کرگدنهای فرهنگی
9 مهر 1388 ساعت 10:38
نشریه خیمه؛ اندیشه: آب واريخته از کوزه به ظرف آمده است
و روايتگر ما باز به حرف آمده است۱
از افاضات حضرت آقاي همهداني:
اي آقا! الآن هم وقت اين حرفهاست؟ حالا همه چيز درست شده، الا اينکه ...، آخر هر سخن وقتي و هر نکته مکاني دارد.
يا مثلاً:
خب گيرم که آقاي فلاني هم بگويد ماست سفيد است. شما بايد همينطور بدون مطالعه بپذيريد. آقاجان من! يک اصولي هست. آخر حساب و کتابي دارد. همينطور که نميشود هر حرفي را گفت. هر مطلبي را نوشت. هر چيزي را منتشر کرد. البته اين آقا عزيزند. به قول شما مورد تأييد هم هستند، دغدغه هم دارند؛ اما ...
يادش به خير استادم ميگفت: «فلاني وارد اين وادي نشو، سرخورده ميشوي. (استادم، نيت خير داشت.) اين فضا، پوست کلفت ميخواهد. فحشخور ملس ميطلبد و ... .
البته ما بنايمان بر اين است که کم نياوريم. گوشمان هم از اين حرفها پر است. با هرکس هم، همنفس ميشويم، ابتدا طي ميکنيم؛ اگر پوست شما هم کأنه کرگدن است، بسمالله.
باور کنيد اغراق نميکنم، نشستن با آقايان همهداني که تصور ميکنند، سينههايشان انباشته از علومي است که همينطور دارد حيف ميشود و هيچکس نيست که قدرشان را بداند و دم به دقيقه نسخة جديد براي بندگان خدايي که روحية پژوهشي ندارند و بهانه ميآورند که وقت لازم را برای مطالعه نداريم، ميپيچند، کار آساني نيست. کاري که کمينه شرط انجام فعاليتهاي فرهنگي است. يکي نيست به اين از خود بيخبرها بگويد، حضرت استاد! مگر خود حضرت عاليتان نبوديد که گفتيد: «جوان بوديم، خام بوديم، احساساتي بوديم، فلان حرف را زديم، حالا فهميديم که ... » يا در بهترين حالت «اقتضاء آن زمان، آن بود ... »
مگر خود خيلي محترمتان نبوديد که گفتيد، حالا دغدغههايمان چنين است و چنان مباد.
آقاي محترم! از کجا معلوم دغدغههاي امروزتان هم، نپختگيهايي باشد که فردا به آن اعتراف خواهيد کرد؟ منِ نوعي با چه ضمانتي بايد بنشينم پاي اين همه هيچ! و ننشينم پاي آن همه هيچ از نظر شما. «من يکي را ميشناسم که صبحها ليبرال است، ظهرها چپ ميزند و غروب که از کوچة تاريک ميگذرد، زيرلب ميگويد: «بسمالله»»۲
اوضاع در اين طرف سليقهها –شک دارم که بگويم، عقيدهها- هم، کمتر از آن طرف، بلبشو نيست؛ برخي «عابد و زاهد و شبخيز و مسلمانايند/شير بييال و دم و اشکم مولانايند.»۳
ادا و اطوارشان، چندشآور است. هنرپيشهاند.(من با کساني که حرفهشان هنرپيشگي است، مشکلي ندارم. برخي از آنها را دوست دارم.) منظورم اين است که ادا درميآورند. نميدانم کدام از خدا بيخبري به برخي از اين مثلاً استادان سادهفکر، گفته است، اگر وقت نداشته باشي، اگر قرارهايت پيدرپي کنسل شوند، اگر چند ساعت ديرتر سرقرار حاضر شوي، يعني دمت گرم؛ يعني «تويي که بر سر خوبان کشوري چون تاج»۴
اين روحية همهچيز داني و همهکس، نادانانگاري آنها هم به جاي خود. برخي از اين فضلا آنقدر منزوي و به دور از حقايق اجتماعي روز، به سر ميبرند که گويي لحظهبهلحظة عمر پربرکتشان، با نوستالژي عهد دقيانوس سپري ميشود. آنچنان در کهف بيخياليشان آراماند که گويي سرعت تحولات را درک نميکنند. عصر اطلاعات را نميفهمند و هنوز با روش و منش سالهاي سپري شده، با مسئلهها و معضلات برخورد ميکنند. روش و منشي که در کارآمد بودن آنها در همان سالها هم ترديد است. اين جماعت آسمان و ريسمان را طوري به هم ميبافند که هيچ چيز از جايش تکان نخورد. براي پافشاري بر ندانستن چنان فلسفه ميبافند که گويي همه چيز همان طور است که بايد باشد.
البته «از هيچ آفريده ندارم شکايتي/بر من هر آنچه ميرسد از «خويش» ميرسد»۵
درد ما چيز ديگري است. منظورم هم، «خويش» و قوممان است. همين دوستان و همکاران فرهنگي که با علم به همة اين مشکلات به جاي اينکه با طمأنينه و سعة صدر عصاي دستمان باشند و يا اينکه بپذيرند عصاي دستشان بشويم تا انشاءالله برسيم به آنجا که بايد، چنان ميکنند که مباد.
مخلص کلام، آدمهاي اين دوره و زمانه ۲ دستهاند: گروهي ايمان دارند که بين آنچه هستيم با آنچه بايد باشيم فاصلهاي است که بايد پر شود، با گفتوگو، با جد و جهد، با انديشيدن و با انجام دادن و گروهي هم حضرات آقايان همهداني با آن همه ادا و اطوار. البته من و شما که نه، من و شما خوبيم.
پينوشت:
۱- محمدکاظم کاظمي
۲- سيدعلي صالحي
۳- محمدکاظم کاظمي
۴- حافظ
۵- سيدکريم اميري فيروزکوهي
کد مطلب: 8917
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/interview/8917/کرگدن-های-فرهنگی