کد مطلب : ۲۵۶۹۳
علی(ع) نمونه کامل اسلام/ روزگار عقیم است که مردی مثل علی بیاورد
مطلب حاضر بخشی از سخنرانی شهید مطهری درباره ویژگی ها حضرت علی (ع) است که در ادامه تقدیم می شود؛
شما وقتی به علی بن ابی طالب(ع) از یک نظر نگاه کنید، میبینید یک عابد و اول عابد دنیاست به طوری که عبادت علی میان همه ضرب المثل میشود، آنهم نه عبادتی که فقط خم و راست بشود، بلکه عبادتی که سراسر جذبه است، سراسر شور است، سراسر عشق است، سراسر گریه و اشک است.
بعد از اینکه علی از دنیا رفته است، مردی به نام ضرار با معاویه روبرو میشود. معاویه میداند که او از اصحاب علی است، میگوید: میخواهم علی را که با او بودی برای من توصیف کنی. خود معاویه از هرکس دیگر علی شناستر بود ولی در عین حال این کار را دوست داشت، چون در ته دلش به علی ارادت داشت و حال آنکه به روی او شمشیر میکشید. بشر یک چنین موجودی است. به علی اعتقاد داشت، همان طوری که شیطان به آدم اعتقاد داشت، ولی در عین حال از هیچ جنایتی درباره او کوتاهی نمیکرد.
ضرار یکی از مشاهدی که علی را دیده بود برای معاویه نقل کرد، گفت: در یک شبی من علی را در محراب عبادتش دیدم «یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلیمِ وَ یَبْکی بُکاءَ الْحَزین» مثل آدمی که مار او را زده باشد، در محراب عبادت از خوف خدا به خود میپیچید و مثل یک آدم غرق در حزن و اندوه میگریست و اشک میریخت، مرتب میگفت آه آه از آتش جهنم. معاویه گریهاش گرفت و گریست.
همچنین معاویه در برخوردی که با عدی بن حاتم پیدا کرد، میخواست عدی را علیه علی(ع) که از دنیا رفته بود تحریک کند. به عدی گفت: «ایْنَ الطُّرَفات؟» طرَیف و طُرفه و طارف چطور شدند؟ عدی سه پسر داشت به نامهای طریف، طرفه و طارف که هر سه در رکاب علی(ع) شهید شدند. معاویه میخواست فتنهانگیزی کند، داغ جوانهایش را به یادش بیاورد، بلکه بتواند از او یک کلمه علیه علی(ع) اقرار بگیرد. عدی گفت: همهشان در صفّین در رکاب علی کشته شدند. گفت: علی درباره تو انصاف نداد، بی انصافی کرد؛ بچههای خودش حسن و حسین را کنار کشید و بچههای تو را جلو انداخت و به کشتن داد.
عدی گفت: من درباره علی انصاف ندادم. اگر من انصاف میدادم، نباید الآن علی زیر خاک باشد و من زنده باشم. معاویه که دید تیرش به سنگ خورده است، گفت: ای عدی! دلم میخواهد حقیقت را برایم درباره علی بگویی. عدی، علی(ع) را بسیار مفصل توصیف کرد. خود او میگوید: آخر کار که شد، یک وقت دیدم اشکهای نجس معاویه روی ریشش جاری شده است. بسیار اشک ریخت. بعد با آستین خود اشکهایش را پاک کرد و گفت: هیهات! زمان و روزگار عقیم است که مثل علی مردی را بیاورد.
ببینید حقیقت چگونه جلوه دارد! این از عبادت علی، اما آیا علی فقط اهل محراب بود و در غیر محراب جای دیگری پیدایش نمیشد؟. باز علی را میبینیم که از هر نظر اجتماعی ترین فرد است، آگاه ترین فرد به اوضاع و احوال مستمندها، بیچارهها، مساکین و شاکیهاست. درحالی که خلیفه بود، روزها دِرّه خودش یعنی شلّاقش را روی دوشش میانداخت و شخصاً در میان مردم گردش میکرد و به کارهای آنها رسیدگی مینمود.
به تجّار که میرسید فریاد میکرد: الْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجَرُ «۱» اول بروید مسائل تجارت را یاد بگیرید، احکام شرعیاش را یاد بگیرید، بعد بیایید تجارت کنید؛ معامله حرام نکنید، معامله ربوی نکنید. اگر کسی میخواست دیر به دنبال کسبش برود، علی میگفت زود پاشو برو: اغْدوا الی عِزِّکُمْ «۲». این مرد عابد اینچنین بود.
اول بار من این حدیث را از مرحوم آیت اللَّه العظمی بروجردی شنیدم. یک وقت مرد فقیری، متکدیای آمده بود به ایشان چسبیده بود و چیزی میخواست. ایشان به قیافهاش نگاه کرد، دید مردی است که میتواند کار و کاسبی بکند، گدایی برایش حرفه شده است. نصیحتش کرد. از جمله همین جمله علی علیه السلام را فرمود، گفت امیرالمؤمنین به مردم فریاد میکرد: اغْدوا الی عِزِّکُمْ صبح زود به دنبال عزت و شرف خودتان بروید، یعنی بروید دنبال کار و کسب و روزیتان. انسان وقتی که از خود درآمد داشته باشد و زندگیاش را خود اداره کند، عزیز است. کار و کسب، عزت و شرافت است.
این را میگویند نمونه یک مسلمان واقعی. در عبادت اول عابد است. در مسند قضا که مینشیند، یک قاضی عادل است که یک سر مو از عدالت منحرف نمیشود. میدان جنگ میرود، یک سرباز و یک فرمانده شجاع است؛ یک فرمانده درجه اول که خودش فرمود: من از اول جوانی جنگیدهام و در جنگ تجربه دارم. روی کرسی خطابه مینشیند، اول خطیب است. روی کرسی تدریس مینشیند، اول معلم و مدرس است، و در هر فضیلتی همینطور است. این، نمونه کامل اسلام است.
اسلام هرگز نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ را نمیپذیرد که بگوییم این گوشه اسلام را قبول داریم ولی آن گوشهاش را قبول نداریم. انحرافات در دنیای اسلام از همین جا پیدا شده و میشود که ما یک گوشه را بگیریم و بچسبیم ولی گوشههای دیگر را رها کنیم. به این ترتیب قهراً همه را خراب و فاسد میکنیم.
همین طوری که روش بسیاری از زاهد مسلکان ما در گذشته غلط بود، روش کسانی که تمام اسلام را در کتاب مفتاح مثلًا جستجو میکردند، در بیاض «۱» و دعا جستجو میکردند غلط بود، روش کسانی هم که بکلی از دعا و عبادت و نافله و فریضه استعفا داده و فقط میخواهند در مسائل اجتماعی اسلام بیندیشند غلط است.
شما وقتی به علی بن ابی طالب(ع) از یک نظر نگاه کنید، میبینید یک عابد و اول عابد دنیاست به طوری که عبادت علی میان همه ضرب المثل میشود، آنهم نه عبادتی که فقط خم و راست بشود، بلکه عبادتی که سراسر جذبه است، سراسر شور است، سراسر عشق است، سراسر گریه و اشک است.
بعد از اینکه علی از دنیا رفته است، مردی به نام ضرار با معاویه روبرو میشود. معاویه میداند که او از اصحاب علی است، میگوید: میخواهم علی را که با او بودی برای من توصیف کنی. خود معاویه از هرکس دیگر علی شناستر بود ولی در عین حال این کار را دوست داشت، چون در ته دلش به علی ارادت داشت و حال آنکه به روی او شمشیر میکشید. بشر یک چنین موجودی است. به علی اعتقاد داشت، همان طوری که شیطان به آدم اعتقاد داشت، ولی در عین حال از هیچ جنایتی درباره او کوتاهی نمیکرد.
ضرار یکی از مشاهدی که علی را دیده بود برای معاویه نقل کرد، گفت: در یک شبی من علی را در محراب عبادتش دیدم «یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلیمِ وَ یَبْکی بُکاءَ الْحَزین» مثل آدمی که مار او را زده باشد، در محراب عبادت از خوف خدا به خود میپیچید و مثل یک آدم غرق در حزن و اندوه میگریست و اشک میریخت، مرتب میگفت آه آه از آتش جهنم. معاویه گریهاش گرفت و گریست.
همچنین معاویه در برخوردی که با عدی بن حاتم پیدا کرد، میخواست عدی را علیه علی(ع) که از دنیا رفته بود تحریک کند. به عدی گفت: «ایْنَ الطُّرَفات؟» طرَیف و طُرفه و طارف چطور شدند؟ عدی سه پسر داشت به نامهای طریف، طرفه و طارف که هر سه در رکاب علی(ع) شهید شدند. معاویه میخواست فتنهانگیزی کند، داغ جوانهایش را به یادش بیاورد، بلکه بتواند از او یک کلمه علیه علی(ع) اقرار بگیرد. عدی گفت: همهشان در صفّین در رکاب علی کشته شدند. گفت: علی درباره تو انصاف نداد، بی انصافی کرد؛ بچههای خودش حسن و حسین را کنار کشید و بچههای تو را جلو انداخت و به کشتن داد.
عدی گفت: من درباره علی انصاف ندادم. اگر من انصاف میدادم، نباید الآن علی زیر خاک باشد و من زنده باشم. معاویه که دید تیرش به سنگ خورده است، گفت: ای عدی! دلم میخواهد حقیقت را برایم درباره علی بگویی. عدی، علی(ع) را بسیار مفصل توصیف کرد. خود او میگوید: آخر کار که شد، یک وقت دیدم اشکهای نجس معاویه روی ریشش جاری شده است. بسیار اشک ریخت. بعد با آستین خود اشکهایش را پاک کرد و گفت: هیهات! زمان و روزگار عقیم است که مثل علی مردی را بیاورد.
ببینید حقیقت چگونه جلوه دارد! این از عبادت علی، اما آیا علی فقط اهل محراب بود و در غیر محراب جای دیگری پیدایش نمیشد؟. باز علی را میبینیم که از هر نظر اجتماعی ترین فرد است، آگاه ترین فرد به اوضاع و احوال مستمندها، بیچارهها، مساکین و شاکیهاست. درحالی که خلیفه بود، روزها دِرّه خودش یعنی شلّاقش را روی دوشش میانداخت و شخصاً در میان مردم گردش میکرد و به کارهای آنها رسیدگی مینمود.
به تجّار که میرسید فریاد میکرد: الْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجَرُ «۱» اول بروید مسائل تجارت را یاد بگیرید، احکام شرعیاش را یاد بگیرید، بعد بیایید تجارت کنید؛ معامله حرام نکنید، معامله ربوی نکنید. اگر کسی میخواست دیر به دنبال کسبش برود، علی میگفت زود پاشو برو: اغْدوا الی عِزِّکُمْ «۲». این مرد عابد اینچنین بود.
اول بار من این حدیث را از مرحوم آیت اللَّه العظمی بروجردی شنیدم. یک وقت مرد فقیری، متکدیای آمده بود به ایشان چسبیده بود و چیزی میخواست. ایشان به قیافهاش نگاه کرد، دید مردی است که میتواند کار و کاسبی بکند، گدایی برایش حرفه شده است. نصیحتش کرد. از جمله همین جمله علی علیه السلام را فرمود، گفت امیرالمؤمنین به مردم فریاد میکرد: اغْدوا الی عِزِّکُمْ صبح زود به دنبال عزت و شرف خودتان بروید، یعنی بروید دنبال کار و کسب و روزیتان. انسان وقتی که از خود درآمد داشته باشد و زندگیاش را خود اداره کند، عزیز است. کار و کسب، عزت و شرافت است.
این را میگویند نمونه یک مسلمان واقعی. در عبادت اول عابد است. در مسند قضا که مینشیند، یک قاضی عادل است که یک سر مو از عدالت منحرف نمیشود. میدان جنگ میرود، یک سرباز و یک فرمانده شجاع است؛ یک فرمانده درجه اول که خودش فرمود: من از اول جوانی جنگیدهام و در جنگ تجربه دارم. روی کرسی خطابه مینشیند، اول خطیب است. روی کرسی تدریس مینشیند، اول معلم و مدرس است، و در هر فضیلتی همینطور است. این، نمونه کامل اسلام است.
اسلام هرگز نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ را نمیپذیرد که بگوییم این گوشه اسلام را قبول داریم ولی آن گوشهاش را قبول نداریم. انحرافات در دنیای اسلام از همین جا پیدا شده و میشود که ما یک گوشه را بگیریم و بچسبیم ولی گوشههای دیگر را رها کنیم. به این ترتیب قهراً همه را خراب و فاسد میکنیم.
همین طوری که روش بسیاری از زاهد مسلکان ما در گذشته غلط بود، روش کسانی که تمام اسلام را در کتاب مفتاح مثلًا جستجو میکردند، در بیاض «۱» و دعا جستجو میکردند غلط بود، روش کسانی هم که بکلی از دعا و عبادت و نافله و فریضه استعفا داده و فقط میخواهند در مسائل اجتماعی اسلام بیندیشند غلط است.
مرجع : مهر