قیام جاودانه

محمد رضا حكیمى

26 بهمن 1397 ساعت 18:24


 
 1. عاشورا و بقاى اسلام‏
 امام حسین علیه السلام بر همه انسان‏ هاى پس از خود تا آخر تاریخ و بر همه بشریت و تمدن‏ هاى پس از خود حق دارد، و همه - هر كدام به گونه‏ اى - مرهون و مدیون اویند؛ زیرا اگر امام حسین علیه السلام نبود عاشورا نبود، و اگر عاشورا نبود اسلام نمى‏ ماند، و اگر اسلام نمانده بود تمدن اسلامى پدید نمى‏ آمد تا مایه اصلى تمدن ‏ها و پیشرفت‏ هاى بعدى و ظهور رنسانس در غرب بشود؛ و در آن صورت این تمدن كنونى وجود نداشت.
 آیا با وجود حكومت ‏هایى سفّاك و بى ‏اعتقاد و تابع جاهلیت، كه اصل وحى الهى و نبوت محمدى را منكر بودند، مانند حكومت یزید و ولید بن یزید بن عبدالملك ... اسلام بر جاى مى‏ ماند، و به سده چهارم و پنجم مى ‏رسید، و آن تمدن شكوفا و آن علم و فرهنگ و ادبیات و اخلاق و حقوق و طب و شیمى و صنعت و فیزیك و ریاضیات و تكنیك ... سامان مى‏ یافت تا به تدریج به دست غریبان افتد و تمدن كنونى آنان را پایه ‏ریزى كند، و آنان را  به آستانه «رنسانس» برساند، و از ظلمات و جهل و عقب‏ ماندگى قرون وسطى رهایى بخشد؟ و این‏ها همه در تاریخ مسلم است.388

 در این‏جا براى جوانان و كسانى كه به متون تواریخ مراجعه‏ اى ندارند، و كم كم از شناختن واقعیات آن روزگار (و احوال و اوضاع دوران سلطنت اموى و اهداف امویان) دور شده ‏اند، خوب است خلاصه‏ اى آورده شود. فرزندان اُمیه كه خلافت اسلامى را تصاحب كردند، و با تفكر و عقیده وصایت و امامت (و این‏كه پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله، خود جانشین و وصى داشته است و آن وصى را به عنوان پیشواى مسلمانان، پس از خود، به امر خداوند متعال معرفى كرده است، تا جامعه اسلامى را بر اساس ملاك‏ هاى قرآنى بسازد، و خود عالم به قرآن و عامل به قرآن باشد)، به شدت مبارزه مى‏ كردند، در این راه خون‏ ها ریختند و جنایت ‏ها كردند، كه یكى از آنها واقعه كربلاست. هدف اصلى‏ شان محو اسلام و از میان بردن قرآن و حذف كامل دین خدا و نام محمد صلى الله علیه وآله بود از صحنه زندگى، و بازگرداندن مردم به دوران جاهلیت.

 در این باره به اندازه یك كتاب چند جلدى مدرك و سند در تواریخ و مدارك اسلامى وجود دارد كه نمى ‏توان اكنون آنها را مطرح ساخت. در این‏جا به چندین اشاره و مطلب كوتاه بسنده مى‏ كنیم و همان‏ها واقعیات را تا حدودى مى‏ نمایاند:
 رئیس بنى اُمیه ابوسفیان بود. معروف است كه وى روزى خطاب به افراد قبیله خود چنین گفت:
 یا بنى أُمیة! تَلَقَّفُوها تَلَقُّفَ الكُرة389؛ یعنى اى فرزندان اُمیه! با خلافت اسلامى مانند توپ، بازى كنید و آن را (در میان خود نگاه دارید و) به یكدیگر پاس دهید.
 این جمله ابوسفیان در تاریخ معروف است. و مى‏ بینید كه اصلاً، سخن از دین و خدا و معاد و عقیده و تعهد و عدالت و حق و انسانیت در كار نیست، بلكه سخن از فرصت ‏طلبى است كه حال كه دسترسى به خلافت اسلامى (و نشستن در جاى آورنده وحى) پیدا كرده ‏اید و بر مسلمانان و سرزمین ‏هاى اسلام استیلا یافته ‏اید، آن را همواره در میان خود بچرخانید و نگذارید از دست شما خارج گردد.

 ابوسفیان در اواخر عمر نابینا شده بود. ابن عباس مى‏ گوید:
 به خدا سوگند ابوسفیان یك منافق بود و به ظاهر اظهار مسلمانى مى‏ كرد. روزى در محفلى بودیم كه ابوسفیان - در روزگار نابینایى - در آن‏جا بود. على علیه السلام نیز حاضر بود. در آن هنگام مؤذّن شروع كرد به اذان گفتن، تا رسید به جمله «أشهدُ أنّ محمّداً رسولُ اللَّه»، ابوسفیان گفت: در مجلس كس غیرى هست؟ یكى از حاضران گفت: نه! ابوسفیان گفت: ببنید، این هاشمى (یعنى حضرت محمد صلى الله علیه وآله) اسم خود را در كجا قرار داد و چگونه بالا برد. على علیه السلام فرمود: خدا چشمان تو را در مصیبت بگریاند، خداوند اسم او را بالا برد، چنان‏كه خود فرموده است: «وَرَفَعْنا لَكَ ذِكْرَك، ما نام و آوازه تو را بلند كردیم». ابوسفیان گفت: خدا چشمان كسى را در مصیبت بگریاند كه به من گفت، در مجلس كس غیرى نیست.390
 از این نقل ‏هاى تاریخى و مستند درباره ابوسفیان بسیار است.391 اصل كیفیت مسلمان شدنش نیز دلیل بر عدم اعتقاد اوست كه باز معروف است. و اما فرزندش معاویه، كسى است كه با امیرالمؤمنین علیه السلام - كه پس از عثمان حتى به قول اهل سنت نیز خلیفه بود و اطاعتش واجب بود - آن‏گونه جنگید، و پس از شهادت آن امام به دست ابن مُلجم مُرادى اظهار شادمانى كرد، و چه بسیار از بزرگان شیعه را (كه همه از بزرگان اسلام و از عابدان و پرهیزگاران بودند مانند حُجْر بن عَدى) به شهادت رسانید ...392 و نور چشم پیامبر صلى الله علیه وآله، و حجّت خدا و پشتوانه عظیم ارزش‏ هاى اسلامى، امام حسن مجتبى را با سم شهید كرد؛ و سرانجام مثل یزید كسى را بر مسلمانان - به نام خلیفه و جانشین پیامبر خدا - مسلّط ساخت. و همین اقدام بس است براى روشن ساختن ماهیت او و اهداف او، به عنوان یكى از چند چهره شاخص بنى ‏امیه.

 و آیا كافى نیست براى ویران كردن بنیاد اسلام كه كسى مانند یزید خلیفه شود؟ آیا معاویه فرزند خود را نمى ‏شناخت؟393 آیا با وجود اشخاص بزرگ و متعهدى در میان امت، كه پاره ‏اى خود از اصحاب پیامبر صلى الله علیه وآله بودند و پیامبر اكرم را درك كرده بودند - صرف‏نظر از حضرت امام حسین علیه السلام - درست بود كه معاویه آن همه جنایت مرتكب شود (از جمله شهید كردن امام حسن مجتبى علیه السلام، و كشتن حُجر بن عدى، و كشتن بسیارى دیگر از بزرگان صحابه و شیعه)، تا براى مثل یزید كسى از مسلمانان بیعت بگیرد؟ و آیا چرا «اصل شورى» را زیر پا گذاشت؟ آیا در واقع او به چه چیز معتقد بود و به چه چیز متعهّد؟
 مورّخان معتبر نقل كرده ‏اند كه حسن بصرى مى ‏گفته است: معاویه چهار كار كرد، كه تنها یكى از آنها بس است كه او را به هلاكت ابدى برساند:
 1. مسلّط شدن بر امت اسلام با فرصت‏ طلبى، به كمك اشخاصى سبك‏ سر و بى‏ شخصیت و اختصاص دادن حكومت به خود، بدون مشورت و نظرخواهى از مردم، با این‏كه هنوز، جمعى از اصحاب پیامبر صلى الله علیه وآله و صاحبان فضیلت در میان مردم بودند؛
 2. به خلافت رساندن فرزندش یزید، آن میگسار باده ‏پرست فاجر فاسد (تعبیرهاى حسن بصرى)؛
 3. زیاد بن ابیه (زنازاده) را فرزند پدر خویش قرار دادن، برخلاف سخن پیامبر صلى الله علیه وآله كه فرموده بود: «فرزند از آن زناشویى شرعى است، و جزاى نابكار سنگ است».
 4. كشتن حُجْر بن عَدى؛ واى بر معاویه از كشتن حُجر و یاران حُجر (این جمله را دو بار گفته است)394.
 اما یزید بن معاویه، تأملى كوتاه در گفته ‏ها و اعمال او - و گفته ‏هاى بزرگان تاریخ اسلام درباره او - كافى است كه مقاصد او را روشن كند. او در سخنان و اشعار چندى كه از وى نقل شده است، دین و وحى و قرآن را انكار كرده است. و اما در عمل، چه از این بالاتر كه پسر پیامبر صلى الله علیه وآله را شهید كند، و سر بریده او را در طشت طلا گذارد، و بر لبان او چوب بزند، و خاندان پیامبر صلى الله علیه وآله را آن‏گونه اسیر كند و در شهرها و بیابان‏ ها بگرداند. آیا چنین كسى به این پیامبر و این دین و این قرآن اعتقاد دارد؟ و حافظ دین و قرآن خواهد بود؟
 و یزید همان كسى است كه جمعى از لشكر او، به دستور او، مردم مدینه را قتل عام كردند، و سپس به غارت شهر پرداختند، و اموال و زنان اهل مدینه را تا سه روز بر خود مباح ساختند، و لشكر فاسد یزید - كه مانند خود او بودند - به اعمال منافى عفت دست یازیدند، و دست تعدّى بر اموال و اعراض مسلمانان گشودند، و فساد و بى‏ شرمى را به نهایت رساندند تا جایى كه در مسجد پیامبر صلى الله علیه وآله ...395 هم‏چنین این لشكر سپس به مكه رفتند، و به هنگام درگیرى با عبداللَّه بن زُبیر خانه خدا را نیز به منجنیق (توپ جنگى قدیم) بستند و آن را ویران ساختند.

 بسیارى از بزرگان مسلمین به معاویه تذكر دادند (و حتى سخنانى تند به او گفتند)، تا یزید را بر اسلام و مسلمانان مسلط نسازد، از جمله اَحنف بن قَیس396، كه در ضمن سخنانى خطاب به معاویه گفت: «... تو از همه بهتر یزید را مى‏ شناسى، كه شب و روز به چه چیز سرگرم است، و در پنهان و آشكارا چه مى‏ كند، و چه عنصرى است و چه كاره است ... اگر یزید را بر حسن‏[علیه السلام‏] و حسین [علیه السلام‏] مقدّم بدارى - و تو خوب مى دانى این دو بزرگوار از چه عظمتى برخوردارند - در نزد خدا هیچ عذرى ندارى ...»397
 و هنگامى كه اهل مدینه منوره - مركز سیاسى و اجتماعى و فرهنگى اسلام در آن روزگار، و شهر انصار و اصحاب - تنى چند از بزرگان خود (از جمله، عبداللَّه غَسیل الملائكه، عبداللَّه بن ابى ‏عمر و مخزومى، مُنذر بن زُبیر و...) را براى شناسایى یزید به دمشق فرستادند، آنان پس از دیدن و آزمودن یزید، هنگامى كه به مدینه بازگشتند گفتند: «ما از نزد كسى مى ‏آییم كه دین ندارد، مى مى ‏آشامد، سرگرم نوازندگى و عیاشى با دختران ترانه ‏خوان است، سگ‏بازى مى‏ كند، و همدم دزدان و اوباش است ...»398
 
 2. أشهَدُ أنَّ محمداً رسولُ اللَّه‏
 این‏ها و ده‏ها سند معتبر از این دست - كه همه حاكى از واقعیات تاریخى است - روشن مى ‏سازد كه قصد اصلى سلطنت دمشق، و بیعت گرفتن براى یزید، ویران‏سازى بنیان اسلام و محو قرآن كریم از صفحه روزگار بوده است، تا یادى از «أشهَدُ أن لا إله إلّا اللَّه، و أشهَدُ أنَّ محمّداً رسولُ اللَّه»، بر جاى نماند. و از این‏جا معنا و واقعیت سخن بانوى بزرگوار، حضرت زینب كبرى(س) به خوبى آشكار مى ‏شود كه در ضمن سخنان خود در مجلس یزید فرمود: «فَوَ اللَّه لا تَمْحُو ذِكرَنا، ولا تُمیتُ وَحْینا»399؛ اى یزید! به خدا سوگند نمى ‏توانى یاد آل محمد را از میان ببرى و قرآن را براندازى. بانوى بزرگوار خود به خوبى در جریان امور بود و از نزدیك اوضاع را مى ‏دید، از این رو - با اطمینان و قاطعیت - یزید را درصدد از میان بردن اسلام و قرآن و برگرداندن مردم به دوران جاهلیت معرفى فرمود، آن هم در حضور خود یزید، و در مجلس رسمى دربار دمشق، با حضور رجال دمشق و دعوت شدگان رسمى ... و اگر جز این بود، و فضاى سلطنت اموى شام این امر را تأیید نمى‏ كرد، و كردار یزید شاهدى بزرگ بر این هدف شوم نبود، یزید مى ‏توانست از همین سخن نقطه ضعفى بگیرد و با شدت هر چه بیشتر با این اظهارات مخالفت ورزد و آنها را رد كند، و گوینده سخن را محكوم سازد. اما سخن یاد شده بیان واقعیتى بود كه فضاى آن حكومت و كردار بنى ‏امیه آن را - مثل روز - روشن ساخته بود.

 این‏گونه بود واقعیت این فرزندان ناپاك جاهلیت، كه بر اسلام و مسلمین چیرگى یافتند، و آن‏گونه عمل مى ‏كردند. نمونه ‏اى دیگر ولید ابن یزید بن عبدالمَلِك مروانى بود، كه به هنگام خلافت خود، قرآن كریم را به تیر بست، و خطاب به كتاب الهى گفت: «هنگامى كه نزد خدا رفتى بگو ولید مرا با تیر پاره پاره كرد»400. این ملحد بى‏ شرم خلیفه بود، و این ماهیت بنى اُمیه و سلطنت بنى اُمیه بود؛ و این بود رفتارشان با دو یادگار هدایت، قرآن و عترت، كه پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله در میان امت باقى گذاشته بود، و آن همه درباره آن دو رمز هدایت سفارش كرده بود، و فرموده بود كه دیندارى و رستگارى در پیروى از قرآن و عترت است. آرى، این اسلام‏ ستیزان حقیقى و جاهلیت ‏دوستان واقعى همواره مى‏ كوشیدند تا اسمى از اسلام نباشد و ورقى از قرآن نماند و شاخصى از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه وآله، مورد رجوع كسى قرار نگیرد.
 در این‏جا توجه به یك گفتگوى كوتاه - ولیكن ژرف و آگاهى ‏آفرین - بسیار مناسب است تا نشان دهد كه هدف «حزب اموى» (این جریان شرك و اشرافیت و تكاثر و سرمایه‏ دارى جاهلیت) چه بود، و عاشوراى حسینى چه كرد؟
 هنگامى كه امام سجاد علیه السلام، پس از فاجعه كربلا، با خاندان امام حسین علیه السلام به مدینه بازگشتند، و در آن اندوه بزرگ غرق بودند، روزى یكى از بنى ‏اُمیه (ابراهیم بن طَلْحة بن عُبیداللَّه)، از روى سرزنش به آن حضرت گفت: «مَنِ الغالب؟»، یعنى پدرت رفت به كربلا و جنگ كرد و كشته شد، اكنون چه كسى غالب و پیروز گشت (پدر تو و یارانش كشته شدند، پس چه نتیجه ‏اى گرفتید؟). امام سجّاد علیه السلام فرمود: «إذا دَخَلَ وقتُ الصّلاة، فأذِّنْ وأقِمْ، تَعْرِفِ الغالبَ»401؛ هنگامى كه وقت نماز رسید، اذان و اقامه بگو، خواهى فهمید چه كسى غالب و پیروز است.
 این پاسخ به فرد سرشناسى از خاندان اموى، به خوبى و روشنى مى‏ گوید كه شما بنى امیه مى ‏خواستید اذان نماند، نماز نماند، وأشْهَدُ أنّ محمداً رسولُ اللَّه بر افتد؛ و حال دیدید كه چنین نشد، و اذان ماند، و نماز ماند، و دین خدا ماند ... و شما كمترین موفقیتى به دست نیاوردید؛ پس كربلا پیروز است نه دمشق، و حسین علیه السلام پیروز است نه یزید، و اسلام پیروز است نه جاهلیت.
 و این بخشى بود از كردار دین‏ ستیزانه اینان در طول تاریخ سیاه هزار ماهه خویش.402 اكنون به خوبى روشن مى ‏شود كه «عاشورا» یعنى چه، و امام حسین ‏علیه السلام یعنى كه؟ ... در حدیث نبوى - چنان‏كه پیش‏تر گذشت - رسیده است كه پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله فرمود: «حسینُ مِنّى وأنا مِن حسین.»؛  حسین از من است و من از حسینم.
 معناى جمله نخست روشن است، حسین از من است یعنى فرزند من و نواده من است. درباره معناى جمله دوّم (من از حسینم) گفته ‏اند، یعنى بقاى دین من و آیین من به وسیله حسین است؛ و دین اسلام از حسین علیه السلام قوّت مى ‏گیرد، و با شهادت او از نابودى مصون مى‏ گردد و باقى مى‏ ماند. و از این‏جاست كه گفته ‏اند: دین اسلام، «محمّدىُّ الحدوث» و «حسینىُّ البقاء» است، كه اگر شهادت عاشورا - با آن ابعاد ویژه - نبود، در اثر حكومت كسانى مانند یزید بن معاویه و ولید ابن یزید بن عبدالملِك و... به مرور زمان - اثرى از اسلام و قرآن بر جاى نمى ‏ماند. حدیث مذكور، در مدارك شیعه و سنّى آمده است.403

 درباره اهمیت عاشورا كتاب ‏ها و مقاله ‏هاى بسیارى نوشته شده است، از جمله:
 - نهضة الحسین علیه السلام، كتابى عمیق و زیبا، از علامه مجاهد و مصلح، سید هبةالدّین شهرستانى عراقى (م: 1386 ق)؛
 - الكلامُ حولَ النّهضةِ الحُسینیة، بحثى پر محتوى، از علّامه امینى (م: 1390 ق)، الغدیر، ج 3، ص 258 - 264، نیز بحث «أضرارُ خلافة مثلِ یزید»؛
 - چرا حسین علیه السلام قیام كرد؟، از استاد محمد تقى شریعتى مزینانى (م: 1366 ش).
 
 3. عاشورا، اتّحاد بزرگ اسلامى، و سخنى از «دار التّقریب» مصر
 آرى، باید عاشورا را، رمز وحدت اسلامى و اتّحاد مسلمانان پیرامون محور «قرآن» قرار داد، و این‏گونه آن را شناخت، و این‏گونه از این سرمایه انسانى عظیم بهره ‏بردارى كرد. در این‏جا مناسب است توجه كنیم به سخنان شیخ محمّد محمّد مدنى مصرى، رئیس هیأت تحریریه مجلّه «دارالتقریب بین المذاهب الإسلامیة»، چاپ قاهره.
 دارالتّقریب، در مصر تشكیل یافت، و در روزگار خود، رسالت ایجاد اتّحاد میان مسلمانان جهان را بر عهده خویش مى‏ دانست و در این باره مى‏ كوشید، و مجلّه ‏اى پربار به نام «رسالة الاسلام»، در سطح جهان منتشر مى‏ كرد، و جمعى از مصلحان و عالمان بزرگ و نویسندگان معروف و محقّقان و استادان و ادیبان سرشناس مذاهب اسلامى - از كشورهاى مختلف - با آن همكارى داشتند. رئیس هیئت تحریریه مجلّه، شیخ محمّد محمّد مدنى مصرى، یكى از شخصیت‏ هاى برجسته جماعت تقریب است. وى در سرمقاله شماره چهارم، از سال چهارم (محرّم 1372 ق)، به یاد كردى از ماه محرّم مى‏ پردازد، و در آن مقاله چنین مى ‏گوید: «... ماه محرّم ما را به یاد حادثه‏ اى سترگ، و فاجعه ‏اى عظیم مى ‏اندازد، كه اسلام در نخستین روزگار خویش بدان مبتلا گشت. این فاجعه [از بُعد مصائب آن‏]، ضربه ‏اى بر پیكر اسلام وارد آورد كه مسلمانان تا امروز، مانند مادران داغدار، براى آن مى ‏نالند، یعنى كشته شدن امام شهید، زاده زهراى بتول، اباعبداللَّه الحسین - علیه وعلى جدّه وآله الصّلاةُ والسّلام - حسین، نمونه كامل مجاهدان راه خداست. حسین نگریست كه حق پایمال گشته و خرد شده است، و باطل از همه سو بر آن احاطه كرده و راه عرض وجود را بر آن بسته است؛ و دید كه خود او - كه شاخه درخت نبوّت است، و فرزند امام شیردلى كه لحظه ‏اى نترسید، و سر خود را از ذلّت فرود نیاورد - اكنون مكلف است كه این پرده ‏هاى تار ستم را بدرد، و این سیاهى‏ هاى متراكم باطل را نابود سازد. گویى بانگى از اعماق قلبش بر سر او فریاد مى ‏زد: اى فرزند پیامبر، تو مرد میدان این مبارزه‏ اى! تو كه خداوند به بركت جدّت پیامبر، ظلمات جاهلیت را برطرف ساخت، و حق را استوار گردانید، و باطل را بر انداخت، تا نصر خدایى و فتح و پیروزى در رسید، و مردمان دسته - دسته به دین خدا درآمدند؛ هم‏چنین پدرت، شیر و شمشیر خدا، كه تا مشركان مغلوب نگشتند، و تا چشم منافقان و مفسدان كور نگردید، لحظه ‏اى نیاسود. پس اكنون اى حسین قیام كن، و پرچم مبارزه و جهاد را برافراز، چنان‏كه جدّت و پدرت - از پیش - مبارزه و جهاد كردند؛ برخیز و حوزه «اسلام» را دریاب، و ستمگران را برانداز، و زمین را از لوث وجود متجاوزان ستم ‏گستر فاجر تطهیر كن.

 اى حسین! حرمت خاندان پیامبر را در میان امّت شكسته‏ اند و آنان را به ذلّت كشانده ‏اند، و زنان و كودكان و یتیمان و بى‏ سرپرستان پایمال شده ‏اند، آن‏سان كه هیچ چاره‏ اى براى آنان نمانده، و راه نجات و رهایى به روى آنان بسته شده است؛ اكنون، اگر پسر على و فاطمه به داد مظلومان نرسد و براى نجات محرومان قیام نكند، چه كسى بیچارگان و بى ‏پناهان و مظلومان را نجات خواهد داد؟
 آرى، گوییا حسین، از اعماق قلب خود بانگى مى ‏شنید كه او را با این فریاد تكان‏دهنده فرا مى ‏خواند، و شبانه روز با اصرار به قیام وا مى ‏داشت، و به هنگام خواب و به گاه بیدارى در همه وجودش طنین مى ‏افكند. و حسین دیگر چاره ‏اى ندید جز این‏كه به این ندا پاسخ دهد، و به كمك دادخواهان وحشت‏زده و مظلوم بشتابد، و به سخنان كسانى كه او را از این جهاد الهى باز مى ‏داشتند یا مى ‏ترساندند، كمترین اعتنایى نكند.
 و با این‏كه مى‏ دانست كه دشمنان او فاجرانى هستند خدانشناس، كه هیچ عهد و پیمانى را در مورد خاندان پیامبر [از سر بى ‏اعتقادى و بى‏ دینى‏] رعایت نمى ‏كنند، و حرمت آنان را پاس نمى ‏دارند، از آماده شدن براى جهاد در راه خدا باز نایستاد، چرا؟ چون او مرزبانى مجاهد بود كه به امر خدا قیام مى‏ كرد؛ پس براى او مهم نبود كه غلبه كند یا مغلوب شود، زیرا در هر دو صورت (به تكلیف دینى خویش عمل كرده بود و) شرف قیام در راه خدا را به دست آورده بود. و آیا براى قیام‏ كنندگان در راه خدا جز یكى از دو نیكوترین پاداش ‏ها خواهد بود: پیروزى یا شهادت [كه آن نیز پیروزى است به شكلى دیگر].

 و اگر حسین، در راه خدا و حقیقت شهید شد، قاتلان وى براى همیشه به لعنت خدا و فرشتگان و مردمان دچار گشتند؛ و او در نزد خدا، به بالاترین درجات نایل آمد، به همراه پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان. و ما باید از یاد ماه محرّم سرمشق بگیریم، و از پیشینیان خود در دین، براى خویشتن، الگو و اُسوه بسازیم. و این سخنان براى آنان كه داراى دلى زنده ‏اند (و خردى بیدار) و با همه وجود گوش فرا مى‏ دهند، آموزنده و سازنده است».404
 اكنون بنگرید كه این دانشمند مصرى - از برادران اهل سنّت - كه خود از مصلحان دینى و از اعضاى «جماعت تقریب» است، همان سخن را مى‏ گوید كه ما مى‏ گوییم، یعنى این‏كه در آن عهد، اسلام رو به نابودى بود، و ظلمات جاهلیت و ستم همه جا را گرفته بود، و حق و عدل راهى براى تحقق نداشتند، و امام حسین علیه السلام خود را مكلف دید تا براى بازگرداندن اسلام و تاراندن جاهلیت قیام كند، و قیام و جهاد او نیز مانند قیام و جهاد جدّش پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله در برابر جاهلیت و مردم جاهلیت بود، و هم‏چون مبارزات پدرش على علیه السلام، در برابر دشمنان گوناگون اسلام؛ پس او تكرار وجود محمّد صلى الله علیه وآله و على علیه السلام بود (چنان‏كه دشمنانش تكرار وجود جاهلیت بودند)، و او مرزبان اسلام و نگهبان قرآن، بلكه تجدیدكننده حیات اسلام و قرآن، و از میان‏ برنده جاهلیتى بود كه دوباره به دست فاسدان اموى شكل گرفته بود. پس به نظر این عالم مصرىِ مُنادىِ تقریب نیز، اسلام، حسینىُّ البقاء است، و وظیفه مسلمانان است كه یاد محرّم را زنده بدارند، و از جهاد عاشورا سرمشق گیرند، و آن را رمز دفاع از مرزهاى مقدّسات اسلامى و ارزش‏ هاى قرآنى قرار دهند، و عامل اتحاد اسلامى - در یك بسیج بزرگ جهانى - گردانند؛ و به خوبى دریابند و به خود یادآور شوند كه خون عاشورا، مایه نجات اسلام، و بقاى قرآن، و حفظ انسانیت، و حذف جاهلیت، و تداوم بشریتِ واجد ارزش گشت، و آفاق حیات بشرى را، در بامدادان (فجر)، و شامگاهان (شفق)، با رنگ حماسه و شرف، سرخ‏فام ساخت، چنان‏كه ابوالعَلاى مَعَرّى (م: 449 ق) مى‏گوید: «وَعَلَى الدَّهرِ مِن دِماءِ الشّهیدَینِ علىِّ ونَجْلِه شاهدانِ فَهُما فی أواخرِ اللّیلِ فَجْرانِ وفى أُولَیاتِهِ شَفَقانِ ثَبَتا فی قَمیصِهِ لِیجى‏ءَ الحشر مُستَعْدِیاً إلى الرَّحْمانِ»(405)؛ بر صفحه روزگار، از خون دو شهید، على و فرزندش، همواره دو گواه پایدار است این دو گواه خونین، در پایان هر شب، به شكل فجر (سرخى سپیده ‏دمان)، و در آغاز هر شب، به شكل شفق (سرخى شامگاهان) نمودار مى ‏گردند. و همین‏گونه پایدارند تا روز رستاخیز كه بیایند و در نزد خداى رحمان تظلُّم كنند و داورى خواهند.

 و شیخ فریدالدّین عطار نیشابورى (م: 618 ق) مى ‏گوید:
 امامى كافتاب خافقین است‏
 امام، از ماه تا ماهى، حسین است‏
 بسى خون كرده‏اند اهل ملامت‏
 ولى این خون نخُسبد تا قیامت‏
 هر آن خونى كه بر روى زمانَه‏سْت‏
 برفت از چشم و این خون جاودانَه‏سْت‏
 چو ذاتش آفتاب جاودان بود
 ز خون او شفق باقى از آن بود
 چو آن خورشید دین شد ناپدیدار
 در آن خون چرخ مى‏گردد چو پرگار406

 4. عاشورا و آفاق بشریت‏
 بنابر این، عاشورا، با شورى كه به‏ پا كرد، و شعورى كه گسترد، و خروشى كه درانداخت، و تحولى كه آفرید، و آتشى كه در ارواح افكند، و تحرّكى كه به جان‏ها بخشید، و بیداریى كه در ملّت اسلام ایجاد كرد، و حركتى كه به آبادى‏ ها و شهرهاى اسلام داد، (و تأثیر عمیق و تكان‏ دهنده ‏اى كه در غیر مسلمان‏ ها نیز گذاشت)، و انقلاب‏ هایى كه پدید آورد، اسلام را بیمه كرد، و قرآن را براى بشریت نگاه داشت، و تداوم تاریخ اسلام را تضمین نمود. و بدین‏سان قرآن محفوظ ماند، و اسلام تداوم یافت، و در دامن خود، در سده سوم تا پنجم، تمدّنى عظیم پدید آورد. و همان تمدن بود كه - چنان‏كه اشاراتى گذشت - بنابر اعتراف مورّخان علم و تمدّن، و گواهى حقایق عینى تاریخ، مایه اصلى تمدّن‏ هاى بعدى بشرى گشت.
 مطلّعان مى ‏دانند و اعتراف مى ‏كنند كه امروز بشریت هر چه دارد، از راه تمدن اسلامى و دانش و فرهنگ مسلمین دارد، و این همه را مرهون تمدن اسلامى است. و تمدّن اسلامى مرهون عاشوراست. زیرا - چنان‏كه یاد شد - اگر عاشورا (با فوران عظمت، و طنین حماسه، و صلابت حضور، و ژرفاى رسالت خویش)، جلو سیل بنیان‏كن جاهلیت اموى را نگرفته بود، و دسیسه‏ هاى دربار بیزانس در همكارى با دربار دمشق را خنثى نكرده بود، اسلام در همان سده نخست و دهه‏ هاى آغاز سده دوم (و در ظرف یكى دو قرن)، با آن عملكردها و دسیسه‏ ها نابود مى‏ گشت، و آثار سازنده قرآن كریم از میان برداشته مى ‏شد، و علم و فرهنگ و اخلاق و تحوّلى كه اسلام آورده بود (و تأكیدى كه بر طلب علم كرده بود)، از میان مى ‏رفت، و قرآن به صورت چند نسخه قدیمى درآمده، از دسترس خارج مى‏ گشت، و جاهلیت عود مى‏ كرد، و چیز چندانى از اسلام و آثار تربیت اسلامى بر جاى نمى‏ ماند تا به سده سوم و چهارم و پنجم برسد، و آن همه مسجدها و مدرسه‏ ها و كتابخانه‏ ها و دانشمندان پدید آیند، و آن تمدّن شكوفاى غنى ظهور كند، و هزاران جلد كتاب در رشته ‏هاى مختلف علوم گوناگون تألیف گردد، و سپس این‏ها همه به دست آیندگان افتد، و نخستین كتابى كه پس از اختراع چاپ، در شهر رُم407 به چاپ برسد كتاب قانون در طب باشد، از یك طبیب و دانشمند بزرگ مسلمانان، حسین بن عبداللَّه بن سینا. پس درست است اگر بگوییم، این تمدّن كنونى - در وجوه مثبت خود - زاییده عاشوراست، یا دست كم، مدیون و مرهون عاشوراست؛ اگر چه خود - متأسّفانه - عاشورا را نمى ‏شناسد (یعنى، به آن شناسانده نشده است)؛ و از آفریننده حماسه عاشورا آگاهى ندارد (یعنى، به آن آگاهى داده نشده است)، و گرامى‏ داشتى درخور به پیشگاه او تقدیم نمى ‏دارد.
 پس همین انسان غربى كه امروز این‏گونه از مظاهر تمدّن نو، و از وسایل صنعتى و طبّى و علمى و فنى و رفاهى و دفاعى (كه باید گفت: تهاجمى)، استفاده مى ‏كند، مرهون تاریخ اسلام و علم و تمدّن اسلامى است.408 و تاریخ كنونى، تداوم خود را، و برنگشتن كلّى به اوضاع جهل و جاهلیت عربى و ارتجاع اموى را، مرهون قیام بیدارگر و آفتاب ‏آفرین عاشوراى حسینى و شهادت امام حسین علیه السلام و خاندان و یاران اوست. بنابر این، انسان تمدّن جدید نیز باید به «واقعه عاشورا» اهمیت دهد و حق آن را پاس دارد. آرى، هر انسانى باید در شب عاشورا احرام بندد، و در روز عاشورا به گرد این كعبه متلاطم سیار و این آفاق حیات سرشار طواف كند. این تكلیف انسانى و وجدانى و تاریخى و شعورىِ هر انسان است در روزگار، با صرف‏نظر از عقیده و دین و مكتب و مسلك و مرام و منطقه و سرزمین.

 آن مساجد كه بر پاى گشت و در زیر سقف‏ هاى آنها علوم اسلامى تدریس و تكمیل شد، و كتاب‏ هاى دانشمندان بزرگ (مانند قانون ابن سینا، نورشناسى ابن هَیثَم، و شرایع محقّق حلّى و...) نوشته شد، و سپس به دست غربیان افتاد409، همه و همه، از آثار حركت عاشوراست. اگر بشریت وجدان متعهّدى، و شعور بیدارى، و اطّلاع درستى از تاریخ خود داشته باشد، باید عاشورا را بشناسد و در برابر آن تعظیم كند، و این روز را در همه كره ارض روز «بلوغ تعهّد انسانى» و «ظهور حماسه آرمانى» اعلام كند، و به پاس آن، سراسر گیتى در اقیانوس عاشورا فرو رود، و غسل بلوغ و تعهّد و حماسه و حضور به‏ جا آورد.

 در این سخن كه مى ‏گوییم (و همه مطّلعان مى‏ گویند): «غرب مدیون اسلام و تمدّن اسلام است»، نمى ‏خواهیم منكر استعداد و كوشش آنان شویم. آنان بسیار كوشیدند و هوش و نبوغ بسیار به كار بردند، و چیزهایى در آنان دیده شد كه باید در مسلمانان بروز مى‏ كرد، از قبیل توجه و تأمّل در طبیعت و گرایش به علوم تجربى (چنان‏كه قرآن كریم دستور داده بود، و نخست در جمعى از دانشمندان بزرگ مسلمان بروز كرد، مانند ابوریحان بیرونى و ابن هیثم بصرى و...)، و سرگرم نشدن به مباحث ذهنى و فلسفى ... و از قبیل رعایت دقیق نظم در كارها، و كوشایى و پشتكار داشتن ...و كار گروهى كردن ... و بسیار كار كردن و كم‏ مصرف بودن مانند مردم ژاپن ... باید توجه داشت كه بسیارى از كشورهاى شرقى، از جمله ژاپن نیز - به ‏واسطه و بى‏ واسطه - از اسلام و تمدّن اسلامى بهره‏ مند شده ‏اند و مدیون اسلام و مسلمانانند، اما سردمداران غربى، با همه آنچه از اسلام و مسلمانان گرفتند، و آن همه كتاب در رشته ‏هاى مختلف، كه از سرزمین‏هاى اسلامى بردند و مورد استفاده قرار دادند، تا جایى كه موزه‏ هاى آنان نیز سرشار از آثار اسلامى و شرقى است، حقّ اسلام و مسلمانان را نشناختند، و آن علوم و تجربیات علمى و فرهنگى و اجتماعى را در جهت مبارزه با خود اسلام و مسلمانان به كار گرفتند، و به وسیله اسلحه و قدرتى كه اغلب مایه اصلى آنها را از كتاب‏هاى دانشمندان اسلامى به دست آورده ‏اند، به استعمارگرى مسلمانان و نسل ‏كشى آنان پرداختند، سقف‏ هاى همان مساجد و مدارسى را كه مدیون آنها و علم و تمدن آنها هستند، با همان سلاح ویران كردند.410 واى بر این حق‏ ناشناسان رسوا و متمدّن‏ نمایان وحشى ...
 
 5. عاشورا، یك «ایست بزرگ»
 از سر درد و دریغ مى ‏گویم، افسوس كه شیعه بیشتر بر «مصائب عاشورا» گریست، و كمتر در «مسائل عاشورا» اندیشید. شیعه عاشورا را نگاه داشت لیكن درست نشناساند. آفرین بر او كه نگاه داشت، و دریغا از او كه نشناساند. و حتى فرزندان ائمّه علیهم السلام و جوانان مؤمن و غیور شیعه، چه بسیار - در طول تاریخ تا هم امروز - كه پرتوى از عاشورا را در سرزمین ‏ها تكرار كردند، در روزهایى عظیم و خدایى، روزهایى كه خون گرم جوانان عرصه ‏ها را رنگین كرد، و تلألؤ آفتاب‏ها را لاله ‏وار ساخت، و حضور لاله ‏ها را جشن گرفت، و دل ها داغدار گشت و سرها پرشور، و پیكرها زیر سنگ سنگین حادثه مجروح، و گونه‏ ها با خون ‏افشان دل‏ هاى خونین سرخ، و فضاى شهرها و روستاها خون‏فشان و بیدار، و جنازه ‏هاى خونین بر سر دست‏ها در حال پرواز، و زمان غرق در هیبت حادثه، و زمین در زیر گام ‏ها لرزان و مرعوب، و گورستان‏ها آماده پذیرایى خورشید باوران، و مادران در انتظار نوزادانى تداوم سلاله‏ هاى پاك، و پدران شادمان كه پاره ‏اى از پیكرشان در ماهیت تاریخ ادغام گشته، و قله ‏ها خاضع در برابر چكادهاى صبر و پایدارى، و چشم‏ ها خیره به امواج توفنده شهرها و آبادى‏ ها، و تاریخ سرخوش از سرشارى ذات لحظه ‏ها، و حیات سرمست از بشكوهى مضمون، و روزها سرگرم شمارش نَفَس‏ هاى آفتاب، و آزادگى نمازگزار در معبد توحید، و حماسه معتكف در ساحل ایمان، و فرشتگان مجذوب والایى‏ هاى انسان، و دل‏ها - پاسدارى شرف و ناموس و خاك را - پرستنده ایثار ...

 آرى، همه معیارهاى الهى، و معالم ربّانى، و تجلّى‏ هاى قرآنى، و ارزش‏هاى انسانى، و انفجارهاى وجدانى در سایه «قیام حسینى» پناه جست، و همه ضدّمعیارها و ضدّارزش ‏ها و ضدّوجدان‏ ها در دربار یزید و سپاه شام و كوفه ... و زندگى‏ ها دو گونه گشت: حسینى و یزیدى، هر چه عدالت است حسینى است و هر چه دور از عدالت، یزیدى. و ركن مهم عدالت، عدالت معیشتى و اقتصادى است، تا انسان‏ها به تمایزهاى قارونى مبتلا نگردند، و سقوط نكنند، توانگر از طغیان، و محروم از حرمان ...
 هر قطره‏ اى از اقیانوس عاشورا، یك شعور ناب قوى، و یك محتواى ژرف غنى، و یك مكتب آموزنده انسانى، و یك ترتیل خون‏بار آیات قرآنى، و یك سجده مترنّم نورانى، و یك سیال حیات ‏آفرین اخلاقى، و یك حماسه پویا در صیرورت‏ هاى بلندآهنگ بشرى است.
 عاشورا، مشرق انوار «توحید» و «عدل» است، و توحید و عدل خورشید روشن‏گر ارواحند. جهان همواره به دو خورشید نیاز دارد: خورشید روشن‏گر اجسام، و خورشید روشن‏گر ارواح، خورشید تن و خورشید جان. اگر تنها فضاى تن روشن باشد و فضاى جان تیره و تار ... همین است كه مى‏ نگرید ... ظلم و ستم، تفاوت و تبعیض، فساد و فحشا، قتل و كشتار ... و عاشورا وجدان بیدار بشریت است در اعماق غفلت قرن‏ ها و عصرها ... عاشورا یك «ایست بزرگ» است در برابر سیل بنیان‏كن جاهلیت. یزید از همه ظلم تاریخ حمایت كرد، و حسین علیه السلام از همه عدل تاریخ. یزید مظهر همه ضدّارزش ‏ها بود، و حسین علیه السلام مظهر همه ارزش‏ ها. و در یك كارزار عجیب، پرچم‏دار بزرگ ارزش‏ها با خون خود و فرزندان و برادران و یاران خود، همه ضدّارزش‏ ها را محكوم كرد. امضاى سرخ عاشورا بر طومار حیات قرآن ثبت گشت، و جاهلیتِ از نو جان یافته را نابود ساخت، و نگذاشت سفارش ابوسفیان تحقق یابد و تداوم بنى‏ امیه بقاى شعارهاى قرآنى را متزلزل گرداند. عاشورا آرمان پلید شیطانى بنى ‏امیه را از تحقّقى كارساز براى آنان بازداشت. عاشورا «بعثت» را زنده كرد. عاشورا، براى همیشه، محتواى «غدیر» را در معبر اعصار بشریت به فریاد خواند.
 و عاشورا یك «ایست بزرگ» است،
 - در برابر سیل بنیان كن جاهلیت در عصر تمدّن ...
 - در برابر این سقوط ها و انحطاط ها، این الحادها و ضلالت‏ ها، این ستم‏ ها و بیدادها....
 - در برابر این بشریت فرورفته در تباهى، و این روزگار سراسر سیاهى ...
 - در برابر این مادیت منحط اخلاقى و این غفلت عمیق عاطفى ...
 - در برابر این انسان‏ هاى سرگردان و بشریت حیران ...
 - در برابر زندگى‏ هاى بى‏ محتوى و حماسه‏ هاى فراموش گشته ...
 - در برابر پذیرش ذلّت و بردگى و وداع با عزّت و آزادگى ...
    
 بالاترین و والاترین همه مظهرها و جلوه ‏گاه ‏ها كه ارزش ‏هاى متعالى، در آنها ظهور و تجلى كرده ‏اند و تجلى خواهند كرد، و انسان را به شناخت آن ارزش ‏ها و متعهّد بودن نسبت به آنها فرا خوانده ‏اند و فرا خواهند خواند، این چهار تجلّى ‏گاه سترگند در همه اعصار تاریخ انسان، یعنى:
 - «بعثت»،
 - «غدیر»،
 - «عاشورا»،
 - «مهدى» ...
 حاصل بعثت، قرآن كریم است؛ و حاصل غدیر، نهج البلاغه؛ و حاصل عاشورا تداوم حیات قرآن و نهج البلاغه، و صحیفه سجادیه، و تعالیم امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام، و معارف قرآنى خالص حضرت امام رضا علیه السلام ... و دیگر آثار ائمه طاهرین علیهم السلام؛ و حاصل ظهور مهدى عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف، گسترش عدالت است در همه جهان، عدالت آفاقى و انفسى.
 و عاشورا، نقطه اتّصال «بعثت» و «غدیر» است به «ظهور مهدى عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف»، و امام حسین علیه السلام، تجسّم سترگ آدم علیه السلام است تا خاتم صلى الله علیه وآله، در تثبیت ارزش ‏هاى الهى، و تقوُّم انسانیت انسان، و الهى شدن زمین، و اوست تكرار كننده نزول قرآن - در صیانتى بزرگ - و اوست مفسّر «خُطَبِ فاطمیه»، و فریادگر «نهج البلاغه»، و معلّم حماسه و آزادى، و مبشّر ظهور عدل مطلق، و اُسوه بزرگ زندگى و آزادگى ....
 
    عاشورا و عدالت‏
 1. طرح موضوع عدالت در خطبه عاشورا

 هنگامى كه مى‏ نگریم در «خطبه عاشورا»، سخن از عدل مى ‏رود و از این‏كه عدالت از میان رفته است...411 مى‏ فهمیم كه ما نیز باید با دفاع از «عدالت» فلسفه عاشورا را زنده نگاه بداریم، و با قیام براى اجراى عدالت از عاشورا دم بزنیم و خود را وارث عاشورا بدانیم.
 هنگامى كه مى بینیم «حبیب بن مظاهر اسدى» و «سلیمان بن صُرَد خُزاعى»، در نامه خود به امام حسین علیه السلام از آن امام بزرگ مى ‏خواهند تا بیاید و با ظلم ‏هاى اقتصادى نیز مبارزه كند، و براى غلبه سرمایه ‏داران بر جامعه اسلامى و سرنوشت جامعه چاره ‏اى بیندیشد،412 خوب درك مى‏ كنیم كه تكلیف مسلمانان حسینى و مؤمنان عاشورایى چیست، و وظیفه مردمى كه خود را ادامه وجود و استمرار تعهّد حبیب بن مظاهرها و سلیمان بن صُرَدها مى‏ دانند (و باید هم چنین باشد)، و ذكر و وردشان «یا لیتَنا كُنّا معَكُم» است، یعنى «اى عاشوراییان! كاش ما هم با شما بودیم، و در راه یارىِ حسین شهید مى‏ شدیم»، كدام است؟
 ... و خوب پى مى‏ بریم كه آن خون كه در جام خورشید ریخته است، و فجر و شفق را - سرخ‏فام - بر سراسر آبادى ‏ها و زندگى‏ ها مى‏ تاباند، تجسّم كدام آرمان و تبلور كدام فریاد است. این همه و این همه، فریاد دفاع از حقیقت و عدالت است كه از حلقوم خونین عاشورا، لحظه به لحظه، چونان تُندَرهاى ستیغ لرزان، در اعماق زندگى‏ ها و ملّت‏ها طنین مى ‏افكند، و رسالت سترگ عاشوراییان را، هر چه با عظمت‏تر، منعكس مى ‏سازد ... .
 آرى، مردمى كه اهمیت حیاتى و دینى و انسانى عدالت را درك نكنند جاهلند. و مردمى كه عدالت‏خواه نباشند مرده ‏اند. و مردمى كه ظلم را منحصر در ظلم سیاسى بدانند و از ظلم اقتصادى و معیشتى و فاجعه بزرگ آن - چنان‏كه باید - آگاه نباشند، فریب خورده ‏اند ... و جامعه عاشورایى هرگز این چنین‏ ها نیست، و نباید باشد ... زیرا كه جامعه خورشید جامعه روز است (آگاهى و بیدارى)، نه جامعه شب (جهل و فریب‏ خوردگى).

 و این همه احادیث فراوان و گوناگون كه از پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله و ائمه طاهرین علیهم السلام درباره «عاشورا» و زنده نگاه داشتن آن رسیده است، و آن همه ذكر ثواب و فضیلت براى احیاى این مراسم و حضور در آنها، و آن همه زیارت و دعا درباره «عاشورا»413، از جمله، براى احیاى این آرمان خورشیدى است كه یاد شد. و از این‏جاست كه همه امّت اسلام مكلّفند كه همواره عاشورا را زنده نگاه دارند، و همه اقالیم قبله موظّفند كه تلألؤ این حماسه خورشیدى را، در طنین پرجلال آیات عدل و قسط، همیشه درخشان و پرتوافشان حفظ كنند، و با این پشتوانه سترگ از همه ذلت ‏ها و تسلیم ‏ها برهند، و به همه خواب‏ ها و خمودگى‏ ها پشت كنند، و به همه عزّت‏ ها و آزادى‏ ها برسند.
 مسلمانان جهان باید بیدار شوند، و پرچم خونین عاشورا را برافرازند، و پیوسته حلقه ‏هاى این سلسله الهى را در معبر قرون و اعصار به هم بپیوندند، و آیات قرآن را با خون فرزندان قرآن تفسیر كنند، و عدالت را هدف قرار دهند، و ذلّت‏ها را نپذیرند. مستكبران پیشین مى‏ كوشیدند تا فروغ عاشورا را بپوشانند، تا بتوانند با خیال آرام، به ستم و بیداد خویش ادامه دهند. امروز نیز برخى مى‏ كوشند تا گستره فروغ عاشورا را محدود سازند، لیكن چگونه ممكن است؟ هنگامى كه «گاندى» از درون «شبه قارّه» مى ‏گوید: «من مبارزه را از شهیدان عاشورا آموختم»414، و شیخ محمّد محمّد مدنى از دامن «اهرام» مى‏ نویسند: «ما باید از یاد ماه محرّم سرمشق بگیریم»، و شیخ عبداللَّه عَلایلى - یكى از قلّه ‏هاى فرهنگ لبنان - درباره یك شب عاشورا كه در «قاهره» برگزار مى‏ گردد، كتاب سُمُوُّ المعنى‏ فی سُمُوُّ الذّات را مى ‏نگارد، و متفكّر اصلاح ‏طلبى از اعماق «لاهور» فریاد مى ‏زند:
سرّ ابراهیم و اسماعیل بود
یعنى آن اجمال را تفصیل بود
ما سوى الَّه را مسلمان بنده نیست‏
پیش فرعونى سرش افكنده نیست‏
خون او تفسیر این اسرار كرد
ملت خوابیده را بیدار كرد
رمز قرآن از حسین آموختیم‏
زاتش تو شعله‏ ها اندوختیم‏
تار ما از زخمه‏اش لرزان هنوز
تازه از تكبیر او ایمان هنوز

 آرى، جوانان غیور مسلمان، در هر جاى جهان، و از هر دو مذهب اسلامى: سنّى و شیعه، خون خود را به حماسه حسینى پیوند زنند، و در مشرق عاشورا بایستند، و با تلاوت آیات فَلَق، در الهام خونین ‏نگاره شفق، درفش صلابت مقاومت اعصار را برافرازند، و در جولانگاه شرف و آزادگى حضور داشته باشند، و با غرق گشتن در زمزمه قرآن و نماز شب عاشورا، و مدد جُستن از مردانگى و شجاعت روز عاشورا، همواره، فرزندان حسین باشند و عاشورا، نه ابزار دست یزید و ابن زیاد ... حسینى باشند و آزاده، نه یزیدى و برده ...

 2. عاشورا، منطق حیات و عدل‏
 عاشورا باید به نام منطق حیات و عدل، و معلّم ایمان و حماسه، و كلاس آزادگى و شرف، و مدرسه اعتقاد و جهاد، و آموزش‏گر نماز و قرآن، و رمز سلوك روحى صحیح و عرفان الهى مثبت، همیشه و همیشه، تا ظهور نیر اعظم و وارث كبیر عاشورا و بر هم زننده همه ظلم‏ ها و ستم ‏ها ... زنده باشد، و در سراسر كشورهاى اسلامى حضور سازنده خویش را حفظ كند، و یك میلیارد مسلمان را در خط دفاع از كرامت بزرگ انسان و رسالت سترگ قرآن متّحد سازد ... .
 اكنون ملاحظه مى‏ كنید كه محتواى مجالس حسینى باید چگونه باشد، و ذاكران حسینى كیان باشند و مدّاحان چه كسان؟ و آیا مى ‏شود این مجالس را به هر گونه اداره كرد، و به دست هر كس سپرد، و دست هر كس را در این باره باز گذاشت، و انتساب به رسالت امام حسین علیه السلام و تولیت عاشورا را براى همه - با هر چگونگى - مشاع دانست...415
 
 3. مهدى عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف و عاشورا ...
 در این مقام - به یقین - یادآورى این نكته مهم نیز لازم است كه صاحب اصلى، در این همه رنج و بلا و مصیبت و شهادت و اسارت (از آنچه بر سر پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله آمد در عصر جاهلیت عربى، تا آنچه بر سر اوصیاى پیامبر و خاندان او آمد در عصر طاغوتیت اموى و عباسى)، و وارث بزرگ آن‏همه عظمت و ایثار، و حضور و اقدام، و حماسه و افتخار، و هدایت و تعلیم، و تزكیه و ارشاد، و رشادت و تعهّد، و رسالت و بیدارى، و شهامت و فداكارى، در راه اعتلاى كلمه حق، و اعلام منشور عدل، براى نجات انسانیت و سعادت انسان، و احیاى آرمان قرآن ... آرى، وارث این همه ... حضرت ولىّ عصر، حجّت بن الحسن المهدى(عج) است. و چون چنین است بسیار ضرورت دارد كه در این مجالس، همواره توجّه ‏ها معطوف به ساحت پاك آن شریك قرآن، و ركن ایمان، و حجّت زمان، و اسوه انسان، و راز قبله، و سرّ غدیر، و خون‏خواه عاشورا باشد،416 و نهایت مرتبه ادب رعایت گردد، و رضاى خاطر ایشان - كه مقدمه رضاى خداى متعال است - منظور باشد و طلب شود.
 و روشن است كه یكى از عوامل عمده كسب رضاى آن امام، غنى بودن محتواى این مجلس ‏ها و منبرهاست از حیث تبیین اهداف الهى دین، و آگاه ‏سازى مردم از حقایق معارف و تعالیم صدّیقین، در جهت دعوت به نشر ایمان و اقامه عدل و اجراى قسط، به منظور ایجاد جامعه «توحید و عدل»، و زمینه ‏سازى براى احیاى دین خدا، و آمادگى براى ظهور كلّى آن نجات دهنده نهایى انسان، و زنده ‏كننده راستین قرآن، و بر پا دارنده «عدل فراگیر»، در جهان ... .
 در این‏جا خوب است به این موضوع هم اشاره ‏اى بكنیم، كه یكى از راه‏ هاى مهمّ غنى ساختن محتواى مجالس یاد شده از نظر تربیت و سازندگى، این است كه (به جز خطبه ‏هاى عاشورا و سخنان حضرت امام حسین علیه السلام در مسیر كربلا)، مضامین آموزشى و سازنده زیارت‏ ها و دعاهاى زیارت را، پس از درك عمیق مفاهیم و مقاصد آنها، به صورتى درست و با بیانى مناسب، به مردم بیاموزند. این دو منبع یاد شده، از مهم‏ترین منابع شناخت و آگاهى و معرفت و سلوك و تربیت و حماسه و اقدام است، كه همواره مغفول مانده است، و بهره ‏اى كه باید از آنها گرفته شود گرفته نشده است.
 
 4. افسوسى بس گران ...
 سرانجام، در این‏جا، نمى ‏توانم از یادكرد افسوسى بس گران بگذرم. و آن افسوس بس گران این است كه عاشورا، هنوز هم، چنان‏كه باید شناخته باشد شناخته نیست. دوست به گونه ‏اى عاشورا را ننمایانده است، و دشمن به گونه اى عاشورا را پوشانده است. دوستان و معتقدان بیشتر از هر چیز به بُعد عاطفى عاشورا گراییدند، و در راه تحقّق بخشیدن به رسالت‏ هاى گران عاشورا كوتاهى كردند. و دشمنان در نشناختن عاشورا، یا كوچك شمردن عظمت ‏هاى آن اصرار ورزیدند، و براى دور نگاه داشتن افكار و اذهان و نسل‏ ها و شهرها از آشنایى با عاشورا و هماهنگ شدن با اهداف آن، كوشش بسیار كردند. اگر دوستان هر چه بیشتر به شناساندن ابعاد عجیب و عظیم عاشورا پرداخته بودند، دشمنان توفیق چندانى نمى ‏یافتند. خورشید كه طلوع مى ‏كند همه بشریت آن را مى‏ بینند، و همه انسان‏ها خورشید را مى شناسند و از عظمت و ارزش آفتاب آگاهند. و مگر عاشورا خورشید تابیده در آفاق ارزش ‏هاى انسانى و تعالى ‏هاى روحى بشرى نیست. پس چرا چنان‏كه باید شناخته نیست؟ شب عاشورا، روز بزرگ انسانیت است، و روز عاشورا ملكوت سترگ همه روزهاست ...
 افسوس كه سرایندگان عاشورا، ذات عاشورا را نسرودند؛ یا كمتر سرودند ...
 افسوس كه گویندگان عاشورا، ذات عاشورا را نگفتند؛ یا كمتر گفتند ...
 ذات عاشورا ذات طلوع است: حماسه و رسالت ... و آنان بیشتر از غروب دم زدند: كشته شدن و اسارت ...
 ذات عاشورا نماز است و عدالت، نه تنها عزادارى و مصیبت. اگر كسى عاشورا را با همه ابعاد آن بشناسد، اصل مصیبت امام حسین علیه السلام را فراموش مى‏ كند، و براى «عاشوراى حسینى» به سوگ مى‏ نشیند.
 افسوس كه زبان عاشورا، آن‏سان كه باید فهمیده بشود نشد، و كسان از نزد خویش براى پیام عاشورا واژه ساختند؛ و همان را كه وارثان عاشورا در «زیارت عاشورا» آموخته بودند، یعنى دشمنى با ستمگران (حَرْبٌ لِمَن حارَبَكُم) نیز - چنان‏كه باید - نیاموختند، و چهره ‏هاى ستمگران اصلى را نشناختند و نشناساندند - و گاه پنهان داشتند - و افسوس! ...

 واژه ‏هاى عاشورا، تنها «تشنگى»، «شهادت» و «اسارت» نیست، «نماز» و «عدالت» نیز هست؛417 بلكه واژه ‏هاى اصلى، همین دو تاست، نماز واژه شب عاشوراست، و عدالت واژه روز عاشورا ... یعنى پیام شب عاشورا نماز است، و پیام روز عاشورا عدالت. و آن سه (تشنگى، شهادت و اسارت)، سكّوى پرتاب است، لیكن چنین درك نشد و نمى‏ شود، و آن همه زیارت‏ هاى آموزنده در متن آموزش ‏ها جاى داده نشد و نمى ‏شود، آن زیارت كه مى ‏گوید: «أشهَدُ أَنَّكَ قَد أَمَرْتَ بالقسطِ والعَدلِ وَدَعَوتَ إلَیهِما، وأنَّكَ صادقٌ صِدّیقٌ، صَدَقْتَ فیما دَعَوتَ إلیه»418؛ من گواهى مى ‏دهم (یا حسین) كه تو به اجراى قسط و عدل فرمان دادى، و جامعه اسلامى را به قسط و عدل فرا خواندى. و تو راستگویى و صدّیقى (ولىّ راستین خدایى)، و به هر چه فرا خواندى صادقانه فرا خواندى ...
 
 5. نجوا با عاشورا و سخنى در ابعاد ...
 و اكنون را - با بارى بس گران و طاقت‏ سوز، از اندوهان و تجربه ‏ها و چگونگى رویدادها ... - دوست دارم با «عاشورا» نجوا كنم، و در معبر جلیل این حضور عظیم، سر بر آستان لحظه‏ هاى صیرورت‏ هاى متعالى نهم، و فیضان آیات عدل را در این منشور خونین لمس كنم، و دردهاى تراكم یافته در استخوان انسان محروم و مظلوم را، و مظلومیت تعالیم مغفول و مكتوم را، با فریاد باز گویم، و همه بیدادهایى را كه بر ستم‏دیدگان رفته است و مى‏رود - دوباره - در گوش «عاشورا» زمزمه كنم، و خون دلى را كه بر گونه ‏هاى انسان بى‏ پناه روانست بر «لوح عاشورا» بنگارم ... و لحظه ‏هایى در جاذبه این حضور شگرف انسانیت محو گردم:

 عاشورا    حضور شگرف انسانیت است، در هر جا و هر روز ...
 عاشورا    مائده بزرگ روح انسان است، در تداوم اعصار ...
 عاشورا    محتواى راستین زمان است، در ملكوت زمین ...
 عاشورا    ضربان قلب خورشید است، در سینه خاك ...
 عاشورا    صیرورت روح كلّى است، در تكاپوى پرشكوه تكلیف ...
 عاشورا    تجسّم اعلاى وجدان بزرگ است، در دادگاه روزگار ...
 عاشورا    ذات متعالى ارزش است، در مقیاس ‏ها، هر مقیاس ...
 عاشورا    عظمت سرشارى لحظه‏ هاست، در فَوَران بزرگ سپیده ...
 عاشورا    حضور نور است، در سیطره بى ‏امان ظلمت ...
 عاشورا    صلابت شجاعت انسان است، در تجلّى‏ گاه ایمان ...
 عاشورا    جارى سیال مناجات است، در محراب حماسه ...
 عاشورا    طواف خون است، در احرام فریاد ...
 عاشورا    تجلّى كعبه است، در میقات خون ...
 عاشورا    بلوغ روز است، در استلام آفتاب ...
 عاشورا    شفق خونبار است، در فجر آگاهى ...
 عاشورا    روح توفان‏گر عدالت است، در كالبد آفاق ...
 عاشورا    بارش خونین لحظه‏ هاست، بر ارواح خروشان ...
 عاشورا    نقش بیدار گذرها و رهگذرهاست، در كاروان دراز آهنگ زندگى‏ ها و عبورها ...
 عاشورا    نجواى بزرگ صخره‏ هاست، در دشت‏ ها و هامون‏ ها ...
 عاشورا    بازخوان تورات و انجیل و زبور است، در معبد اقدام ...
 عاشورا    ترتیل آیات قرآن است، در الواح ابدیت ...
 عاشورا    دژ نگهبانى تعالیم وحى است، در آفاق زمان‏ ها ...
 عاشورا    خون خداست، جارى در رگ‏هاى تنزیل ...
 عاشورا    اعلان «إنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بالعدل» است، و پشتوانه «لِیقُومَ النّاسُ بالقِسط» ...
 عاشورا    حنجره خونین كوه «حرا» ست، در ستیغ ابلاغ ...
 عاشورا    درگیرى دوباره محمّد صلى الله علیه وآله است، با جاهلیت بنى‏ اُمیه و شرك قریش ...419
 عاشورا    تجدید مطلع رَجَزهاى «بدر» است و «حُنَین» ...
 عاشورا    خطّ بطلان است بر موجودیت دوباره «احزاب» و «خیبر» ...
 عاشورا    انفجار نماز است در شهادت، و انفجار شهادت است در نماز ...
 عاشورا    راز حُبّ ازلى است، در افشایى شكوهمند ...
 عاشورا    قتلگاه اشباح توحید است، در مصاف تجسّم شرك ...
 عاشورا    تبلور شكوه‏زادِ جاودانگى حق است، در تباهستان نابود باطل ...
 عاشورا    نماز شب یازدهم است، در سكوت خروشان خیمه‏ هاى سوزان ...
 عاشورا    هشدار خونین حسینیه ‏هاست، در معبر اقوام ...
 عاشورا    رمز بقاى دین اسلام است و برقرارى آیین حق (حُسینٌ مِنّى وأنَا مِن حُسین).
 عاشورا    خروش تُندرآساى «عدل» است، در كلّیت ناچیز كاخ دمشق، و سپس كلّیت ناچیز همه كاخ‏ها و قدرت‏ها ...
 عاشورا    نفى همه ستم‏ها و پلیدى ‏ها و پستى‏ ها و فجورها و ظلم‏ها و حق ‏كشى‏ هاست، به هر نام و در هر عملكرد ...
 عاشورا    فریادْگسترِ انسان‏هاى مظلوم است، در همه تاریخ ...
 عاشورا    غم‏گسار سترگ یتیمان و كوخ ‏نشینان است، در هر جاى زمین.
 عاشورا    دست نوازش انسانیت است، بر سر بى ‏پناهان ...
 عاشورا    رواق سرخ حماسه است، در تاریكستان سیاهى و بیداد ...
 عاشورا    قلب تپنده دادخواهان است، در محكمه بشریت ...
 عاشورا    طنین بلند پیروزى است، در گوش آبادى‏ ها ...
 عاشورا    عطشى است دریاآفرین، در اقیانوس حیات ...
 عاشورا    شهادتى است تابیده، بر چكادهاى افراشته پیروزى ...
 عاشورا    «رسالتى» است بزرگ، بر دوش «اسارتى» رهایى ‏بخش ...
 عاشورا    خروش طنین ‏افكن آزادگى است، در زندگى ...
 عاشورا    زنده كننده اسلام است، و اسلام زنده شده عاشورا ...
 عاشورا    بانگ رساى همه انسان‏هاست، در همه تاریخ، از همه حنجره‏ هاى پاك و خدایى ...
 عاشورا    آبروى نمازگزاران است و عزّت مسلمانان ...
 و سرانجام، عاشورا، ركن كعبه است، و پایه قبله، و عماد امّت، و حیات قرآن، و روح نماز، و بقاى حج، و صفاى صفا و مَرْوَه، و جان مَشْعَر و مِنى‏ ...
 و عاشورا، هدیه اسلام است به بشریت و تاریخ ...

 آرى، عاشورا، از لحظه آغازین خویش، یعنى ترك «مكّه» در روز «تَرویه» (روز هشتم ماه ذیحجّه كه مسلمانان متوجّه مكّه مكرّمه‏ اند، و هر كس امكانى دارد مى ‏كوشد تا در حج شركت جوید، به ویژه مجاوران)، زلزله‏ اى خروشناك و گسترده بود، كه معیارها را دگرگون كرد، و پرچم رسالتى بزرگ را برافراشت، و مرزهاى صیانت قرآن را استوار گردانید، و بنیاد جامعه منحرف اسلامى آن روز را (كه از سیاست قرآنى و اقتصاد قرآنى و قضاوت قرآنى و عدالت قرآنى و تربیت و اخلاق قرآنى دور افتاده بود، و خصلت‏ هاى جاهلیت از نو در آن زنده شده بود، و تبعیض و تفاوت در آن حضور داشت، و سستى و مردگى بر آن حكومت مى‏ كرد)، به لرزه در آورد ... عاشورا حاكمیت ضدّقرآنى دربار دمشق را مطرود اعلام نمود. افكار تخدیر شده را به خود آورد. آن دسته از اصحاب پیامبر صلى الله علیه وآله و عالمان و محدّثان و بزرگان مسلمین را كه مى ‏پنداشتند در برابر اوضاع انحرافى جامعه اسلامى هیچ تكلیفى ندارند محكوم كرد. زهدپیشگان صوفى‏ مشرب را (كه محصول نفوذ فرهنگ‏هاى بیگانه در اسلام و - اغلب - مؤید ستمگران و موجب تخدیر اذهان و سستى در حركت‏ هاى اجتماعى و انقلابى بودند) رسوا ساخت. اعتبار واعظان و عالمانى را كه در جوّ اختناق زندگى مى‏ كردند و پذیراى ذلّت بودند كاست. ماهیت اسلام را كه حاكمیت حق و عدل است از نو مطرح كرد. حكومت تحمیلى و صددرصد غیر مشروع یزید را باطل خواند. نظام انبیایى فراموش شده را كه شالوده آن بر اجراى عدالت - در همه جا و براى همه كس - است به یادها آورد. خصلت‏هاى جاهلیت را كه زنده شده بود به سوى نابودى راند. به نسل‏هاى پرشور جوان تفسیر زندگى آموخت. بى‏ ثمرى كار عالمان و فقیهانى را كه در مسجدها و مدرسه ‏هاى تابع حكومت ظالم به كار علم و درس مشغول بودند نشان داد. پوچى عمر عابدان و زاهدانى را كه به زهدى گسسته از تعهّدهاى اجتماعى و تحرّك‏هاى اقدامى دل خوش كرده بودند برملا ساخت. نشان داد كه دین خدا امانت الهى است كه هرگاه زمامداران در نگاه‏دارى آن خیانت كنند، هیچ چیز مهم‏تر از مبارزه با آنان نیست. یادآور شد كه انسان ودیعه خدایى است كه هرگاه حاكمیت‏ ها مسیر او را منحرف سازند، مهم‏ترین تكلیف ایستادن در برابر آنهاست. اذان‏ هاى بى‏ محتواى آن روز را محتوا بخشید. نمازهاى بى‏خروش آن روزگار را تغذیه كرد. زندگى با ظالمان را كه به جز غرق شدن در منجلاب تسلیم و انحراف و ذلّت‏ پذیرى چیزى نیست از مرگ بدتر خواند. مرگ در راه آزادى و عدالت را سعادت كامل دانست. رسالت انسان را یادآورى كرد. حماسه قرآنى را تحقق بخشید. جوهر تزكیه و تعلیم را كه ركن رسالت الهى است به تبلور آورد. روزهاى یكسان گذرِ بى ‏خورشید را از افسردگى رهانید. همّت ‏هاى سست آسایش ‏طلب را منفور ساخت. مردانگى ‏ها و دلاورى‏ ها را رواج داد. آیات جهاد را بر در و دیوار آبادى‏ها نقش كرد. طنین فریاد عدالت را در گوش لحظه ‏ها درانداخت. به سپیده ‏دمان مضمون داد. شامگاهان را از پوچى تهى كرد. حماسه نمازگزاران را، در آفاق موجودیت انسان و تاریخ، با جلالتى آسمانى، بر فراز قلّه عظمت ‏هاى راستین برنشانید.

 عاشورا، فریادهاى شورگستر پیامبران را - دوباره - در گوش‏ هاى سنگین فرود آورد؛ و خون قرآن را در قلب‏هاى مرده جارى ساخت. اذان‏ ها و نمازها را از زیر غبار تحمیلى سیاست‏هاى تخدیرآموز درآورد و جلا داد، و جان‏ها و روان‏ها را از حضور بى حاصل در عرصه زندگى‏هاى مذلّت‏ بار بیرون كشید.
 ... هر جا و هر كس با خود مى‏ گفت: عاشورا! شهادت پسر پیامبر! اسارت دختران پیامبر! چرا؟ و براى چه؟ و این خروش صخره‏ هاى ساحل فرات بود كه دل‏ها را مى‏ لرزاند و از جا مى‏ كند. و این انفجار بیدارگر خونى بود كه در زمزمه مناجات سحرگاهان راه یافت، و سپیده ‏دمان را طلایه ‏دار اعلام حضور خویش ساخت، وروزها را از تلألؤ شكوهمند تعهّد و رسالت بیاكند، و در واژه ‏هاى زندگى سارى گشت ... .
 عاشورا، شهادت پسر پیامبر، اسارت دختران پیامبر، و آواره گرداندن آنان در شهرها و بیابان‏ها، و حاضر نمودن آنان - با غل و زنجیر - در دربار دمشق، در حضور حاضران مجلس یزید، به همراه اظهار شادمانى از فتح و پیروزى و غلبه بر فرزندان پیامبر، چرا؟ و براى چه؟ این سؤالى بود كه افكار را به خود مشغول مى ‏داشت، و سینه‏ ها را مى ‏جوشاند ... تا خطبه ‏هاى على‏ وار بانوى قهرمان كربلا، و سخنرانى ولىّ خدا (در اجتماع شام، در مركز حاكمیت حزب اموى و پهنه نفوذ فرهنگ جاهلیت سفیانى)، كه ماییم فرزندانت مكّه و مِنى، و زمزم و صفا ... و ماییم فریادگران راستین اذان، و حاملان راستین قرآن ... .
 و بدین‏گونه عاشورا از مرز شهادت و اسارت گذشت، و بر فراز قلّه جاودان رسالت جاى گرفت، رسالت احیاى قرآن و نجات انسان. و بدین‏گونه عاشورا دوباره جوّ نزول قرآن را بازسازى كرد، و سیاهى‏ هاى متراكم جاهلیت را زدود. و نجات این كتاب آسمانى را از همه تمهیدهاى الحادى و حذف‏هاى تعبیه شده اموى تضمین نمود. قرآن یك‏بار دیگر با حنجره عاشورا تلاوت شد، تا هیچ‏گاه - آرى، هیچ‏گاه - فراموش نگردد. و فراموش نمى‏ گردد، تا وارث كبیر عاشورا بار دیگر آن را تلاوت كند، و احكام فراموش شده آن را عملى گرداند، زندگى‏ ها را تطهیر كند، و زندگى قرآنى را نمودار سازد، و معناى حكومت اسلامى را نشان دهد ... .

 و اكنون ما مسلمانانیم و دو تجدیدنظر ضرورى، یعنى دو تكلیف بزرگ، در برابر عاشورا:
 الف. تجدیدنظر در شناخت عاشورا، شناختى ژرف و گسترده، و رابطه آن با اهداف پیامبران و آرمان‏ هاى قرآن؛ و سپس شناساندن آن، به همه ابعاد، و رساندن پیام آن، به همه انسان‏ها، به نام یك وظیفه بزرگ انسانى، و یك اقدام سترگ اسلامى.
 ب. تجدیدنظر در چگونگى بهره ‏ورى از عاشورا، و بهره ‏رسانى به انسان‏ها به وسیله آن، و برگزارى مراسم آن، و مناسبات متصدّیان، و شرایط ضرورى و بسیار مهم و لازم الرّعایه وعاظ حسینى و ذاكران و مدّاحان و هیئت ‏هاى عزادارى، و چگونگى اشعار و ادبیات عاشورا، و خلاصه بازسازى «فرهنگ عاشورا»، در جهت هر چه بیشتر عمق بخشیدن به آن، و بهره ‏رسانى و ساخته شدن و سازندگى به وسیله آن، و گسترش دادن نفوذ آن، در نسل ‏ها و عصرها ... به منظور رهایى خلق‏ها از باطل و ستم و رسیدن به حق و عدالت ... .
 
 6. مسلمانان جهان و امام حسین علیه السلام‏
 مسلمانان آگاه باید - همواره - براى قطع نفوذ نفوذیان، و بیدارى آن بخش عوام و بى‏ اطلاع و اغفال گشته (در كشورهاى اسلامى)، و آگاه ‏سازى ناآگاهان دیگر، با همه امكانات بكوشند، و با روش ‏هاى معقول و مؤثّر این انحطاط را بزدایند، و فرهنگ عاشورا را بشناسانند، كه فرهنگ حركت‏ هاى سازنده است نه ركودهاى ویرانگر ...
 به گفته عالم و نویسنده شیعى پر كار، مرحوم استاد شیخ محمّد جواد مغنیه لبنانى: «حسین، در نزد شیعیان و آگاهان از اهداف و آرمان‏ هاى او، تنها اسمى براى یك شخص نیست، بلكه این نام (حسین)، نماد ژرف هدایت است، و رمز قهرمانى و انسانیت و آرمان؛ و سرلوحه دین و شریعت است، و سرفصل فداكارى در راه حق و جانبازى در راه عدالت؛ چنان‏كه نام «یزید» نماد فساد و تباهى و استبداد است و هتك مقدّسات و نشر فجور و رذالت ...
 بنابر این، زنده نگاه داشتن حماسه حسینى و جهاد او و آرمان او، به معناى زنده نگاه داشتن حق و نیكى و آزادى است، و تجدید خاطره جانبازى ‏هاى حسین علیه السلام و خاندان و یاران او در راه این اهداف مقدّس ... و این نام و این حماسه، همواره، فریادى است پرطنین در برابر هر حاكمى ستمگر و همكاران او، و هر اسراف‏گرى كه با مصالح ملّتى بازى مى‏ كند ... هدف زاده معاویه از خرد كردن اهل بیت پیامبر علیهم السلام، این بود كه نور خدا (شعاع هدایت الهى) را خاموش كند، تا از نو حكومت بر انسان‏ها از آنِ شرّ و ستم گردد ... و با خود مى ‏پنداشت كه در این هدف پیروز گشته است، و با كشتن امام حسین علیه السلام به هدف خود دست یافته است؛ لیكن این خیالى بود واهى و زودگذر، زیرا به زودى سلطنت بنى ‏امیه نابود گشت، و یاد خاطرات شورانگیز كربلا و آرمان‏ هاى والاى حسینى زنده شد، و هم‏چنان تا روز رستاخیز زنده خواهد ماند.

 و این حقیقت را، بانوى قهرمان، حضرت زینب كبرى علیها السلام، با صراحت و شهامت، در سخنانى كه به یزید گفت، ابراز داشت:
 «أظَنَنْتَ یا یزید! حَیثُ أخَذْتَ علَینا أقطارَ الأرضِ وآفاقَ السَّماء، فأصْبَحْنا نُساقُ كما تُساقُ الأُسارى، أنَّ بِنا علَى اللَّهِ هَواناً وبكَ علیه كرامةً؟! ... فَمَهْلاً، مَهْلاً ... فَوَ اللَّهِ ما فَرَیتَ إلّا جِلْدَك، وما حَزَزْتَ إلّا لَحمَك ... ولَئِن جَرَّت عَلَىَّ الدَّواهى مُخاطَبَتَك إنّى لَأسْتَصغِرُ قدرتَك، وأسْتَعظِمُ تقریعَك، وأستَكْثِرُ توبیخَك؛ ولَئِنِ اتَّخَذْتَنا مَغْنَماً، لَتَجِدُنا وَ شیكاً مَغْرِماً، حینَ لا تَجِدُ إلّا ما قَدَّمَتْ یداك ... فَكِدْ كَیدَك، وَاسْعَ سَعْیك، وناصِبْ جَهْدَك، فواللَّهِ لا تَمْحُو ذِكرَنا، ولا تُمیتُ وَحْینا، ولا یرْحَضُ عنكَ عارُها، وهل رأُیكَ إلّا فَنَدٌ؟ وأیامُكَ إلّا عَدَدٌ، وجَمْعُكَ إلّا بَدَدٌ؟ ... .
 - اى یزید! آیا خیال كرده ‏اى، این‏كه روزگار را بر ما تنگ كردى و جهان را تیره ساختى، و ما را مانند اسیران در شهرها گرداندى، به این معنى است كه ما نزد خداوند منزلتى نداریم، و تو نزد خدا مكرّمى؟! ... سر جاى خود بنشین و باز هم بنشین كه هرگز چنین نیست؛ به خدا سوگند تو فقط پوست خود را كندى، و كالبد خویش را دریدى (خودت را خوار و خُرد و رسوا كردى) ... اگر اكنون این حوادث تلخ مرا مجبور ساخته است كه با چون تویى هم‏سخن شوم، این را بدان كه من قدرت تو را بسیار ناچیز مى ‏دانم، و تو را از آن پست‏تر مى ‏شمارم كه نكوهشت كنم، و قابل آن نمى ‏دانم كه زبان به سرزنشت گشایم.
 اگر مى ‏پندارى كه از شهادت و اسارت آل محمد سود برده ‏اى، به زودى خواهى دید كه زیان كرده ‏اى، یعنى هنگامى كه نتیجه كارت را ببینى ... و اكنون را، هر ترفندى دارى به كار گیر، و هر كوششى از تو ساخته است بكن، و هر نیرویى مى ‏توانى برانگیز ... لیكن به خدا سوگند كه هرگز نخواهى توانست خاندان وحى را نابود سازى، و قرآن را از صحنه روزگار براندازى ... و این ننگ (كشتن فرزندان پیامبر صلى الله علیه وآله و اسیر كردن خاندان او، و شكست اهداف ضدّدینى و ضدّقرآنى تو)، هیچ‏گاه از تاریخ زندگى تو پاك نخواهد گشت ... و اینك بنگر كه آیا این تصمیم تو چیزى جز سفاهت بود؟ و روزگار قدرت تو جز همین چند روز است؟ و نیروهاى تو جز رو به نابودى است؟».
 و پیشگویى بانوى بزرگوار درست بود، زیرا یزید و جانشینان او یكى پس از دیگرى از میان رفتند، و سلطنت اموى ‏ها نیم قرن پس از شهادت امام حسین علیه السلام ساقط گشت. و مسلمانان از آن به بعد هماره یزید را لعنت مى ‏كنند، و یاد امام حسین علیه السلام را در روز شهادتش و در روز ولادتش - در هر سال - گرامى مى‏ دارند.

 بنگرید به كشور مصر، كه در روز میلاد امام حسین علیه السلام و روز میلاد خواهرش حضرت زینب علیها السلام، بانوى قهرمان كربلا، در هر سال، چه جشن‏ هایى باشكوه مى‏ گیرند، و با برپا كردن چادرها و طاق‏ نصرت‏ ها، و دایره زدن و طبل نواختن و سرود خواندن به سرور و شادمانى مى‏ پردازند. پس این تنها شیعیان نیستند كه یاد امام حسین علیه السلام را زنده مى ‏دارند، بلكه مسلمانان - چه عرب و چه غیر عرب - این چنین‏اند، و اگر چه روش‏ها فرق مى ‏كند و مراسم هر كدام متفاوت است (یكى شادمانى است در روز ولادت، و یكى سوگوارى در روز شهادت)، لیكن جوهر همه یكى است.
 من در مجلّه «الغَد» (فردا)، شماره دوم، فوریه 1959، مقاله ‏اى دیدم، درباره میلاد حضرت زینب علیها السلام، كه از جمله در آن مقاله آمده بود [ترجمه با تلخیص‏]: «شخصیت حضرت زینب، در ضمن بزرگ‏ترین پیكار در راه عقیده، به شكل بانویى قهرمان، دلاور، مؤمن و شجاع جلوه ‏گر شد، تا آن‏جا كه یزید بن معاویه ... به هنگامى كه حضرت زینب را مانند اسیران نزد وى بردند، و آن بانو او را مانند همه خائنان و قاتلان پاكان لعنت كرد، جرئت نكرد سخنان بانوى بزرگ را رد كند. از این‏جاست كه ما مصریان - بلكه همه عرب در هر جا - حضرت زینب را به عنوان بانویى قهرمان مى‏ شناسیم؛ هم‏چنان كه به قهرمان جاوید، حسین بن على - پدر شهیدان - نیز ایمان داریم. ما به این قهرمانان همه ایمان داریم ... و روز میلاد آنان را با شادمانى جشن مى‏ گیریم. و هیچ كس قدرت ندارد این محبّت خالص و بى شائبه را كه به ساحت پیشواى حركت قهرمانى خارق العاده تاریخ ابراز مى ‏داریم از دل ما بیرون كند. این محبّت ما را زنده مى‏ دارد و امید مى‏ دهد تا بكوشیم و مبارزه كنیم، زیرا این نماد (سمبل)، راه را براى ما روشن مى‏ كند، و وجود ما را از آرمان‏ هاى پاك و پایبندى به شرف و آزادگى سرشار مى ‏سازد ...»

 این نویسنده، واقع‏ بینانه سخن گفته و سخن حق را ابراز داشته است؛ زیرا شرایط گذشته و كنونى ما مسلمانان توجّه به این مراسم را بر ما لازم مى‏ دارد، چون همین مراسم است كه قهرمانى و دلاورى و مبارزه در راه آزادى را - كه آرمانى والا و هماره است - پیوسته به یاد ما مى ‏آورد، و ما مسلمانان را وامى ‏دارد تا در جستجوى حكمرانان و مسئولانى نمونه باشیم كه براى وطن اسلامى و امّت مسلمان تلاش مى ‏كنند (و زیر بار حكومت‏ هاى خائن و دست نشانده نرویم، و اگر چنین حكومت‏ هایى داریم آنها را ساقط كنیم).
 اكنون 1318 سال از شهادت امام حسین علیه السلام گذشته است، و با وجود این، شیعیان هم‏چنان یاد این گذشته را زنده مى‏ دارند و تجدید مى‏ كنند و بزرگ مى‏ دارند، تا از این مراسم، درس انقلاب و مبارزه با ظلم بیاموزند. و ما شیعه به دلیل همین اعتقادات و تعالیم خود، مردمى انقلابى هستیم، و همواره پیام ‏آور انقلاب‏ هاى آزادى‏ بخش و از آنها استقبال مى ‏كنیم؛ و نسبت به شهداى راه آزادى همیشه احساس و احترامى عمیق داریم؛ و احترامى كه براى امام حسین علیه السلام قائلیم به این دلیل است كه او بزرگ‏ترین پرچم‏دار انقلاب‏هاى تاریخ است، و نخستین معلّم انقلابیونى است كه در راه «حق و مساوات»، انقلاب كرده‏ اند و انقلاب مى ‏كنند. ما شیعه، فردپرست نیستیم، آرمان‏ پرستیم، زیرا پیش از هر چیز مسلمانیم، و امام حسین علیه السلام، مجسمه والاى همه تعالیم و ارزش‏ها و آرمان‏هاى جدّش رسول خداست. و او خود در راه همین تعالیم و ارزش ‏ها و آرمان‏ ها (یعنى قرآن و اسلام) شهید شد، و فرزندان و یارانش در همین راه فدا گشتند، و زنان و كودكانش در راه این دین اسیر شدند.
 و براى همین امور است كه مسلمانان سنّى نیز (چنان‏كه اشاره شد)، روز میلاد امام حسین علیه السلام را جشن مى‏ گیرند و به پایكوبى و سرودخوانى مى ‏پردازند، زیرا روز ولادت امام حسین علیه السلام روزى است كه پیامبر رحمت و عدالت از آن شادمان گشت. و مسلمانان شیعه در روز شهادت امام حسین علیه السلام (عاشورا) به عزادارى و سوگوارى مى‏ پردازند، زیرا در آن روز، پیامبر اكرم داغدار و سوگوار شد (چون در آن روز حسینش را، و بسیارى از فرزندان و نور چشمانش را كشتند، و زنان و كودكان او را به اسارت گرفتند).
 هم‏چنین همه مسلمانان، در آن روز، به تبع پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله، سوگوارند (در صورتى كه به پیامبر خود وفادار باشند، و خود را در غم بزرگ و اندوه بیكران او - در چنین مصیبتى بزرگ، كه مصیبت دین است - شریك بدانند)، پس این اندوه و عزادارى، اندوه و عزادارى همه مسلمانان است، و شیعه در روز عاشورا، با سید شریف رضى (عالم بزرگوار و شخصیت بسیار والاى اسلامى، و گرد آورنده نهج البلاغه) هم آوازند كه مى ‏گوید:
«لَو رسولُ اللَّهِ یحْیا بَعْدَه‏          قَعَدَ الیومَ عَلیه لِلْعَزا»
 - اگر پیامبر خدا، پس از روز عاشورا زنده بود، همواره در این روز به عنوان «صاحب عزا» مى‏ نشست تا همه بیایند و به او تسلیت گویند.
 این است كه اهل سنت روز ولادت حسین علیه السلام را با شادى بزرگ مى دارند، و شیعه روز شهادت حسین علیه السلام را با سوگوارى؛ و هدف هر دو طایفه یكى است: اطاعت خدا و پذیرش ولایت، و تقرّب‏ جویى به خداى متعال و پیامبر بزرگوار ... و خداوند پاداش این عمل را به همه خواهد داد421.420
 
 

پاورقی ها............................
 
388) در این باره، یعنى مدیون بودن علم و تمدن جدید به اسلام و مسلمین مقاله‏ ها، رساله ‏ها و كتاب‏ هاى فراوانى نوشته شده است، و شمار قابل توجهى به دست خود محققان و مورخان غربى. رجوع كنید به دانش مسلمین، و كتابنامه پایان آن (ص 367 - 385)، كه در این بخش، 150 كتاب و مقاله در این خصوص معرفى شده است.
389) سفینة البحار، ج 1، ص 633.
390) سفینة البحار، ج 1، ص 633.
391) الغدیر، ج 3، ص 249 - 254 دیده شود، نیز: ج 10، ص 80 - 84.
392) جمعى از كسانى را كه معاویه به جرم محبت على علیه السلام و پیروى از آن امام كشت، از اصحاب پیامبرصلى الله علیه وآله بودند. شرحى مستند از این جنایات عجیب را در كتاب الغدیر، ج 11 ملاحظه كنید.
393) خوب هم مى‏ شناخت. او در نامه ‏اى كه به مناسبتى به پسر خود یزید نوشته است، وى را به عنوان فردى میگسار، تارك نماز، داراى عیوب، مرتكب گناهان، بى‏ شرم و بى ‏شخصیت یاد كرده است. صُبحُ الأعْشى‏، ج 6، ص 387؛ الغدیر، ج 10، ص 256.
394) تاریخ ابن عساكر دمشقى، ج 2، ص 381؛ تاریخ طبرى، ج 6، ص 157؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 209؛ تاریخ ابن كُثیر، ج 8، ص 130؛ محاضرات راغب اصفهانى، ج 2، ص 214؛ النّجومُ الزّاهرة، ج 1، ص 141 - مآخذ در الغدیر، ج 10، ص 225. براى شناخت مستند این عنصر اموى به جلد دهم و یازدهم الغدیر و بحث‏ هاى بسیار مهم، و اسناد و مدارك فراوان آنها مراجعه كنید.
395) رجوع شود به كتاب مُرُوجُ الذَّهَب، تألیف مورّخ اسلامى معروف، على بن حسین مسعودى بغدادى مصرى (م: 346 ق)، نیز كتاب تتمّةُ المُنتَهى‏، تألیف مورّخ و محدّث موثّق، حاج شیخ عبّاس قمى (م: 1359 ق)، ص 39.
396) اَحْنَفِ بن قیس تمیمى (م: 67 ق)، از بزرگان و سران عرب در آغاز اسلام، و معروف به بزرگى و دلیرى و زبان‏آورى و حلم و فرزانگى.
397) الغدیر، ج 10، ص 233 و 255.
398) الغدیر، ج 10، ص 233 و 255.
399) بخشى از این سخنان تاریخى و انقلابى خواهد آمد.
400) تتمّة المنتهى‏، ص 93.
401) الامام زین ‏العابدین ‏علیه السلام، استاد عبدالرّزاق موسوى مقرّم عراقى، ص 370(چاپ دارالشبسترى للمطبوعات).
402) خلافت اموى از سال 41 تا 132 هجرى قمرى بوده است، یعنى 91 سال، لیكن برخى مدّت آن را هزار ماه به شمار آورده ‏اند یعنى 83 سال و 4 ماه. رجوع شود به تتمة المُنتهى‏ و مدارك آن: مُروجُ الذهب و شرح قصیده ابوفراس حمدانى، و شرح زیارت عاشورا، حاج میرزا ابوالفضل طهرانى.
403) پانوشت صفحه 45 ملاحظه شود.
404) رسالة الاسلام»، شماره چهارم، سال چهارم (محرم 1372 ق)، ص 341 - 342.
405) دیوان أبى العَلاء مَعَرّى (سِقْطُ الزَّنْد).
406) خسرونامه، ص 25.
407) یكى از بزرگ‏ترین مراكز فرهنگى و دینى جهان ... و مركز یكى از بزرگ‏ترین امپراطورى‏ هایى (امپراطورى روم) كه تأثیرى جاوید در تمدّن مادى و معنوى جهان داشته است» (دایرة المعارف اسلامى، ج 1، ص 1095).
408) قانون ... یكى از مهم‏ترین و بزرگ‏ترین كتاب‏هاى طبّى در قرون وُسطى است. كتاب قانون بر كتاب حاوى رازى، و كتاب طب ملكى اهوازى، و حتى بر آثار جالینوس تفوّق یافت، و مدّت شش قرن همه كتب طبّى تحت الشّعاع آن بود ... ترجمه عبرى قانون در 1491 - 1492، در ناپل به طبع رسیده است. گراردوس كرموننسیس، قانون را به لاتینى ترجمه كرده است. قسمت‏ هایى از این ترجمه پیش از سال 1500 در میلان، پادوا، ونیز، و غیره چاپ شده است، و به طور كامل نیز در ونیز (1544، 1582، 1595)، لوون (1658)، و غیره به طبع رسیده. قسمت‏ هایى از قانون به زبان‏هاى آلمانى، فرانسوى، و انگلیسى نیز ترجمه شده است ... متن كتاب قانون، نخستین بار در رم در سال 1593، با كتاب نجات شیخ الرّئیس به طبع رسید ...» - دایرة المعارف فارسى، ج 2، ص 1992 - 1993. این طبّ‏شان ... و همین‏گونه است قیاس همه چیزهاى دیگر ... .
409) المستشرقون، از نجیب العقیقى، در 3 جلد دیده شود.
410) كتاب علوم اسلامى و نقش آن در تحوّل علمى جهان دیده شود.
411) مقتل معتبر إبصارُ العین، از علّامه شیخ محمد سماوى عراقى، ص 7 و 11.
412) بحارالانوار، ج 44، ص 333، به نقل از شیخ مفید - ره - به این موضوع به دلیل اهمیت اصولى و بسیار آن پیش‏تر نیز اشاره كردیم.
413) كه مى ‏نگریم زیارت حضرت امام حسین‏ علیه السلام، به جز در روز «عاشورا» و روز «اربعین»، در بسیارى از اوقات مستحب است، از جمله در شب و روز اول «ماه رجب»، و شب و روز نیمه «ماه رجب»، «شب نیمه شعبان»، «شبهاى قدر»، شب و روز «عید فطر»، شب و روز «عَرَفه»، شب «عید قربان»؛ و در روزِ «عید غدیر» - كه بزرگ‏ترین عید اسلام، بلكه بشریت است - خواندن «دعاى نُدبه» مستحب است كه در آن ذكر امام حسین‏ علیه السلام و شهادت كربلا آمده است ... این‏ها همه به جز جنبه توحیدى و عبادى آن، كه یاد خدا و یاد ولىّ شهید خداست، براى توجّه یافتن نفوس و ارواح است به مركزیت حق و عدل و ایجاد آمادگى در جان‏ ها و همّت ‏ها، براى دفاع از حق و عدل.
414) مجلّه «الغَرىّ»، چاپ نجف، شماره ماه ربیع الأوّل، 1381 ق.
415) از جمله چیزهایى كه در این انقلاب امید مى ‏رفت این بود كه درباره سامان دادن آگاهانه به مجالس عزادارى و هیئت‏ هاى مذهبى، اقدام‏ هایى سالم و سازنده و قاطع انجام یابد:
       - درباره روضه ‏خوانان و ذاكران و مدّاحان، و شرایط ضرورى براى آنان، از چندین نظر (و تصفیه در مواردى كه لازم باشد).
       - درباره مدیران این مجالس و رؤساى هیئت‏ هاى مذهبى، و شرایط ضرورى براى آنان (و تصفیه در مواردى كه لازم باشد)، و جلوگیرى از سوء استفاده اغنیا و متكاثران از این مراسم.
       - درباره چگونگى برگزارى مراسم، به صورتى كه كمترین صدمه و مزاحمتى براى مردم و همسایگان نداشته باشد، و مردم را از مراسم دینى زده نكند، و اوج عزاى حسینى را فرو نیفكند؛ و وضع مقرّراتى قاطع در این باره (و جلوگیرى جدّى هر جا لازم شد) ... و افسوس كه این امید نیز تحقّق نیافت.
416) و خوشبختانه امروز، پس از انتشار این همه كتاب‏ هاى مستند، درباره آن امام بزرگ، از سوى عالمان شیعه و اهل سنت (حتى از سوى استادان دانشگاه وهّابى مدینه)، روشن گشته است كه موضوع امام مهدى‏ علیه السلام یك موضوع اسلامى است، كه همه مسلمانان باید بدان معتقد و متوجّه باشند، و از معنویت آن امام بهره ‏مند گردند، و با توجّه به فلسفه مثبت «انتظار» به خودسازى فردى و اجتماعى بپردازند - چنان‏كه در پیش بدان اشاره شد، و چند كتاب پر مایه معرّفى گشت.
417) سخنان حضرت امام حسین‏ علیه السلام را، كه از كتاب تحف العقول نقل شد، دوباره بخوانید و در آنها ژرف بیندیشید؛ نیز خطبه دوم روز عاشورا را - ابصارُ العین ص 7 و 11.
418) زیارت روز اول ماه رجب.
419) پانوشت صفحه 50 ملاحظه شود، نیز احوال كسانى چون ولید بن یزید بن عبدالمَلِك و رفتارش با «قرآن كریم» كه در تاریخ ‏ها و كتاب‏ هاى معتبر آمده است، از جمله تتمّةُ المُنتهى‏.
420) این بود بخشى از مقاله «استاد شیخ محمد جواد مغنیه لبنانى ‏رحمه الله» كه ترجمه آن را مناسب و سودمند دانستم و تقدیم خوانندگان كردم. رجوع شود - براى اصل مقاله - به مجله «رسالة الإسلام»، شماره یاد شده (در صفحه 45).
421) محمّدرضا حكیمى، قیام جاودانه (چاپ اوّل: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1373)، ص 56 - 109.
 


کد مطلب: 34512

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/interview/34512/قیام-جاودانه

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir