ترجمه نامه خوارزمی به شیعیان نیشابور*

1 دی 1388 ساعت 0:22

گروه ادبیات: «دکتر صادق آئینه‌وند» در بخش سوم کتاب «ادبیات سیاسی تشیع» به «شرح ادبی-تاریخی» نامه ابوبکر خوارزمی به شیعیان نیشابور پرداخته است.
ایشان معتقدند، «ادبیات سیاسی تشیع» ضلع سوم از تاریخ تشیع است و در کنار ۲ ضلع دیگر آن یعنی «تاریخ فقه سیاسی تشیع» و «کلام و عقاید شیعی» در معرفی شیعیان، بسیار مفید بوده است.


آئینه‌وند می‌گوید: «در حال حاضر مراسم عاشورا، کمی ایدئولوژیک شده است؛ البته ایدئولوژیک نه به معنای ایدوئولوژی در برابر عقیده، ما خودمان مطالبی را درباره این موضوعات اضافه می‌کنیم؛ برای نمونه آنچه در اشعار کمیت بن زید اسدی، سید حمیری، کشاجم، مسعود نمری، دعبل خزاعی و ... آمده است، در شعر و ادبیات جدید از قرن ۱۲ به بعد با بیان دیگری و به‌ گونه‌ای دیگر آمده است؛ گویا اینها بیان شخصی است و متأثر از عصر خودش. ما باید بازگردیم به شعر اصیل شیعه و به همان دواوین که پیش از این به آنها اشاره کرده‌ام.

ما باید از ادبیات آنها کمک بگیریم تا اهل بیت (ع)، امام حسین (ع) و یارانش را بهتر بشناسیم.»
پیش از این در شماره ۵۱، در گفت‌وگویی با استاد درباره کتاب «ادبیات سیاسی تشیع»، مزیت‌های ادب شیعه را از حیث موضوع و مضمون بررسی کردیم. اهمیت «نامه ادبی-تاریخی ابوبکر خوارزمی به شیعیان نیشابور» باعث شد، در ادامه بررسی و پژوهش درباره «شاعران عقیده» بار دیگر در محضر ایشان به نکاتی درباره این نامه مهم تاریخی و الزامات زمانی و مکانی آن اشاره‌ای کنیم. در ادامه گزیده‌ای از ترجمه نامه و گفت‌وگوی خیمه با استاد را بخوانید:


آنچه فرمانروای شما گفته است که -جز بر مسیر دادگری، گام ننهد و جز به جانب فضل میل نکند و آن‌گاه که کار دنیایش به سامان آمد، امرِ دینش را خراب نکند و رضای خداوند را هرجا بیاید، پیش افکند و در اقدام بدان درنگ و اندیشه نکند- شنیدم.
خداوند، تلاش شما را به رشد رساند و کارتان را قرین تقوا سازد. شما و ما -خداوند به صلاحمان آرد- گروهی هستیم که خداوند، دنیا را برایمان برنگزیده، بلکه ما را برای سرای دیگر به ذخیره نهاده است و ثواب آن جهان را به بهای بازگرفتن ثواب این جهان، بر ما ارزانی داشته است. او ما را به دو دسته تقسیم کرده است:
۱. دسته‌ای که به شهادت رسیده‌اند.
۲. دسته‌ای که آواره‌اند.
زنده ما بر مقام شهید ما رشک می‌برد و بر خود نمی‌نگرد که چه رنج‌ها و دردها به او رسیده است.
امیرمؤمنان و رئیس دین -بر او سلام باد- فرموده است: «محنت‌ها، بر شیعیان ما شتابان‌تر از آب به سوی ناودان است.»
این نامه، بنیادش بر محنت‌ها و رنج‌هاست و مخاطبان آن در طلیعه عصری سراسر فتنه، دیده به جهان گشوده‌اند. زندگی آنان پر از ناکامی و دل‌هایشان مالامال از اندوه است. روزگار، بر آنان تاخت آورده و سخت گرفته و دنیا از آنان، روی‌گردان است؛ پس اگر ما در واجبات و سُنن، شیعیان امامانمان (ع) هستیم و سیرت آن بزرگواران را چه گوارا و چه ناگوار، دنبال می‌کنیم، به‌جاست در مقاومت بر محنت‌ها و اندوه‌ها نیز راهشان را پی‌گیریم.

بیان ستم‌هایی که نسبت به آل محمد (ص) رفته است

میراث خاتونمان، حضرت فاطمه –درود خدا بر او و آلش باد- در روز سقیفه غصب شد و امیرالمؤمنین (ع) از خلافت به دور افتاد. امام حسن (ع) نهانی مسموم شد و برادرش امام حسین (ع) آشکارا به شهادت رسید. سرِ زید بن علی در میدان نبرد از تن جدا شد و پیکرش در کُناسَه به دار آویخته گردید. دو فرزند عبدالله بن حسن، محمد و ابراهیم به دست عیسی بن موسی عباسی به شهادت رسیدند. موسی بن جعفر (امام کاظم (ع)) در زندان، به شهادت رسید و علی بن موسی، (امام رضا (ع)) به دست مأمون مسموم شد.
ادریس از معرکه فخ گریخت و در حال تنهایی روی به دیار اندلس نهاد و عیسی بن زید، تنهای آواره بمرد.
یحیی بن عبدالله، بعد از مؤکدترین امان و اطمینان و تعهد و ضمان به شهادت رسید. این همه جز آن کارهاست که یعقوب لیث، با علویان طبرستان کرد و غیر از شهادت محمد بن زید و حسن بن قاسم داعی، به دست سامانیان است و نیز جز آن کارهایی است که ابوساج با علویان مدینه کرد و آنها را بدون پوشش و پاکَش از حجاز به سامراء آورد و این کار، بعد از قتل ابن عمر بن علی به دست قُتیبـ‹ بن مسلم باهلی بود، آن‌گاه که او را به جرم پدرانش مؤاخذه می‌کرد و او از بیم جان، خود را پنهان می‌داشت تا بتواند از زندگی خود دفاع کند و از مرگ خود پیشگیری نماید و باز این نه چون کار حسین بن اسماعیل مصعبی است که با یحیی بن عمر زیدی کرد و نه چون آن است که مزاحم بن خاقان با عموم علویان کوفه انجام داد. همین کافی است که بدانید در قلمرو اسلام، شهری نیست؛ مگر در آن شهیدی مظلوم از آل ابی‌طالب به خون خود درغلتیده و در قتل او اموی و عباسی، شرکت کرده و عدنانی و قحطانی آن را تأیید کرده است ... .
آن عزیزان، از هیچ جام شهادتی ننوشیدند؛ مگر آنکه شیعیان و نزدیکانشان نیز از آن چشیدند. هیچ نوعی از دردها و رنج‌ها به آنان نرسید؛ جز آنکه به یاران و پیروانشان نیز رسید.

عصر عثمان
عثمان بن عفان، شکم عمار یاسر را در مدینه لگدکوب کرد، ابوذر را به رَبَذَه تبعید کرد و عامر بن عبد قیس تمیمی و اشتر نخعی و عدی بن حاتم طائی را مجبور به جلای وطن کرد. همین‌سان عمر بن زراره را به شام و کمیل بن زیاد را به عراق فرستاد و بر کعب ستم کرده و او را به نقطه‌ای دوردست افکند. با محمد بن حذیفه دشمنی کرد و به کینه با او رفت و دست در خون محمد بن سالم فرو برد و با کعب ذی الخطبه کرد، آنچه کرد!

عصر بنی امیه
فرزندان امیه، بر روش او گام نهادند و کمر به قتل مخالفان بستند و به حیله و خدعه به جانِ کنار نشستگان هم افتادند. در این سرکوبی همه جانبه، نه مهاجران، جان سالم به در بردند و نه انصار از خطر رستند. آنان نه از خداوند بیم می‌کردند و نه از مردم شرم داشتند. -فراتر- بندگان خدا را به بندگی می‌گرفتند و مال خدا را غنیمت می‌پنداشتند و در بین خود به چرخش درمی‌آوردند. خانه خدا، کعبه را ویران می‌کردند و اصحاب پیامبر گرامی (ص) را به بندگی می‌گرفتند. نماز واجب یومیه را تعطیل می‌کردند و بر گردن بندگان آزاد خداوند، داغ می‌نهادند و در حرم امن مسلمانان بسان حرم کفار رفتار می‌کردند ...

جنایات یزید
تا آنکه خداوند در بدترین حال و اعمال از معاویه جان گرفت و روزگار عمرش را به پایان آورد. پس از او فرزندش شیوه پدر را پی گرفت. کار زخمیان معاویه را می‌ساخت و فرزندانشان را می‌کشت آنکه، نخست هانیء بن عروه مرادی و مسلم بن عقیل هاشمی را شهید کرد. نیز حر بن یزید ریاحی و ابوموسی عمرو بن قرظه انصاری و حبیب بن مُظهر اسدی و سعید بن عبدالله حنفی و نافع بن هلال جملی و حنظلـ‹ بن اسعد شبامی و عابس بن ابی شیب شاکری را با هفتاد و چند تن از شیعیان‌ به شهادت رساند.
سپس امام حسین (ع) -بر او درود باد- را در کربلا به شهادت رساند ...

عصر ابن زُبیر
پس از آنکه زبیر بر حجاز و عراق دست یافت، مختار را، پس از آنکه خونخواهی‌ها کرد و دل‌ها را از بنی‌امیه شفا بخشید و اشرار را به دیار نیستی، فرستاد و خون مظلوم غریب را خونخواهی کرد و قاتلان او را بکشت و همکاران قاتلانش را تبعید کرد و در این کار از همراهی و همگامی ابوعمر و بن کیسان و احمر بن شمیط و رفاعـ‹ بن یزید و سائب بن مالک و عبدالله بن کامل، بهره جست، از میان برداشت. بقایای شیعه را از گوشه و کنار گرد آورد و به‌گونه‌ای بر آنان سخت گرفت و درد فروبارید که در خلق زبانزد شد ...

عصر آل مروان و جنایات حجاج
چون اریکه قدرت برای حکمرانی مروانیان آماده شد، حجاج را بر مکه و مدینه و اندکی بعد، کوفه مسلط گردانیدند. او هاشمیان را سبک شمرد و فاطمیان را در بیم افکند. شیعیان امام علی (ع) را بکشت و نشانه‌های خانواده نبوت را نابود کرد. از آثار بد جنایاتش، شهادت کمیل بن زیاد نخعی است.

عصر عباسیان
او (ابومسلم) -خدای به او نظر نیفکند- نظری به صلابت علوی و نرمش عباسی افکند؛ پس تقوایش را کنار نهاد و از هوایش پیروی کرد. تا آنکه آخرتش را به دنیا بفروخت. کار زشتش را با قتل عبدالله بن معاویـ‹ بن عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب، آغاز نهاد و طاغوت‌های خراسان و خوارج سیستان و اکراد اصفهان را بر آل ابی‌طالب (ع) مسلط گردانید. آنان، آل ابی‌طالب را زیر سنگ‌ها و بر روی کلوخ‌زارها می‌کشتند و در هر کوه و بیابان دنبال می‌کردند ...

مبارزه با اعتقادات شیعه
دهریان و سوفسطائیان شناخته‌شده، از بنی‌عباس در امان بودند. با کسی که کتابی فلسفی یا مانوی تدریس و تبلیغ می‌کرد، کار نداشتند؛ اما شیعیان را چون می‌یافتند، می‌کشتند!
خون آن‌کس که نامش را علی می‌نهاد، می‌ریختند. اگر از شیعیان اهل بیت (ع) جز معلی بن خنیس به دست داود بن علی کشته نمی‌شد و جز ابوتراب مروزی به زندان نمی‌افتاد، این کار خود کافی بود که زخمش بهبود نیابد و شعله آتش آن فرونخسبد و شکاف آن به هم نپیوندد.
کار بدانجا رسید که هارون بن خیزران و جعفر متوکل بر شیطان -نه بر رحمان- مالی و هدیه‌ای را نمی‌بخشیدند؛ مگر به آن‌کس که آل ابی‌طالب را ناسزا گوید و ناصبیان را یاری دهد! این کسان (که مشمول چنین بخششی می‌شدند) عبدالله بن مصعب زبیری و وهب بن وهب بختری و از شعراء، مروان بن ابی حفصه اموی و از ادباء عبدالملک بن قریب اصمعی و در روزگار جعفر بکار بن عبدالله زبیری و ابی سمط بن ابی جون اموی و ابن ابی شوارب عیشمی بودند.

بیان استوارگامی شیعه
ما شیعیان -خداوند شما را به رشد رساناد- به ریسمان محکمی چنگ زده و دین را بر دنیا ترجیح داده‌ایم. افزایش کسی بر جمعمان، بر بصیرتمان نیفزاید و از دست دادن کسی از جمعمان، از عقیده‌مان نکاهد و به انحرافمان نکشاند. اسلام در غربت، ظاهر شد و به‌زودی چون آغاز، غریب خواهد شد؛ همانند آن زمان که تنها وحی خداوند بود و سفارش رسول خدا (ص).
این اسلام را خداوند به هرکس از بندگانش که اراده فرماید، به ارث بخشد و سرانجام از آن تقواپیشگان است. امروز را فردایی است و شنبه را یکشنبه‌ای!
عمار یاسر -خدای از او خشنود باد- در جنگ صفین گفته است: «اگر با ما بجنگند و ما را تا نخلستان‌های هجر برانند، می‌دانیم که ما بر حقیم و آنان بر باطل.»
پیامبر خدا (ص) شکست خورد و شکست داد. کار اسلام مدتی پس افتاد، سپس پیش افتاد.
«آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند: «ما به خدا ایمان آورده‌ایم.» رهایشان کنند و بر این دعوی، هیچ آزمایششان نکنند؟»
دعبل بن علی که خود از دست‌پروردگان و شاعران بنی‌عباس است، گوید:
«آیا نمی‌بینید که سی سال است، پیوسته شبان و روزان را با اندوه به سر می‌آورم؟ سهم آل علی (ع) را می‌بینم که در میان غیر آنان تقسیم شده و دستان آنها از حقوقشان خالی است.»
کسانی که خداوند خمس را بر آنان حلال و صدقه را حرام و بزرگداشت و محبتشان را واجب دانسته است، در تنگدستی می‌گذارنند و از فقر و ناداری، جان می‌دهند. آنان، شمشیر را به گرو می‌گذارند و لباس تنشان را برای گذران معیشت می‌فروشند. با چشمانی حسرت‌بار، به فی‌ءشان می‌نگرند و با تنی رنجور و ناتوان با سختی‌های روزگار می‌ستیزند. گناهی جز این ندارند که نیایشان، پیامبر (ص) و پدرشان وصی (ع) (علی) و مادرشان، فاطمه (س) و مادربزرگشان، خدیجه کبری است. برخوردار از ایمان‌اند و راهنمایشان قرآن است؛ ولی حقوق آنان به جیب خدمتکاران و هرزگان دلقک و عشوه‌بازان و آوازه‌خوانان فرو می‌ریخت و خمسشان به مصرف تهیه مجسمه‌های خروسکان و بوزینگان نمایش و کوسه و زن کوسه مسخره و شتران مسابقه می‌رسید!

معایب بنی‌امیه
بنی‌امیه را ننگ‌ها و عیب‌هاست که توان گفت و نوشت. معاویه، قاتل صحابه و تابعین و مادرش، خورنده جگرهای شهیدان پاک اسلام بود. پسرش، یزید میمون‌باز و یوزپلنگ‌نواز، ویرانگر خانه خدا و غارتگر مدینه پیامبر (ص) و کشتارگر عترت نبوی و مسئول واقعه حره است. پیامبر گرامی، پدر مروان (حکم) را -چلپاسه پسر چلپاسه- به هنگامی که مروان در صلب پدرش بود، لعن فرمود و لعنت الهی او (مروان) را نیز فراگرفت. عبدالملک مروان به جنایتی دست زد که چهره زمین را از ستم بپوشاند و فراگرفت و آن کار، حاکم‌کردن حجاج بن یوسف ثقفی بر مردم بود. کسی که به بندگان خداوند خیانت کرد و آنها را بکشت، بزرگان دین را از پای درآورد و شهرهای اسلامی را ویران کرد.

او ناپاک‌ترین کس از امت محمد (ص) است که امت اسلام را از جنایاتش، بیم داده‌اند و در باب کارهای ننگینش حدیث آمده است. ولید، ستمگر بنی‌امیه، حجاج را بر مشرق کشور اسلامی و قر› بن شریک را بر مغرب آن، حاکم کرد.

سلیمان، شکم‌پرستی بود که سرانجام، شکمش، او را هلاک کرد و بر اثر پرخوری بمرد. یزید بن عبدالملک، هم‌نشین سلامه و حبابه، حکم جهاد را با شراب نسخ کرد و دوران خلافتش را با نواختن عود و ساز به سرآورد. او نخستین کسی بود که حقوق زنان آوازه‌خوان را بالا برد و آشکارا به فحشا دست آلود.

چه بگویم از کسی که سهمی از او به مروان و سهمی دیگر به یزید بن معاویه می‌رسد و او خود ملعون منتسب به دو ملعون و کافری سرسخت و مرتبط به دو کافر است. هشام مولی یوسف بن عمر، قاتل زید بن علی است. ولید بن یزید برکنار شده از جانب بنی مروان، کافر به خدای رحمان، سوراخ‌کننده قرآن با پیکان، نخستین سراینده شعر در نفی ایمان و متجاهر به فسق و عصیان بود. او کسی است که با نامادری‌هایش درآمیخت و به لواط با برادرش متهم شده است!

این رذیلت‌ها با تمام بزرگی و فزونی و زشتی و پلشتی، در قبال رذیلت‌های عباسیان که شهر ستمکاران را بنیان نهادند و اموال مسلمانان را در لهو و لعب و عصیان به هدر دادند، بس ناچیز است -خداوند شما را به رشد رساناد- امامان هدایتگر و راهنما که به حق قضاوت کردند و به عدالت رفتند، اینهایند و این‌گونه‌اند؛ از این رو، خطیب جمعه‌شان سخن می‌راند و نماز جماعتشان برپاست.
اگر تشیع در خراسان به کسادی گراییده، در حجاز و حرمین و شام و عراقین و در جزیره و ثغرین و جبال وایغارین، رونق گرفته است، اگر امیری یا وزیری بر ما سخت گیرد و فشار آورد، می‌دانید که ما پیوسته به امیری توکل داریم و دل بسته‌ایم که هیچ‌گاه معزول نخواهد شد و به قاضی‌ای دل بسته‌ایم که هماره در میان مردم به عدالت داوری می‌کند، نه رشوه می‌ستاند و نه به مدرک و شهادت احتیاج دارد. ما او را به پاکی نسبت و نیکی سرانجام خود، می‌ستاییم و از او می‌خواهیم که ما را دمی به خود وانگذارد و بر مقتضای کردارمان از ما حساب نکشد و ما را از کج‌فهمی حشویه، لجاجت حروریه، شک واقفیه، ظلمت افکار حنفیه، اختلاف آرای شافعیه و نجاریه، ستیز بکریه، ناصبی‌گری مالکیه، جبر جهمیه، تکاسل راوندیه، روایات کیسانیه، انکار عثمانیه، تشبیه حنبلیه، دروغ غلات خطابیه، مصون دارد و ما را بر ناصبی‌گری اصفهانی و کین‌توزی نسبت به اهل بیت، چونان طوسی یا چاچی و بینش مرجئه کوفی و تشبیه قمی و جهل شامی و حنبلی‌گری بغدادی و باطنی‌گری مغربی و حنیفه دوستی بلخی و تناقض‌گویی حجازی و بی‌دینی سگزی (سیستانی) و غالی‌گری شیعی کرخی، محشور نگرداند.
از او می‌خواهیم که در آن روز که هرکس با امامش فراخوانده شود و هر فرقه، زیر پرچمش گرد آید، ما را در زمره کسانی محشور نماید که دوستشان می‌داریم. همانا او شنواست و نزدیک، می‌شنود و مستجاب می‌گرداند!

* متن کامل ترجمه نامه را در کتاب «ادبیات سیاسی تشیع» ص ۲۰۴ بخوانید.


کد مطلب: 13023

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13023/ترجمه-نامه-خوارزمی-شیعیان-نیشابور

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir