لنگ‌لنگان طریقت

نگاهی به دینداری عوامانه در آثار داستان‌نویسان قبل از انقلاب

1 اسفند 1388 ساعت 0:24

خیمه: در این نوشتار مؤلف با استقبال از دید منتقدانه نسبت به سنت‌های نادرست که به زدودن خرافات از چهره دین منتج می‌شود و به شناخت بهتر آن کمک می‌کند، به نحوه پرداختن برخی نویسندگان علاقه‌مند به این حوزه «نیم‌نگاهی» دارد. به زعم نویسنده «هدایت برای نقدی اجتماعی به جدال با خرافه برنخاسته بلکه این مسئله را بیشتر به شکل نمودی از تباهی فکر انسان به لباس داستان درآورده است.» نویسنده معتقد است: «فضای داستان گلشیری و ساعدی کمی بسته‌تر و نگاه آنها به انسان ناامیدانه‌تر است.»
به امید خدا در شماره‌های آتی ماهنامه وجوه گوناگون ادبیات داستانی مذهبی و مخصوصاً عاشورایی را با دقت بیشتر و جزئی‌تری بررسی خواهیم کرد.


فرشته نزاکتی:واقعه عاشورا، عزاداری‌ها، سنت‌ها و مراسمی که درباره آن شکل گرفته، دستمایه بسیاری از نویسندگان بزرگ ایران قرار گرفته و مضمون اکثر این داستان‌ها نقل حوادث روز عاشورا و مقتل‌نویسی بوده‌است. کمتر کسی به تحریفات عاشورا و سنت‌های نادرستی که در حاشیه عزاداری برای سالار شهیدان (ع) به وجود آمده پرداخته است. یک علت آن، این تصور غلط است که هر نوع نقد مربوط به امام حسین (ع) و عاشورا رودررویی با مذهب یا تمسخر فرهنگ عزاداری است در حالی که داشتن دید منتقدانه نسبت به سنت‌های نادرست به زدودن خرافات از چهره دین و شناخت بهتر آن کمک می‌کند.

از میان نویسندگانی که به موضوع دینداری عوامانه پرداخته‌اند می‌توان به صادق هدایت اشاره کرد که با قلم تند خود به نقد بسیاری از آسیب‌های اجتماعی می‌پردازد. «حاجی آقا» یکی از معروف‌ترین آثار او در این زمینه است که هدایت در آن با توصیف شخصیت اول که پیرمردی فرتوت، خسیس، بهانه‌گیر و دنیادوست است، سعی می‌کند افکار این مرد و طنز تلخی را که در تناقض بین گفته‌های او و حقیقت است، را نشان دهد؛ اما هدایت برای نقدی اجتماعی به جدال با خرافه برنخاسته بلکه این مسئله را بیشتر به‌شکل نمودی از تباهی فکر انسان، به لباس داستان درآورده‌است.

سه تن دیگر از این نویسندگان، جلال آل‌احمد، هوشنگ گلشیری و غلامحسین ساعدی هستند که از نویسندگان بزرگ و صاحب‌سبک ادبیات ایران محسوب می‌شوند. داستان‌های «شمع قدی» و «ای لا مس سبا» از جلال، داستان «معصوم دوم» از هوشنگ گلشیری و چند داستان از مجموعه «عزاداران بیل» ساعدی در این زمینه شاخص هستند که در ادامه بررسی می‌شوند.

هر سه این نویسندگان پیرو مکتب واقع‌گرایی بوده و به بازنمایی دقیق مسائل اجتماعی و سیاسی دوران خود و روشنگری مردم پرداخته‌اند.

داستان «شمع قدی» روایت پیرمردی است که از راه نگهداری مسجد و کمک‌های مردمی به سختی روزگار می‌گذراند. زندگی این مرد که به‌طرز حقیرانه‌ای در چند شمع که برایش اهمیت حیاتی پیدا کرده و خوردنی‌های ناچیزی که از طرف مردم به او می‌رسد، خلاصه شده‌است، داستان تلخی از فقر مادی و مذهبی پیرمرد است. استفاده ابزاری پیرمرد خشک‌مذهب از دین که با رفتارهایی چون دزدیدن شمع‌های نذری و فروش دوباره آنها، تفکر درباره اجاره منبرهای پررونق و آرزوی مرگی هولناک برای پاسبانی که چند شمع او را له کرده، به خوبی نشان‌دهنده سطحی بودن مذهب این مرد است. جلال در پایان داستان با نکته‌سنجی و هنرمندی دو اتفاق نهایی یعنی هجوم عزاداران به مسجد و عبور پاسبانان را به نحوی می‌گنجاند که پیرمرد را با واقعیت متضاد با افکارش روبه‌رو سازد. داستان شمع قدی روایت نابودی مذهب در جهل و فقر است که در زندگی و ذهنیت پیرمرد به خوبی نشان داده شده‌است.
داستان «ای لامس سبا»، اثر دیگر جلال، از زبان طلبه جوانی عقاید جزمی و خرافی را در مواجهه جهان متمدن و مدرن مطرح می‌کند. داستان از یک مجلس قرآن‌خوانی آغاز می‌شود که در آن جوانی در مورد آداب شروع خواندن قرآن با ملای مجلس بحث می‌کند. همین جدال و کشمکش در دنباله داستان در میان قشرهای مختلف جامعه به تصویر کشیده شده‌است. جلال به خوبی علاوه بر مقایسه افکار راوی با دنیای مدرن زمان خود، دودستگی جامعه در حال تغییر را در برخورد با مسئله دعانویسی، وعظ، سخنرانی و مجالس قرآن‌خوانی نشان می‌دهد.

داستان «معصوم دوم» روایت مردی ساده‌دل است که از سرگذشت شوم و آوارگی خود با زبانی ساده و به ظاهر پراکنده سخن می‌گوید. این مرد که بزرگان ده پایین برای کمتر نبودن از مردم ده بالا او را وادار به کشتن سیدی برای ساختن امام‌زاده کرده‌اند، پس از قتل سید، از سوی مردم همان ده طرد و آواره می‌شود؛ احترام، اعتبار و اموال خود را از دست می‌دهد و از دیاری به دیار دیگر می‌رود. مردم ده پایین برای ساختن امام‌زاده در دهه اول محرم و روزهای عاشورا اقدام می‌کنند و سید را به واسطه راوی‌ای که لباس شمر پوشیده می‌کشند. سرنوشت شوم این مرد که به علت نقشش در کشتن سید توسط مردم روستا «شمر» نامیده می‌شود نمونه‌ای هولناک -و البته غیرواقعی- از خرافه‌گرایی و انجام اعمال نامعقول و ضدبشری به نام دین (و در اصل به علت خودخواهی و دنیاپرستی در لباس دین) است. به نظر می‌رسد هدف گلشیری در این داستان نشان دادن این است که چگونه دین به امری زمینی تبدیل شده و خود وسیله‌ای برای رقابت و فخرفروشی است. مخاطب در تحلیلی عمیق‌تر از داستان به این نتیجه می‌رسد که چگونه وقتی دین از راه اصلی خود منحرف می‌شود از آیینی نجات‌بخش و انسانی به مسلکی پر از خرافه و حتی بی‌رحم و کشنده تبدیل می‌شود.

کتاب «عزاداران بیل» که فیلم گاو ساخته داریوش مهرجویی براساس قصه چهارم آن ساخته شده است، مجموعه هشت داستان کوتاه درباره جهان‌بینی و آداب و رسوم اهالی روستایی به نام «بیل» است. فقر، گرسنگی، قحطی، بیماری، دوری از شهر و مراکز درمانی و نبود امکانات لازم برای زندگی، وضعیت نابه‌سامانی را برای مردمان آن فراهم کرده است که البته هیچ یک از آنان نسبت به این وضعیت شکایتی ندارند و در پی تغییر آن نیستند. ساکنان، ‌این وضعیت را به مثابه وضعیت محتوم و جبری زندگی خود پذیرفته‌اند.

ساعدی در عزاداران بیل، به نقد تفکر جبری و غیرتحول‌خواه مردمان این روستا می‌پردازد که وضعیت نابه‌سامانی را که در تک‌تک داستان‌ها تصویر می‌شود، را به وجود آورده‌است. در داستان سوم این کتاب، مرحوم ساعدی نشان می‌دهد چگونه اهالی این روستا در شرایط آمدن قحطی و گرسنگی به جای اندیشیدن به هرگونه راه چاره و راهکار عملی و پایدار، در کنار دزدی و گدایی به متبرک کردن روستا از طریق پاشیدن آب تربت و عزاداری برای امام حسین (ع) روی می‌آورند.

نویسنده در این داستان ساده‌اندیشی و سطحی‌نگری دینیِ اهالی روستا را به نقد می‌کشد و باورهایی را که مانع از دنبال کردن راه‌های منطقی و اصولی برای رفع مشکل می‌شود را آشکار می‌کند. به نظر نمی‌رسد، نویسنده با بیان این داستان سعی در نقد دین، دینداری و حتی فلسفه عزاداری برای امام حسین (ع) داشته است. او با استفاده از توصیف و داستان‌‌پردازی درباره زندگی روزمره مردم این روستا، ظریفانه‌ نشان می‌دهد که چگونه اهالی روستای بیل با همه بی‌اخلاقی‌ها و رفتارهای غیرانسانی که در شرع نیز به شدت نهی شده‌است؛ مانند دروغ‌گویی، فریبکاری، تجسس در زندگی دیگران، دزدی، روابط نامشروع و ... امیدوارند که سایه شوم قحطی با عزاداری و نوحه‌خوانی برای امام حسین (ع) از سر آنان رفع شود. در اینجا رفتارهای به ظاهر دینی در واقع سرپوشی برای استیصال مردمان روستا از یافتن راهکاری برای حل مشکلشان است.

ساعدی، در داستان ششم کتاب به روشنی به بیراهه رفتن اعتقاد دینی و فرآیند دین‌سازی و خرافه‌پروری و دست‌آویز قرار دادن به نام دین را به تصویر می‌کشد و چهره خنده‌دار فرضیات غلطی را که پر و بال می‌گیرند تا مورد استفاده ابزاری قرار گیرند، جلوه‌گر می‌سازد. در این داستان، اهالی روستا وقتی با شیء غریبه‌ای مواجه می‌شوند که تصور می‌کنند صدای گریه از درون آن می‌شنوند، آن را ضریح یک امام‌زاده فرض می‌کنند که سر راه آنها قرار گرفته‌است. آنها خود را ملزم می‌دانند که زیارتگاهی برای این امام‌زاده بسازند و آن را با شمایل، علم، پنجه و شمعدان تزیین کنند و یکی از اهالی روستا را مقام سیدی بدهند و متولی امام‌زاده کنند. درست وقتی که پیرزن‌های روستا بیماران ده را به این امام‌زاده نوظهور می‌‌آورند و دخیل می‌بندند تا گریه کنند و شفا بگیرند، افسران آمریکایی از راه می‌رسند و «منبع برقی» را که به خیال آنان دزدیده شده، از اهالی بیل پس می‌گیرند. بدین ترتیب نمی‌توان غلامحسین ساعدی را نویسنده‌ای دین‌ستیز نامید. او در عزاداران بیل به نقد خرافه‌گرایی دینی پرداخته و عواقب سطحی کردن دین از جمله برخورد ابزاری با عزاداری برای ائمه (ع) را به تصویر کشیده‌است.

در پایان، آنچه از نظر ساخت از داستان‌های هر سه نویسنده باقی می‌ماند، زاویه دید، کشمکش شخصیت‌ها و شخصیت‌پردازی است. زاویه دید این روایت‌ها اهمیت بسیار دارد. نویسنده با انتخاب زاویه دید، محدودیت‌ها و امکانات داستان‌نویسی خود را تعیین می‌کند. «معصوم دوم» و‌ «ای لامس سبا» از دید اول‌شخص نوشته شده‌اند که برای بیان عقاید و دیدگاه فکری شخصیت، قالب مناسبی است.

زاویه دید راوی در داستان «شمع قدی»، سوم‌شخص محدود به ذهن است، همانند دو داستان قبل، این انتخاب، امکان بیان ذهنیات و کشمکش‌های شخصیت اول را به نویسنده می‌دهد؛ اما چون شخصیت کم‌سواد، عامی و پیر داستان نمی‌تواند به خوبی فضا را از ذهن خودش توصیف کند، جلال از این نوع راوی استفاده کرده تا فضای زندگی پیرمرد و اتفاقاتی که آن روز می‌افتد را کامل و با دقت نشان دهد.
زاویه دید در داستان‌های ساعدی متفاوت با داستان‌های قبل و «دانای کل» است. ساعدی با علاقه‌ای که در فضاسازی در داستان دارد مخاطب را بیرون از فکر شخصیت‌ها به نظاره می‌نشاند. در این دنیا، مشکلاتی ساده به علت فضای فکری عامیانه و بی‌سواد تبدیل به فاجعه‌هایی تلخ می‌شود و در پایان خواننده را با خلائی در ذهن بر جای میگذارد. پایان شگفت‌انگیز داستانهای او نه مناسب خنده است و نه گریه. پس خواننده برای پر کردن این خلاء جست‌وجویی انتقادی را برای یافتن علت و سرمنشأ این جریان‌ها آغاز می‌کند.

کشمکش در داستان‌های جلال، هم بیرونی و هم درونی است. در هر دو داستان شاهد درگیری شخصیت‌های داستان از سویی با مردم جامعه و فرهنگ حاکم و از سوی دیگر با افکار و عقاید خودشان هستیم. جلال سعی دارد نشان دهد که خرافه در ذهن، حالتی ناپایدار دارد و شخص خرافی در مواجهه با واقعیت گاه دچار چالش می‌شود. این دید نسبت به بقیه دیدگاه‌ها مثبت‌تر است و انسان را موجودی پویا و منطقی به تصویر می‌کشد که هر چند درگیر افکار غیرمنطقی و نادرست باشد؛ ذات منطقی او در هنگام مواجهه با واقعیت خود را نشان می‌دهد.

در داستان گلشیری و ساعدی کشمکش، بیرونی و بین شخصیت‌ها است؛ به عنوان مثال در «معصوم دوم» همه ده و حتی خود راوی هنوز به عقاید غلط خود و مقدس دانستن یک انسان به صِرف سید بودنش، پای‌بندند و حتی پس از مشکلاتی که برایشان پیش می‌آید در درستی این عقاید شک نمی‌کنند. در داستان‌های ساعدی نیز مردم به حل مشکل از راه دیگری نمی‌اندیشند. آنها که به نام دین به جبرگرایی گرفتار شده‌اند در دور باطلی از افکار غلط و مشکلات ناشی از آن گرفتار می‌آیند که به علت جهل مرکب خود راه‌حلی صحیح برای آن نمی‌جویند؛ گرچه در هر دو نوع داستان بررسی شده، هیچ کدام از این سه نویسنده از مسئله، گره‌گشایی نمی‌کنند؛ به وضوح مشخص است که فضای داستان گلشیری و ساعدی کمی بسته‌تر و نگاه آنها به انسان ناامیدانه‌تر است.


کد مطلب: 13343

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13343/لنگ-لنگان-طریقت

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir