عاشورا مهمتریم دلیل برای ضرورت غیبت است

گفتو‌وگو با متفکر برجسته مغرب، سید ادریس هانی

1 فروردين 1389 ساعت 0:01

هنگامی كه امیر مؤمنان (ع) در جنگ جمل پیروز شد، یكی از اصحاب آن حضرت گفت: «كاش فلان برادرم بود و می‌دید، چگونه خدا تو را بر دشمن پیروز كرد.»
امام(ع) از او پرسید: «آیا دل برادرت [و موضعش] با ما بود؟» پاسخ داد: «آری.»
آن حضرت فرمود: «پس او در همین لشكر با ماست [بلكه بالاتر از این] امروز كسانی در صُلب پدران و رحم مادران با ما همراه‌اند كه بعدها ظاهر خواهند شد و ایمان را یاری خواهند كرد!»۱


محمدرضا زائری: می‌خواستم یادداشتی با این روایت شگفت و غریب نهج‌البلاغه آغاز كنم و با ذكر برخی احادیثِ شگفت‌تر از روایات مربوط، به نیت و بیان نمونه‌هایی از حوادث و سیره برخی بزرگان تاریخ به موضوع خیمه حسینی در روزگار خودمان بپردازم.

در همین حال و هوا ملاقاتی با متفکر برجسته مراكشی، سید إدریس هانی پیش آمد و بعد از شامگاهی كه به همراه برخی دوستان با وی به گفت‌و‌گو مشغول بودیم، احساس كردم، باید به جای شرح و تفصیل نظری از همین نمونه‌های عملی شروع كنم.

به دور و بر خودم نگاه كردم؛ خانواده‌ای كه از آن سوی آمریكا مهاجرت كرده، همه زندگی خود، امكانات مادی و حتی معنوی و موقعیت‌های علمی و فرهنگی خود را زیر پا گذاشته‌اند، همه شوق و انگیزه‌شان این است كه در مجلس روضه همسایه ایرانی‌شان شركت كنند و بر مصیبت سالار شهیدان بگریند و به نام‌هایشان «رباب و سكینه و رقیه و زینب» افتخار می‌كنند. مادر این خانواده هر بار سخن از روزگار گذشته‌شان پیش می‌آید، می‌گوید: «من برای امام حسین(ع)شیعه شدم!»
اکنون «إدریس هانی» از مغرب، صاحب كتاب مشهور «لقد شیعنی الحسین»۲ كه از نوجوانی با شور و اشك حسینی مذهب تشیع را برگزیده، با حس و حالی عاشورایی به دفاع از ولایت مشغول است.۳
شاید امیر مؤمنان(ع)آن روز در میانه میدان كارزار از همین‌ها می‌گفت كه امروز با انتخابی دشوار به یاری ایمان آمده‌اند؛ یكی از فلوریدا و یكی از تونس و یكی از مغرب (مراكش).

إدریس هانی -كه او را رهبر شیعیان مغرب به شمار می‌آورند-۴ در سال ۱۹۶۷ میلادی در منطقه مكناس مغرب متولد و از سال‌های آغازین دهه ۸۰ با مطالعه كتابی از مصائب سیدالشهدا(ع)با مكتب اهل بیت(ع)آشنا شده است. دومین كتاب «فی خطى علی» نوشته مسیحی لبنانی «نصری سلهب» بوده كه او را بسیار متأثر ساخته و این جست‌وجو، وی را با آثار مهم دیگری چون كتاب مرحوم كاشف الغطاء و كتاب‌های دیگر پیوند زده و امروز او را یكی از متفكران برجسته مغرب در كشورهای مختلف عربی و اسلامی معرفی كرده است. او پس از تحصیلات ابتدایی خود در مغرب از آغاز جوانی برای جست‌وجوی حقیقت و پژوهش جدی مهاجرت كرده و سال‌ها به تحصیلات تكمیلی پرداخته است.
وی اکنون بیش از ۱۷ كتابِ چاپ‌شده و چند كتابِ زیر چاپ دارد و ضمن حضور در كنفرانس‌های فكری و فرهنگی و مجامع علمی در رسانه‌های مختلف عربی و بین‌المللی، بسیار فعال است. از مهم‌ترین كتاب‌های او می‌توان به اینها اشاره كرد: «خلافت غصب‌شده»، «شیعیان را این‌گونه یافتم»، «امام مهدی»، «گفت‌وگوی تمدن‌ها»، «فلسفه ملاصدرا»، «اسلام و مدرنیسم»، «اخلاق ما» و البته همچنان كتاب «لقد شیعنی الحسین» مشهورترین كتاب اوست كه تا كنون چندین بار چاپ شده است.
یكی از مهم‌ترین مبانی تحول فكری او اهتمام به تاریخ است؛ زیرا او عقیده دارد، هیچ موضوع دینی‌ای نیست؛ مگر اینكه به تاریخ پیوند می‌خورد و در پاسخ كسانی كه می‌گویند، چرا این موضوعات كهنه را پیش می‌كشید، در آغاز نخستین كتاب خود می‌گوید: «من از ابتدا درك می‌كردم كه حقیقت ارزشمند‌تر از همه مردم است و می‌دانستم، باید خود را در جست‌وجوی حقیقت‌های گمشده و كشف رسوایی‌های تاریخی برای همه‌چیز آماده كنم و چه بسا باید از شخصیت‌های بزرگی جدا شوم كه به گوشت و خونم پیوسته بودند.»۵

وقتی با تعجب از او می‌پرسم، چگونه چنین موضوعاتی می‌تواند ذهن نوجوانی ۱۶-۱۵ ساله را به این حد درگیر سازد، می‌گوید:

«مطالعه‌ام زیاد بود؛ حتى قبل از بلوغ و در آن حال و هوا فقط افكار رایج ماركسیستی برایم جذابیت نداشت، خدا و غیب برایم اساس بود. آثار سید قطب را بسیار می‌خواندم و از آنها بسیار متأثر بودم؛ به‌ویژه مفاهیمی چون عدالت و جهاد برایم بسیار جدی بود؛ برای همین شیعه جذبم كرد؛ چون برای سؤال‌های سید قطب در اندیشه شیعه جواب پیدا كردم.»

او در كتاب خود آغاز این تحول را چنین روایت می‌كند:

«دایم با دوستانم فقط موضوع مظلومیت امام حسین(ع)و اهل بیت(ع)را عنوان می‌كردم. تشنه شنیدن پاسخی برای این مصیبت‌ها بودم. با فطرتی كه خدا به من داده بود، نمی‌توانستم بفهمم، چگونه این «پیشینیان صالح» به تعبیر رایج، می‌توانند، امام حسین(ع)را کشته و قطعه‌قطعه كرده باشند؛ اما دوستانم از این سؤالات غیر عادی آزرده می‌شدند و نمی‌توانستند، این پرسش‌ها را تحمل كنند؛ در حالی كه ذهن و جان و عقل من به‌شدت با این موضوع درگیر بود.

قصه از اینجا شروع شد! و به لطف الهی این موضوع چنان مرا به خود مشغول ساخت كه بیشترین هزینه ممكن را برای آن متحمل شدم؛ از فقر و هجرت و غربت و آزار و اذیت‌ها و ... اما اینها همه فقط بر پافشاری من افزود و سخن امیر مؤمنان(ع)را به یاد می‌آوردم كه وقتی یكی از شیعیانشان به ایشان عرض كرد: «من دوستت دارم.» فرمودند: «پس خود را برای فقر و سختی آماده كن!»

كار تا جایی پیش رفت كه سخت‌ترین مرحله است؛ تغییر مذهب و انتقال از آیینی به آیین دیگر. به نشانه خاص و رحمت الهی ویژه‌ای نیاز داشتم تا جانم آرام گیرد. عقلم می‌گفت، این راه صحیح است و دلم به‌راحتی زیر بار نمی‌رفت.

شبی بود كه با همه وجود از خدا كمك و یاری درخواست می‌كردم. آن شب در عالم خواب دیدم كه به در خانه پیامبر اكرم (ص) رفته‌ام و عایشه در را برایم گشود و مرا به اتاق ایشان راهنمایی كرد. آن حضرت نشست و من در حالی كه اشك می‌ریختم، با عجله و سرعت شروع كردم، به پرسیدن از شیعه و گرفتاری‌هایشان و آن حضرت با تأثر سر تكان می‌داد و مرا تأیید می‌كرد؛ سپس آن حضرت غذایی به من داد و در حالی كه می‌گریستم، از آن غذا خوردم.»۶

یكی از مهم‌ترین نكاتی كه در گفت‌وگویمان بر آن تأكید می‌كند، همین حال و هوای خاص و تشنگی در جست‌وجوی حقیقت است.

می‌گوید: «باید بین «تشیع قبل از فتح» و «تشیع بعد از فتح» فرق گذاشت. اگر بعضی برای امكانات و تسهیلات شیعه می‌شوند، نباید ما را خوشحال كند. گاهی مؤسساتی هستند كه حمایت‌هایی می‌كنند؛ اما این ارزش ندارد و مثل تبشیر مسیحی‌ها می‌شود. چنین کسی بعد دوباره برمی‌گردد. شیعه‌شدن باید به علت اشتیاق درونی و سوزش و اشتعال جان و دل مردم باشد. من همه‌چیزم را برای این تحول فدا كردم. من با خطر، تهدید، فقر و فشار شیعه شدم؛ حتى گاهی کسانی هستند كه به من مراجعه می‌كنند و می‌خواهند شیعه شوند. من اصلاً ابتدا ذوق‌زده نمی‌شوم و گاه حتی زود جواب آنها را نمی‌دهم. می‌گویم، بروید مطالعه كنید. بار اول، دوم و سوم راحت زیر بار نمی‌روم تا وقتی كه كاملاً برای حقیقت تشنه شود و آماده و مشتاق باشد.»

آزادی و اختیار در انتخاب عقیده از نظر او اساسی‌ترین اصل تبلیغ است.۷ او در كتاب خود نیز به این موضوع تأكید كرده و از روزی یاد می‌كند كه برادرش از او درباره تشیع می‌پرسد و او، وی را به كتاب‌های مختلف ارجاع می‌دهد و در مقابل اصرار او فقط منابع را معرفی می‌كند.

وی می‌گوید: «نباید برای شیعه‌شدنِ کسانی كه در جامعه چندان نقش و تأثیر ندارند، ذوق كرد. این مسئله فقط مال شخص خودشان است، باید بین قابلیت‌ها و ظرفیت‌هایشان فرق گذاشت. گاهی استادان دانشگاه یا روزنامه‌نگاران یا متفكرانی هستند كه

به‌ خودی خود یك امت به حساب می‌آیند. نباید با همه، یك‌جور برخورد كرد. بله؛ دین می‌گوید، در بخشش و توزیع مادی مساوی برخورد كنید؛ اما در بخشش و توزیع معنوی این‌گونه نیست. انسان‌ها با هم فرق دارند.»۸

شیفتگی او به موضوع كربلا و عاشورا دیدنی است و حتى در كتاب خود وقتی به موضوع حماسه كربلا می‌رسد، می‌گوید:

«من همیشه در مسائل تاریخی سعی می‌كنم، از نثر ادبی و بیان عواطف و احساسات تجنّب كنم؛ مگر در این موضوع كه نمی‌توانم، از احساسات خود جلوگیری کنم؛ زیرا حادثه آن‌قدر فاجعه‌آمیز است كه مكانیزم معرفت‌شناسی انسان را در هم می‌ریزد؛ پس روایت تاریخ و نقل وقایع سهم شما و گریه و ناله و اشك، سهم من؛ زیرا از اینجاست كه من پای در حرم اهل بیت(ع)گذاشته‌ام و در اینجاست كه من دوباره تولد یافته‌ام.

هنوز روزی را كه با این مصیبت برآشفته شدم، با همه جزئیاتش به یاد دارم؛ روزی كه هنوز آثار و پیامدهایش بر من ادامه دارد و بر همه زندگی‌ام سایه انداخته است. نمی‌توانم احساس و درك درونی خود را از حادثه كربلا بیان كنم. ناگهان خود را در قالبی متفاوت یافتم و خونی در رگ‌هایم جاری شد؛ مانند همه خون‌هایی كه آن روز بر سنگریزه‌های صحرا ریخت -این عجیب نیست؛ زیرا من حسینی‌ام۹ و جدّم امام حسین(ع)است- از آن روز هر روز برایم عاشورا و هر جایی برایم كربلا شد.»۱۰

وقتی صحبت به این موضوع می‌رسد، می‌گوید: «كل یوم عاشورا و كل ارض كربلا مفهومی فلسفی دارد؛ یعنی تو اسیر ظرف نیستی و مجال برایت گسترده می‌شود؛ از درگیری هابیل و قابیل این صف‌بندی شروع شده که آنجا نوعی كربلا بوده تا امروز؛ ولی وقتی به كربلا می‌رسیم، قدرت موضع‌گیری و عظمت حادثه باعث می‌شود، برجسته‌ترین نمونه این مقابله باشد؛ زیرا همه حق یك‌جا با همه باطل روبه‌رو می‌شود. وقتی می‌گویند: «أفضل الجهاد كلمـ‹ حق عند سلطان جائر.» بالاترین نمونه و بارزترین مثالش كربلاست و این تعبیر «كل یوم عاشورا و ...» برای ما نوعی ربط درست می‌كند، میان مفهوم كلی انتصار حق بر جبروت باطل و مصداق اتمّ آن.»

او در كتاب خود با همین رویكرد درباره فلسفه تاریخی كربلا پرسش عمیقی طرح می‌كند:

«آنان كه امام حسین(ع)را فقط به علت وسوسه دنیا كشتند؛ در حالی كه می‌دانستند، زعیم عرب و پیشوای مسلمانان است، آیا نمی‌توانند، اسلام را تحریف كنند و احادیث را جعل كنند و ... به دلیل همان وسوسه‌های دنیایی و با همان انگیزه‌ها و ترس‌ها و ...؟ این‌گونه بود كه من از طریق مصیبت حسین(ع)شیعه شدم. او با خون سرخی كه بر خاك زرد كربلا می‌ریخت و با فریاد و ناله زنان و كودكان شیعه‌ام كرد. هنوز هم وقتی مصیبت كربلا را می‌خوانم و می‌شنوم، به همان سفر می‌روم، نفس‌به‌نفس آن حادثه را درك می‌كنم و خود را كنار امام حسین(ع)می‌یابم. این‌گونه است كه كربلا مدخل و راه ورود من به تاریخ و حقیقت و اسلام شد؛ جایی كه این سؤال با قدرت طرح می‌شود كه به‌راستی چه كسی با چه كسی روبه‌رو شد و چه كسی چه كسی را كشت؟»۱۱

می‌گوید: «پیامبر(ص)و امام علی(ع)كه بر امام حسین(ع)گریه كردند، می‌دانستند، اوست كه این موضوع را تجسد می‌بخشد و محقق می‌كند؛ چون همه به حق دعوت می‌كردند؛

اما امام حسین(ع)را داریم و امام مهدی(عج)را؛ امام حسین(ع)
در كربلا اوج مقابله باطل با حق را نشان می‌دهد و امام مهدی(عج)
دعوت همه انبیا(ع)را متجسد می‌كند و برای همین منتقمِ مظلومیت
ثارالله(ع)است. دولت امام مهدی(عج)از كربلا شروع می‌شود و كربلا به عنوان زمینه، اول افق پیش روی غیبت را ترسیم می‌كند، دوم تصوری از آن ارائه می‌دهد و سوم موضوع را جدی می‌كند. با تراژدی كربلا همه توجه‌ها برای انتظار موعود به آینده جلب شد. همیشه تمدن‌های بزرگ و پیروزی‌های درخشان تاریخ با تراژدی‌ها و مصیبت‌های بزرگ شروع می‌شوند. دولت امام
مهدی(عج)دولت امیدبخشی است؛ بنابراین وقتی تاریخ را می‌بینید، دقیقاً دغدغه جدی ظهور بعد از كربلا ظاهر می‌شود و اینها با هم تفاوت ندارند.

روایاتی كه از رسول خدا نقل شده كه ائمه(ع)از صُلب امام حسین(ع)هستند و نُهمین نفرشان قیام می‌كند. این روایات ناظر به همین سرّ است. همه دغدغه اهل بیت(ع)بعد از كربلا، قضیه عاشورا شد؛ مجلس عزاداری برگزار می‌كردند و شور و حال مصیبت را زنده نگه می‌داشتند. با اینكه امام زمانِ روزگار خودشان بودند، اهتمامشان به عاشورا بود؛ یعنی این ما را به تقسیم‌بندی روشنی می‌رسانَد: اسلام پیش از كربلا و اسلام بعد از كربلا و این تفسیرِ آن تعبیر مشهور است كه «الإسلام حسینی البقاء.» نسخه‌های دیگر اسلام هرگز حرارت و شور اسلام حسینی را ندارد. اسلام‌های مختلف عرضه می‌شود؛ اما اسلام حسینی است كه انسان را حركت می‌دهد و تا پایان تاریخ جلو می‌برد.»

تعبیر او درباره اشك و گریه در مجالس حسینی بسیار زیبا و تأمل برانگیز است. او می‌گوید: «این اشك و گریه شیعه غلط‌انداز و گمراه‌كننده است؛ نوعی اشك‌زیرك است. ظاهرش اندوه و غم و مصیبت است؛ اما در درون خود و پشت پرده‌اش امید و نشاط و حركت و خوش‌بینی به آینده است. ما به آینده امیدوار و خوشبینیم. مشكل اندیشه معاصر در سازگاری با سنت‌ها و تعامل با میراث قدیم و رابطه‌دادنش با واقعیت زندگی امروز است. شیعه از این نظر نوعی سازگاری خلاق دارد. سازگاری‌اش سلبی نیست كه بخواهد هر جور شده، رابطه‌اش را حفظ كند، بلكه نوعی سازگاری خلاق است كه [با نشاط و امید امروز به آینده] با كربلا پیوند می‌خورد.»

بحثمان به مقایسه بین وضعیت امروز و سال ۶۱ هجری می‌رسد:

«اگر اصحاب سیدالشهدا(ع)امروز هم باشند، همان اتفاقی می‌افتد كه آن موقع افتاد. وقتی روبه‌روی مسئله قرار می‌گیری، این امتحان جدی می‌شود. ممكن است امام حسین(ع)را از دور و خارج از میدان یاری كنی؛ ولی توی میدان و موقع امتحان كنار بكشی. اگر همین الآن دوباره عاشورا بشود، باز بسیاری کسان كنار می‌كشند؛ از این رو فرمود: «الدین لعقٌ على ألسنتهم»؛ «وقتی بلاها فرارسد، دینداران كم می‌شوند.» دلیلش این است كه باطل همچنان هست و حق همچنان غریب است و این، تفسیر غیبت است. امام حسین(ع)در واقع به این سؤال جواب داد كه چرا امام مهدی(عج)غایب می‌شود. هشت تن از امامان(ع)بعد از كربلا و قبل از غیبت آمدند [و حجت بر همه تمام شد] و شرایط پیروزی بر باطل فراهم نشد. پیروزی حق، رمزی و معنوی بود [اما از نظر معیارهای عملی] شرایط و امكانات واقعی نیاز است و برای همین لازم است، غیبت باشد. كربلا بزرگ‌ترین دلیل برای فلسفه و ضرورت غیبت امام مهدی(عج)است و هر كه درباره مفهوم غیبت و فلسفه آن اشكال وارد می‌كند، می‌گوییم، برود جزئیات اتفاقات و مسائل تاریخی-اجتماعی حادثه كربلا را بخواند.»

آخرین سؤال درباره خیمه امام حسین(ع)در روزگار جدید است و نظر كسی كه خود در این روزگار نشانی این خیمه را یافته، خواندنی‌تر:

«باید سعی كنیم، خود را به سطح امام حسین(ع)[و شیوه و مكتب حسینی] نزدیك كنیم. هر چیزی که اسلام را با حرارت حسینی عرضه كند، آن مسیر و راه رسیدن به خیمه امام
حسین(ع)است. این قاعده كلی است. هر چه به تعالیم امام(ع)نزدیك‌تر باشیم، به خود ایشان نزدیك‌تریم. این جبهه باز است و دایم در حال تغییر و تحول است. همان‌طور كه هابرماس می‌گوید، مدرنیسم طرحی است كه هنوز اجرا نشده، ما باید بگوییم، طرح امام
حسین(ع)هنوز اجرا نشده و افق پیش رویمان بسیار گسترده است. برای پیش رفتن به سوی بالاترین سطوح فهم و درك ارزش‌های حسینی كه در نهایت چیزی جز اساس ارزش‌های اسلامی نیست. فرمود: «من برای اصلاح در امت جدم قیام كرده‌ام.» برای همین نمی‌توان میان نهضت سیدالشهدا(ع)و نهضت پیامبر اكرم فرق قائل شد.

بعد از قیام امام حسین(ع)دیگر اسلام مجرد نداریم. اسلام یا حسینی است یا اموی و بین اینها جز گمراهی نیست.»

امثال إدریس هانی بسیار نیستند، اگر بخواهیم به واقعیت موجود نگاه كنیم و كم نیستند، اگر بخواهیم به امید‌ها و آینده بیندیشیم. «إنهم یرونه بعیدا و نراه قریبا.»

برمی‌خیزیم و با هم خداحافظی می‌كنیم. در حالی كه او را بدرقه می‌كنم، كلام رمزآلود و غریب مولا را با خود زمزمه می‌كنم: «و لقد شهدنا فی معسكرنا هذا...» امروز كسانی با ما هستند كه هنوز به دنیا نیامده‌اند و سال‌ها بعد، قرن‌ها بعد به یاری دین برخواهند خواست.» بر روح بلند و ملكوتی امام خمینی (ره) و همه عالمان و شهیدانی درود می‌فرستم كه با قلم یا قدم، با خون یا مركّب خود راه را برای همراهان تازه‌ای چون ادریس هانی گشوده‌اند و می‌ترسم، می‌ترسم از فردای خود، اگر خیمه همچنان برپاست و اگر امروز می‌توان به خیمه حسینی ملحق شد و اگر حادثه این‌قدر تازه است... پس گریختن و رفتن و دورشدن و جداشدن هم تازه و زنده و حقیقت است. اگر راه برای ورود مسافران تازه باز است، راه برای جداشدن همراهان دیروز هم بسته نیست.

با خود می‌اندیشم، اگر حُر‌ها امروز به سوی این خیمه می‌آیند، چه خواهد شد وقتی امشب چراغ این خیمه را خاموش كنند و بگویند: «هر كه رفتنی است از تاریكی شب بهره گیرد و بگریزد...» فردا آن ۷۲ تن كیان‌اند؟

پی‌‌نوشت:

۱. نهج‌البلاغه، نسخه شیخ محمد عبده، خطبه ۱۲
۲. این كتاب ارزشمند در ایران با نام «در مكتب امام حسین(ع)شیعه شدم» به فارسی ترجمه شده است.
۳. او به‌شدت از مواضع جمهوری اسلامی و جایگاه ایران دفاع می‌كند و در برنامه‌های تلویزیونی و مناظره‌ها مدافع سرسخت نظام اسلامی ایران است.
۴. او، خود این تعبیر را نمی‌پسندد و می‌گوید:‌ «این‌گونه اوصاف بیشتر برای جنگ روانی است تا جلوی انتشار افكار ما را بگیرند و باعث شوند، در فضای تعصب مذهبی كسی صدایمان را نشنود.
او همچنین به یك مورد اشاره می‌كند كه با فتوشاپ روی عكس او عمامه سیاه و عبا اضافه و منتشر كرده‌اند تا او را به روحانیت شیعه ایران
نسبت دهند.
۵. لقد شیعنی الحسین، ص ۲۳
۶. همان، ص ۶۸
۷. یكی از مهم‌ترین مشكلات تبلیغی ما در كشور همین است كه به جای ایجاد تشنگی در مخاطب نسبت به حقایق دینی بر خلاف توصیه مولوی، ظاهر و شكل آب رایگان و مفت و مجانی را در دسترس قرار داده‌ایم و طوری عمل می‌كنیم كه مردم دلزده می‌شوند.
رسانه‌ها و كتاب‌های درسی و در و دیوار خیابان امروز چنان از شعارهای دینی و تبلیغات مستقیم مذهبی پر شده‌اند كه مردم از آنها گریزان می‌شوند. از یاد نمی‌برم، شیوه بسیار مؤثر دوست و همكار فهیم و فرزانه‌ام سیدناصر موسوی جزائری را كه در دوران معلمی هرگاه می‌خواست، روایت و حدیثی برای دانش‌آموزان نقل كند، در عین شوق‌انگیزی غیر مستقیم در ظاهر چنان رفتار می‌كرد و از خود امتناع و پرهیز نشان می‌داد كه همه برای شنیدن و یادداشت‌كردن آن حدیث اصرار و خواهش می‌كردند.
این موضوع به طور مستقل جای تأمل و دقت دارد و شاید راهگشای تبلیغات دینی و حوزوی ما در بسیاری بن‌بست‌های فعلی باشد.
۸. در این بخش، گفت‌و‌گوی ما طولانی شد كه بخش‌هایی از آن را نقل نكرده‌ام؛ زیرا به مخاطب عام مربوط نمی‌شود و شاید بیشتر بحثمان به سیاست‌های تبلیغی و بیان درد دل‌های مشترك از برخی رفتارهای غلط موجود گذشت.
۹. در مغرب عربی (كشورهای مراكش، تونس، الجزایر) بسیاری فرزندان اهل بیت(ع)زندگی كرده و نسل سادات را منتشر ساخته‌اند؛ از این جمله یكی از فرزندان حضرت امام صادق(ع)است كه در روند كشتار علویان در دوره بنی عباس به این سامان هجرت كرده و إدریس هانی از نوادگان اوست.
۱۰. همان، ص ۲۹۳
۱۱. همان، ص ۳۰۹


کد مطلب: 13465

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13465/عاشورا-مهمتریم-دلیل-ضرورت-غیبت

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir