کد مطلب : ۵۳۹۲
مرثیه حسینی در دیوان سنا-۳
اشارهای به مرثیه حسینی در اشعار استاد همائی
اشارهای به مثنوی استاد همائی در وصف امام زمان(ع)]
بخش اول: [اشارهای به مناقب امیرالمومنین(ع) در اشعار استاد همائی]
مجموعه اشعار استاد همائی با عنوان «دیوان سنا» به همت دختر دانشمند ایشان سرکار خانم ماهدخت بانو همائی، با گرداوری یادداشت های شعری استاد، منتشر شده است. جلد اول این دیوان که اولین بار درسال ۱۳۶۷ منتشر گردیده، شامل قصائد، غزلیات، ترکیبات، پندنامه ها، قطعات، مثنویات، رباعیات و ماده تاریخها است. در این دیوان، شماری از اشعار در مرثیه شهادت سیدالشهدا امام حسین بن علی علیهما سلام و شماری از یاران بزرگوار ایشان وجود دارد. برخی از این اشعار به مناسبت هائی خاص سروده شده است. عنوان و توضیحات ابتدائی این مثنوی، نگاشته استاد علامه است.
* - استاد همائی در توضیح یکی از ابیات می نویسد: «ساختمان ضریح در وقتی اتفاق افتاد که دولت عراق در درست حزب بعث افتاده و حرضت آقا سید محسن در تحت نظر قرار گرفته بود و هر روز مشاهد مشرفه از طرف شرطه های بی بند و بار بعثی تهدید می شد. گروه کثیری را به دلخواه خود کشتند و ام.ال جمعی را مصادره کردند و جمعی را از سرزمین عراق آواره و سرگردان نمودند بعد از آنکه تمام دارائی ایشان را از منقول و غیر منقول ربودند و زن و فرزندشان را اسیر نمودند!»
دیوان سنا: مجموعه اشعار استاد جلالالدین همائی، به اهتمام دکتر ماهدخت بانو همائی، تهران، هما، ۱۳۶۷، ۲۲۶ص
بخش دوم: [بخش اول: [اشارهای به مناقب امیرالمومنین(ع) در اشعار استاد همائی]
مجموعه اشعار استاد همائی با عنوان «دیوان سنا» به همت دختر دانشمند ایشان سرکار خانم ماهدخت بانو همائی، با گرداوری یادداشت های شعری استاد، منتشر شده است. جلد اول این دیوان که اولین بار درسال ۱۳۶۷ منتشر گردیده، شامل قصائد، غزلیات، ترکیبات، پندنامه ها، قطعات، مثنویات، رباعیات و ماده تاریخها است. در این دیوان، شماری از اشعار در مرثیه شهادت سیدالشهدا امام حسین بن علی علیهما سلام و شماری از یاران بزرگوار ایشان وجود دارد. برخی از این اشعار به مناسبت هائی خاص سروده شده است. عنوان و توضیحات ابتدائی این مثنوی، نگاشته استاد علامه است.
مرثیه آل عبا سلام الله علیهم اجمعین
در ماه محرم 1347 ق. سروده شده است.
در ماه محرم 1347 ق. سروده شده است.
خون خورم در غم آن طفل که جای لبنش
ریخت دست ستم حرمله خون در دهنش
کودکی کآب ز سرچشمه عصمت می خورد
گشت از سوز عطش آب سراپا بدنش
گر تن نوگل لیلی نبود لاله سرخ
از چه آغشته به خون است چنین پیرهنش
غنچه ای از چمن زاده زهرا بشکفت
که شد از زخم سنان چون گل صد برگ تنش
گلشنی ساخته در کرب و بلا گشت که بود
غنچه اش اصغر و گل قاسم و اکبر سمنش
تشنه لب کشته شد آن شاه که با خنجر و تیر
گشته ببریده و شد دوخته بر تن کفنش
آنکه باشد نظرش داروی هر درد سنا
چشم دارم که فتد گوشه ی چشمی به منش
ریخت دست ستم حرمله خون در دهنش
کودکی کآب ز سرچشمه عصمت می خورد
گشت از سوز عطش آب سراپا بدنش
گر تن نوگل لیلی نبود لاله سرخ
از چه آغشته به خون است چنین پیرهنش
غنچه ای از چمن زاده زهرا بشکفت
که شد از زخم سنان چون گل صد برگ تنش
گلشنی ساخته در کرب و بلا گشت که بود
غنچه اش اصغر و گل قاسم و اکبر سمنش
تشنه لب کشته شد آن شاه که با خنجر و تیر
گشته ببریده و شد دوخته بر تن کفنش
آنکه باشد نظرش داروی هر درد سنا
چشم دارم که فتد گوشه ی چشمی به منش
صفحه 82-83 دیوان سنا
بسمه تعالی شأنه
ترکیب بند در مرثیه عاشورا
ترکیب بند در مرثیه عاشورا
شش بند از این ترکیب بند در تیرماه ۱۳۳۶ش برابر با ذی الحجه ۱۳۷۶ق ساخته شده است. بند دوم و هشتم در سال ۱۳۴۸برابر ۱۳۸۹ق. ساخته شده است.
بند اول
با زاین چه نغمه است که دستان سرای عشق
آهنگ ساز کرده به شور و نوای عشق
آن کاروان کجاست که بانگ درای او
افکنده است غُلغُله در نینوای عشق
شور حسینی است مگر کز ره حجاز
ساز عراق کرده به برگ و نوای عشق
مانا عزیز فاطمه فرزند مصطفی است
کوچ از مدینه کرده سوی کربلای عشق
سوداگر خداست که نقد روان به کف
بگرفته درمعامله خون بهای عشق
از سر به راه دوست دویدست یار صدق
در نی نوای وصل دمیده است نای عشق
با بانگ هو هوالحق و آواز دوست دوست
خوانده به گوش عالمیان ماجرای عشق
از جان و دل نهاده قدم در ره بلا
یعنی منم شهید بیابان کربلا
بند دوم
از آسمان هلال محرم چو شد برون
رفت از دل زمین و زمان طاقت و سکون
ماه نو آمد از شفق سرخ آشکار
چون خنجر برهنه که افتد به طشت خون
با پیکر خمیده عیان گشت در سپهر
شکل هلال چون رقم حرف حا و نون
بر لوح چرخ با قلم نور این دو حرف
ما را به نام پاک حسین است رهنمون
در کربلا چو شد علم شاه دین بلند
گردید رایت ستم و کفر سرنگون
فریاد از آن ستم که به آل عبا رسید
از شامیان ناکس و از کوفیان دون
ای کوفیان چه فتنه ز نو کرده اید ساز
با آل مصطفی چه جفا کرده اید باز؟
بند سوم
آهنگ کوفه کرد ز یثرب امام دین
نور خدا و شمع هدی، ماه راستین
تا دستگاه کفر و ستم سرنگون کند
دست خدا درآمد گوئی ز آستین
خم کرد آسمان، سر تعظیم سوی خاک
چون خون پاک، شاه زمان ریخت بر زمین
زان خون فزود قدر چنان خاک پست را
کاندر بَرَش حقیر بود چرخ هفتمین
خورشید کس ندید بدانگونه پرفروغ
یاقوت کس ندید بدان منزلت ثمین
از آن شرف که خون شهیدان به خاک داد
سایند مهر و ماه بر او جبهه و وجین
شیطان نکرد سجده بر این خاک زین سبب
او را لقب ز غیب رجیم آمد و لعین
شیطان که بود روح پلید یزید شوم
بر بام ملک بر شده همچون سیاه بوم
بند چهارم
زان ماجرا که رفت به میدان کربلا
عقل است مات و واله و حیران کربلا
دریای عشق حق به تلاتم چو اوفتاد
جوشید موج خون ز بیابان کربلا
یا رب چه شد که کشتی نوح نجی فتاد
در لجّه هلاک به طوفان کربلا
از بازی سپهر سر سروران دین
افتاد همچو گوی به میدان کربلا
زان عشق و آن شهادت و آن صبر و آن یقین
عقل است محو و سر به گریبان کربلا
در منزلت فزونتر و در رتبه برتر است
از بام عرش پایه ایوان کربلا
فخر حسین و ننگ یزید است تا ابد
سر لوحه ی جریده ی دیوان کربلا
کاری که حق به درگه عدلش ظُلامه ساخت
یا للعجب یزید از او بارنامه ساخت
بند پنجم
هر تیر کز کمان کمین بلا بجست
گویی نشانه اش دل اولاد فاطمه است
باد جفا به گلشن آل عبا وزید
و اندام سرو قامت شمشاد را شکست
باغی که خُلد پیش تماشای اوست زشت
سروی که سرو در بر بالای اوست پست
برخاست ناله از دل کرّوبیان قدس
چون گرد غم به چهره آل نبی نشست
گیتی کمان بخستن پاکان حق گشاد
گردون کمر به کشتن آزادگان ببست
آن را به طعن نیزه شامی ربود سر
این را به ضرب خنجر کوفی برید دست
از منجنیق حادثه سنگی بیوفتاد
کافکند در زُجاجه انوار حق شکست
برخاست حادثه چون ز آل نبی ناله و فغان
بر شد ز خاک نامه و زد صیحه آسمان
بند ششم
در کاروان آل نبی قحط آب شد
از سوز تشنگی دل طفلان کباب شد
در چشم تشنگان حرم دشت ماریه
اندر خیال آب چو موج سراب شد
میدان جنگ و سوز عطش تاب آفتاب
یا رب که از شنیدن آن زهره آب شد
در راه حق که شاه شهیدان به پیش داشت
آن منع آب و تاب عطش فتح باب شد
گر نیک بنگریم همان آب و تاب بود
کز وی بنای دولت مروان خراب شد
از ملت نبی به نبی زادگان رسید
جوری که روح کافر از او در عذاب شد
سرپنجه عروس جفاکار روزگار
از خون پاک آل پیمبر خضاب شد
یک ذره گر ز شرم و ادب داشت آفتاب
می کرد تا به حشر نهان روی در حجاب
بند هفتم
ای شهسوار معرکه کربلا حسین
ای یکه تاز عرصه عشق و بلا حسین
ای نور آسمان و زمین آفتاب دین
ای زاده نژاده شیر خدا حسین
ای نو دمیده گلبن بستان فاطمه
ای نونهال گلشن آل عبا حسین
نوباوه رسول و جگر گوشه بتول
پرورده ی کنار شه اولیا حسین
سر حلقه شهیدان در دشت نینوا
سالار کشتگان سر از تن جدا حسین
در جلوه گاه عشق روانکاه کام سوز
آیینه ی زدوده دل حق نما حسین
کهف امان و باب حطه احسان که خلق
درمانده چون شوند بگویند یا حسین
حق را مجاهدی چو تو در روزگار نیست
در شهر بند عشق چو تو شهریار نیست
بند هشتم
گر ماجرای حادثه کربلای نبود
رسمی ز دین پاک پیمبر بجا نبود
گر نهضت حسین نمی بود از حجاز
در شام و کوفه شرع محمد بپا نبود
خونی به خاک ریخته شد در ره خدا
کاو را ز قدر غیر خدا خونبها نبود
دین خدای زنده شد از خون پاک او
این شد که خونبهاش به غیر از خدا نبود
با زاین چه نغمه است که دستان سرای عشق
آهنگ ساز کرده به شور و نوای عشق
آن کاروان کجاست که بانگ درای او
افکنده است غُلغُله در نینوای عشق
شور حسینی است مگر کز ره حجاز
ساز عراق کرده به برگ و نوای عشق
مانا عزیز فاطمه فرزند مصطفی است
کوچ از مدینه کرده سوی کربلای عشق
سوداگر خداست که نقد روان به کف
بگرفته درمعامله خون بهای عشق
از سر به راه دوست دویدست یار صدق
در نی نوای وصل دمیده است نای عشق
با بانگ هو هوالحق و آواز دوست دوست
خوانده به گوش عالمیان ماجرای عشق
از جان و دل نهاده قدم در ره بلا
یعنی منم شهید بیابان کربلا
بند دوم
از آسمان هلال محرم چو شد برون
رفت از دل زمین و زمان طاقت و سکون
ماه نو آمد از شفق سرخ آشکار
چون خنجر برهنه که افتد به طشت خون
با پیکر خمیده عیان گشت در سپهر
شکل هلال چون رقم حرف حا و نون
بر لوح چرخ با قلم نور این دو حرف
ما را به نام پاک حسین است رهنمون
در کربلا چو شد علم شاه دین بلند
گردید رایت ستم و کفر سرنگون
فریاد از آن ستم که به آل عبا رسید
از شامیان ناکس و از کوفیان دون
ای کوفیان چه فتنه ز نو کرده اید ساز
با آل مصطفی چه جفا کرده اید باز؟
بند سوم
آهنگ کوفه کرد ز یثرب امام دین
نور خدا و شمع هدی، ماه راستین
تا دستگاه کفر و ستم سرنگون کند
دست خدا درآمد گوئی ز آستین
خم کرد آسمان، سر تعظیم سوی خاک
چون خون پاک، شاه زمان ریخت بر زمین
زان خون فزود قدر چنان خاک پست را
کاندر بَرَش حقیر بود چرخ هفتمین
خورشید کس ندید بدانگونه پرفروغ
یاقوت کس ندید بدان منزلت ثمین
از آن شرف که خون شهیدان به خاک داد
سایند مهر و ماه بر او جبهه و وجین
شیطان نکرد سجده بر این خاک زین سبب
او را لقب ز غیب رجیم آمد و لعین
شیطان که بود روح پلید یزید شوم
بر بام ملک بر شده همچون سیاه بوم
بند چهارم
زان ماجرا که رفت به میدان کربلا
عقل است مات و واله و حیران کربلا
دریای عشق حق به تلاتم چو اوفتاد
جوشید موج خون ز بیابان کربلا
یا رب چه شد که کشتی نوح نجی فتاد
در لجّه هلاک به طوفان کربلا
از بازی سپهر سر سروران دین
افتاد همچو گوی به میدان کربلا
زان عشق و آن شهادت و آن صبر و آن یقین
عقل است محو و سر به گریبان کربلا
در منزلت فزونتر و در رتبه برتر است
از بام عرش پایه ایوان کربلا
فخر حسین و ننگ یزید است تا ابد
سر لوحه ی جریده ی دیوان کربلا
کاری که حق به درگه عدلش ظُلامه ساخت
یا للعجب یزید از او بارنامه ساخت
بند پنجم
هر تیر کز کمان کمین بلا بجست
گویی نشانه اش دل اولاد فاطمه است
باد جفا به گلشن آل عبا وزید
و اندام سرو قامت شمشاد را شکست
باغی که خُلد پیش تماشای اوست زشت
سروی که سرو در بر بالای اوست پست
برخاست ناله از دل کرّوبیان قدس
چون گرد غم به چهره آل نبی نشست
گیتی کمان بخستن پاکان حق گشاد
گردون کمر به کشتن آزادگان ببست
آن را به طعن نیزه شامی ربود سر
این را به ضرب خنجر کوفی برید دست
از منجنیق حادثه سنگی بیوفتاد
کافکند در زُجاجه انوار حق شکست
برخاست حادثه چون ز آل نبی ناله و فغان
بر شد ز خاک نامه و زد صیحه آسمان
بند ششم
در کاروان آل نبی قحط آب شد
از سوز تشنگی دل طفلان کباب شد
در چشم تشنگان حرم دشت ماریه
اندر خیال آب چو موج سراب شد
میدان جنگ و سوز عطش تاب آفتاب
یا رب که از شنیدن آن زهره آب شد
در راه حق که شاه شهیدان به پیش داشت
آن منع آب و تاب عطش فتح باب شد
گر نیک بنگریم همان آب و تاب بود
کز وی بنای دولت مروان خراب شد
از ملت نبی به نبی زادگان رسید
جوری که روح کافر از او در عذاب شد
سرپنجه عروس جفاکار روزگار
از خون پاک آل پیمبر خضاب شد
یک ذره گر ز شرم و ادب داشت آفتاب
می کرد تا به حشر نهان روی در حجاب
بند هفتم
ای شهسوار معرکه کربلا حسین
ای یکه تاز عرصه عشق و بلا حسین
ای نور آسمان و زمین آفتاب دین
ای زاده نژاده شیر خدا حسین
ای نو دمیده گلبن بستان فاطمه
ای نونهال گلشن آل عبا حسین
نوباوه رسول و جگر گوشه بتول
پرورده ی کنار شه اولیا حسین
سر حلقه شهیدان در دشت نینوا
سالار کشتگان سر از تن جدا حسین
در جلوه گاه عشق روانکاه کام سوز
آیینه ی زدوده دل حق نما حسین
کهف امان و باب حطه احسان که خلق
درمانده چون شوند بگویند یا حسین
حق را مجاهدی چو تو در روزگار نیست
در شهر بند عشق چو تو شهریار نیست
بند هشتم
گر ماجرای حادثه کربلای نبود
رسمی ز دین پاک پیمبر بجا نبود
گر نهضت حسین نمی بود از حجاز
در شام و کوفه شرع محمد بپا نبود
خونی به خاک ریخته شد در ره خدا
کاو را ز قدر غیر خدا خونبها نبود
دین خدای زنده شد از خون پاک او
این شد که خونبهاش به غیر از خدا نبود
صفحه ۱۲۶– ۱۲۹ دیوان سنا
مرثیه روز عاشورا
خطاب به آفتاب
خطاب به آفتاب
شهریور ماه ۱۳۳۵شمسی برابر با محرم ۱۳۷۶هجری قمری مصادف با ایام روضه خوانی و عزاداری شیعیان اصفهان
ایا ای فروزنده دل آفتاب
به جسم شهیدان سبک تر بتاب
شهیدان قربانگه راستین
فشانده به حق بر دو کون آستین
جگر گوشگان پیمبر همه
گل باغ زهرای اطهر همه
عزیزان درگاه عزت نشان
فتاده به چنگال مردم کشان
جگر گوشه های رسول خدای
زند تشنه در موج خون دست و پای
ز خون شهیدان زمین سرخ پوش
ز آه یتیمان فلک پر خروش
از این سرزمین تا به روز شمار
نروید مگر لاله داغدار
***
تنوری است از کینه افروخته
سر و دست پاکان در او سوخته
بر این شعله ور آتش خانه سوز
مزن دامن ای مهر گیتی فروز
تو افزون مکن تاب این گرمگاه
به نرمی بیفزا ز گرمی به کاه
ز تو رحمت ومهربانی سزاست
ترا مهر خوانند مهرت کجاست
نداری اگر پاس تیمارشان
مکن گرم بازار آزارشان
نبینی تن نوگلان چاک چاک
برهنه فتاده است در خون و خاک
دوم مصحف کارفرمای حق
پریشان به هر سو ورق در ورق
قلم رفته از خنجر آبدار
چه بر شیر مردان چه بر شیرخوار
برهنه تن و تشنه لب، خسته حال
جفا این همه چون کننده احتمال
تن خسته را تاب این روز نیست
مگر آفتابا ترا سوز نیست
گزندش مده زاده مصطفی است
ستم بر پیمبر ستم بر خداست
***
تو روشن کن بزم آب و گلی
زدوده روانی و روشن دلی
به خیره سران بازنه خیرگی
نزیبد ز روشن دلان تیرگی
برافتادگان سر گرانی مکن
تو روشن دلی تیره جانی مکن
تجلی گه عاشقان خداست
قدم سست کن عرصه کربلاست
***
فلک را در این قتلگه پای لنگ
قضا را در این ماجرا کار تنگ
سر بی تن و جسم بی سر شده
به دریای خون در شناور شده
اگر نوح افتد در این موج خون
شود کشتی طاقتش سرنگون
کلیم الله آید اگر با عصا
شود غرقه در نیل زین ماجرا
مسیحا ز چارم فلک بنگرد
خراشد رخ و جامه بر تن درد
ز طوفان این لجّه سهمگین
سبک بگذر ای کشتی آتشین
نترسی که آه دل دردمند
بسوزد تو را چون بر آتش سپند
ندانی که بنیاد افلاکیان
شود سست از ناله خاکیان
ندانی که از گریه چشم پاک
برد سیل بنیاد افلاک و خاک
ز طوفان آه دل سوخته
مشو ایمن ای شمع افروخته
ز آه جگر خستگان زینهار
حذر کن که بر هم زند روزگار
***
بترس از فغانی که مضطر زند
که آهی جهانی بهم بر زند
بود کز یکی آه طفل نزار
بر آید ز بنیاد هستی دمار
ملرزان دل دردمندی به کین
که لرزد از او آسمان و زمین
اگر گریه از سوز دل سر کند
به پا ناگهان شور محشر کند
سر آید درنگ زمین را زمان
به پایان رسد گردش آسمان
بپیچد به هم دفتر کائنات
کشد خط بطلان به لوح حیات
به پا گردد اندر جهان رستخیز
شود آسمان و زمین ریز ریز
نماند نشانی از این دستگاه
نه گردون بماند نه خورشید و ماه
فرو افسرد در رگ و روح دم
شود غرق گیتی به بحر عدم
نماند ز آثار صنع قویم
مگر ذات قیوم حی قدیم
نهنگ عدم گر گشاید دهان
بیو بارد آثار کون و مکان
قلم خشک گردد به سر خطّ لا
زند بانگ الا الله از خود صلا
شود محو در نیستی هر چه هست
ز یک بانگ خیزد بلی و الست
ز طومار هستی یکی یادگار
نماند بجز ذات پروردگار
به جسم شهیدان سبک تر بتاب
شهیدان قربانگه راستین
فشانده به حق بر دو کون آستین
جگر گوشگان پیمبر همه
گل باغ زهرای اطهر همه
عزیزان درگاه عزت نشان
فتاده به چنگال مردم کشان
جگر گوشه های رسول خدای
زند تشنه در موج خون دست و پای
ز خون شهیدان زمین سرخ پوش
ز آه یتیمان فلک پر خروش
از این سرزمین تا به روز شمار
نروید مگر لاله داغدار
***
تنوری است از کینه افروخته
سر و دست پاکان در او سوخته
بر این شعله ور آتش خانه سوز
مزن دامن ای مهر گیتی فروز
تو افزون مکن تاب این گرمگاه
به نرمی بیفزا ز گرمی به کاه
ز تو رحمت ومهربانی سزاست
ترا مهر خوانند مهرت کجاست
نداری اگر پاس تیمارشان
مکن گرم بازار آزارشان
نبینی تن نوگلان چاک چاک
برهنه فتاده است در خون و خاک
دوم مصحف کارفرمای حق
پریشان به هر سو ورق در ورق
قلم رفته از خنجر آبدار
چه بر شیر مردان چه بر شیرخوار
برهنه تن و تشنه لب، خسته حال
جفا این همه چون کننده احتمال
تن خسته را تاب این روز نیست
مگر آفتابا ترا سوز نیست
گزندش مده زاده مصطفی است
ستم بر پیمبر ستم بر خداست
***
تو روشن کن بزم آب و گلی
زدوده روانی و روشن دلی
به خیره سران بازنه خیرگی
نزیبد ز روشن دلان تیرگی
برافتادگان سر گرانی مکن
تو روشن دلی تیره جانی مکن
تجلی گه عاشقان خداست
قدم سست کن عرصه کربلاست
***
فلک را در این قتلگه پای لنگ
قضا را در این ماجرا کار تنگ
سر بی تن و جسم بی سر شده
به دریای خون در شناور شده
اگر نوح افتد در این موج خون
شود کشتی طاقتش سرنگون
کلیم الله آید اگر با عصا
شود غرقه در نیل زین ماجرا
مسیحا ز چارم فلک بنگرد
خراشد رخ و جامه بر تن درد
ز طوفان این لجّه سهمگین
سبک بگذر ای کشتی آتشین
نترسی که آه دل دردمند
بسوزد تو را چون بر آتش سپند
ندانی که بنیاد افلاکیان
شود سست از ناله خاکیان
ندانی که از گریه چشم پاک
برد سیل بنیاد افلاک و خاک
ز طوفان آه دل سوخته
مشو ایمن ای شمع افروخته
ز آه جگر خستگان زینهار
حذر کن که بر هم زند روزگار
***
بترس از فغانی که مضطر زند
که آهی جهانی بهم بر زند
بود کز یکی آه طفل نزار
بر آید ز بنیاد هستی دمار
ملرزان دل دردمندی به کین
که لرزد از او آسمان و زمین
اگر گریه از سوز دل سر کند
به پا ناگهان شور محشر کند
سر آید درنگ زمین را زمان
به پایان رسد گردش آسمان
بپیچد به هم دفتر کائنات
کشد خط بطلان به لوح حیات
به پا گردد اندر جهان رستخیز
شود آسمان و زمین ریز ریز
نماند نشانی از این دستگاه
نه گردون بماند نه خورشید و ماه
فرو افسرد در رگ و روح دم
شود غرق گیتی به بحر عدم
نماند ز آثار صنع قویم
مگر ذات قیوم حی قدیم
نهنگ عدم گر گشاید دهان
بیو بارد آثار کون و مکان
قلم خشک گردد به سر خطّ لا
زند بانگ الا الله از خود صلا
شود محو در نیستی هر چه هست
ز یک بانگ خیزد بلی و الست
ز طومار هستی یکی یادگار
نماند بجز ذات پروردگار
صفحه ۲۰۵- ۲۰۸ دیوان سنا
هو الحق
ماده تاریخ مرقد منور قمر بنیهاشم
«برای کتیبه میناکار طلا و نقره که حسب الامر حضرت مستطاب آیت الله العظمی زعیم الفرقه الناجیه الامامیه آقا سید محسن حکیم طباطبائی ادام الله برکات وجوده العالیه و با مباشرت و اهتمام صهر معظم ایشان جناب شریعت مآب آقا سید ابراهیم حفید مرحوم آقا سید محمدکاظم طباطبائی یزدی وفقه الله تعالی برای روضه مطهر و مرقد منور قمر بنی هاشم حضرت باب الحوائج ابوالفضل عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام به دست هنرمندان اصفهان ساخته و پرداخته و از اصفهان به کربلای معلی ارسال شده به تاریخ سنه ۱۳۴۳هجری شمسی و ۱۳۸۴هجری قمری برای کتیبه بیست و یک بیت انتخاب شد.»ماده تاریخ مرقد منور قمر بنیهاشم
یا رب این بارگه کیست بدین جاه عظیم
کآسمان خم شده پیش در او در تعظیم
نفحه ساحت قدسش دم جانبخش مسیح
پنجه گنبد بامش ید بیضای کلیم
بقعه ماه بنی هاشم عباس علی است
که بود خاک رهش پادشهان را دیهیم
ساقی تسنه لبان باب حوایج که بود
روضه مشهد او غیرت جنّات نعیم
در سقایت بود آن چشمه رحمت که ز فیض
رشحه اوست یکی زمزم و دیگر تسنیم
گر فشاند ز کرم جرعه آبی بر خاک
سر برآرد ز لحد رقص کنان عظم رمیم
ساحت روضه او کعبه ارباب نیاز
پایه بقعه او پایگه رکن حطیم
در حریم حرم آنمش از سعی و صفاست
آن مقامی که بر او رشک برد ابراهیم
دست افشان ز سر عشق گذشت از سر و دست
هر دو را کرد به میدان شهادت تسلیم
هست مغبوط شهیدان و نباشد او را
پیش درگاه خدا روز جزا وحشت و بیم
به سللم در او هر که شد از راه خلوص
بشنود قول سلام از قِبَل ربّ رحیم
وآنکه چون دال نشد بردر او پشت دو تا
پیچ در پیچ چو یا باشد و دلتنگ چو میم
باری این روضه بود مرقد عباس شهید
که ز چونان خلفی مادر دهر است عقیم
و این ضریحی که بر او نو شده بینی باشد
هدیه اهل صفاهان حسب الامر حکیم
آیه الله زمان سید محسن که بود
آل یاسین سند عترت و قرآن کریم
زیور ملک عرب، فخر عجم، صدر انام
شیعیان را به جهان سید و سالار و زعیم
وی بفرمود که شایسته این مشهد پاک
تازه سازند ضریحی که بود از زر و سیم
صهر فرخنده وی سید همنام خلیل
یافت از سعی در این مرحله توفیق عظیم
دست اهل کرم و پنجه ارباب هنر
هر دو گشتند دراین کار به هم یار صمیم ....
وز صفاهان به عراق عرب این طرفه
ضریح رفت و بر مرقد عباس علی شد تقدیم
بهر تاریخ همائی سنا گفت «ببین
کآیت صنع پدیدار شد از حکم حکیم»
کآسمان خم شده پیش در او در تعظیم
نفحه ساحت قدسش دم جانبخش مسیح
پنجه گنبد بامش ید بیضای کلیم
بقعه ماه بنی هاشم عباس علی است
که بود خاک رهش پادشهان را دیهیم
ساقی تسنه لبان باب حوایج که بود
روضه مشهد او غیرت جنّات نعیم
در سقایت بود آن چشمه رحمت که ز فیض
رشحه اوست یکی زمزم و دیگر تسنیم
گر فشاند ز کرم جرعه آبی بر خاک
سر برآرد ز لحد رقص کنان عظم رمیم
ساحت روضه او کعبه ارباب نیاز
پایه بقعه او پایگه رکن حطیم
در حریم حرم آنمش از سعی و صفاست
آن مقامی که بر او رشک برد ابراهیم
دست افشان ز سر عشق گذشت از سر و دست
هر دو را کرد به میدان شهادت تسلیم
هست مغبوط شهیدان و نباشد او را
پیش درگاه خدا روز جزا وحشت و بیم
به سللم در او هر که شد از راه خلوص
بشنود قول سلام از قِبَل ربّ رحیم
وآنکه چون دال نشد بردر او پشت دو تا
پیچ در پیچ چو یا باشد و دلتنگ چو میم
باری این روضه بود مرقد عباس شهید
که ز چونان خلفی مادر دهر است عقیم
و این ضریحی که بر او نو شده بینی باشد
هدیه اهل صفاهان حسب الامر حکیم
آیه الله زمان سید محسن که بود
آل یاسین سند عترت و قرآن کریم
زیور ملک عرب، فخر عجم، صدر انام
شیعیان را به جهان سید و سالار و زعیم
وی بفرمود که شایسته این مشهد پاک
تازه سازند ضریحی که بود از زر و سیم
صهر فرخنده وی سید همنام خلیل
یافت از سعی در این مرحله توفیق عظیم
دست اهل کرم و پنجه ارباب هنر
هر دو گشتند دراین کار به هم یار صمیم ....
وز صفاهان به عراق عرب این طرفه
ضریح رفت و بر مرقد عباس علی شد تقدیم
بهر تاریخ همائی سنا گفت «ببین
کآیت صنع پدیدار شد از حکم حکیم»
این ماده برابر با ۱۳۸۴سال ساخت این ضریح به هجری قمری است.
صفحه ۴۶- ۴۷ دیوان سنا
صفحه ۴۶- ۴۷ دیوان سنا
بسمه تعالی شأنه
کتیبه ضریح مرقد مطهر مسلم بن عقیل
«کتیبه ضریح مرقد مطهر حضرت مسلم بن عقیل سلام الله علیه که به دستور جناب مستطاب آیه الله العظمی آقای سید محسن حکیم طباطبائی مدالله ظلال افاضاته العالیه در اصفهان ساخته شد به سال ۱۳۸۹ هجری قمری زیر دست استاد زرگر هنرور آقای حسین پرورش اصفهانی و به مباشرت حاج سید ابراهیم طباطبائی داماد آیت الله. توضیحا در کتیبه گنجایش نداشت ، ۱۴بیت از آن به اندک تصرفی توسط استاد برای ضریح مطهر انتخاب شد»کتیبه ضریح مرقد مطهر مسلم بن عقیل
اگر جمال عمل خواهی و مقام جمال
بیا به روضه درگاه مسلم بن عقیل
سفیر مذهب حق پیشتاز جانبازان
که در طریق رضای خدای گشت قتیل
هماره در حرم قدس او فرشته ز عرش
پیام آور تسبیح باشد و تهلیل
ز چاکران ره او یکی بود میکال
ز خادمان در او یکی بود جبریل
ز وصف مرتبتش دست لفظ کوتاه است
و گر به مدحش گوئی هزار بحر طویل
به هر سلام که گویند زائران درش
رسد پاسخ حقشان هزار اجر جزیل
به دعوتی که ز اهل عراق آمده بود
امام کردش زی کوفه از مدینه گسیل
که تا تمام شود حجت خدای به خلق
به گمرهان طریقش رسول کرد و دلیل
شهید گشت در این راه و فخر داشت که کرد
درود حق و رضای امام را تحصیل
ورا به عزّ شهادت مقام و منزلتی است
که نفس عاقله از درک کنه اوست علیل
گمان مبر که رسی با عصای کور آنجا
که پای واهمه لنگ است و چشم عقل کلیل
حقیقتی که شه کربلاست مجمل او
ز مسلم است و شهیدان دیگرش تفضیل
تبارک الله از این بارگه که بر در او
به حاجتند شهان چون گدای ابن سبیل
در این رواق مطهر سزد که افروزند
ز مهر و ماه چراغ، از ستارگان قندیل
مسافران که بیابند فیض از این درگاه
بَدَل به قصد اقامت کنند عزم رحیل
بسای جبهه بر این در که خسروان جهان
کنند فخر ز خاکش به سجده و تقبیل
بسای جبهه بر این در که از غبار رهش
به حجله گاه جنان حور عین کند تکحیل
در این مقام کریم از خدای حاجت خواه
که حق مهمّ تو را می شود کفیل و وکیل
کسی که قصد خرابی این مشاهد کرد
همان ببیند کز کعبه دید صاحب فیل *
ز مکر دشمن اندیشه ای نباید داشت
که کید خصمان دارد خدای در تضلیل
کسی که تفرقه انداخت در میان مسلمانان
جزای خویش ببیناد روز ویل و عویل
ز جاه مسلم این بقعه فرّ و جاه گرفت
چنانکه کعبه شرف یافت از مقام خلیل
فزود رونق این روضه از ضریح که ساخت
امام و سید ما محسن حکیم جلیل.......
سنا سرود مر این چامه را و از حق است
امید خیر کثیرش بدین متاع قلیل
بیا به روضه درگاه مسلم بن عقیل
سفیر مذهب حق پیشتاز جانبازان
که در طریق رضای خدای گشت قتیل
هماره در حرم قدس او فرشته ز عرش
پیام آور تسبیح باشد و تهلیل
ز چاکران ره او یکی بود میکال
ز خادمان در او یکی بود جبریل
ز وصف مرتبتش دست لفظ کوتاه است
و گر به مدحش گوئی هزار بحر طویل
به هر سلام که گویند زائران درش
رسد پاسخ حقشان هزار اجر جزیل
به دعوتی که ز اهل عراق آمده بود
امام کردش زی کوفه از مدینه گسیل
که تا تمام شود حجت خدای به خلق
به گمرهان طریقش رسول کرد و دلیل
شهید گشت در این راه و فخر داشت که کرد
درود حق و رضای امام را تحصیل
ورا به عزّ شهادت مقام و منزلتی است
که نفس عاقله از درک کنه اوست علیل
گمان مبر که رسی با عصای کور آنجا
که پای واهمه لنگ است و چشم عقل کلیل
حقیقتی که شه کربلاست مجمل او
ز مسلم است و شهیدان دیگرش تفضیل
تبارک الله از این بارگه که بر در او
به حاجتند شهان چون گدای ابن سبیل
در این رواق مطهر سزد که افروزند
ز مهر و ماه چراغ، از ستارگان قندیل
مسافران که بیابند فیض از این درگاه
بَدَل به قصد اقامت کنند عزم رحیل
بسای جبهه بر این در که خسروان جهان
کنند فخر ز خاکش به سجده و تقبیل
بسای جبهه بر این در که از غبار رهش
به حجله گاه جنان حور عین کند تکحیل
در این مقام کریم از خدای حاجت خواه
که حق مهمّ تو را می شود کفیل و وکیل
کسی که قصد خرابی این مشاهد کرد
همان ببیند کز کعبه دید صاحب فیل *
ز مکر دشمن اندیشه ای نباید داشت
که کید خصمان دارد خدای در تضلیل
کسی که تفرقه انداخت در میان مسلمانان
جزای خویش ببیناد روز ویل و عویل
ز جاه مسلم این بقعه فرّ و جاه گرفت
چنانکه کعبه شرف یافت از مقام خلیل
فزود رونق این روضه از ضریح که ساخت
امام و سید ما محسن حکیم جلیل.......
سنا سرود مر این چامه را و از حق است
امید خیر کثیرش بدین متاع قلیل
ص ۳۷ – ۳۸ دیوان سنا
* - استاد همائی در توضیح یکی از ابیات می نویسد: «ساختمان ضریح در وقتی اتفاق افتاد که دولت عراق در درست حزب بعث افتاده و حرضت آقا سید محسن در تحت نظر قرار گرفته بود و هر روز مشاهد مشرفه از طرف شرطه های بی بند و بار بعثی تهدید می شد. گروه کثیری را به دلخواه خود کشتند و ام.ال جمعی را مصادره کردند و جمعی را از سرزمین عراق آواره و سرگردان نمودند بعد از آنکه تمام دارائی ایشان را از منقول و غیر منقول ربودند و زن و فرزندشان را اسیر نمودند!»
دیوان سنا: مجموعه اشعار استاد جلالالدین همائی، به اهتمام دکتر ماهدخت بانو همائی، تهران، هما، ۱۳۶۷، ۲۲۶ص