آیا سینما می‌تواند مظهر تجليات ديني شود؟

نویسنده: حسین معززی‌نیا

13 اسفند 1387 ساعت 9:05

کمتر پیش می‌آيد که صرف روایت کردن یک داستان مذهبی، باعث شود یک فیلمساز در زمرۀ سینماگرانی درآید که دغدغۀ دینی دارند.


پرداختن به تعابيري از قبيل «سينماي ديني» و «سينماي معنوي» و ساختن تركيباتي مثل «سينماي معناگرا» و «سينما در جست‌و‌جوي حقيقت» در نزد ما دلايل و سوابقي دارد به كلي متفاوت با جريان عمومي سينما در جهان.
ابتدا بايد بدانيم تلقي ما از اين تعابير چيست و تا چه اندازه ممكن است بتوان بين دغدغه‌هاي خاص ما با مباحث طرح‌شده در تاريخ نظريه‌پردازي سينما به نقطه‌ اشتراكي دست يافت.

روشن است كه خاستگاه سينما در جهان يك خاستگاه ديني نيست و از هر جنبه كه بنگريم جست‌ و جوي‌مان براي يافتن يك منشأ ديني براي اين پديده‌ي قرن بيستم حاصلي در بر نخواهد داشت.

از منظر تاريخي، پيدايش و رشد سينما ادامه‌ سيري است كه با ظهور وسايل تكنولوژيك در دوران پس از رنسانس آغاز شد؛ سینما داستان پر فراز و نشيبي را طي مي‌كند و به تدريج در كمال ناباوري ناظران اوليه، از قالب يك اختراع شگفت‌انگيز علمي در مي‌آيد و تبديل به يكي از درآمدزاترين صنايع قرن جديد مي‌شود.

اما نكته‌ اصلي بحث ما اين است كه سينما به هر شكل تعريف شود، بي‌شك از مهم‌ترين و پيچيده‌ترين دستاوردهاي مدرنيته است و گمان مي‌كنم روشن است كه تفكر مدرن، باز به هر شكل كه تعريف شود، بي‌شك تفكري سكولار و غير ديني است.

يكي از سوءتفاهم‌هاي رايج در هنگام طرح اين نوع مباحث‌ (به‌خصوص در ميان مخاطباني كه التزام ديني دارند) اين است كه تصور مي‌شود اشاره به غير ديني بودن دنياي مدرن به اين معناست كه عالم جديد همه‌ي تلاشش را در جهت مخالفت با دين و براندازي آن به كار برده است.

و آن وقت گروهي اظهار تعجب مي‌كنند كه پس چه‌طور خودشان هنوز مؤمن باقي مانده‌اند و اگر دنياي جديد دين‌ستيز است چرا به غارت ايمان آنها نپرداخته، و گروهي ديگر هم به اين باور مي‌رسند كه در بهره‌گيري عملي از اين سخنان بايد به مقابله با دنياي جديد و تلاش براي نابود كردنش برخيزند، چرا كه ما دينداريم و دنياي جديد، دين‌ستيز و بنابراين بايد به جنگ با اين دشمن پرداخت.

مشكل از آن جا شروع مي‌شود كه عموماً به اين نكته توجه نمي‌كنند كه «غير ديني» بودن يك تفكر و تمدن لزوماً به معناي «ضد ديني» بودنش نيست. عالم امروز با قصد نابود كردن دين شكل نگرفته است.

عالم امروز غير ديني است به اين معنا كه با تعهد به دين و با التزام به اين كه دين، دائرمدار امور عالم باشد شكل نگرفته است، بلكه دين را به عنوان امري موجود به رسميت شناخته و در كنار ديگر پديده‌ها قرار مي‌دهد.

اين نگاه در همه‌ي آن چه كه در قرون اخير از ناحيه‌ي تفكر مدرن صادر شده و موجوديت پيدا كرده جاري است و مقوله‌اي مثل سينما هم در اين ميان استثنا به حساب نمي‌آيد و از هر وجه كه بررسي‌اش كنيم به زمينه‌هاي ديني برنمي‌خوريم.

با عنايت به مقدمات ذكر شده است كه وقتي سعي مي‌كنيم عقايد مطرح‌ شده درباره‌ي تعابيري از قبيل سينماي ديني را دسته‌بندي كنيم، به نوشته‌هايي بر مي‌خوريم كه در توصيف آثار و احوال سينماگراني نوشته شده‌اند كه موضوع آثارشان دين بوده است و كمتر به مكتوباتي بر مي‌خوريم كه دغدغه‌ي بررسي نسبت سينما و دين در معناي عمومي‌اش را داشته باشند.

به همين دليل كمتر پيش مي‌آيد كه صرف روايت كردن يك داستان مذهبي، باعث شود كه يك فيلمساز در زمره‌ي سينماگراني درآيد كه دغدغه‌ي ديني دارند و بعيد است كه مثلاً سيسيل ب. دميل را به دليل ساختن فيلم ده فرمان يك سينماگر ديني به حساب آورند يا هنري كينگ را به خاطر فيلم آهنگ برنادت و يا هنري كاستر را به خاطر فيلم خرقه.

اين نوع فيلم‌ها در رده‌ فيلم‌هاي متعلق به ژانر تاريخي-مذهبي قرار مي‌گيرند و سازندگان‌شان ممكن است قبل از اين فيلم يك وسترن ساخته باشند و پس از اين هم يك كمدي.

اما در آن سو مشاهده مي‌كنيد كه سينماگري همچون اينگمار برگمان را كه تقريباً هيچ‌گاه فيلمي درباره‌ي عناصر و نشانه‌هاي مشخص ديني نساخته، يك فيلمساز ديني به حساب مي‌آورند به اين دليل كه در عمده‌ آثارش در پي جست و جوي نسبت ميان انسان و منبع آفرينش است و شخصيت‌هايش معمولاً در سرگرداني بين كفر و ايمان به سر مي‌برند.

و يا فيلمسازي مثل كارل تئودور دراير و حتي فيلمسازي مثل لوييس بونوئل را كه با پيروي از مرام سوررئاليست‌ها عموماً از جنبه‌ي سلبي به موضوع مذهب پرداخته و بسياري از آثارش به ترويج الحاد مي‌پردازد.

در اين نوع نگاه، با پيروي از همان قاعده‌ هنر مدرن كه پيش از اين ذكر شد، فيلمسازي كه دين و موضوعات حول و حوش آن را «سوژه» خود كرده و تلاش كند كلنجارهاي ذهني‌اش با موضوع را از طريق آفريدن شخصيت‌هاي مختلف داستان و نوشتن گفت‌وگو‌هايي براي آنها تجسم بخشد، يك فيلمساز ديني به حساب مي‌آيد؛

چه مجموعه آثارش در جهت ترويج دين شكل گرفته باشد و چه در نفي دين و چه در فيلم‌هايش با شخصيت‌ها و تعاليم يك دين مشخص سر و كار داشته باشد و چه نداشته باشد و فيلمسازاني را كه صرفاً به روايت «ابژكتيو» يك داستان مذهبي پرداخته‌اند در زمره‌ي سينماگران ديني محسوب نمي‌كنند.

و اما درباره‌ي خودمان؛ شرايط ورود سينما به كشور ما و توسعه آن تفاوت مهمي با همان تلقي رايج از كاركرد سينما در مغرب‌ زمين نداشته و تا پيش از وقوع انقلاب اسلامي، دست اندركاران سينماي ايران نيز در پي تحقق همان غايتي بودند كه در سينماي دنيا مرسوم بود.

حداكثر اين كه سينماي ما به دليل مواجهه‌اش با مخاطب ايراني، خصوصياتي بومي يافته بود كه وجه تمايز آن با سينماي ديگر كشورها به حساب مي‌آمد.

آن چه پس از انقلاب رخ داد اين بود كه در شرايطي كه هنوز در مشروع بودن يا نبودن وجود خود سينما و ادامه‌ فعاليت سينماگران ترديد وجود داشت، نظريه‌هاي رايج اولين سال‌هاي پس از انقلاب، ظاهراً تكليف سينما را نيز مشخص كرد: سينما يا بايد «اسلامي» شود و يا اصلاً نبايد باشد.

اين نظريه‌اي بود كه در آن ايام درباره‌ اغلب دستاوردهاي تمدن جديد اظهار مي‌شد و كمتر كسي هم در درست بودنش ترديد مي‌كرد، چرا كه اين مباحث در حكومت تازه تأسيسي مطرح مي‌شد كه نامش با قيد اسلامي همراه شده بود؛جمهوري اسلامي.

و به نظر مي‌رسيد همان‌طور كه در تركيب «جمهوري اسلامي» شيوه‌ي مدرن اداره‌ي حكومت در دنياي امروز با قيد «اسلامي» همراه شده، ديگر دستاوردهاي تمدن مدرن نيز با ضميمه شدن كلمه‌ اسلامي به دنبال‌شان قابل استفاده خواهد شد و لازم نيست به كلي كنار گذاشته شوند.

و با همين تصور بود كه در آن سال‌ها تعابير فراواني بر همين وزن ساخته شد؛ از اقتصاد اسلامي و فرهنگ اسلامي و بانك‌داري اسلامي و دانشگاه اسلامي گرفته تا هنر اسلامي و سينماي اسلامي.

نمي‌دانم كساني كه در آن سال‌ها چنين تركيباتي را ‌ساختند و به كار ‌بردند تا چه اندازه به ماهيت فلسفي عمل خويش آگاه بودند و آيا مي‌دانستند كه اين عمل‌شان در واقع نوعي مقابله با دستاوردهاي تمدن غير ديني مسلط بر جهان است يا نه، اما هر چه بود، ادامه‌ي اين روند به وضوح نشان مي‌داد تفكري در ايران پس از انقلاب رواج يافته كه مفروضات اوليه‌ دنياي مدرن را به رسميت نمي‌شناسد و تأكيد دارد كه هيچ يك از دستاوردهاي دنياي جديد را پيشاپيش نمي‌پذيرد مگر آن كه با دين سازگاري داشته باشند.

افزوده شدن‌هاي پي در پي قيد «اسلامي» به كلماتي مثل اقتصاد و آموزش و علم و هنر، تأكيدي به حساب مي‌آمد بر پاگرفتن حكومتي كه مي‌خواهد در دل دنياي مدرن، بار ديگر به تفكر سنتي رجوع كند و نسبت همه چيز را ابتدا با دين روشن كند و در همه‌ امور، از سياست حكومتي تا برنامه‌ريزي براي اوقات فراغت مردم، دين را دائر مدار قرار دهد.

از اين جا بود كه به تدريج نوشته‌هايي در تشريح «هنر اسلامي» و «هنر ديني» منتشر شد و علاوه بر تلاش‌هاي نظريه‌پردازان، در حوزه‌ي عمل نيز مسئوليني بر سر كار آمدند كه وظيفه داشتند تلفيق هنر مدرن با تفكر اسلامي، يا به عبارت ديگر به خدمت درآوردن ابزارهاي هنر مدرن در جهت بيان مفاهيم اسلامي را به منصه‌ي ظهور برسانند و تجسم ببخشند.

پديدار شدن جرياني موسوم به «سينماي عرفاني» در اولين دهه‌ي شكل‌گيري سينماي نوين ايران، نتيجه‌ي مستقيم همين تلقي بود.

متصديان امر به اين نتيجه رسيده بودند كه جنبه‌ شرعي دين، شايد نشانه‌هاي مفهومي يا بصري چنداني براي عرضه در رسانه سينما نداشته باشد و در سينماي جهان هم نمونه‌ مشابهي براي تأثيرپذيري نيافته بودند، بنابراين با سرمشق قرار دادن فيلم‌هاي دشوار و نمادين سينماگران شوروي سابق هم‌چون آندري تاركوفسكي و سرگئي پاراجانف كه به واسطه‌ سانسور شديد دولت‌هاي كمونيستي به زباني مبهم و رمزآلود خو گرفته بودند، و تجويز استفاده از مفاهيم عرفاني، نوعي از سينما را رواج دادند كه ظاهراً تنها گزينه‌ي ممكن براي دور شدن از جريان فيلم‌فارسي و دستيابي به سينمايي متناسب با انقلاب اسلامي به نظر مي‌رسيد.

ادامه يافتن تلقي عجين كردن سينما با دين در نحوه‌ي مديريت و نظريه‌پردازي سينماي پس از انقلاب است كه حالا در اين سال‌ها خودش را در قالب تعابير جديدي همچون «سينماي معناگرا» و «سينماي در جست‌و‌جوي حقيقت» نشان مي‌دهد.

در طول نزديك به سه دهه‌اي كه از عمر سينماي جديد ايران گذشته، مديران مختلفي با سلايق متنوع بر سر كار آمده‌اند، اما وجه مشترك همه‌شان ابداع تعابيري بوده كه عليرغم تفاوت ظاهري‌شان با هم، كماكان ترويج‌كننده‌ي همان هدف اوليه‌اند: به خدمت درآوردن سينما براي بيان حقايق ديني.

روشن است كه اين نحو از تقرب ما به سينما كاملاً منحصر به فرد است؛ ما از ابتداي انقلاب موجوديت سينما را در گرو اين دانسته‌ايم كه بتواند روزي به تمامي در خدمت دين درآيد، در حالي كه در سينماي جهان اساساً نسبت مستقيمي بين ماهيت سينما و دين وجود نداشته و ندارد؛ جايگاه دين همواره به عنوان يكي از موضوعاتي كه مي‌توانسته دستمايه‌ي كار يك سينماگر قرار گيرد در نظر گرفته شده و نه بيشتر.

در اين مقايسه است كه مشخص مي‌شود حتي تركيب «سينماي ديني» در نوشته‌ها و اقوال صاحب‌نظران غربي ارتباطي با كاربرد اين تعبير در نزد ما ندارد.

شاید دليل اين نوع مواجهه‌ ما با سينما و تلاش براي محقق كردن تعابيري از قبيل «سينماي ديني» به سابقه‌ي ديگري نيز رجوع دارد: ما با مراجعه به حافظه‌ي تاريخي‌مان، نمونه‌هايي از هنرهاي سنتي و بومي نظیر خوشنويسي، سفالگري، نگارگري، تذهيب و معماري را به ياد مي‌آوريم كه به سادگي در خدمت بيان مفاهيم مورد علاقه‌مان در مي‌آمدند.

اين تصور چندان هم نادرست نيست و شايد بشود گفت نسبت هنرهاي سنتي با موضوع‌شان، در خيلي از موارد نسبت ظرف و مظروف است و آن هنرها مي‌توانند در خدمت بيان هر مضموني درآيند.

با رجوع به اين سابقه است كه تصور مي‌كنيم هنرهاي دوران جديد هم مي‌توانند چنين نسبتي با مضمون مورد نظر ما برقرار كنند و اغلب مي‌گوييم كه اگر كسي فوت و فن اين هنرها را بياموزد، مي‌تواند مضمون ديني را از طريق اين «ابزار»ها منتقل كند.

و كمتر پيش آمده كه از خودمان بپرسيم اگر چنين نسبتي بين فرم و محتواي هنري هم‌چون سينما برقرار است، پس چرا ما هنوز هم پس از نزديك به سي سال از گذشت انقلاب اسلامي موفق نشده‌ايم سينماگراني تربيت كنيم و فيلم‌هايي توليد كنيم كه حداقل در نيمي از توليدات سالانه‌مان، مصداق سينماي ديني به حساب بيايند.

واقع آن است كه سينما يك ابزار بياني رام و مطيع نيست كه در صورت تسلط بر قواعد بياني‌اش، موفق شويم هر مفهومي را به واسطه‌ي آن منتقل كنيم.

سينما پديده‌ي پيچيده‌اي است با وجوهي متفاوت و گاه متناقض كه تلاش براي تغيير اين قابليت‌ها و استفاده از سينما براي برآورده كردن مقاصدي بسيار متفاوت با آن چه در تمام دوران‌ها مشاهده شده، دشواري‌هايي دارد كه ابتدا بايد در نظر گرفته شود.

ما بايد در وهله‌ي اول دريابيم كه با پديده‌اي غير ديني مواجه‌ايم كه در طول تاريخ موجوديتش، بيش از هر چيز وظيفه‌ي سرگرم كردن مردم را بر عهده داشته و ساعات تفريح و استراحت آنها را به خود اختصاص داده، نه لحظاتي را كه آمادگي براي تذكر و تنبه داشته‌اند.

با پديده‌اي تا اين حد پيچيده و چند لايه نمي‌توان به همان سادگي مواجه شد كه منطق هنرهاي سنتي‌مان ايجاب مي‌كند. قدر مسلم اين است كه مي‌توان از سينما براي طرح مؤثر مضامين ديني بهره برد. اين امري ناممكن نيست، اما براي هموار شدن اين مسير شايد بايد تلاش متفاوتي را براي درك ماهيت سينما و قابليت‌هاي بياني‌اش آغاز كرد.


کد مطلب: 5452

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/interview/5452/آیا-سینما-می-تواند-مظهر-تجليات-ديني-شود

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir