خراج نادانی
بررسی علل، عوامل و چگونگی تحریف عاشورا از سوی حکومتها و صاحبان قدرت
1 فروردين 1389 ساعت 0:27
عاشورا به عنوان یکی از اوجهای تاریخ اسلام و بزرگترین میراث حماسی شیعه همواره در معرض تحریف و انحراف است؛ چراکه همواره، قدرتهای سلطهگر و خودکامهای هستند که بیان درست و دقیق عاشورا را با بساط ظلم و جور خود در تباین میبینند و آن را تحمل نمیکنند.
غلامرضا هزاوهای
۱. نقش حکومتهای مخالف
امویان از آغازین روزهای خلافت و امارت، همواره مجبور بودهاند، چهره حقیقی اسلام را مخدوش سازند تا بتوانند به استمرار حکومت خویش بیندیشند. جدیترین مشکل معاویه این بود که علی(ع) در جامعه حضور داشت و شناخت مردم از علی(ع) به او اجازه نمیداد تا به شیوه کسری و قیصر حکومت کند، مال بیندوزد، با تطمیع و ارعاب بیعت گیرد و زر و زور و تزویر را به خدمت درآورد تا بماند. این بود که نیامده در اندیشه ترور شخصیت علی(ع) بود.
مردمِ شامات از دوران خلیفه دوم، معاویه را بر مسند امارت دیده بودند و شناختشان از اسلام همان بود که معاویه توسط اعوان و انصارش به خورد آنان داده بود. آنان که نزدیک به ۲۳ سال از دست معاویه شراب اسلام مینوشیدند و وی را خالالمؤمنین و کاتب وحی میشناختند، هیچگاه باور نمیکردند، مذهبی که معاویه تبلیغ میکند و از آن دم میزند، سراسر تزویر است. بهراحتی از دهان او میشنیدند و میپذیرفتند که علی(ع) قاتل عثمان است و حتی نماز نمیخواند. این تلاش معاویه پس از شهادت علی(ع) شدت یافت. او سنت سبّ علی(ع) را بنیان نهاد و منابر در دوران خلاف او و تا مدتها پس از او با سبّ علی(ع) آغاز و پایان مییافت.
«معاویه و دیگر امویان در دورههای بعد بهسختی در حذف چهره علی، از جامعه و معرفی او به عنوان عنصری جنگطلب، خونریز و مشابه اینها فعالیت میکردند. زندگی امام علی در عهد رسول خدا و بعدها در دوران خلفا و بهویژه در دوران خلافت خود، عظمتی خاص در جهات علمی و عملی از او به اثبات رسانده بود. خطبههای او را مردم سینهبهسینه نقل میکردند.» [رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ص ۴۱۹]
چراکه «علی در خطبههای خود نسبت به خودکامگی و خودکامهپذیری حساسیتی شگفت داشت و آن را در همه جلوهها و چهرههایش نفی میکرد. در اندیشه امام علی(ع) آسیبزاترین پدیده انسانی و اجتماعی و حکومتی، خودکامگی است که منشأ هرگونه تباهی و ستمگری است. سخنان و رفتار امیرالمؤمنین گویای این حساسیت است؛ چنانکه وقتی در خطبهای در سرزمین صفین به تبیین حقوق و برابری آن و حقوق متقابل و مهمترین بخشهای آن پرداخت و مردی... در ستایش و شنوایی و فرمانبرداری از وی [سخنانی را] مطرح کرد، امام علی(ع) را هیچ خوش نیامد، بلکه سخت برآشفت و در نفی خودکامگی و خودکامهپذیری و نکوهش ستایشگویی و ستایشدوستی و بازداشتن مردم از محافظهکاری و چاپلوسی سخن راند.» [کاخ تباهی، مصطفی دلشاد تهرانی، ص ۵۹]
ایشان خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه را قرائت فرمود که میفرماید: «و [بدانید] از بدترین حالات زمامداران در پیشگاه صالحان این است که گمان برده شود، آنها فریفته تفاخر گشته و کارشان شکل برتریجویی به خود گرفته. من از این ناراحتم که حتی در ذهن شما جولان کند که مدح و ستایش را دوست دارم [و] از شنیدن آن لذت میبرم. من به حمدالله چنین نیستم و اگر دوست هم میداشتم، به خاطر خضوع در این ذات پر عظمت و کبریایی خدا که از همهکس به ثنا و ستایش سزاوارتر است، آن را ترک گفتم. گاهی هست که مردم ستودن افراد را به خاطر مجاهدهها و تلاشهایشان لازم میشمرند [و این برای مردم بیعیب است؛ اما من از شما میخواهم] مرا با سخنان جالب خود نستایید... و آنگونه که با زمامداران ستمگر سخن میگویید، با من سخن مگویید.» [ترجمه نهجالبلاغه فیضالاسلام]
به دلیل این سخنان است که وقتی از مروان سؤال میکنند که چرا سبّ علی(ع) میکنید؟ در پاسخ میگوید: «لایستقم لنا الامر الا بذلک.»
معاویه در ادامه این سیاست، احادیث فراوانی را در ذم علی(ع) جعل کرد. همه فضایلی که در احادیث در مقام علی(ع) بیان شده بود، به نام خود و خلفا تغییر داد و در سراسر ممالک اسلامی اعلام کرد که هر خبری که در فضایل ابوتراب نقل شده، متناقض آن را نقل کنید.
همه تلاشهای معاویه در این مورد، او را تثبیت کرد؛ اما وقتی امویان به کربلا میرسند، کار، قدری دشوارتر میشود. قیام اباعبدالله(ع) دیگر خطابه و سخن نبود؛ حتی طرح فضایل نبود، بلکه حرکتی بود که به وضوح چهره کریه بنیامیه را نمایان میساخت. یزید که نه تا اندازه معاویه سیاستمدار بود و نه تحلیل درستی از اوضاع داشت، گمان میکرد که با سرکوبکردن حسین(ع) آن هم به شکلی خشونتبار، دیگر مخالفان او، حساب کار خود را میکنند و قدرت وی تثبیت خواهد شد. یزید انتظار داشت، پس از آنکه دارها را برچیدند و خونها را شستند، نسیم آرامش در قلمروش بدمد؛ اما و هزار اما خون به ناحق ریخته حسین(ع) کار خود را کرده بود. فقط کافی بود که چون زینبی، «کاری زینبی» کند تا بساط ظلم بنیامیه را ویران سازد.
باز هم ضرورت تحریف نمایان شد. دوباره کارخانه تحریفسازیهای امویان تولید را شروع کرد. راویان اموی و مورخان حکومتی دست به کار شدند. در اولین قدم ابنزیاد و پس از او یزید با خارجی، شورشی و فتنهگر خواندن امام حسین(ع) و مخل نظم، آرامش و وحدت و جماعت مسلمانان خواندنِ حرکت ایشان تلاش کردند تا سرکوب آنان را موجه جلوه دهند و مورخان آنان نیز به جای ثبت حقیقت در تاریخ همین سخنان را به نگارش درآوردند.
محمد صحتی سردرودی در کتاب «عاشوراپژوهی» مینویسد: «اصولاً در مذهب آنان که در مکتب اسلامِ خلافتی پرورش یافته بودند، حمایت از یزید، یک وظیفه مذهبی بود که تخلف از آن را هرگز جایز نمیشمردند و حاضر بودند، برای ترویج یزید و تطهیر هر جنایتی که مرتکب شود، دست به هر کاری بزنند؛ اگرچه آن کار، وارونهکردن حقایق و ساختن اخبار و احادیث باشد! آنها یزید بن معاویه را «امیرالمؤمنین» میخواندند و او را «اولیالامر» میدانستند و در نتیجه، اطاعت از او را از هر واجبی واجبتر میدیدند و با این اعتقاد، دیگر حرمتی برای امام حسین(ع) و خون او قایل نبودند.» [محمد صحتی سردرودی، عاشوراپژوهی، ص ۳۹۲]
غلامحسین زرگرینژاد درباره اولین رویارویی کاروان اسرا با عبیدالله مینویسد: «عبیدالله که خود را حاکم بر حق آیین نبوی میشمرد، زبان گشود که: «ستایش خداوندی را که شما را رسوا کرد و به کشتن داد و دروغ شما را عیان ساخت.» فریبخوردگان حکومت یزیدی و معتقدان به ولایت او و عبیدالله بر خویشتن، طبعاً بر سخنان پسر زیاد مهر تأیید مینهادند.» [غلامحسین زرگرینژاد، نهضت امام حسین(ع) و قیام کربلا، ص۲۳۶]
نویسنده کتاب «نهضت امام حسین(ع) و قیام کربلا» مینویسد که عبیدالله در توجیه قتل امام حسین(ع) و یارانش به عنوان کسانی که علیه خلیفه خدا و امیر مؤمنان شوریدهاند، یک روز بعد، همان سخنان را در مسجد کوفه تکرار کرد.
پس از رسیدن کاروان اسرا به دمشق نیز آنان را در مسجدی جای دادند. «در این زمان بود که مردی نزدیک کاروان اسرا آمد و گفت: «سپاس خدا را که شما را کشت و مردم را از سطوت شما راحت کرد و به امیرالمؤمنین از سوی شما تمکن و آرامش بخشید.»» [غلامحسین زرگرینژاد، نهضت امام حسین(ع) و قیام کربلا، ص ۲۳۸]
یعنی تریبونهای حکومت همگی یکصدا با بخشنامههای یکسان و فضاسازی حاکمان، تحریف واقعه را در دستور کار قرار دادند و با تکرار دروغ و ثبت آن در تاریخ سعی کردند، ماجرا را وارونه جلوه دهند. استراتژی تکرار که به وسیله آن بهراحتی دروغ بر جای حقیقت نهادینه میشود، به بهترین شکلی در رویارویی دست اندرکاران حکومت یزید با حرکت امام حسین(ع) به کار بسته میشود. عین این سخنان را یزید نیز در رویارویی با کاروان اسرا تکرار میکند؛ اما در مقابل افشاگری حضرت زینب (س)و امام سجاد(ع) وامیماند. اینجاست که یزید به عنوان شخص اول مملکت باید تطهیر شود و گناه جنایات روز عاشورا را مهرههای سوخته به گردن گیرند تا اندکی گرد و غبار بر تارک تقدس پوشالی یزید ننشیند.
اینجاست که نوشتهاند: «چون یزید بر کم و کیف واقعه کربلا آگاه شد، لختی سر به زیر افکند و گریست و سپس عبیدالله بن زیاد را سرزنش کرد؛ حتی تأکید کرد و خطاب به حاملان سرهای شهدا و اسرا گفت که: «سوگند به خدا که من بدون قتل حسین نیز از شما خشنود بودم. اگر حسین را نزد من میفرستادید، او را میبخشیدم. خداوند پسر مرجانه را لعنت کند که حسین را به قتل رساند.»» [غلامحسین زرگرینژاد، نهضت امام حسین(ع) و قیام کربلا، ص۲۴۰]
پذیرش چنین سخنانی از او که قبلاً اعلام کرده بود که هیچ اعتقادی به دین جد حسین(ع) ندارد و در این واقعه، انتقام کشتههای بدر را از خاندان علی(ع) گرفته است، پذیرفتنی نیست؛ ضمن آنکه هیچ برخوردی با ابنزیادی که اینچنین او را تخطئه میکند، صورت نمیدهد، بلکه به اعتراف تاریخ برای عبیدالله ترفیع درجه نیز در نظر میگیرد؛ بنابراین این موضعگیری، تحریف آشکار دیگری بود که اولاً یزید را از آن مخمصهای که با سخنان حضرت زینبhو امام سجاد(ع) در آن گرفتار آمده بود میرهاند و ثانیاً وجهه آلوده او را برای تاریخ پاک جلوه میداد؛ وجههای که در نظر بسیاری مورخان از جمله ابن خلدون و... به سبب همین موضعگیری حفظ شد.
این وضع منحصر به زمان بنیامیه نبود. گاهی رویارویی خلفای عباسی با واقعه عاشورا ناپسندتر بود. عباسیان که خود به انتقام خون حسین(ع) بر امویان غلبه یافته بودند، چون در مسند قدرت قرار گرفتند، حتی به قبر مطهر آن حضرت نیز رحم نکردند و بارها به تخریب آن اقدام کردند؛ چراکه تربت حسین(ع) یاد و خاطره آن قیام را زنده نگاه میداشت و از آنجا که عملکرد عباسیان نیز تفاوتی با امویان نداشت، یاد و خاطره قیام حسین(ع)، عباسیان را نیز رسوا میساخت.
۲. نقش حکومتهای موافق
آوردهاند که: «ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم با نیرنگی حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی طلا بود و یکی از نقره؛ اما ملانصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در همه منطقه پخش شد.
هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان میدادند و ملانصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملانصرالدین را آنطور دست میانداختند، ناراحت شد.
در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: «هر وقت دو سکه به تو نشان دادند، سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت میآید و هم دیگر دستت نمیاندازند.» ملانصرالدین پاسخ داد: «در ظاهر حق با شماست؛ اما اگر سکه طلا را بردارم، دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمقتر از آنهایم. شما نمیدانید، تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آوردهام.»
حکومتها و صاحبان قدرتی که نمیخواهند یا نمیتوانند به عنوان مخالفان امام حسین(ع) و قیام عاشورا شناخته شوند نیز در رویارویی با این واقعه از شیوه ملانصرالدین استفاده میکنند.
مردمی که به ملا پول میدادند، به دنبال سرگرمشدن بودند و در عین حال ملا مشغول انجام فعالیتی اقتصادی بود؛ یعنی ملا از طریق سرگرمساختن مردم پولی به جیب میزد؛ اما مردم احساس نمیکردند که پولی از کف دادهاند. از طرفی ملا با انتخابکردنِ سکه نقره، این احساس را به مردم القا میکرد که سکه طلا را به آنها بخشیده است. غافل از اینکه سکه نقره نیز از ابتدا از آنِ مردم بوده است. از طرفی هزاران سکه نقره از یک سکه طلا باارزشتر است. او روی نادانیِ تکتک مردم، به طور ویژه حساب باز کرده بود که اگرچه این نادانی در مقیاس فردی اندک بود، وقتی به همه جامعه تعمیم مییافت، برای کسی که بخواهد، از آن سودی به دست آورد، سرمایهای ارزشمند بود. ملا به بهترین شکلی از این قطرههای نادانی که وقتی به جیب او سرازیر میشد، دیگر دریایی شده بود، استفاده میکرد.
نقش گریه و احساسات در مورد عاشورا بهسان سکه طلایی است که به خودی خود و در مقیاس فردی میتواند باارزش باشد؛ اما سؤال اصلی این است که چرا عاشورایی که در سراسر تاریخ برای آتشپرستان، گبریمسلکان، کلیمیان، نصرانیان و بوداییها و... الهامبخش، حماسهساز و قیامآفرین بوده، برای پیروان حسین(ع) فقط شفاعت، نوحه، گریه و عزاداری باقی میگذارد؟ حکومتهایی که چون صفویان شیعهمسلک بودند و نمیخواستند و نمیتوانستند، حادثه عاشورا را از صحنه تاریخ محو کنند، میراث گرانقدر عاشورا را که با همه آثار و برکاتش برای امت حسین(ع) است، دو بخش کردند؛ یکی گریه، نوحه، استغاثه و شفاعت و غلیان ابراز احساسات نسبت به او و دیگری پویایی، ظلم و ذلتناپذیری، تحرک و قیام. این حکومتها این احساس را به وجود آوردند که گریه را به پیروان حسین(ع) بخشیدهاند و آنان را از اینکه چه چیزی را از دست دادهاند، غافل ساختند؛ چراکه برای حفظ قدرت، دیگر، حسینی که حکومت را امر به معروف و نهی از منکر کند و به آن انتقاد و اعتراض کند، به کار نمیآید که بنیانبرانداز است. این میشود که باید حسین(ع) باشد؛ اما حرکتساز نباشد.
«چه بیشرمی و بیرحمی و خودخواهی زشتی که انسانی، در جهنم پیرامونش ضجه اسیران و نعره جلادان و فقر گرسنگان و تازیانههای ستم را بر گرده بیچارگان ببیند و بشنود و به جای آنکه به نجات آنان برخیزد، خود بهتنهایی، در طلب نجات خود باشد و کسب بهشت.» [شریعتی، مجموعه آثار ۹، ص۱۱]
در چنین جوامعی و در پس چنین تحریفی است که کمتر کسی توجه دارد که نهضت پیامبر(ص) که رسالتی اجتماعی برای عدالت، اصلاح، اخلاق، فضیلت، آگاهی و معنویت بود، همگی پشت گریه و عزاداری نادیده گرفته شده و به محاق میرود.
منابع:
صحتی سردرودی، محمد، ۱۳۸۵، عاشورا پژوهی، قم، انتشارات خادم الرضا(ع)، چاپ دوم
زرگرینژاد، غلامحسین، ۱۳۸۶، نهضت امام حسین(ع) و قیام کربلا، تهران، انتشارات سمت، چاپ دوم
جعفریان، رسول، ۱۳۸۳، تایخ خلفا، تاریخ سیاسی اسلام ۲، تهران، انتشارات دلیل ما
مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه، ۱۳۸۵، عاشورا، عزاداری، تحریفات، قم، انتشارات صحیفه خرد
فراستخواه، مقصود، ۱۳۷۷، دین و جامعه، تهران، شرکت سهامی انتشار
دلشاد تهرانی، مصطفی، ۱۳۸۷، کاخ تباهی، ریختشناسی خودکامگی در نهجالبلاغه، تهران، انتشارات دریا
شریعتی، علی، ۱۳۸۴، تشیع علوی و تشیع صفوی، مجموعه آثار ۹، تهران، انتشارات چاپخش، چاپ هفتم
کد مطلب: 13509
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13509/خراج-نادانی