داستان‌های شیعه پسند

1 فروردين 1389 ساعت 0:21

شیعه‌جماعت که خسته نمی‌شود، از شنیدن مکرر قصه کربلا. با هر بار شنیدن، آتش محبتش شعله‌ورتر می‌شود و شیعه دوست دارد، این آتش را، این حرارت را.
این‌بار روایت مهدی قزلی از قصه کربلا داغ دلها را تازه کرده؛ به همین بهانه گفت‌وگو کردیم، با نویسنده مجموعه قصه کربلا.


زهرا قدیانی:اصلاً علت و ضرورت داستانک‌کردن واقعه کربلا چیست؟

داستانک به لحاظ تعریفی در حوزه داستان و درام قرار می‌گیرد؛ در حالی که این مجموعه چون به طور دقیق با واقعیت نسبت دارد و درباره آن منبع تاریخی موجود است، از تخیل بسیار کم، استفاده شده و به همین دلیل داستانک نیست. ما آن را فقط از باب کوتاه‌بودنش «کوتاهه» نام می‌گذاریم؛ چون هر اسم دیگری بگذاریم، امکان دارد، با حوزه‌هایی که از آنها انتظارات دیگری می‌رود، اشتباه شود؛ البته تا جایی که امکان داشت، سعی کردم، این کوتاهه‌ها داستانی باشند.

در مورد اصل سؤال باید بگویم، چیزی که از ماجرای کربلا در دسترس ماست، کتاب‌های فخیمه و ضخیمه‌ای‌ است که از باب احترامی که قرار بود، به حضرت سیدالشهدا(ع) و اصحابشان گذاشته شود، بسیار کتاب‌های پرتعارفی از آب درآمده‌اند؛ بنابراین خواننده عمومی باید زمان بسیاری صرف کند و مطالب را در ذهنش پیرایش کند تا به اصل مطالب دست پیدا کند. برای خود ما آرزو بود، متنی از ماجرای کربلا جلوی رویمان بگذاریم که مستقیماً اصل مطلب را بخوانیم.

حذف این تکلف و زواید و دعواهای تاریخی قبلاً در برخی کارها مثل کتاب‌های شجاعی هم انجام شده بود. چه تفاوت‌هایی بین آنها و مجموعه قصه کربلا وجود دارد؟

با همه احترامی که برای آقای شجاعی قائلم، باید بگویم، صفحاتی از کتاب‌های ایشان را می‌توانید حذف کنید، بدون اینکه به اصل مطلب ضربه‌ بخورد؛ البته من خودم را مدیون «پدر، عشق، پسر»، «آفتاب در حجاب» و «کشتی پهلوگرفته» در دوران نوجوانی‌ام می‌دانم؛ اما مثلاً در «آفتاب در حجاب» اولاً ما فراز‌های جدی‌ای در مورد حضرت علی‌اکبر(ع)، حضرت عباس(ع) و امام حسین(ع) داریم؛ در حالی که این کتاب درباره حضرت زینبhاست. دوم اینکه در آنجا ادبیات به معنای شاعرانگی بیشتر نمود می‌یابد و خود ماجرا از دست خارج می‌شود؛ البته کار ایشان هم منقح‌کردنِ متون است؛ به هر حال این یک فرم و آن هم فرم دیگری است. این فرم بسیار صریح‌تر، شفاف‌تر و رک‌و‌راست‌تر است. من حتی سعی کردم، شاعرانگی را هم از متن بگیرم؛ طوری که خواننده با متن شسته‌ورفته‌ای روبه‌رو باشد.

من این کوتاهه‌ها را به الارم (Alarm) تشبیه می‌کنم؛ در یک آن نظر را جلب می‌کنند، سریع منظور را می‌رسانند و به نظرم بیشتر هم تأثیر دارند.

ما رسانه‌ای داریم، به نام «روضه» که شیوه اجرای آن به همین شکل است؛ یک ضربه دارد، یک ایست دارد و واگذارکردنِ باقی ماجرا به مخاطب. من سعی کردم، با استفاده از فرمی که به خواننده برای تفکر و مداقه عمومی فرصت می‌دهد؛ اجازه دهم، هرکدام از مطالب در ذهن خواننده رسوب کند. در این فرم با اینکه ۴۵ دقیقه‌ای کل کتاب را می‌خوانید؛ ولی احساس می‌کنید، کتاب بزرگی را خوانده‌اید؛ چراکه سعی کرده‌ام، اصل مطلب را درست تدوین کنم؛ از طرفی ذهن مخاطب، سفیدی‌های کتاب را پر خواهد کرد.

صحبت از روضه شد. بعضــی تعابیــر کتاب، انگار به گوش آدمی آشناست. حس می‌کنیم، آنها را در روضه‌ها و اشعار عاشورایی شنیده‌ایم.

از آنچه می‌شود، استفاده کرد، معنی ندارد که استفاده نکنیم! مثلاً من از روضه‌های شوشتری استفاده کرده‌ام یا بعضی از مجالسی که خودم رفته‌ام و روضه‌هایی که بر من تأثیر گذاشته یا از شعر محتشم کاشانی «کز سنگ ناله خیزد...» اصلاً بخشی از تولدِ این فرم از همین روضه‌هاست؛ اما بی‌انصافی است که بگوییم، همه کار مثل روضه‌هاست، تأثیر پذیرفته؛ اما تأثیر آگاهانه.

بعضی‌ها معتقدند، به دلیل مقتضیات زندگی در عصر جدید به‌تدریج اقبال مردم به رمان کم می‌شود و داستان کوتاه و مینیمال به جای آن قرار می‌گیرد. نظر شما چیست؟


می‌توان درک کرد که اکنون مردم، کمتر وقت و حوصله دارند و به فرم‌هایی مثل داستان کوتاه و مینیمال روی می‌آورند؛ اما رمان هیچ‌وقت ارزش و اعتبار خود را از دست نمی‌دهد. تأثیر داستان کوتاه گذراست؛ چون شخصیت در آنها موقعیت جدی‌ای ندارد؛ اما در رمان، شخصیت‌ها به طور جدی بر آدمی تأثیر می‌گذارند؛ مثلاً شاید از هکل بری فین قصه‌ای یادمان نیاید؛ اما می‌دانیم، اگر او اینجا بود، چه شکلی بود، چه کار می‌کرد و چطور زندگی می‌کرد.

تأثیر شخصیت در رمان عمیق‌تر و پایدارتر است؛ البته من معتقدم، مجموعه قصه کربلا هر دو وجهِ کارهای بلند و کوتاه را دارد؛ چون هم در مورد هرکدام از موضوعات مستقل است و هم پیوند جدی‌ای بین آنها برقرار است که کلیت آن فضاسازی را ایجاد می‌کند؛ مثلاً شما وقتی کتاب «انتقام» را دست می‌گیرید، کل ماجرای انتقام از زمان تولد مختار تا مرگش را مرور می‌کنید؛ پس این‌کار هم نزدیکی‌های جدی‌ای با رمان دارد.

از منابع استفاده‌شده برای کتاب بگویید. بین آنها از کتاب‌های دکتر شهیدی تا «پدر، عشق پسر» شجاعی وجود دارد.

من از منابع دست اول و دست دومی که پژوهشگرانه کار شده، استفاده کرده‌ام؛ البته از آنجا که منابع تاریخیِ دست اول، بحث‌های تاریخی جدی‌ای دارند و من به مباحث مربوط به اعتبار و صحت منابع مسلط نبوده‌ام، باید سراغ کتاب‌های رسولی محلاتی یا دکتر سیدجعفر شهیدی می‌رفتم که در این حوزه فرهیخته‌اند و نگاه پژوهشگرانه دارند. بعضی کتاب‌ها هم روی من تأثیر فرمی داشته‌اند؛ مثل کتاب‌های شجاعی که با افتخار اسمشان را توی منابع آورده‌ام.

فکر می‌کنید، بشود، از چنین مجموعه‌هایی برای تولید کارهای تصویری یا انیمیشن استفاده کرد؟ شما به عنوان نویسنده کار، قدمی در این زمینه برداشته‌اید؟

هرکس باید در جایگاه حرفه‌ای خود فعالیت کند؛ نه اینکه منِ نویسنده در نشر، طرح جلد، پخش، فروش و تبلیغ هم شرکت کنم؛ در حالی که متأسفانه چنین چیزی اتفاق افتاده است؛ یعنی اگر من برای کار خود، دل نسوزانم، معلوم نیست، ناشر دل بسوزاند یا نه. نویسنده باید دست‌نویس کارش که تمام شد، برود سراغ کار بعدی؛ ولی نویسنده‌های ما بعد از تمام‌شدنِ کار، تازه باید به اندازه نوشتن کتاب وقت بگذارند تا آن را به سامان برسانند. این یکی از معضلات جدی حوزه کتاب ماست. هرکس در جایگاه خود نیست و رسانه‌های دیگر هم کتاب‌ها را رصد نمی‌کنند؛ به‌ویژه تلویزیون و سینما. سینما در دنیا ۷۰ درصد اقتباسی است؛ در حالی که در کشور ما اقتباس بی‌معناست.

این مشکل از حوزه نویسندگی ناشی می‌شود یا حوزه تولیدات تصویری؟

هر دو. هم منی که کتاب می‌نویسم، باید طوری بنویسم که برای بسط و گسترش قابلیت داشته باشد و هم در حوزه دیگر باید فیلمساز از زحمات نویسنده استفاده کند. در دنیای امروز بی‌معنی است، همه کار‌ها را از اول خودمان انجام دهیم. همه کار‌ها تخصصی شده‌اند. وقتی تخصص نویسنده،‌ داستان‌نویسی است و داستان خوبی هم دارد؛ چرا فیلمنامه‌نویس استفاده نمی‌کند؛ حتی اگر بخش‌هایی را اضافه یا کم کند. نوعی خودخواهی در بعضی رسانه‌های ما وجود دارد.

چه نوع انتقاداتی به این مجموعه شده است؟

مهم‌ترین مسئله رسم‌الخط بوده و زبان کار. زبان کار را دوستانی که بیشتر با ادبیات از نظر شاعری نسبت دارند، طرح کرده‌اند؛ چون به هر حال آنها زبان‌آورترند. از این بابت فکر می‌کنم، این کار ویرایش لازم دارد. اگر کسی هم پیشنهاد و انتقادی دارد، حتماً به من برساند؛ چون قصدم این است که دوباره به کار نگاه کنم. حتماً این پیشنهادات و انتقادات اثر خواهد گذاشت. بهترشدن این کار هم فقط بهترشدن کار من نیست، بهترشدن کاری درباره قصه کربلاست و ان‌شاء‌الله آنها هم در ثواب این کار شریک می‌شوند.

وقتی کتاب را می‌خواندم، می‌گفتم، خوش به حال نویسنده‌اش! کمی هم درباره فضای معنوی نویسنده چنین مجموعه‌ای‌ بودن، بگوبید.

من اظهار نظر کسانی مثل امیرخانی یا خانم مرشدزاده را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که با «خدا قبول کند.» شروع کردند؛ البته انتقادات و پیشنهاداتی هم داشتند که حتماً ازشان استفاده خواهم کرد؛ اما مهم‌تر از وجه ادبیاتیِ کار، این وجه «خدا قبول کند»ش است که برای من شیرین‌تر بوده. اولِ کتاب‌هایی که به مناسبت‌هایی به چند نفر هدیه داده‌ام هم نوشته‌ام: «امیدوارم در استفاده‌ای که از این کار می‌کنید، شریک باشم.» امیدوارم این کار باقیـ‹‌الصالحه‌ای برای
من باشد.

نکته‌ای وجود دارد که بخواهید در این گفت‌وگو بیان کنید؟

کمی درباره شروع کار بگویم. من این کار را به صورت جدیدر مشهد شروع کردم. ۹ روز خودم را در هتلی در مشهد حبس کردم. در طول آن مدت فقط ۴ بار به زیارت رفتم. فکر می‌کنم، هم آن زیارت‌ها بسیار خوب بود، هم آن ۹ روز حبس در هتل بسیار بابرکت بود. موتور کار را در آنجا راه انداختم و کمابیش یک‌چهارم کار انجام شد که فکر می‌کنم، عنایت امام رضا(ع) بی‌تأثیر نبوده است.


کد مطلب: 13487

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13487/داستان-های-شیعه-پسند

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir