گفتوگو با دکتر كریم مجتهدی
عبرت از تاریخ، کاری روشمند است
1 آبان 1388 ساعت 0:12
تاریخ، آموختنیهای فراوانی دارد؛ اما این پرسش وجود دارد كه چگونه میتوان درسهای آن را به كار بست و از آن برای امروز بهره گرفت. دکتر كریم مجتهدی استاد فلسفه غرب دانشگاه تهران و عضو هیئت علمی گروه غربشناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، از روشمندی در عبرتگیری از تاریخ میگوید و با دقت فیلسوفانه خود روشهای علمی این كار را برمیشمارد و پیش از آن هم به تفاوتهای تاریخ و علوم انسانی با علوم طبیعی و ریاضی اشاره میكند. مجتهدی ملاحظات و نظریات خود را نیز در باب تاریخ، مدتها پیش در كتابی با نام «فلسفه تاریخ» گردآوری كرده است كه در بخشهایی از این گفتوگو مطالبی را به آن ارجاع میدهد.
حسین سخنور:گفتوگوی ذیل با هدف تبیین چگونگی عبرتگیری از تاریخ، با وجود متغیرهای مختلف انسانی صورت گرفت و همین موضوع مقدمهای شد تا در نهایت به این پرسش بپردازیم كه آیا میتوان از الگوها و وقایع تاریخی هر دوره سود برد، به نحوی كه شرایط و مقتضیات حال نیز در آن لحاظ شده باشد؟ كریم مجتهدی هم با تأكید بر فاصلهگرفتن از خطرات مبتلابه علوم انسانی و تاریخ یعنی سوءنیتها و انگیزههای سیاسی، چنین امكانی را متصور میداند و معتقد است که پیچیده و دشوار است؛ اما با رعایت موازین علمی، شدنی است و هرچه باشد، میتوانیم از دل تاریخ برای امروزمان، فرضیههایی را استخراج كنیم كه بهتر از هیچ است.
[ویژه نامه سیاست و دیانت ماهنامه خیمه را اینجا مطالعه کنید]
[بخش ویژه سیاست و دیانت سایت خیمه را اینجا ببنید]
اگر قرار باشد، موضوع گفتوگویمان درباره «چگونگی عبرت از تاریخ» باشد و طرف گفتوگو هم جنابعالی که از استادان فلسفه هستید، باشد، خواننده توقع دارد، «تاریخ» مذکور در پرسش، با دقت بیشتری تبیین شود.
بله؛ موافقم و برای این کار نخست باید جایگاه علم تاریخ در بین علوم مشخص شود. اگر بهطور فرضی، سه نوع علم در نظر بگیریم که عبارتاند از علوم ریاضی، علوم طبیعت و علوم انسانــی، آنگــاه علم تاریخ را باید جزو علوم انسانی بدانیم. از این تقسیمبندی، میتوان چنین نتیجه گرفت که بهناچار باید به تفاوتهایی بنیادین در میان این علوم نیز تن بدهیم؛ چه از لحاظ موضوع و چه از حیث روش این علوم؛ برای مثال موضوع ریاضیات، کمیّات و مقادیر است. اگر کمّ منفصل باشد، میگوییم، حساب و اگر کمّ متصل باشد، میشود هندسه. اگر نامعین باشد؛ یعنی تعیین نکنیم که منفصل است یا متصل، میشود جمع. روشش هم استنتاجی است. برهان ریاضی است، قیاسی است؛ یعنی از تعریف شروع میکنیم و به نتایجی که از آن تعریف برمیخیزد، میرسیم؛ برای مثال از کلی به طرف جزئی میآییم؛ کلی منظورم همان تعریف است. کلیترین قضیه در مورد مثلث همان تعریف مثلث است. کلیترین مطلب در مورد یک عدد، خود تعریف آن عدد است. کلیترین مطلب در مورد سطح، خود تعریف سطح است.
در علوم طبیعی، موضوع بحث بهطور کلی پدیدههای مادی است. در پدیدارهای مادی، ما فاعل شناسا را در نظر میگیریم؛ یعنی نمیگوییم، من الآن در این وضع قرار دارم؛ پس سن و وضع روحی و جسمانیام تأثیری در شناخت پدیدههای مادی مورد مطالعهام ندارد. انسان را حذف میکنیم و فقط به خود پدیده توجه میکنیم؛ برای مثال در بررسی فرمول نیوتن، نمیدانید وقتی نیوتن این فرمول را مینوشت، غمگین بود یا خوشحال؛ درحالیکه وقتی شعر حافظ را میخوانید، خود حافظ در آن منعکس میشود؛ یعنی بهطور دقیق معلوم میشود که حافظ وقتی این شعر را میگفته، چه حالی داشته است؛ شاد بوده یا غمگین و یا دچار شور و شوق بوده است یا کسلی و بی میلی.
روش و موضوع علوم انسانی چه تفاوتی با علوم طبیعی و ریاضی دارد؟
در علوم انسانی از جمله تاریخ، موضوع بهکلی عوض میشود؛ یعنی نه فقط موضوع کمیتی و نه فقط موضوعات پدیدارهای مادی، بلکه این علوم چه تاریخ، چه روانشناسی، جامعهشناسی، علوم تربیتی یا روانکاوی و ... -که در قلمرو علوم انسانی میتوانید قرار دهید- اوصافی دارد که در فیزیک و شیمی و ریاضی دیده نمیشود.
آن اوصاف چیست؟
از این قرار است که این علوم با تصور حضور انسان در این جهان معنا پیدا میکند؛ برای مثال در «تاریخ» میگوییم، اگر انسانی در این عالم نبود، علم تاریخ هم از اساس معنا نداشت؛ بنابراین ما تاریخ حیوانات نداریم و تاریخ مرتبط با آن نیز تاریخ طبیعی و بیولوژی و زیستشناسی است. اولین شرط عامل مقوم علوم انسانی یعنی عاملی که این علوم را به منصه ظهور مینشاند، حضور انسان در این جهان است. طبیعی است، علم تاریخ هم از این قاعده کلی بیرون نیست.
از نگاهی دیگر، علوم بهطور کامل میتوانند، تجربی یا استنتاجی باشند؛ مانند علوم طبیعی و یا میتوانند، فقط کمّی باشند؛ مانند علوم ریاضی. روشهایی که در علوم انسانی به کار میرود، ویژه علوم انسانی است؛ از اینرو اگر قرار باشد، یک روش عمومی برای علوم انسانی در نظر بگیریم، تمثیل است؛ یعنی از شباهت میان پدیدهها به نتایج مشخصی برسیم.
با مقدماتی که مطرح کردید، رسیدیم به پرسش نخست و اصلیمان که آیا بهطور کلی میتوان از تاریخ عبرت گرفت یا نه؟ بهطور دقیقترآیا با توجه به وجود متغیرهای مختلف زمانی و مکانی، امکان استفاده از تاریخ و الگوگیری از رفتارها و اقدامات شخصیتهای تاریخی، وجود دارد؟
به نکات مهمی اشاره کردید. بهطور قطع عبرت از تاریخ باید روشمند باشد. به چه شكل؟ برای مثال اوضاع و احوال جامعهای در یک مقطع خاص تاریخی همچون اوضاع و احوال فرانسه، پیش از انقلاب کبیر را در نظر بگیرید. مورخ در تحلیل آن اوضاع و احوال نمیتواند پیشبینی کند که احتمال دارد، یک پدیدار اجتماعی رخ دهد. در اینجا از شباهت و تشابه و آمادگی استفاده میکنیم. میگوییم چون در آنجا اینطوری بود، اینجا هم احتمال میدهیم، اینطوری باشد؛ ولی جوابی که میتوانیم بدهیم «قطعیت» علوم طبیعی را ندارد. مثل ریاضی نمیتوانیم، تنها بر اساس تعاریف استنتاج کنیم. تنها میتوانیم بگوییم: «احتمال مقرون به یقین»؛ یعنی احتمال دارد؛ احتمالی که نزدیک به یقین است که چون امری در فلان دوره به وقوع پیوسته است، به سبب آنچه اسناد و مدارک درباره آن دوره برای ما افشا میکند، «احتمال دارد» که همان اتفاق در این دوره هم به وقوع بپیوندند؛ در نتیجه در علوم انسانی تشابه و بازگشت به موارد مشابه بسیار رایج است.
در روانکاوی، یک پزشک یا روانکاو در یک نفر موارد و حالتی میبیند که کموبیش شبیه به حالات نفر دیگری است که در فلان بیمارستان با آن کار کرده است. میتواند فکر کند که این تشابه میتواند، راهکاری را به او نشان دهد. آن راهکار جدید راه حل نیست؛ ولی یک قضیه احتمالی است. این فرضیه به ذهن من میآید که شاید چنین چیزی میتواند رخ دهد. مطلب را ساده میکنم؛ شما فرض کنید، از رفتار کسی پی میبرید که او به شما راست میگوید. همین رفتار مشابه را در کس دیگری میبینید و این مسئله به ذهن شما میآید که این یکی هم باید راستگو باشد.
این بازگشت به تاریخ این حالت را دارد. هیچچیزِ قطعیای را نمیتواند به شما بگوید؛ ولی یکجور مقدمه و یک نوع آشنایی برای فهمیدن قضیه پیش روی شما میگذارد. یا یک فرضیه به ذهنتان خطور میکند. این فرضیه هیچ اعتباری ندارد؛ ولی نمیشود و نمیتوان آن را انكار كرد. این فرضیه باز بهتر از هیچ است و دلالت بر یک تجربه دارد؛ تجربهای که به عینه تکرار نخواهد شد؛ ولی احتمال دارد که نتایج آن مشابه آن چیزی باشد که در گذشته بوده است.
اشاره داشتید، تاریخ برای امروز ما در بهترین حالت فرضیهای به ما تقدیم میکند که «بهتر از هیچ» است؟ دلیل این ادعا چیست؟ بسیار پیش آمده است که همین بهتر از هیچ و ایجاد تناظر بین وقایع تاریخی و اتفاقات حال، سوءتفاهماتی را بهوجود میآورد که در سودمندی تاریخ تردیدهایی جدی پیش میآید.
همانطور که گفتم، نباید توقع داشته باشیم، همان قطعیتی که در علوم طبیعی وجود دارد، در علوم انسانی و تاریخ وجود داشته باشد. در علوم طبیعی هر معلولی، علت مشخصی دارد؛ اما در علوم انسانی چنین نیست و همین موضوع هم همان سوءتفاهماتی را باعث میشود که شما به آن اشاره داشتید؛ ولی این سوءتفاهمات اصل سودمندی تاریخ را منتفی نمیکند. منظور خود را با مثالی روشن میسازم. در نظام طبیعت موضوع مورد مطالعه خارج از فاعل شناساست؛ فرض کنید میخواهیم، درباره پدیده انبساط تحقیق کنیم. در مطالعه این پدیده همچون سایر پدیدههای طبیعی سه مؤلفه را میتوان پیگیری کرد. همانطور كه ذكر شد، اولاً موضوع مورد مطالعه خارج از «من» است و جنبه خارجی دارد. دوم، تکرارشدنی است؛ یعنی میتوان عین این تجربه را فردا هم تکرار کنیم و ببینم همان نتیجه به دست میآید یا نه. سوم، کمّی است و میتوان آن را اندازهگیری کرد؛ برای مثال ضریب انبساط بهطور کامل سنجشپذیر است؛ اما هیچکدام از این مؤلفهها در تاریخ وجود ندارد.
در تاریخ نمیتوانید، قضیه را به عینه تکرار کنید؛ چون گذشتهها گذشته است. تنها یک کار میتوان کرد؛ اسناد و مدارک و گواهیها را جمعآوری کنید و با نقل و اثبات اعتبار و مقایسه آنها، نتایجی برای امروز خود بگیرید. اختلافها و تفسیرهایی هم ممکن است پیش بیاید؛ چون انسانها به عینه مثل هم نیستند و ممکن است دو جور تفسیر شوند؛ در نتیجه چون نمیتوانیم، در هیچ آزمایشگاهی بهعینه رخداد را تکرار کنیم، در هر صورت فقط از طریق تشابه و استدلال تمثیلی میتوانیم، به آن پی ببرید.
نکتهای دیگر که در تاریخ، اهمیت بهسزایی دارد، جامعهشناسی است. عواملی که در جامعهشناسی میتوانید تعریف کنید، کمک خواهند کرد که رخدادهای گذشته بهتر فهم شوند؛ اما یک ملاحظه در مقایسه تاریخ و جامعهشناسی با علوم طبیعی وجود دارد و آن، وجود علتهای متفاوت برای یک معلول است؛ برای مثال اگر در جامعه معضل بیکاری وجود داشته باشد، میتوان گفت، بهطور دقیق علت این بیکاری چیست؟ در شیمی علت حرارت، انبساط است؛ اما هماکنون در جامعهشناسی نمیتوانید بگویید، علت بیکاری چیست. این معضل ممکن است بر اثر علل متعددی به وجود آمده باشد؛ همینطور اگر خودکشی در جامعهای افزایش یابد، همانطور که دورکیم میگوید، ممکن است به علت آن (یا متعاقب آن) دزدی افزایش یابد یا بهطور حتم گدایی یا اجحاف و رشوهگیری و فسادهای مختلف اجتماعی، بیماریهای روانی، حالت پرخاشگری و ... بیشتر شود؛ پس ملاحظه میکنید که سرانجام نمیتوانید در مورد چیزهایی که مربوط به انسان است، با همان قطعیت که در فیزیک صحبت میکنید، صحبت کنید. در هر صورت حالت احتمالی خواهد داشت.
خواهید گفت، احتمال قریب به یقین؛ در نتیجه شما چه در مورد علوم اجتماعی و چه علوم انسانی و تاریخ، همه مجبورید از «احتمال» استفاده کنید؛ همانطور که در علوم انسانی از آمار استفاده میکنند تا سنجشپذیر باشد.
آمارها را همان احتمالات به ما داده است. اگر نتیجه آمار به ما بگوید که ۳۰ درصد مردم بیمار یا بیکار هستند، هرچه باشد، یک حقایقی را به ما نشان میدهد.
اکنون برمیگردم به سؤال اصلی شما؛ یادآوری وقایع گذشته و بهکارگیری و توجه به آنها اگر دقیق و علمی باشد؛ یعنی از لحاظ علم تاریخ و وجود اسناد، مدارک و شواهد، درست باشد، از این نظر که امکانی برای فهمیدن میسر میکند، مفید است؛ ولی اگر برای سوء استفاده و منحرفساختن ذهن مخاطب باشد، نه فقط مفید نیست، بلکه از پایه، انحراف را موجب میشود؛ همان چیزی که میگویند تحریف تاریخ. تحریف تاریخ، یعنی بهطور دقیق به شما نمیگویم که چه گذشته است و تاریخ را به گونه ای به شما نشان میدهم که بیشتر منحرف شوید.
این تحریف چگونه صورت میگیرد؟ اشکال مختلف تحریف تاریخ چگونه است؟ بهطور معمول به تحریف واقعیت توجه میشود؛ درحالیكه میتوان واقعیات را تحریف نكرد و آن را بدون هیچ کم و کاستی مطرح كرد؛ ولی تحریف در مفهوم وارد شود.
در کتابهای منطق قدیم، از سفسطهها و روشهای مختلف آن میگویند؛ یعنی روشهایی كه میتوان حقایق را تحریف کرد و تغییر داد. به جزئیات این بحث وارد نمیشوم؛ ولی میتوان به كمك آن مباحث از تحریف مفهوم جلوگیری کرد. تنها یك شیوه معمول و رایج را مطرح میكنم تا نمونهای از این نوع تحریفات مشخص شود و آن انتقال و تبدیل امر جزئی به حالت کلی است؛ برای مثال فرض کنید، دو تاجر با هم در رقابت هستند و بیماری از خوردن کالای یکی از آن دو صدمه دیده است. تاجر دوم برای اینکه رقیب تجاریاش را شکست دهد، میگوید، جمعیت عظیمی بر اثر استفاده از فلان کالا تلف شدند و بدین ترتیب جزئی را کلی میکند.
تحریف تاریخ دلایل مختلفی دارد؛ از جمله نبود اطلاعات لازم در این زمینه. اکنون به نظر من بسیاری چیزها در تاریخ نامعلوم است. بسیاری چیزها را هم میدانیم؛ ولی دقیق نیست. کار مورخ استخراج اطلاعات لازم است؛ البته نباید مورخ را با مبلغ و سیاستمدار یکی دانست که در مورد دیگران، ماجرا فرق میکند. مورخ واقعی روش و راهی پیدا میکند که واقعیت هر عصر را به نحوی به شما نشان دهد؛ برای مثال در فرانسه مورخ معروفی به اسم گاسپوت وجود دارد که تاریخ انقلاب کبیر فرانسه را پنجاه یا سی سال پیش، از نو نوشت. این کتاب بسیار مهم بود؛ از این حیث که وی اسناد رسمیای که تمام مورخان دیگر با توجه به آنها كار كرده بودند، كنار گذاشته و به جای آنها از نامههای مردم و مكالمات بهجامانده از اواخر قرن هجدهم یعنی سال ۱۸۸۹ تا ده سال بعد، سال ۱۸۹۹ (کودتای نظامی ناپلئون) استفاده كرده است؛ نامههایی که از ۱۵ تا ۲۰ سال آخر قرن نوزدهم پیدا کرده بود، مواد این مورخ شهیر بوده است.
وی حدود هزار نامه یافته بود؛ نامههایی همچون نامه یک دانشجو از پاریس برای مادرش كه در لیون بوده یا مردی از پاریس برای زنش که برای تفریح به سفر رفته بوده است. گاسپوت كل نامههای عادی مردم را جمعآوری و با طبقهبندی تاریخی شكلگیری جو انقلاب کبیر فرانسه از منظر توده مردم را از ابتدا منعكس كرده است؛ بنابراین وقتی تاریخ را از این منظر میخوانید، بازتاب آن را در خانوادهها یا در بین کسبه، هنرمندان یا نویسندگان و رجال سیاسی متوجه میشوید؛ بهطوریكه گویی در آنجا و در آن زمان حضور دارید؛ یعنی آن چیزهای رسمی را انکار نمیکند؛ ولی نشان میدهد که مردم چگونه میدیدند. حال شما این کتاب را که میخوانید، خواهناخواه از این تشابهات احتمالی، استنباطی نخواهید داشت؟
به نظر من چارهای هم ندارید. ما در زندگی روزمره با همین تمثیلها زندگی میکنیم.
برای استفاده از تمثیلها و انتقال از گذشته به حال، از چه غربالی باید استفاده كنیم؟ چگونه حوادثی و با چه مؤلفههایی از صافی تاریخ عبور نمیكنند و استفادهنشدنی هستند؟ به عبارت دیگر از كل تاریخ و وقایع و حوادث آن میتوان برای امروز بهره گرفت یا خیر؟
همانطور كه مطرح شد، چون در تاریخِ یك معلول ممكن است، علت های متعددی وجود داشته باشد؛ پس در این انتقال باید ابتدا شرایط فعلی و تفاوتهای آن را با گذشته خوب درك كرد؛ برای مثال تبیین پدیده بیكاری و دلایل آن در حال حاضر متفاوت از گذشته است؛ چراكه وضعیت رفاه جوامع، اقتصاد این دوران و بهداشت كشورها و ... به كلی تغییر كرده است؛ اما این نكته را نباید فراموش كرد كه مطالعه پدیده بیكاری در یك مقطع تاریخی به هر حال ما را در رفع این معضل در زمان حال كمك میكند؛ یعنی فرضیهای به ما میدهد كه همان «بهتر از هیچ» است؛ بنابراین شما خواه از تاریخ عبرت بگیرید و خواه نگیرید، خواهناخواه مطالعه دقیق تاریخ و مطالعه علل رخدادها با دقت در جوامع گذشته، افق ذهنی وسیعی به شما میدهد.
حتی اگر عبرت نگیرید، انسان آگاهتری هستید تا کسی که در عمرش نه تاریخ خوانده و نه در مورد تاریخ تعمق کرده است. نتیجه چه میشود؟ اگر او عبرت نگرفته است و شما هم نتوانستید عبرت بگیرید، باز شما با او فرق خواهید داشت. شما مثل کسی خواهید بود که دنیا را گشته، جنگها را دیده و کشورها را شناخته است؛ ولی چارچوب ذهنی خود را تغییر نداده است. حتی اگر شما از تاریخ عبرت نگیرید -که بیشتر هم همینطور است و نمیتوان به راحتی عبرت گرفت- با این حال تاریخدانی و تاریخخوانی به نحو شایسته با توجه به ابعاد گسترده و تعمق در مسائلش، وسعت ذهنیای را ایجاد میکند که ارزش دارد، بازشناخته شود.
شما در تفاوت علوم انسانی و علوم طبیعی، اشاره داشتید، علوم طبیعی برخلاف علوم انسانی، علتهایش انحصاری است؛ بنابراین «تاریخ» حتی اگر پای سلیقه هم به میان میآید، از این انحصار محروم است. در این صورت باز مباحث تاریخی اعتبار علمی دارند؟
بله؛ نظرها و دلایل مختلف در تبیین یك واقعه تاریخی اجتنابناپذیراست؛ ولی گاهی نظریه نیست و سوءنیت است. دو مورخ میتوانند، با هم دو نظر مخالف داشته باشند؛ ولی وقتی که در جامعهای نیتها به گونهای باشد که از تحریف تاریخ میخواهند، به نفع خود بهره گیرند، مشكلی كه به آن اشاره داشتید، به میان میآید كه بهطور قطع این برخورد با تاریخ توأم با سوءنیت است. الگوگیری از تاریخ و شخصیتهای آن هم در این شرایط با هدف منحرفکردن ذهن مخاطب صورت میگیرد.
همانطور كه از سوءنیت برمیآید، برای اثبات یا رد آن باید نیتخوانی كرد كه بهطور قطع این كار به صورت علمی امكانپذیر نیست.
با توجه به مجموعه اسناد و مدارك میتوان به سوءنیت مردم پی برد. متأسفانه در جهان علم در حال حاضر سوءنیت فراوان است و تاریخ هم از جمله علومی است كه در معرض این خطر قرار دارد. خطر دیگر سیاسیشدن تاریخ است. وقتی تاریخ با نیات سیاسی خوانده شود، هركس سعی میكند، آن را به نفع خود تعریف و تفسیر كند؛ اما همه این آسیبها نباید دلیلی برای كماعتنایی به تاریخ باشد. در هر شرایط و هر زمانی تاریخدانی و تعمق در وقایع تاریخی از ارکان فرهنگ هر ملتی است.
شما مطرح كردید، علوم انسانی -كه تاریخ هم زیرمجموعه آن است- تکرارپذیر نیست؛ اما جمله معروفی است که میگوید، تاریخ تکرار میشود. در ظاهر «تكرارِ» موجود در دو جمله تفاوت معنایی دارد.
خوب شد این بحث مطرح شد. از یك نگاه در تاریخ میتوان نوعی قوانین جامعهشناسی را پیدا کرد. یکی از کسانی که درباره قوانین تاریخ صحبت کرده است و در فرهنگ ما جایگاه ممتازی هم دارد، ابنخلدون است. ابنخلدون در مقدمه تاریخش -که یکی از معتبرترین کتابهای دنیاست- میگوید، جوامع انواعی دارند؛ جوامع بدوی و بیابانگرد. قبیلههایی داریم که به صورت گروههای کوچک و دهکدهای زندگی میکنند. قبایلی داریم که شهرنشین هستند.
یک قانون کلی هست و تبدیل اینها به یکدیگر. بدوی به شهر و یا یکجور استان روستایی تبدیل میشود. وقتی تحولات بزرگ تاریخی رخ میدهد، اینها را باز به سه دوره تقسیم میکند؛ مثل رودخانهای که طغیان کرده است و همهچیز را خراب میکند و از جلوی حرکتش برمیدارد و بعد آرام میشود و آخرش به لجنزار میرسد.
مورخان بزرگ، کوششهایی کردهاند و در فلسفه تاریخ هم همینطور چیزهایی گفته شده است که بسیاری از آنها تأملپذیر است. در تاریخ نباید جبر را زیاد در نظر گرفت؛ ولی باید احتمال قریب به یقین را در نظر داشت؛ البته بعضیها هم درست است؛ چون این قوانین ثابت است؛ ولی رخدادها ثابت نیست. این رخدادها بسیار شبیه هم است؛ در نتیجه تصور میشود که تاریخ تکرار میشود. تاریخ تکرار میشود؛ ولی نه بهعینه. آنچه حاکم بر تاریخ است، تکرار میشود.
کد مطلب: 13128
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13128/عبرت-تاریخ-کاری-روشمند