مینیاتور الهی
شعر عاشورایی از منظری دیگر
1 دی 1388 ساعت 0:19
رضا اسماعیل:
۱
راستی آیا
کودکان کربلا، تکلیفشان تنها
دائماً تکرار مشق آب! آب!
مشق «بابا آب» بود؟!
(قیصر امینپور، دستور زبان عشق، ص ۲۱)
شاعر در این شعر، هوشمندانه بر پوسته عادتهای دینی ما تلنگر «تفکر» میزند و وجدان متشرع «عادتزده» ما را با طرح یک سؤال تاریخی به چالش میکشد و ما بیدرنگ از خود میپرسیم: «آیا بهراستی قیام حضرت سیدالشهدا (ع) و یارانش در کربلا برای «آب» بود؟!»
همه ما خوب میدانیم که امام حسین (ع) هرگز درد «آب» نداشت؛ پس چرا مرکز ثقل بیشتر مرثیهها و نوحههای عاشورایی، حکایت آتشین و جانگداز لبهای عطشان امام حسین (ع)، تشنگی علیاصغر (ع)، سقابودن ابوالفضل (ع) و مشک خالی از آب اوست؟! حکایتهای استخوانسوزی که آه از نهاد آدمی برمیآورد و شنونده را ناگزیر به گریستن بر تشنهلبی آن امام همام و یارانش میکند.
خلاصهکردن حماسه بلند کربلا در «عطش» و چشمبستن بر پیامهای انسانساز و زیباییهای متعالی و شگفت این نهضت بزرگ، ستم بزرگی بر خاندان رسالت است؛ مگر روایت حضرت زینب (س) از صحنه کربلا را نشنیدهایم که فرمود: «ما رأیتُ الا جمیلا؟» پس چرا ما چشم زیبابین نداریم و به جای دیدن ظرافتها و زیباییهای بیبدیل این «مینیاتور الهی» تنها سرهای برآمده بر نیزه، اجساد افتاده بر خاک، خیمههای آتشگرفته، دربهدری کاروان اسیران، خون و آتش و عطش را میبینیم و بس؟! چرا عظمت روح سالار شهیدان کربلا در لحظه پرواز به سوی معشوق ازلی و ابدی را با روایت شاعرانه این جمله به تصویر نمیکشیم که فرمود: «الهی! صبراً علی ملائک و تسلیماً لِأمرِک ...» و یا اوج حماسه و ایثار را در رجزخوانی حضرت ابوالفضل (ع) به روایت نمینشینیم که در فتنهخیز حوادث فرمود:
«واللهُ انقطعتم یمینی/انی اُحامی ابداً عَنْ دینی»
همه ما خوب میدانیم که حضرت سیدالشهدا (ع) برای احیای امربهمعروف و نهیازمنکر، اقامه نماز که ستون دین است و خشکاندن ریشه بدعت در دین محمدی (ص) قیام کردند؛ ولی صد افسوس که این تصویر روشن و درخشان به مرور زمان، در غبار تحریفات، خرافات و بدعتها رنگ باخته است و متأسفانه بسیاری از شاعران نیز خودآگاه یا ناخودآگاه با حرکت در این مسیر انحرافی، آب در آسیاب دشمن ریختهاند و در سرودههای خود به ارائه نماهای «کلوزآپ» و تکبعدی از بستن آب به روی امام حسین (ع) و لبهای خشک و عطشان اصحاب ایشان پرداختهاند!
۲
در فکر آن گودالم
که خون تو را مکیده است
هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم
در حضیض هم میتوان عزیز بود
از گودال بپرس!
(سیدعلی موسوی گرمارودی، رستاخیز حماسه، ص ۶۸)
نگاه شاعر شیعی به کربلا، از جنس چنین نگاهی است؛ نگاهی عزتمدار و غرورآمیز. نگاهی برآمده از بصیرت، حکمت و معرفت دینی و عاشورایی؛ چراکه برای شاعر شیعی، وجببهوجب خاک کربلا، کلاس درس خودشناسی و خداشناسی است.
دشت کربلا، محل برگزاری «آزمون اخلاص» و ظهر عاشورا، زمان برگزاری این آزمون الهی است. همه کسانی که در کربلا در دو جبهه حق و باطل، گرد هم آمدهاند، داوطلبان شرکت در این آزموناند! در یکسو حسین (ع) و یارانش و در سوی دیگر یزید و لشکریانش. در این میانه حسین (ع) هم «ناظر» است و هم «شرکتکننده» در آزمون! چرا؟ چون قرار است، او برای همه عصرها و همه نسلها الگو باشد؛ به همین دلیل باید خود نیز در این آزمون شرکت کند و از کوره این ابتلاء سربلند بیرون بیاید تا دیگران به او اقتداء کنند و از او درس بیاموزند. حسین (ع) این آموزگار شهادت میخواهد به همه عصرها و نسلها این درس بزرگ را بیاموزد که:
«انی لا اری الموت الا سعاد› و الحیا› مع الظالمین الا برما»
(بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱)
چنان که حضرت لسانالغیب نیز میفرماید:
زیر شمشیر غمش رقصکنان باید رفت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
و بر ماست که در جایگاه یک شاعر راستین آیینی به حسین (ع) اقتدا کنیم و درسها و عبرتهای عاشورا را دریابیم و بیاموزیم تا بتوانیم روایتگر صادقی برای نسلهای آینده باشیم. سربلند بیرونآمدن از این آزمون الهی، طلب همت از انفاس قدسی میخواهد و دست طلب بر آستان حضرت دوست.
باید از کربلا و حسین (ع) بیاموزیم که کربلا را نه با زردی اشک و آه و دریغ، بلکه با سترگی و سرخی تیغ به تصویر کشیم؛ چنانکه شاعر فرهیخته عاشورایی همروزگار ما «موسوی گرمارودی» در منظومه بلند عاشورایی «خط خون» به روایت نشسته است:
شمشیری که به گلوی تو آمد
هرچیز و همهچیز را در کائنات
به دو پاره کرد:
هرچه در سوی تو، حسینی شد
و دیگرسو: یزیدی.
اینک هرچیز
یا سرخ است
یا حسینی نیست!
۳
شعر عاشورایی گنجینه و میراث گرانقدری است که از حضرت اباعبدالله (ع) و یارانش به ما رسیده است. در واقع نقطه اولین شعر عاشورایی در محرم ۶۱ هـ.ق و در کربلا بسته شده است. اگر ما رجزهای حماسی امام حسین (ع) و یارانش را به هنگام رفتن به میدان کارزار بررسی کنیم، بهخوبی درخواهیم یافت که اولین سنگ بنای شعر عاشورایی در کربلا گذاشته شده است. امروز نیز شاعران آیینی برای سرودن شعرهای اصیل عاشورایی باید این رجزها را سرمشق خود قرار دهند تا در این عرصه از افتادن در دامچالههای افراط و تفریط مصون بمانند.
بسیاری از رجزهایی که امام حسین (ع) و یاران باوفایش در کربلا بهویژه در ظهر عاشورا به هنگام رفتن به میدان کارزار، خطاب به دشمن سفاک بر زبان جاری میسازند، از نظر فصاحت و بلاغت و کاربرد صنایع ادبی، در زمره فاخرترین اشعار حماسی به شمار میآیند؛ برای مثال وقتی لشکر یزید به حضرت ابوالفضل (ع) در ظهر عاشورا حمله میکند و دو تن از سپاهیان کفر دست راست او را قطع میکنند، قمر بنیهاشم بیهیچ خوفی با شجاعت این رجز حماسی را فریاد میکند:
والله ان قطعتموا یمینی
انی احامی ابدا عن دینی
یعنی «قسم به خداوند، اگرچه دست راستم را قطع کردید؛ ولی تا زنده هستم، از دین و مرام امامم حمایت خواهم کرد.» روح حماسیای که در کالبد این کلمات دمیده شده است، بیاختیار هر انسان آزادهای را از خود متأثر میسازد و انسان را به ستایش شخصیت والای حضرت عباس (ع) وامیدارد.
تأمل و تعمق در معانی رجزهایی از این دست، حجت را بر ما تمام میکند که یاران حضرت اباعبدالله (ع) با چنگزدن به «عرو› الوثقی» قرآن و لبیک اجابتگفتن به ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام زمان خویش، همچون پولادهای آبدیده، برای دفاع از آرمان مقدس خویش، آماده به جانخریدن هرگونه سختی و مصیبتی بودهاند و حتی برای یک لحظه به تسلیم و مذلت تن ندادهاند؛ چراکه نیک میدانستند که:
مقام عشق میسر نمیشود بیرنج
بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست
در یک نگاه کلی، روح حاکم بر همه این شعارها، ملهم و متأثر از این کلام عزتمدار حضرت اباعبدالله (ع) است که فرمود:
«اگر دین محمد (ص) جز با خون من پایدار نمیشود؛ پس ای شمشیرها بر من فرود آیید.»
از همینرو وقتی دشمن دست راست علمدار رشید کربلا را قطع میکند، عباس (ع) با عزمی جزمتر شمشیر را به دست چپ میگیرد و دلاورانه بر صفوف دشمن میتازد و بار دیگر بانگ برمیآورد که:
یا نفس لاتخشی من الکفار
و اشیری برحمـ‹ الجبار
مع النبی السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یسار
یعنی: ای نفس! از دشمنان کافر هراس به خود راه مده و بشارت حق بر تو باد که دست چپ تو را نیز قطع کردند.
تأمل در معانی بلند این رجزهای حماسی، ما را به این حقیقت روشن رهنمون میسازد که یاران امام حسین (ع) به مغز «یقین» دست یافته بودند که بیهیچ خوف و بیمی در راه ایثار جان، از یکدیگر سبقت میگرفتند و شهادت در راه دوست را سعادت میدانستند؛ از همینرو در قاموس آنان واژههایی همچون: ترس، تردید، سازش و تسلیم جایی نداشت. آنان با چشم جان، سرنوشت خود را پس از شهادت، شهود میکردند و بشارت رستگاری فرشتگان رحمت را با گوش جان میشنیدند:
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهاننما بکند
حضرت اباعبدالله (ع) نیز در شب عاشورا رجزی را در کنار خیمه زمزمه میکند که این سروده را میتوان بدون هیچگونه اغراقی در زمره یکی از شاهکارهای ادبیات حماسی به شمار آورد، سرودهای آمیخته با حکمت و عرفان و حماسه:
یا دهر اف لک من خلیل
کم لک بالاشراق و الاصیل
من صاحب او طالب قتیل
والدهر لایقنع بالبدیل
و انما الامر الی الجلیل
و کل حی سالک سبیل
ترجمه: «ای دنیا! اف بر دوستی تو که بسیار از دوستان و خواستارانت را سپیدهدمان و شامگاهان به کشتن میدهی و هرگز به بدیل آنان قناعت نمیورزی. همانا کارها به خدای بزرگ واگذارده و هر زندهای رهرو ناگزیر این راه است.»
امام (ع) در این سروده، به کالبدشکافی جهانبینی مردان الهی میپردازد؛ مردانی که محبت دنیا را به پشیزی نمیخرند و جز به خدا دل نمیسپارند که اوج مناعت طبع و وارستگی است. توکل به حضرت دوست و دلکندن از هرآنچه جز اوست:
اگر به هر دو جهان یک نفس زنم با دوست
مرا ز هر دو جهان، حاصل آن نفس باشد
جان کلام آنکه اگر همه رجزهای اصیل عاشورایی را در مجموعهای گرد هم آوریم و در معانی و محتوای عمیق و بلند آنها تأمل کنیم و به تحلیل و تفسیر واژهبهواژه آنها بنشینیم، ناممکن است، شعر یا رجزی را پیدا کنیم که از آن بوی تسلیم و سازش و ذلتپذیری بلند باشد. در هیچ رجزی از رجزهای حماسی و عارفانه عاشورا، ردپایی از اظهار عجز و ناتوانی و درخواست ترحم از دشمن دیده نمیشود که درس بزرگی است و ما باید بیاموزیم و به آن عمل کنیم.
آری، شعر عاشورایی شعر فضیلتها و ارزشهاست. شعر عشق، حماسه، عرفان، حکمت، پایداری، ستمسوزی، استکبارستیزی، حقطلبی و عدالتخواهی است. هرکس چیزی جدا از این بگوید و به گونهای دیگر بیندیشد، بهیقین راه به خطا برده است و از مسیر روشن و سعادتبخش نهضت و قیام حضرت اباعبدالله الحسین (ع) فاصله گرفته است که هرگز اینچنین مباد.
۴
به گونه ماه/نامت زبانزد آسمانها بود/و پیمان برادریات/با جبل نور/چون آیههای جهاد/محکم/تو آن راز رشیدی/که روزی فرات/بر لبت آورد/و ساعتی بعد/در باران متواتر پولاد/بریدهبریده/افشا شدی/و باد/تو را با مشام خیمهگاه/در میان نهاد/و انتظار، در بهت کودکانه حرم/طولانی شد/تو آن راز رشیدی/که روزی فرات/بر لبت آورد/و کنار درک تو/کوه از کمر شکست
(سیدحسن حسینی
گنجشک و جبرئیل، صص ۳۶-۳۵)
بدون شک شما هم از خواندن این شعر احساس غروری حماسی میکنید. واژهبهواژه این شعر عاشورایی در جان ما لذتی آمیخته با حماسه و سربلندی میریزد. بیان محکم و فاخر شاعر، مضمون بکر و باطراوت، واژگان نجیب و غیرتمند و محتوای برگرفته از آموزههای اصیل دینی به این شعر عاشورایی شرافتی میبخشد که هر انسانی از خواندن آن به سهم خود، حظ معنوی میبرد.
این نکته نیز وجود دارد که شعر تا حدود زیادی از شخصیت شیعی شاعر آن رمزگشایی میکند. در پشت واژگان زلال و آسمانی این شعر، ما سیمای پرصلابت شاعری را میبینیم که بر بال کلماتی اهورایی عروج میکند و کربلا را از ورای حجابهای ظلمانی و نورانی با چشم دل تماشا میکند؛ شاعری راستقامت و سربلند که شورهزار جانش تشنه «لبیک» به ندای «هل من ناصر ینصرنی» سرور و سالار شهیدان کربلاست تا به برکت این لبیک، کویرستان جانش را بهارستان رستگاری کند و فردا «بر آستان جانان» گلبانگ سربلندی سر دهد.
در این سروده عاشورایی، واژهها دست روح ما را میگیرند و در سماعی حماسی و سرخ به آسمان اشراق میبرند. نجابت و اصالت واژهها در این شعر به حدی است که ما احساس نمیکنیم، با هیچیک از واژگان شعر ناآشنا و بیگانه هستیم. همه واژهها در این مینیاتور عاشورایی، محرمان خلوت انس و مقربان آستان حضرت کریماند. شرط راهیابی ما نیز به این حلقه، اهلیت و محرمیت است:
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد، جای پیغام سروش
واژهها در این شعر، همچون یاران امام حسین (ع)، خود را برای جهادی شگفت آماده کردهاند. وارستگی و مناعت طبع را در سیمای این واژههای اهورایی بهخوبی میتوان دید. واژهها در این سپید سروده عاشورایی به سینهسرخان مهاجری میمانند که از غربت زمین کوچیده و به بیکران آسمان دل سپردهاند. این واژهها از عاشورا نمیگویند، بلکه عاشورا شهود میکنند و در بطن حماسه عاشورا متولد میشوند. اگر چشم بر سیمای این واژهها بدوزی، خواهی دید که همچون جنگاورانی بیباک و ثابتقدم، برای ورود به میدان اذن میطلبند و شهادت را لحظهشماری میکنند.
اگر «راز رشید» را یکبار دیگر با تأمل و دقت بیشتری بخوانید و به چینش واژگان آن دقت کنید، بهخوبی درخواهید یافت که قرابت این شعر با حماسه عاشورا بیش از آن چیزی است که تاکنون تصور میکردید؛ برای مثال چینش واژگان این شعر آنچنان است که هر واژهای بهدرستی در جای خود قرار گرفته است و امکان پس و پیشکردن حتی یک واژه این شعر وجود ندارد که درست به آرایش رزمی و صحنهآرایی هوشمندانه و هنرمندانه لشکر کوچک امام حسین (ع) در دشت کربلا میماند. گویا شاعر در این شعر واژهها را آماده جنگیدن و نبردی تنبهتن با لشکریان کفر کرده است که در چینش هندسی آنها چنین دقت ستودنیای به کار برده است!
نکته شگفت دیگری هم وجود دارد که اگر واژگان شعر را بشمارید، رازی دیگر از اسرار سربهمهر این شعر بر شما آشکار میشود. تعداد واژگان به کار رفته در این شعر با احتساب «واو»های عطف به ۷۴ واژه میرسد؛ یعنی چیزی نزدیک به عدد شهدای کربلا! گویا «سید» خود نیز به این راز پی برده بود که در واپسین روزهای عمرش وصیت کرد که این صله آسمانی را (مجموعه شعر گنجشک و جبرئیل) در غربت خاک همنشین او سازند. به هر روی باید گفت که تشخص و برجستگی این شعر عاشورایی به این علت است که این شعر از جنس خاک نیست و در آسمانها ریشه دارد. درخشندگی و آیینگی این شعر به حدی است که آن را از دیگر سرودههای عاشورایی چندین و چند پله بالاتر مینشاند و همردیف سرودههایی همچون دوازده بند محتشم کاشانی و «خط خون» گرمارودی قرار میدهد. بدون شک مهر تأیید «روحالقدس» بر پیشانی نجیب این شعر خورده که آن را اینچنین دوستداشتنی و ارجمند کرده است. امید آنکه به برکت این شعر، شاعر شیعی و فرهیخته آن نیز در روز جزا صله خود را از دست مبارک حضرتش دریافت کند و از آن امام (ع) شفاعت گیرد. انشاءالله ...
کد مطلب: 13017
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13017/مینیاتور-الهی