوین جاری می‌شود». این پدیده سابقه‌ای نزدیک به 180 سال دارد. یعنی در کتاب‌ها ما مندرج است که در روستای زرآباد الموت قزوین چناری هست که روزهای عاشورا خون گریه می‌کند.

ما می‌خواستیم ببینیم این مسئله وجود خارجی دارد یا نه. آیا آن‌چه که ترشح می‌کند اصولاً خون است یا ماده‌ی دیگری؛ این نیاز به روش آزمایش دارد تا ببینیم محتویاتش چیست. آیا می‌توان مابین عاشورا و جریان خون رابطه‌ی علّی برقرار کرد.

زمانی می‌توان رابطه‌ی علّی برقرار کرد که اولین شرط این است که فقط روز عاشورا خون جاری شود؛ اگر قبلاً یا بعد از آن جاری شود نمی‌توان رابطه‌ی علّی برقرار کرد.

دومین شرط این است که باید هر سال این اتفاق بیفتد و اگر سالی این اتفاق نیفتاد، نمی‌توان رابطه‌ی علّی برقرار کرد.

سوم این که ما نمی‌توانیم جاری شدن خون را دلیل بر روز عاشورا بگیریم، یعنی قضیه متعاکس شود، یعنی اگر تخطی پیدا کرد و روز عاشورا نیامد، دلیل بر این است که ممکن است عاشورا را اشتباه گرفته‌ایم. اگر این شرط‌ها تحقق پیدا کند، می‌توانیم رابطه‌ی علّی برقرار کنیم.

بعد پدیدارشناسی هم این بود که ما می‌خواستیم ببینیم مردم چه نگرشی نسبت به این پدیده دارند و چه باورداشتی در ذهن مردم هست.

این چنار کنار امام‌زاده واقع شده است؛ می‌خواستیم ببینیم چه نسبتی بین امامزاده و چنار وجود دارد، با این ایده سال 84 شروع به پژوهش کردیم و دو سال متوالی این کار را انجام دادیم، در روزهای دیگر هم حدود 70 مصاحبه انجام شد. از این میان 50 مصاحبه را تجزیه و تجلیل کردیم تا آن‌چه می‌گوییم، مستند به مصاحبه‌ها باشد.

بد نیست به سابقه‌ی تاریخی این ماجرا اشاره کنم که این قضیه نیز مثل سایر داستان‌هایی که در کشور ساخته می‌شود، و مثلاً گاهی شایعاتی درست می‌کنند که فلان مسجد شفا می‌دهد و امثال آن؛ چنار خونبار از این‌گونه نیست؛ دلیلش هم این است که سابقه‌ی تاریخی دارد، تقریباً می‌شود گفت بعضی نوشته‌ها در مورد چنار خونبار 183 سال سابقه دارد.

به برخی از این موارد اشاره می‌کنم؛ کتاب اسرار الشهاده ملا آقا فاضل دربندی به این داستان اشاره کرده است؛ سلیمان تنکابنی هم در کتاب اکلیل المصائب به این داستان اشاره کرده است؛ کتاب منتخب التواریخ هاشم بن محمد علی خراسانی به این داستان اشاره کرده؛ شیخ آقا بزرگ تهرانی در سه مورد در کتاب الذریعه الی تصانیف الشیعه به پدیده‌ی چنار خونبار اشاره دارد؛ شیخ محمد مظفری در کتاب ایضاح العروه فی شرح العروه به این قضیه اشاره کرده، بویژه حضرت آیت‌الله مرعشی نجفی در حاشیه عروه به این داستان اشاره دارد؛ از مجموع این داستان می‌توان به این نتیجه رسید که به هر حال این قضیه، یک قضیه‌ای است که ساخته افراد شیاد نیست.

پس می‌گویند که شب یا روز عاشورا از این چنار خون می‌آید، البته این تقدس تسری پیدا کرده است. این چنار در منطقه زرآباد مقدس است و شاخ و برگ‌هایش را به هیچ وجه نمی‌سوزانند و به حیوانات هم نمی‌دهند و آن را دفن می‌کنند. هیچ‌کس حق ندارد بالای چنار رود.

آن سال که به تحقیق رفتیم، با مشکلی مواجه شدیم که گفتند شاید خون از شاخه‌های بالا بیاید، بعد گفتیم در این صورت نمی‌توانیم نمونه‌گیری کنیم. در آن‌جا به ما گفتند که به هیچ وجه نمی‌گذارند کسی بالای شاخه‌ها رود و این بی‌احترامی تلقی می‌شود.

اهالی معتقدند بر روی برخی از برگ‌های درخت اسامی مقدس نوشته می‌شود؛ برخی می‌گفتند: «از هر هزار برگ بر روی یکی اسامی مقدس از جمله پنج تن نوشته شده است.»

یکی از ادعاها این بود که اگر کسی از شاخه‌های این درخت بکند و بخواهد به منزل ببرد، با بلا مواجه می‌شود و هیچ‌کس جسارت ندارد که تعمداً شاخه‌ای از آن را بکند و ببرد؛ خود شاخه و برگ‌ها خشک می‌شوند و مردم با احترام آن‌ها را برمی‌دارند و دفن می‌کنند. مردم به چنار دخیل می‌بندند، یعنی پارچه‌هایی می‌بندند به شاخه‌ها و حاجت می‌طلبند.

اخیراً با پیدایش رسانه‌ها این پدیده بعد بین‌المللی پیدا کرده است.؛ یک کویتی نابینا آمده بود و خود را به آن بسته بود و شفا می‌خواست؛ سال 85 از عراق زائر آمده بود. از کشورهای مختلف می‌آیند. از اطراف و اکناف ایران نیز می‌آیند.

با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری که در سال‌های اخیر بسیار تأکید دارند که نمادها و مناسک مذهبی باید از عوام‌زدگی بیرون بیایند و نخبگان در این زمینه‌ها مسئولیت دارند، به فکر افتادیم که این پدیده‌ را با یک رویکرد علمی مطالعه کنیم. به هر حال بعضی با این قبیل کارها مخالفند و می‌گویند با احساس مردم بازی می‌شود.

سئوالاتی مطرح می‌کردم از مردم که آیا چنین باوری دارید؟ بعضی افراد در مصاحبه گریه می‌کردند و آدم را تحت تأثیر قرار می‌دادند. می‌گفتیم این چه کاری است که انجام می‌دهیم و مردم انتظار ندارند ما این‌گونه به نمادهای مذهبی نگاه کنیم.

احساس می‌شود احساسات بیش از حد گاهی جامعه را به مراحلی رهنمون می‌کند که در مواقع بحرانی نمی‌توان تصمیم درست گرفت، فلذا ما مجبوریم یک مقدار احساسات را کنار بگذاریم و یک مقدار عمیق‌تر وارد قضیه شویم.

مردم هم با چنار خونبار خیلی صمیمی هستند و هم با امامزاده علی‌اصغر مدفون در کنار درخت چنار. حتی تحلیل کردیم که ببینیم مشکلات مردم چیست و چه می‌خواهند.

بسیار کنکاش کردیم تا ببینیم این چیزی که از درخت ترشح می‌شود، خون است یا نه و آیا تحقیقی صورت گرفته یا نه؛ در منطقه خیلی شایع بود که آزمایش کرده‌اند.

از مراکزی که در دسترس بود پرس‌وجو کردیم. هیچ آزمایشی صورت نگرفته بود. فلذا ما اقدام کردیم. در این گزارش تحلیلی به دو بعد می‌پردازم. یکی ادعاها و ابعاد عینی و دوم ابعاد پدیدارشناسی.

اگر بخواهیم یک تحلیل عینی از این مسئله ارائه دهیم، یکی مربوط می‌شود به قضیه خون؛ آیا آن چیزی که ترشح می‌شود، خون است یا نه. البته انسان با نگاه هم می‌تواند بفهمد خون، خون انسان نیست؛ صمغی است که ترشح می‌شود. جهت احتیاط یک متخصص آزمایشگاهی با خود همراه نمودیم. حتی ماده ضد انعقاد خون به لوله‌ها زدیم.

در سال 84 شمسی و 1427 قمری، شب عاشورا در آن‌جا بودیم. بالاخره باران آمد و از آن درخت ترشحاتی آمد و مردم می‌گفتند آن درخت خون گریه می‌کند. با کمک نیروی انتظامی این ماده را گرفتیم و به آزمایشگاه بوعلی قزوین دادیم.

جواب آزمایش این بود: یوریات، ph مساوی 8/6، cg: 008/1، گلوکز منفی، رنگ دو مثبت. با تست بنزدین تأیید نشده، خصوصیاتش مستقیم، عدم مشاهده هر گونه پارتیکل و سلول، رنگ‌آمیزی وجود اجسام بی‌شکل و یا رسوبات به شدت رنگ‌پذیر.

نتیجه آزمایش این بود که این خون نیست؛ به هر حال نوعی صمغ است، البته با سایر صمغ‌ها یک مقدار متفاوت است. یعنی بقیه درخت‌هایی که صمغ ترشح می‌کنند، صمغ‌شان همیشه یک مقدار تر می‌ماند، ولی تفاوت این با سایر صمغ‌ها این است که جایش خشک می‌شود.

اما این که بتوانیم رابطه‌ی علّی برقرار کنیم، یعنی بگوییم عاشورا علت آمدن این صمغ است، باید شرایط چندگانه‌ی علیت را بررسی می‌کردیم؛ چون محققینی که گزارش داده‌اند و بزرگانی که این داستان را نوشته‌اند، هرکدام فقط یک سال رفته‌اند و بعضی نقل قول کرده‌اند، اما تا آن زمان یک مطالعه‌ی طولی انجام نشده بود.

سال 85 روز و شب عاشورا خون جاری نشد ولی سال 84 جاری شد؛ آیا روزهای دیگر هم جاری می‌شود یا نه؟ مردم گزارش داده‌اند که 28 صفر و اربعین دیده‌اند و شخصی می‌گفت: «من در روز وفات حضرت زینب (س) هم دیده‌ام.»

یعنی در روزهای مذهبی. حتی در ایامی که تخطی می‌کند، مردم می‌گفتند: «که به هر حال یکی دو روز این سو و آن سو دیده می‌شود. حتی توجیه می‌کردند که همان‌طور که در اول ماه رمضان گاهی تشخیص ماه اشتباه است، در عاشورای واقعی هم ممکن است تشخیص‌مان اشتباه باشد.»

اما برگ‌های منقش به اسامی که یک ادعای عینی است؛ آیا واقعاً اسامی مقدس بر روی این برگ‌ها هست یا نه. به دو طریق می‌توان این را اثبات کرد؛ یکی این که این اسامی چنان شفاف باشد که آدم حدس نزند چیز دیگری است. به عبارت دیگر در خوانش اصلاً شبهه نداشته باشیم. ما چنین برگی پیدا نکردیم.

دیگر این که همه‌ی برگ‌ها این نقش را داشته باشند، در حالی که چنین نبود؛ فلذا برای این که مشاهده عینی داشته باشیم، و اصل عینی‌نگری را در پژوهش در نظر بگیریم، آن دو برگ را که به دانشگاه بردیم و یک تحقیق انجام دادیم.

این برگ‌ها را به دانشجویان دادیم و گفتیم: «این‌ها را بخوانید»؛ چون اگر در آن‌جا باشیم به آدم تلقین می‌شود، فلذا برگه‌هایی را به روش علمی تهیه کردیم.

اکثر پاسخ‌گویان خوانشی مذهبی داشتند. این نشان می‌دهد که مذهب در میان مردم ما خیلی ریشه دارد؛ البته ما زمینه‌چینی کرده بودیم که تحت تأثیر هاله‌ی مذهبی ما و محیط قرار نگیرند؛ جای تآمل است که اکثر پاسخگویان خوانش مذهبی داشتند.

ولی از میان این پاسخگوها فقط دو نفر جواب صحیح داده بودند؛ یکی همان مطلبی را گفت که به ما گفته بودند و یکی هم به هر حال داستان را فهمیده بود و در برگه نوشته بود که این برگ از درخت چنار خونبار قزوین است ولی این شخص موارد را درست ننوشته بود؛ نتیجه این بود که ما نمی‌توانیم بگوییم صد در صد این بعد مذهبی دارد. شاید بتوان گفت نوعی تلقین است، چون خیلی شفاف نیست.

اما این که شاخ و برگ درخت را می‌شود برید و برد یا نه، روی این هم تحقیقاتی انجام دادیم؛ مردم می‌ترسیدند. یکی از مصاحبه‌شوندگان می‌گفت: «روحانی‌ای به این‌جا آمده بود. به حمامی گفت که این‌ها را ببر و در حمام بسوزان، چون سوخت حمام از چوب بوده و جنبه‌ی عام‌المنفعه دارد، هیچ ضرری ندارد. حمامی چوب‌ها را برده بود و نیمه‌های شب کابوس دیده بود که او را به جهنم می‌برند و با همان چوب‌ها او را می‌سوزانند. گریه‌کنان از خوب برخاسته و چوب‌ها را بازگردانده بود. به هر حال چنین چیزهایی را نقل می‌کردند. »

اما تحلیل پدیدارشناسانه؛ درباره بعد انسان‌شناختی قضیه چند مطلب را می‌گویم؛ یکی این که مردمانی که می‌آیند و این‌گونه پدیده‌ها را می‌بینند تمایل به پذیرش دارند و اصلاً دل‌شان نمی‌خواهد این پدیده دروغ باشد یا اصالت نداشته باشد.

ما می‌توانیم به این نتیجه رهنمون شویم که مردم دل‌شان می‌خواهد چنین چیزی صحت داشته باشد؛ به عبارت دیگر این‌گونه پدیده‌ها از ذهنیت مردم برمی‌خیزد.

می‌گفتیم اگر علما بگویند که صحت ندارد، شما چه می‌گویید؟ خیلی‌ها با جدیت جواب می‌دادند: «ما چیزی را که به چشم می‌بینیم، رد نمی‌کنیم، هرکس که بگوید.»

بعضی می‌گفتند: «نعوذبالله خدا هم بگوید، ما قبول نمی‌کنیم» ؛اما در واقعیت به علما استناد می‌کردند و می‌گفتند: «فلان عالم این پدیده‌ را در کتابش گفته است.»

ولی اگر می‌گفتیم اگر عالمی این را رد کند، چه می‌گویید، آن را قبول نمی‌کردند؛ اکثر مصاحبه شوندگان چنین حالتی داشتند.

دوم این که پدیده‌های مذهبی ابطال ناپذیرند.؛ تفاوت علم با مذهب این است که علم می‌گوید من ابطال‌پذیرم یعنی هر موقع نقض شدم دیگر دامن می‌کشم و قبول می‌کنم که ابطال شده‌ام، ولی پدیده‌های مذهبی این‌گونه نیست که به سهولت یک دانشمند و جامعه‌شناس برود و واقعیت را به صورت شفاف برای شما بیان کند.

به مردم می‌گفتیم این که خون نیست، می‌گفتند »کل شیء بحسبه» ؛یک عوام روستایی این اصطلاح کاملاً حوزوی را به کار می‌برد؛ یعنی گریه خون متناسب با خودش است.

شما انتظار دارید درخت خون گریه کند، آن هم خون آدم؟ در حالی که در اسطوره‌های قدیمی این بود که این خون امام حسین است(ع) که از درخت می‌جوشد.

اگر یک سال تخطی می‌کرد، می‌گفتند: «شما که تقویم را گم کرده‌اید و عید فطر را پیدا نمی‌کنید، آن‌وقت چطور یقین پیدا کرده‌اید که همین امروز عاشوراست؟ شاید دیروز یا پریروز بوده است.»

پس می‌گوید: «اصالت با ترشح خون است»؛ حتی شخصی با جدیت می‌گفت: «روز هفتم محرم سال 84 (1427)، من احتمال می‌دهم عاشورا گذشته است، چون من روز هفتم آمدم این‌جا و دیدم که از این درخت خون جاری می‌شد، لذا ما محرم را اشتباه کرده‌ایم. و بعد که در محرم هم جاری شد، سکوت کرد.»

گزارش‌های مکتوب ما نشان می‌دهد که این مسئله بیش از 150 سال سابقه دارد و در دو سه کتاب آمده است، در آن‌جا نوشته شده که یکی از شاخه‌های درخت شکافته می‌شود و ناله یا صدایی شنیده می‌شود مثل شکافته شدن فندق، و از آن خون به بیرون می‌جهد.

در حالی وقتی می‌گفتیم چرا میزان آن کم شده است، می‌گفتند: «اعتقاد مردم کم شده و این درخت قهر کرده است؛ قدیم اعتقاد مردم بیشتر بوده و لذا بیشتر می‌آمده است.»

یا سال 85 گفتیم که چرا امسال نیامد، یکی از آن‌ها که به درخت حیات قائل بود، به ما می‌گفت: «شما انتظار دارید که درخت خون گریه کند در حالی که پروژکتور را انداخته‌اید روی آن؟ اگر کسی عزیزترین فردش هم بمیرد، در حالی که فیلم‌برداری می‌کنید و پروژکتور می‌اندازید، گریه نمی‌کند، چنار هم این پروژکتور روی آن انداخته‌اند و خجالت می‌کشد و گریه نمی‌کند. معلوم می‌شود این در ذهنیت مردم است و مردم دل‌شان می‌خواهد این‌گونه باشد.»

اصل بعدی در بازسازی تئوریک است. یعنی نمادهای مذهبی در زمان‌های مختلف خود را بازسازی می‌کنند.

شهید مطهری داستان پرندگان خونین‌بال را نفی کرده است؛ داستان پرندگان خونین بال این است که پرندگانی موقع شهادت امام حسین(ع) بال‌هایشان را زدند به خون امام حسین(ع) و یکی به مدینه رفت، یکی هم آمد زرآباد و بالای این چنار نشست و بالاخره قطراتی از این خون افتاد روی این چنار و از آن سال این درخت خون گریه می‌کند.

شهید مطهری این را نفی می‌کند و استدلالش هم این است که پرنده اگر این‌قدر پرواز کند و از عراق برود مدینه و از مدینه بیاید زرآباد، استبعاد دارد؛ الان چطور این را بازسازی می‌کنند.

می‌گویند: «الان تلویزیون نشان می‌دهد که پرندگانی بیش از این فاصله را پرواز می‌کنند، پس هیچ استبعادی ندارد.»

داستان مدام بازسازی می‌شود، حتی اگر چنار از میان رود باز هم جایش تقدس خود را حفظ خوهد کرد، هم‌چنان که چنارهایی بوده‌اند که خشک شده‌اند و چناری دیگر روییده است و آن تقدس خودش را حفظ کرده است.

یکی از نتایج‌مان به لحاظ پدیدارشناسی این بود که پدیده‌های مذهبی مدام شاخ و برگ پیدا می‌کنند؛ آن‌چه آَسیب می‌رساند، این شاخ و برگ‌هاست.

داستان درخت خونبار و مراسم قالی‌شویان خود شاخ و برگی از عاشوراست؛ و هیج اشکالی هم ندارد، مردم دل‌شان می‌خواهد این‌گونه باشد؛ ما نه نفی می‌کنیم نه اثبات، ولی تسری گاهی اوقات منجر می‌شود به خرافات.


چند خرافات پیرامون این دیدیم که باید پیش‌گیری شود؛ خانمی آن‌جا مدعی بود که من با امامزاده ارتباط دارم و اگر می‌خواهید از چنار حاجت بگیرید، باید از طریق من بگیرید و متأسفانه نذورات هم می‌گرفت.

بلافاصله یک واسطه آن‌جا درست شده بود، می‌گفتند: «این خانم در خواب می‌بیند و می‌گوید فلانی حاجتش روا شد و فلانی منتظر بماند»؛ یا شخصی مهری در جیب داشت که می‌گفت: «این مهر روزهای عاشورا خونین می‌شود، چهل سال پیش پدربزرگم به کربلا رفته و زمانی که می‌خواستند حرم را تعمیر کنند، گرفته و آورده است» و همین را وسیله تقدس برای خود قرار داده بود.

یکی هم در آن‌جا می‌گفت الان خون را می‌بینید؟ به هر حال کسی جسارت نمی‌کرد که نفی کند. گاهی اوقات خرافات مخلوط می‌شود با سنت‌های اصیل و این مخرب است.

می‌گویند کشیش‌ها معمولاً موقع عبادت سنتی داشتند که در کنار میز کره می‌گذاشتند و بعد از عبادت سنت بود که همه می‌خوردند؛ مثلاً اگر بعد از سخنرانی شیرینی پخش کنند، بچه‌ها دوست دارند به خاطر آن بیایند. یک گربه‌ای آن‌جا بود که موقع عبادت، این کره را لیس می‌زد. فلذا کشیش آمد گربه را بست به پایه‌ی میز.

مدتی این کار را کرد و بعدها هرکس به آن‌جا می‌آمد، و این را می‌دید و یا اشخاص فرعی که نزد کشیش می‌آمدند، گربه‌ای را می‌بستند به آن‌جا و شکنجه می‌دادند. چون اگر گربه بسته باشد و کنارش کره‌ای بگذارید، ظلم است به حیوان؛ بعد این به یک سنت تبدیل و جزو مناسک گشت؛ روشن‌فکران و علما باید از تسری این‌گونه مقوله‌ها پیشگیری کنند.

اصل بعدی هویت است؛ این‌گونه مقولات به هویت تبدیل شده و گاهی اوقات محتوای صدقش ملاک نیست و افراد خودشان را با آن تعریف می‌کنند، لذا حق نداریم خیلی به صورت مستقیم پیشگیری کنیم و بگوییم ما آمده‌ایم شما را هدایت کنیم.

مردم راه خودشان را می‌روند؛ باید به صورت آکادمیک بحث کرد، نباید خرافات را در تلویزیون و رسانه‌ها پخش کنند که متأسفانه بارها و بارها دیده شده که سخنرانی‌های خرافی ترویج شده است. در عین حال این به معنای آن نیست که ما دخالت کنیم، چرا؟ چون به هویت تبدیل شده است بویژه در داستان مناسک مذهبی قالی‌شویان که بعد هویتی پیدا کرده است.

دست‌کاری در این‌گونه موارد از سوی متولیان بویژه متولیان حکومتی بسیار مخرب است. این کار را باید به روشن‌فکران و علما واگذار کنند و به صورت غیر دولتی حل شود. را باید واگذار کنند به روشن‌فکران و علما و به صورت غیر دولتی باید حل شود.

نکته‌ی دیگری که در تحقیقات با آن رسیدیم، این است که بر خلاف حرف‌هایی که زده می‌شود مبنی بر دین‌گریزی در دوران معاصر، آینده جهان دینی است؛ یعنی یک دین حکومتی شکل می‌گیرد و همه‌ی مردم به سمت دین می‌روند.

اصلاً دین‌گریزی وجود ندارد، مجموع تحقیقات ما نشان می‌دهد که مردم شدیداً تمایلات دینی دارند؛ حتی کسانی که به هر حال قشر دین‌گرا آن اشخاص را نمی‌پسندند، به آن‌جا می‌آمدند.

لذا یک گرایش اصیل در میان مردم به سمت دین هست و اگر ما مسیر سالم و صحیح را در جلوی پای آن‌ها نگذاریم، احتمالاً پیدایش مناسک خرافی در آینده زیاد می‌شود. چون دین یک گرایش فطری در انسان‌هاست.


کد مطلب: 2297

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/interview/2297/پديدار-شناسی-نمادهای-دينی

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir