طعم توکل در طعام استخاره
گفتوگو با دکتر محمد دولتی
1 مهر 1388 ساعت 0:11
گروه اندیشه: خیر، در خیر گفتن است به تمام پلیدیها و پلشتیها، به تمامی کفرها و نفاقها، به تمامی خشونتها و خصومتها، به تمامی جنایتها و خباثتها و به دنائتها و رذالتها، به سفاهتها و حماقتها، به پوستینهای وارون، به فرعون و بلعم و قارون، به دروغ، به نیرنگ، به خرقهپوشان رنگارنگ، به تاریکی، به فریب، به روزگار غریب؛ چرا که اسلام با «نه» محمد آغاز شد، با «نه» علی امتداد یافت و حسین با «نه» گفتنش رشتههای پنبهشده را دوباره بافت؛ اما خیر -اینجا سخن از خیر خواستن است- خواستن از خداوندی که از ما خواسته است تا از او بخواهیم و تا از او نخواهیم، بسیاری خیرها فراچنگمان نمیآید. تا ببنیم این خواستن چه باشد و چگونه باشد تا روزگارمان این نباشد.
اعتقاد و اطمینان به استخاره ناشی از ادله عقلی است یا آیات و روایات؟ مهمترین آیات، روایات و ادله عقلی محتملی که استخاره را تأیید یا توصیه میکنند، کداماند؟
در ابتدا باید به این نکته توجه داشته باشیم که انسان از اساس طالب خیر است. ما به دنبال خیر هستیم و خیر طلبیم. این مطلب را میتوان در آیات قرآن ملاحظه کرد. در سوره عادیات، آیه ۸ خدای متعال میفرمایند: «وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیرِ لَشَدِیدٌ»؛ «و راستى او سخت شیفته خیر است.» انسان بسیار دوست دارد که خیر نصیب او شود. در سوره قصص خداوند میفرمایند: «فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ»؛ «گفت، پروردگارا من به هر خیرى كه سویم بفرستى، سخت نیازمندم.»
از اساس انسان طالب خیر است و نسبت به خیر نزد خدای متعال فقیر است؛ اما جالب است که همین انسانی که اینگونه طالب خیر است، آیا میل دارد همین خیر نصیب دیگران هم بشود؟ یا اگر خیری به او رسید دیگران هم بهره ببرند؟ متأسفانه گاهی انسان چنین ویژگیای پیدا میکند که خداوند فرمود: «وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنُوعًا»؛ «و چون خیرى به او رسد، بخل ورزد.» وقتی که خیری به او میرسد، نسبت به دیگران مانع میشود.
استخاره مانند سایر احکام شرعی که ما به آن مقیدیم، بهطور حتم اینگونه نیست که اگر ما بخواهیم مستند قرآنی، برای مثال تعداد رکعات نماز یا جزئیات حج و یا احکام روزه را بجوییم، عین یک عبارت را در قرآن جستوجو کنیم. میدانید که استخاره از باب استفعال است؛ یعنی ما از خدای متعال خیر را طلب میکنیم. به نظر میرسد، اگر ما همین معنای لفظی استخاره را در ذهن بیاوریم، دلیل عقلی استخاره روشن میشود. بنده از خالق و خدای خودش خیر را طلب میکند. در روایت هم داریم که بنده، خیر طلبکردن از خدا را در کارهای خود سرلوحه قرار دهد و برای شروع کردن کارهایش از خداوند خیر بخواهد. فرمودند: «کسی که استخاره میکند؛ یعنی از خدا طلب خیر میکند و هیچوقت حیرتزده نمیماند. هیچ زمانی برای آنکه چه باید بکند، دچار سردرگمی نمیشود. به گمان من اگر ما به همین معنای لغوی استخاره توجه کنیم، روشن است که در همه کارها شایسته است، از خداوند متعال خیر بطلبیم.
با این مقدمه چنانچه بخواهیم، در قرآن به دنبال معنای استخاره بگردیم یا مستندات قرآنی استخاره را استخراج کنیم، تا اینجا باید کلیدواژه خیر را انتخاب کنیم و با همین کلیدواژه پیش برویم. خیر، همواره از جانب خدای متعال بر ما نازل میشود و از آن ناحیه به ما میرسد. در آیه ۲۶ سوره آلعمران که خداوند میفرماید: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیدِكَ الْخَیرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»؛ «بگو، بارخدایا! تویى كه فرمانفرمایى. هر آنكس را كه خواهى، فرمانروایى بخشى و از هركه خواهى فرمانروایى را بازستانى و هركه را خواهى، عزت بخشى و هركه را خواهى، خوار گردانى. همه خوبیها به دست توست و تو بر هر چیز توانایى.»
نکته مهم دیگر اینکه خداست که خیر را تعیین و برای ما ایجاد میکند؛ البته نباید گمان کرد که برای مثال اگر قرار است که ما کاری کنیم، این کار یک طرف مثبت و یک طرف منفی دارد یا دستکم یک طرف مثبت دارد که خیر است؛ فرض کنید که کسی میخواهد غذایی یا میوهای را بخورد که تا به حال در شهر خود آن را تجربه نکرده است و جزو غذاها و میوههایی است که خوردنش در شهر دیگری معمول است؛ فرض کنید چنین کسی میخواهد، از خداوند طلب خیر کند. در اینجا خیرخواستن اینطور معنا نمیدهد که در این میوه یا غذا خیری هست و میخواهیم از این خیر آگاه شویم. طلب خیر به این معنا نیست. طلب خیر یعنی من به خدایی باورمندم که میدانم، در همین میوه میتواند خیر قرار دهد یا اگر خدای ناکرده چنانچه من بد عمل کنم، به گونهای میشود که آن خیر از من سلب میشود؛ هرچند که ممکن است، آن غذا یا میوه فایده و خاصیت فراوان داشته باشد.
در قرآن چنانچه آیاتی را که در آن خیر هست، دیده یا تلاوت کرده باشید، میبینید، آنجاست که خدا تعیین میکند که در چه چیزی خیر هست و در چه چیزی خیر نیست؛ برای مثال در سوره نساء، آیه ۱۱۴ خدای متعال میفرمایند: «لاَّ خَیرَ فِی كَثِیرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَـ‹ٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاَحٍ بَینَ النَّاسِ وَمَن یفْعَلْ ذَلِكَ ابْتَغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا»؛ «در بسیارى از رازگوییهاى ایشان خیرى نیست، مگر كسى كه [بدین وسیله] به صدقه یا كار پسندیده یا سازشى میان مردم فرمان دهد و هركس براى طلب خشنودى خدا چنین كند، بهزودى او را پاداش بزرگى خواهیم داد.» در بسیاری از نجواهای آنها خیری نیست. آیا میشود به گونهای باشد که در آنجا خیر ایجاد شود و قرار بگیرد؟ همان چیزی که ما گمان میکردیم که در آن خیری نیست، در ادامه آیه، خدای متعال میفرمایند: «با این قید در آن خیر قرار دادم.» به هر حال چنانچه ما به ریشه لغوی و معنای استخاره نظر کنیم، به گمان من استخاره هم به لحاظ عقلی و هم به لحاظ قرآنی قضیه روشنی دارد.
برخی استخاره را وسیلهای برای اطلاع از غیب میدانند. آیا استخاره وسیلهای برای اطلاع از غیب است؟ اگر اینگونه باشد، آیا اسلام اطلاع از غیب را توصیه میکند؟
بین اتفاقی که در آینده رخ خواهد داد و تصمیمی که میخواهم بگیرم و آنچه برای من خیر است، فاصلهای است. اینگونه نیست که اگر من از آینده خبردار باشم، بتوانم حال حاضرم را بهگونهای تنظیم کنم که بهفرض ضرری را از آینده خود کنار بزنم و دفع کنم. داستان مشهوری است که کسی نزد پیامبر زمان خود میرود و منطق پرندگان را میآموزد. میبیند که در خانه، مرغ و خروس، در حال صحبت هستند و هر چه را از آینده میگویند، درست اتفاق میافتد؛ البته چنین چیزی وجود دارد که بعضی حیوانات ادراکات و قوایی برتر از ما دارند. متوجه میشود که اتفاقاتی که مرغ و خروس میگویند، یکبهیک پشت سرهم اتفاق میافتد و برای او بسیار جالب است. روزی میبیند این مرغ و خروس میگویند که گاو صاحبخانه فردا میمیرد. او هم زرنگی میکند و گاو را به کسی میفروشد و از قضا همین گونه هم میشود. گاو در دست خریدار میمیرد. سپس میبیند مرغ و خروس میگویند که این صاحبخانه ما زمان مرگش فرارسیده است و او هم تا چند روز دیگر میمیرد. نگران و مضطرب میشود. سراغ پیامبر میرود و ماجرا را تعریف میکند. پیامبر میگوید: «آن گاوی که قرار بود نزد تو بمیرد، قرار بود که چنین بلایی را از تو دفع کند. تو با این کارَت بلایی را که قرار بود از تو دفع شود، به سوی خویش کشیدی. خدای متعال میخواست، با مردن این گاو تو زنده بمانی.»
همین مثال کفایت میکند برای آنکه ما بدانیم که چنانچه از غیب مطلع باشیم، اینگونه نیست که همواره برای خودمان خیر را جذب و ایجاد کنیم. اگر بخواهیم وضعیت خود را نسبت به علم غیب بدانیم کافی است، به داستان بنی اسرائیل توجه کنیم. در این داستان وقتی خدای متعال به بنی اسرائیل میفرماید که شما به موسی گفتید: «لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ»؛ «ما نمیتوانیم بر یک غذا صبر کنیم.» و در ادامه به فرمایش قرآن کریم، بنی اسرائیل از حضرت موسی (ع) میخواهند که خداوند برایشان خیار، سیر، عدس، پیاز و ... از زمین برویاند: «فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ یخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا...» سپس خدا میفرماید: «قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیرٌ»؛ «...آیا چیزی را که پایینتر و پستتر است، با چیزی که خیر [بهترین] است، جابهجا میکنید؟» (بقره، آیه ۶۱) یعنی اینها آنقدر نمیفهمند که خیر برای آنها چیست؟
در آیه ۲۱۶ سوره بقره خدای متعال میفرماید: «كُتِبَ عَلَیكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ»؛ «بر شما كارزار واجب شده است، درحالىكه براى شما ناگوار است.» اگر کسی این آیه را برای خود سرلوحه قرار دهد، میفهمد که چنانچه زمام امور به خود انسان واگذار و از غیب مطلع شود، آن چیزی را که دوست دارد و میپسندد، میطلبد، نه آن چیزی که به صلاح و خیر اوست. درحالیکه قرآن میگوید: «وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ»؛ «ای بسا چیزی را دوست میدارید که برای شما شر است.» توجه کنیم که برای ما شر است، نه بهطور حتم برای دیگران؛ یعنی در واقع آدمی با به دنبال میل و پسند خود رفتن، برای خود شر میطلبد. «وَعَسَى أَن تَکرَهواْ شَیئًا وَهُوَ خَیرٌّ لَّكُمْ» همچنین چیزیهایی را که مطبوع و مورد پسند و میل او نیست، از خود دور میکند، درحالیکه ممکن است برای او خیر باشد؛ مثل رفتار یک کودک در مقابل بزرگتر و صلاحدید او.
قرآن در ادامه میفرماید: «وَ الله یَعلَمُ وَ أنتُم لا تَعلَمون»؛ «خداوند است که میداند و شما نمیدانید.» یعنی چنانچه ما دارای علم غیب بودیم، بهطور قطع چنین رفتاری میکردیم؛ بهطوری که خیر را از خود دور و شر را به خود جلب میکردیم. ما نمیدانیم ثروتمند باشیم بهتر است یا اینکه فقیر باشیم. ما نمیدانیم قوی باشیم بهتر است یا ضعیف باشیم. قرآن گاهی پردههایی را کنار میزند که «كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیطْغَى أن رَآهُ استَغنَی»؛ «این انسان اگر احساس بینیازی کند، به طغیانگری میافتد.»
در هر حال خداوند است که خیر را معرفی میکند و نشان میدهد. برای مثال ما از کجا بدانیم که «لیلـ‹ القدر خیر من الف شهر»؟ بهطور کلی ما تفاوت بین شبها را از کجا میدانیم؟ با توجه به این نکات، فاصله زیادی بین خبرداری از غیب و طلب خیر مییابیم؛ بنابراین ما هیچگاه از راه استخاره نمیخواهیم از غیب خبردار شویم. استخاره نیز قرار نیست غیب را به ما بنماناید. ما از خداوند خیر را طلب میکنیم که جز او کسی نمیداند و نمیتواند خیرآفرینی کند.
هرچند آنچه خدای متعال با استخاره به ما میگوید که بر فرض خیر ما در این کار هست یا نیست. بعدها میفهمیم که خوب شد که آنگونه شد؛ اما نباید فراموش کرد که این نتیجهگیری برای آینده است. اگر اکنون به من میگفتند، شاید این فهم را نمیداشتم. کافی است رفتار یک بچه را در برابر یک بزرگ مطالعه کنیم؛ البته فاصله ما با خدای متعال بینهایت بیشتر از این فاصله است و هرگز این دو تشبیهکردنی نیست. بسیاری از کارها را چنانچه به دست بچه بسپارید، آن را درست انجام نمیدهد؛ ولی بزرگتر اوست که خیرش را تشخیص میدهد و برای او برنامهریزی میکند؛ بنابراین استخاره هیچ ربطی به کشف اخبار غیبی ندارد.
اگر چنین علمی چه به شکلی محدود و یا در ابعادی خاص در عالم وجود داشته باشد و یا منجمی کاری بکند، هیچکدام در حوزه استخاره نمیگنجد. من در معامله چه ورشکست بشوم چه ورشکست نشوم، چه از قِبَل خرید یک خانه سود ببرم و یا از خرید آن ضرر کنم، به خدای خود میگویم، خدای من خیر را به من نشان بده. من از تو خیر میخواهم. من پول و قدرت و مال نمیخواهم. در ضمن ما هیچگاه مأمور نشدیم از مسیرهایی عبور کنیم که از غیب مطلع شویم.
آیا استخاره سبب تنبلی ذهن نمیشود؟ کسانی که میدانند در پس چالشهایی که با آن روبهرو میشوند، میشود به استخاره رجوع کرد، چه دلیلی دارد که از ابتدا به آن رجوع نکنند و راه طولانی و مشکل مشورت و تأمل را پشت سر گذارند؟ اگر عقل انسان ناقص است، چرا همهجا و همهوقت نباید به سراغ استخاره برویم؟
ابتداء باید اشاره کرد که ما برای عبادت، مناجات با خدا، سخن گفتن با خدا، خواندن خدا و حاجتخواهی، به صورت عمومی ضابطه و قانونی نمیگذاریم؛ یعنی ما میتوانیم، در همه حال خدا را بخوانیم، با هر زبانی که خواستیم، میتوانیم او را بخوانیم و هر حاجتی که داریم، میتوانیم بگوییم. ما چنین ادبیاتی با خدا داریم؛ اما زمانی هم هست که میخواهیم همین عبادات و مناسک را مطابق شرع و دستور الهی انجام دهیم. یکی از آن مصادیق نماز خواندن است.
یکی از راههایی که خداوند برای مناجات و عبادت و گفتوگو با خدا قرار داده است، نماز است. هیچکس نمیتواند بگوید، من که میتوانم به زبان خود و با ادبیات خودم با خدا مناجات کنم، پس چه نیازی به نماز است؟ باید توجه داشت این دو حوزه نباید با هم آمیخته شود. یکی حوزه عمومی است؛ یعنی هر کسی در هر صنف، جنس، زبان و رنگی که هست میتواند با خدا سخن بگوید؛ اما حوزه دوم ادب سخن گفتن با خدا یا ادب عبادت است. آنچه خدای متعال قرار داده و واجب کرده است، نماز است. کسی نمیتواند سخن گفتن به زبان خود را در هر موقعیتی که حال مناسب دارد، با نماز و وجوب آن جایگزین کند.
در بحث استخاره همواره باید جایی برای این باز کنیم که استخاره در معنای کلی طلب خیر از خداوند متعال است. در استخاره هم همینگونه است. زمانی استخاره را در معنای کلیاش بررسی میکنیم، من با زبان فارسی میتوانم از خدا طلب خیر کنم. ما میتوانیم صبح هنگام خروج از منزل از خدا طلب خیر کنیم؛ اما ممکن است بخواهیم بدانیم، آیا خداوند روشی به نام استخاره تعلیم فرموده است یا خیر؟ آیا ائمه هدی (ع) یا پیامبر اکرم (ص) روشی را در این زمینه بیان کردهاند؟ چراکه بنده میخواهد به یک امر حسی و متعیَن برسد.
در مورد شکل و ادب استخاره بهتفصیل روایت داریم. بهقدری در این زمینه روایت وجود دارد که من فکر میکنم، هیچ جای شک و ابهام باقی نمیماند. یکی از کتابهای نفیسی که در این مورد نوشته شده است، کتابی به نام «فتح الابواب» اثر سید ابن طاووس است. این کتاب جزو اولین کتابهایی است که درباره استخاره باقی مانده است. قبل از آن هم کتابهایی بوده است؛ ولی کتابی که مانده، چاپ و تصحیح شده است و جزو مصادر کتاب «بحار الانوار» است، این کتاب است. سید ابن طاووس در آنجا مستندات را آورده است و بهطور جدی بحث استخاره را مطرح میکند و حتی به برخی از سؤالات و ابهامات در این زمینه پاسخ میدهد؛ البته در «وسایل الشیعه» جلد هشت و «بحار الانوار» جلد ۸۸ چند عنوان درباره استخاره داریم که بعضی از روایات «فتح الابواب» آنجا آورده شده است؛ اما درباره بحث تفکر باید گفت، هر کس هر اندازه فهیم و عاقل باشد و بتواند اطلاعات فراوانی را که دارد به خوبی پردازش کند، آیا با این چیزها میتواند بهطور حتم به خیر دسترسی پیدا کند؟ پاسخ منفی است.
همانطور که در بحثِ نسبت آگاهی از علم غیب و خیرآفرینی بیان شد؛ یعنی بهطور کلی باب خیرطلبی با وادی تفکر و تأمل و تدبیر از هم جداست. ضربالمثل «با توکل زانوی اشتر ببند» را میتوان درباره استخاره هم بیان کرد. در همه جا این قاعده برقرار است؛ برای مثال «الدواء عندنا و الشفاء عند الله» که شعار یک پزشک است؛ یعنی یک طبیب دارو را میدهد، شفا را خدا میدهد.
رزق و روزی دست خداوند متعال است. خداست که روزی را میدهد؛ ولی ما در زمین حرکت میکنیم تا روزی کسب کنیم. اجلها را خدا مقدر کرده است؛ ولی هرکس به بهانهای از این دنیا میرود. در استخاره هم همین قاعده را میتوان جاری کرد. با تمام درایت، تدبر، تفکر، تدبیر، مشورت و هر چه که در اختیار دارم، برای انجام یک کار قدم برمیدارم؛ اما در عین اینکه این کارها را میکنم به خدای خود رومیکنم و میگویم که خدایا من از تو خیر میطلبم؛ یعنی طلب کردن خیر هیچوقت تفکر و تعقل را تعطیل نمیکند.
حالا کسی ممکن است، در این زمینه افراط کند؛ البته ما نمیتوانیم مشخص به کسی اشاره کنیم و بگوییم که فلان کس در استخاره افراط میکند؛ چراکه مصداق و میزان افراط را نمیشناسیم. یک نفر در کاری بهطور مطلق هیچ راهی ندارد، میگوید، خدایا من به تو دل دادم و تو به من بگو چه کنم. اینجا استخاره میکند و جز این راهی ندارد و کاری نمیتواند انجام دهد. چنانچه به روایاتی که درباره استخاره وجود دارد، مراجعه کنید، میبینید، روایتی داریم که حضرت عبدالعظیم حسنی از امام رضا (ع) نقل میکند که ایشان از قول پدرانشان تا امیرالمؤمنین (ع) نقل میکنند که امام اول (ع) میفرماید: «پیامبر (ص) مرا به یمن فرستادند، درحالیکه به من توصیه میکردند که «یا علی ماحار من استخار و ماندم من استشار»؛ «علی جان! کسی که استخاره میکند، هیچ زمانی حیران نمیماند و کسی که مشورت میکند، هیچ زمانی پشیمان نمیشود.»»
جالب است، استخاره در کنار مشورت آمده است. امام صادق (ع) فرمودند: «من دخل فی امر بغیر استخاره ثم ابتلی لم یؤجر»؛ «اگر کسی کاری را آغاز کرد، اما استخاره نکرد؛ یعنی از خداوند خیر را طلب نکرد، اگر مشکلی برایش پیش آمد، هیچ اجری نمیبرد.» درباره ترغیب به استخاره داریم که ائمه (ع) میفرمایند: «همانگونه که پدران ما قرآن را به ما تعلیم میکردند، استخاره را نیز آموزش میدادند.» مشخص نیست که در اینجا استخاره به معنای عام است یا آن شکل متعیَّن و مشخص آن. امام صادق (ع) میفرماید: «دو رکعت نماز بگزار و از خدا طلب خیر کن. کسی نیست که از خدا طلب خیر کند و خدا خیر را به او ندهد.» یا در روایت دیگری امام باقر (ع) از قول پدر بزرگوارشان نقل میکنند که قال «کنا نتعلم الاستخاره کما نتعلم سوره من القران»؛ «همانگونه که یک سوره از قرآن را میآموزیم، استخاره را نیز میآموزیم.»
استخاره یک ریشه مشترک با توکل دارد. وقتی بهدرستی استخاره میکنیم، دیگر برای ما مهم نیست که کدام طرف تأیید میشود و چه اتفاقی میافتد؛ چون کار را به او سپردهایم. مگر معنای توکل چیست؟ طعم توکل همان طعم استخاره است؛ چراکه شما زمانی که به خدا توکل میکنید به خدا اعتماد میکنید. استخاره برای جایگاهی است که من آنقدر به خدای خویش اعتماد دارم که با خیالی آسوده میگویم، خدای من به من بگو که چه کنم؟ حال چنانچه یکی از صورتهای استخاره را که به من تعلیم دادهاند، انجام دهم و اگر دل و قلب من مطمئن باشد، خواهم گفت، هرچه جواب استخاره آمد، باور دارم خدا گفته است. حال اگر دل و قلب من مطمئن نیست، بهتر است که استخاره به آن شکل تعیین شده را انجام ندهم.
خدا به ما عقل را ارزانی داشته است و من با عقل خویش جواب سؤالم را پیدا میکنم و با توکل بر خدا جلو میروم. وقتی که اطمینان ندارم به شکل خاصی از استخاره، لازم نیست استخاره کنم. برای شروع هر کاری به ما یک ذکر تعلیم فرمودهاند تا خداوند در آن کار خیر قرار دهد. آن ذکر همان بسماللهالرحمنالرحیم است. با توجه با آیات و روایات درمییابیم که انسان در هر کاری، اگر از خدا طلب خیر کند و بسمالله بگوید، خدا به فضل و کرمش خیر را به او عنایت میکند. هیچ غم و غصه و نگرانی به خود راه ندهد.
کد مطلب: 13234
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13234/طعم-توکل-طعام-استخاره