بررسی پیشینه اشعار مربوط به معراج پیامبر
معراج در ادب فارسی
1 شهريور 1388 ساعت 0:13
چنانکه استاد ذبیحالله صفا در تاریخ ادبیات خود بیان میکند: «دین اسلام کموبیش از قرن دوم، قسمتهایی از کشور پهناور و عزیزمان را فرامیگیرد و کمکم در قرن سوم هجری قمری در بیشتر نقاط و شهرهای ایران آیین اسلام گسترش و رسمیت مییابد. هرچند که دینهای گذشته همچون زرتشت، مسیحیت، یهود، مانوی، مزدک و بودا تا قرن ششم در گوشه و کنار کشورمان وجود داشتند و هنوز نیز باقیمانده آن ادیان کموبیش در کشورمان وجود دارند که دلیل بزرگی بر آزادی ادیان و آزادی عقیده و اندیشه در کشور اسلامی ایران است.»
منصور رضایی آدریانی:یکی از مسائلی که اساساً در ادب فارسی بهویژه از قرن چهارم که آغاز شعر فارسی است، مهم و جالب توجه به نظر میرسد، تأثیر اسلام و قرآن و حدیث و آیینها و اعیاد اسلامی در شعر و ادب فارسی است. معراج پیامبر عظیمالشأن اسلام یکی از قدیمیترین و مهمترین موضوعاتی است که در شعر و ادب فارسی مطرح بوده است. در این مختصر سعی بر آن است که پیشینه اشعار مربوط به معراج پیامبر (ص) اسلام و قدیمیترین آثار موجود در این زمینه را در زبان فارسی بررسی و ارائه کنیم.
تا قرن ششم هجری قمری به اثر جالب توجه و مهمی در زمینه معراج رسول اکرم برخورد نمیکنیم؛ اما در قرن ششم در آثار سه تن از شاعران بزرگ زبان فارسی بهطور گسترده و مستقل با توصیف معراج روبهرو میشویم. در مثنوی حدیقـ‹الحقیقه سنایی غزنوی شاعر توانای قرن ششم متوفی ۵۴۵ ق. اینچنین میخوانیم:
بر نهاده ز بهر تاج قدم
پای بر فرق عالم و آدم
دو جهان پیش همتش به دو جو
سرّ مازاغ و ماطغی بشنو۱
پای او تاج فرق آدم شد
دست او رکن علم عالم شد
بارگیرش سوی ابد معراج
نردبانش سوی ازل منهاج
گفت سبحانش الذی اسری
شده زانجا به مسجد اقصی
در شب از مسجد حرام به کام
رفته و دیده وامده به مقام
بنموده بدو عیان مولی
آیـه الصغری و آیـه الکبری
یافته جای خواجه عقبی
قبه قرب لیلـه القربی
شده از صخره تا سوی رفرف
قاب قوسین لطف کرده به کف
گفته و هم شنیده وامده باز
هم در آن شب به جایگاه نماز
قامت عرش با همه شرفش
ذرهای پیش ذروه شرفش
برنهاده خدای در معراج
بر سر ذاتش از لعمرک تاج
بافترضی دل تباه که راست؟
با لعمرک غم گناه که راست؟
شده از فرّ او به فضل و نظر
خاک آدم زآفتابش زر
زاده از یکدگر به علم و به دم
آدم از احمد، احمد از آدم
غرض عالم، آدم از اول
غرض از آدم، احمد مرسل
از پی او زمانه را پیوند
به سر او خدای را سوگند ...
(سنایی، ۱۳۷۷: ۱۹۵)
در آثار گوناگون نظامی گنجوی، شاعر دیگر قرن ششم، متوفی ۶۱۴ ق. با وصف یا ذکر معراج روبهرو میشویم. در اینجا ابیاتی از مثنوی هفتپیکر را مرور میکنیم:
در شب تیره آن سراج منیر۲
شد ز نقش مراد مُهرپذیر
برق کردار، بر براق نشست
تازیاش زیر و تازیانه به دست
چون محمد به رقص پای براق۳
شد به تقطیع نطع این اوراق۴
راه دروازه جهان برداشت
دوری از دور آسمان برداشت
میبرید از منازل فلکی
شاهراهی به شهپر ملکی۵
ماه را در خط حمایل خویش
داد سرسبزی از شمایل خویش
سر برون زد ز عرش نورانی
در خطرگاه ستر سبحانی۶
حیرتش چون خطرپذیری کرد
رحمت آمد لگامگیری کرد۷
قاب قوسین او در آن اثنا
از دنی رفت سوی او ادنا۸
گامی از بود خود فراتر شد
تا خدا دیدنش میسر شد
دید معبود خویش را به درست
دیده از هرچه غیر بود بشست
از نبی جز نفس نبود آنجا
همه حق بود و کس نبود آنجا
همگی را جهت کجا سنجد
در احاطت جهت کجا گنجد
چون نبی بیجهت خدا را دید
بیلب و بیدهن کلام شنید
شربت خاص خورد و خلعت خاص
یافت از قرب حق ره اخلاص
جامش اقبال و معرفت ساقی
هیچ باقی نماند در باقی
با مدارا و صدهزار درود
آمد از اوج آن مدار فرود
هرچه آورد بذل یاران کرد
وقف کار گناهکاران کرد
ای نظامی جهانپرستی چند
بر بلندی برآی پستی چند
کوش تا ملک سرمدی یابی
وین ز دین محمدی یابی
(نظامی، ۱۳۸۳: ۲۸-۳۰ با تلخیص)
همچنین زیباتر از همه در ترکیببند معروف جمالالدین اصفهانی متوفی ۵۸۸ ق. حسن ختام کلام خود را اینچنین میخوانیم:
ای از بر سدره شاهراهت۹
وی قبه عرش تکیهگاهت
ای طاق نهم رواق بالا
بشکسته ز گوشه کلاهت
هم عقل دویده در رکابت
هم شرع خزیده در پناهت
ای چرخ کبود ژنده دلقی
در گردن پیر خانقاهت
مه طاسک گردن سمندت۱۰
شب طره پرچم سیاهت
جبریل، مقیم آستانت
افلاک، حریم بارگاهت
چرخ ارچه رفیع، خاک پایت
عقل ارچه بزرگ، طفل راهت
خورده است خدا ز روی تعظیم
سوگند به روی همچو ماهت۱۱
ایزد که رقیب جان خرد کرد
نام تو ردیف نام خود کرد۱۲
ای مسند تو ورای افلاک
صدر تو و خاک توده حاشاک
هر چ آن سمت حدوث دارد
در دیده همت تو خاشاک
طغرای جلال تو لعمرک
منشور ولایت تو لولاک۱۳
نه حقه و هفت مهره پیشت
دست تو و دامن تو زان پاک۱۴
در راه تو زخم محض مرهم
بر یاد تو زهر عین تریاک
در عهد نبوت تو آدم
پوشیده هنوز خرقه خاک
تو کرده اشارت از سر انگشت
مه قرطه پرنیان زده چاک۱۵
نقش صفحات رایت تو
لولاک لما خلقت الافلاک
خواب تو و لاینام قلبی
خوان تو ابیت عند ربی۱۶
(جمالالدین اصفهانی، ۱۳۶۲: ۲ و ۵)
پینوشت:
۱. اشاره به آیه ۱۷ سوره النجم (مازاغ البصر و ماطغی) پیامبر (ص) از حقایق عالم آنچه را باید بنگرد، بیهیچ کم و بیش مشاهده کرد.
۲. سراج منیر، وجود مبارک پیامبر اکرم (ص) است: وداعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا (سوره احزاب، آیه ۴۵)
۳. براق به ضم اول نام مرکبی است که پیامبر (ص)، در شب معراج بر آن سوار شد و به آسمان صعود کرد.
۴. تقطیع = پیمودن، طی کردن، نطع = بساط – اوراق = کنایه از لایهها و ورقهای افلاک، معنی بیت: پیامبر (ص) با حرکت موزون براق بساط افلاک را درنوردید و طی کرد.
۵. به وسیله شهپر جبرئیل
۶. خطرگاه = جایگاه رفیع، مقام بزرگ – ستر = پرده معنی: پیامبر (ص) از عرش نورانی سر بیرون برد و با مقام رفیع در برابر پرده الهی قرار گرفت.
۷. معنی: حیرت پیامبر (ص) را فراگرفت و او ترسید. رحمت خدا وی را شامل شد و با احترام فرود آمد.
۸. اشاره به آیه ۸ و ۹ سوره النجم: ثم دنا فتدلی فکان قاب قوسین اوادنی (پس نزدیک شد و آن نزدیکی به اندازه دو کمان یا نزدیکتر از آن بود)
۹. سدره = سدر›المنتهی، درختی در آسمان هشتم
۱۰. طاس = نوعی از طشت و کاسه که از زر یا سیم میساخته و برای زینب به گردن اسب یا منجوق علم میبستهاند.
۱۱. اشاره به آیه ۷۲ سوره حجر: لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون = (ای محمد به جان تو قسم که این مردم دنیا همیشه مست و در گمراهی خواهند بود.)
۱۲. در بسیاری از جاهای قرآن نام پیامبر (ص) در ردیف نام خداوند است، مانند: اطیعوالله و اطیعوالرسول
۱۳. اشاره به حدیث: لولاک لما خلقت الافلاک (ای محمد اگر تو نبودی، هرگز آسمانها را خلق نمیکردم.)
۱۴. منظور نه آسمان و هفت سیاره است. (مهره و حقه اسباب شعبدهبازی نیز است.)
۱۵. قرطه = نوعی از جامه؛ یعنی با اشاره انگشت تو ماه جامه حریر خود را چاک زد و شقالقمر شد.
۱۶. اشاره به حدیث ینام عینی و لاینام قلبی و ابیت عند ربی (میخوابد چشم من و نمیخوابد قلب من و نزد پروردگارم روزی میخورم.)
منابع و مآخذ:
۱. صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۱، چاپ شانزدهم، انتشارات فرودس، تهران، ۱۳۸۰، ص
۴۱-۴۵
۲. سنایی غزنوی، حدیقـ‹الحقیقه و شریعـ‹الطریقه، چاپ پنجم، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷
۳. نظامی گنجوی، هفتپیکر، چاپ سوم، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۳
۴. جمالالدین اصفهانی، دیوان کامل، چاپ دوم، انتشارات کتابخانه سنایی، تهران، ۱۳۶۲
کد مطلب: 13401
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13401/معراج-ادب-فارسی