بررسی نقش صاحبان قدرت و حکومتها در تحریف واقعة عاشورا
بندگان خدا یا بردگان حاکم
گفتوگو با سيدمحمدمهدي جعفري
1 فروردين 1389 ساعت 0:40
دکتر سیدمحمدمهدی جعفری مترجم، نویسنده، شارح و مفسر نهجالبلاغه و دارنده دکتری فرهنگ عربی و علوم قرآنی است که البته کمتر نیازمند شناساندن است. سالها مبارزه و زندان و همراهیاش با بسیاری اهالی سیاست و از همه مهمتر آیتالله طالقانی باعث شده که در کنار وجهه علمیاش از گنجینههای تاریخ معاصر به حساب آید. ایشان در کنار ترجمه آثار ارزشمندی چون «امام علی بن ابیطالب» به قلم «عبدالفتاح عبدالمقصود» که دستکم تا آن دوران، کمنظیر، بلکه بینظیر بود، آثار گرانسنگی نیز به رشته تحریر درآورده است.
گروه تاریخ: شاید این نکته، جالب توجه باشد که جعفری ترجمه این اثر را در دوران دانشجویی و در سالهای جوانی به انجام رسانده است. جلد اول این اثر با ترجمه مرحوم طالقانی است و ۷ جلد بعدی را دکتر جعفری برگردانده است. «روش تربیتی اسلام» و «همکاریهای اجتماعی» دو اثر ترجمهای دیگر از ایشان است. «آشنایی با نهج البلاغه»، «آموزش نهج البلاغه» و «پرتوی از نهجالبلاغه» نیز آثار دیگر وی در حوزه نهجالبلاغهپژوهی است. «بار دیگر شریعتی» و «نگاهی از درون به سازمان مجاهدین خلق» را نیز به منظور بررسی بیشتر تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی ایران و بیان حقایق تاریخی به نگارش درآورده است. لازم به توضیح است که تفسیر «پرتویی از قرآن» مرحوم آیتالله طالقانی که در زندان تدریس میشد، به کوشش و اهتمام دکتر جعفری جمعآوری و به زیور طبع آراسته شده است.
ماهنامه خیمه برای بررسی چندباره علل و عوامل تحریفات در تاریخ اسلام و بهویژه تحریفات مربوط به واقعه عاشورا به سراغ این مردِ اهل قرآن و نهجالبلاغه و از سویی اهل تاریخ و سیاست رفته است.
این عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز در گفتوگویی که پیش روست، به نقش صاحبان قدرت و حکومتها در تحریف وقایع تاریخ اسلام و عاشورا پرداخته است. ایشان ضمن بیان تحریفهای تاریخی که از جانب امویان در تاریخ اسلام رخ داده، به نقش بنیعباس نیز در این زمینه اشاره میکند و در ادامه نیز به تحریفسازیها و خرافهبافیهای حکومتها و خاندانهای شیعهگر و در رأس آنها صفویان میپردازد.
عوامل تحریفساز در واقعه عاشورا را شاید بتوان در سه دسته کلی «غالیان و دوستان نادان»، «معاندان و دشمنان مغرض» و «حاکمان» بهسبب برخورداری از قدرت، دستهبندی کرد. در این گفتوگو بیشتر در پی آنیم تا نقش صاحبان قدرت را در تحریف عاشورا وارسی کنیم. به نظر شما صاحبان قدرت چرا و چگونه دستاندرکار تحریف بودند و اگر بخواهیم از کمی قبلتر آغاز کنیم، امویان به عنوان آغازگران تحریف مرام و مسلک علوی چگونه رفتار کردهاند؟ علی(ع) در رویارویی با آنان چه راهی را در پیش گرفته است؟
امام حسین(ع) در آغاز حرکت که از مدینه بیرون میآید، هدف خود را احیای دین جدش و اصلاح امور مردم به شیوه امر به معروف و نهی از منکر اعلام میکند؛ یعنی در آنجا برای اینکه تبلیغات مخالفان و حتی دوستان نادان به نتیجه نرسد و خنثی شود، بهصراحت اعلام میکند که من نه برای گرفتن حکومت قیام کردهام و نه دعوت کوفیان یا دیگران از من، مرا از جای خود به سبکی برانگیخته است، بلکه هدف من فقط و فقط، احیای دین جدم و اصلاح امور مردم و امر به معروف و نهی از منکر است.
سؤالی که در اینجا طرح میشود، این است که چرا احیا؟ مگر دین، مرده بوده که ایشان بخواهد آن را احیا کند؟
باید گفت که بعد از پیامبر اکرم(ص) اسلام به طور مختصر منحرف شد؛ اما در زمان عثمان، چون بنیامیه روی کار آمدند، زاویه انحراف بهتدریج وسیعتر و بیشتر شد. امیرالمؤمنین(ع) در نامه ۶۲ نهجالبلاغه که به مردم مصر مینویسد، نگرانی خود را بیان میکند. دلیل بیعتنکردن خود با ابوبکر را ذکر میکند و میگوید که وقتی دیده که عدهای از دین برگشتهاند و شعار نابودی دین اسلام را میدهند، قیام کرده و در این کار خود را مسئول دانسته است. ایشان علت نگرانی خود را چنین بیان میکند: «وَ لَكِنَّنِی آسَى أَنْ یلِی أَمْرَ هَذِهِ اَلْأُمَّـ‹ِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَیتَّخِذُوا مَالَ اَللَّهِ دُوَلاً وَ عِبَادَهُ خَوَلاً وَ اَلصَّالِحِینَ حَرْباً وَ اَلْفَاسِقِینَ حِزْباً»؛ «ناراحتی من فقط از آن نظر بود که سرپرستی این امت به دست سبکمغزانِ کمخرد و تبهکارانش افتد؛ در نتیجه مال خدا را به عنوان دارایی ویژه در میان خود بگردانند و بندگانش را بردگان خویش پندارند و با شایستگان درستکار سر جنگ در پیش گیرند و با ناشایستگان تبهکار، حزب و دار و دسته تشکیل دهند.»
حضرت، این نامه را قبل از آنکه معاویه روی کار آید، نوشته است؛ زیرا میدانست انحراف در آغاز ممکن است، بسیار کم باشد؛ اما وقتی جلو رفت، به این روز میرسد و دین در این صورت مرده است؛ بهویژه که معاویه ظاهر دین را رعایت میکرد و این حفظ ظاهر مانند آن بود که شیر یا پلنگی را بکشند، پوست آن را بکنند و در آن پوست کاه بریزند و روی سنگی قرار دهند و به تماشای ظاهربینان بگذارند؛ از این نظر امام حسین(ع) میفرماید: «من برای احیای دین جدم به پا خواستهام.» یعنی قیام ایشان برای زندهکردن دین بوده است.
دوم، اصلاح امور است. باز هم از دوران عثمان، امور مسلمانان بهکلی به فساد دچار شد. بنیامیه بر اوضاع مسلمانان مسلط شدند و همه عقول را در دست گرفتند. همانگونه که امیرالمؤمنین(ع) پیشبینی کرده بود، مال خدا و مال مردم را مال خود میدانستند و دستبهدست بین خود میگرداندند، بندگان خدا را بردگان خود میدانستند و هر طور که میخواستند، با آنان برخورد میکردند؛ از این نظر امام حسین(ع) میفرماید که برای اصلاح امور به پا خواسته است؛ آن هم به شکل امر به معروف و نهی از منکر؛ یعنی تاکتیک، امر به معروف و نهی از منکر است.
باید توجه داشت که امر به معروف و نهی از منکر مراحل و مراتبی دارد؛ از ناراحتی درونی که انسان چهره در هم فروکشد، نهی از منکر به حساب میآید تا آنجا که بهاصطلاح فقها قیام بالسیف گفته میشود؛ یعنی با شمشیر قیامکردن ضرورت پیدا میکند. در آن اوضاع امام حسین(ع) تشخیص داده بود که باید با شمشیر قیام کند و جز این هیچ راهی وجود ندارد.
امیرالمؤمنین(ع) این مسئله را نیز به زیبایی بیان میکند. علی(ع) در نهجالبلاغه در چند جا از فتنه صحبت میکند و مقصود از فتنه را بهخوبی روشن میکند؛ یعنی تعریف و انواع و اقسام آن را شرح میدهد؛ وقتی که آغاز میشود، چگونه است، وقتی پیش میآید، به چه شکل پیش میآید و وقتی پشت میکند، چگونه پشت میکند؟ این ویژگیها بیشتر در خطبه ۹۳ نهجالبلاغه ترسیم شده است. ایشان پس از طرح مسائل نظری که در حیطه مباحث جامعهشناسی قرار میگیرد و ممکن است همه آن را درک نکنند، نمونه عملیای را بیان میکند.
میفرماید: «أَلاَ إِنَّ أَخْوَفَ اَلْفِتَنِ عِنْدِی عَلَیكُمْ فِتْنَـ‹ُ بَنِی أُمَیـ‹َ فَإِنَّهَا فِتْنَـ‹ٌ عَمْیاءُ مُظْلِمَـ‹ٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خُصَّتْ بَلِیتُهَا وَ أَصَابَ اَلْبَلاَءُ مَنْ أَبْصَرَ فِیهَا وَ أَخْطَأَ اَلْبَلاَءُ مَنْ عَمِی عَنْهَا.»؛ «هان بدانید که ترسناکترین فتنهها برای شما نزد من فتنه بنیامیه است؛ زیرا فتنهای کور و تیره و تیرهکننده راه است. نقشه و برنامه و خدمتش همگانی است و آزمایش و گرفتاریش ویژه کسانی است. گرفتاری و بلا کسی را دچار شود که در آن فتنه، بینش روشن داشته باشد و از کسی درگذرد که از دریافت و دیدنش کور باشد.»
فتنه در لغت به چه معناست؟
فتنه به طور کلی یعنی تیره و تار شدنِ اوضاع اجتماع به طوری که حق و باطل مشخص نباشد یا تشخیص آن برای عدهای مشکل باشد؛ از این نظر کسانی که دیده بینا، بینش و بصیرت دارند، آن را خوب میبینند؛ پس به شیوههای گوناگون در مقابل آن میایستند؛ از طرف دیگر عدهای وجود دارند که فتنه شامل حالشان میشود و آنها را گرفتار میکند و به بند میکشد؛ اما کسانی هستند که فتنه را درک نمیکنند و نسبت به آن بینش و توجهی ندارند؛ بنابراین خود را همرنگ اجتماع میکنند. این گروه میخواهند، خود را به زحمت نیندازند و منافع زودگذر خود را تأمین کنند؛ این میشود که در مقابل آن سکوت میکنند و از فتنه خارج میشوند.
با توجه به این مقدمات، قیام امام حسین(ع) هم در مقابل میراندن دین و منحرفکردن اسلام که توسط معاویه به صورت سلطنت مطلقه و قدرت حاکمِ بدون رقیب درآمده بود، روشنگر و آگاهیبخش بود؛ زیرا در زمان قیام امام حسین(ع) با موعظه، کتاب نوشتن، قرآن تدریسکردن و حدیثگفتن، نمیشد مردم را آگاه کرد؛ یعنی جز با قیام نمیشد، حقیقت و ماهیت بنیامیه و انحرافی را که در دین اسلام به وجود آورده بودند، به مردم نشان داد؛ از این نظر امام حسین(ع) با قیام و شهادت خود مسئله را به صورت بسیار صریح و روشن بیان کرد. قدرت حاکمه میخواهد، حکومت خود را به صورت سلطنت مطلقه و دیکتاتوری و استبداد بسیار وحشی و لگام گسیخته ادامه دهد. طبیعی است که این حاکمانی که بر قدرت سوارند، هدف و محتوای قیام را دگرگونه نشان بدهند.
نخستین مقتل رسمی چه زمانی نگاشته شده؟ آیا از دستبرد حاکمان در امان بوده است؟
شاید نخستین مقتل رسمیای که درباره امام حسین(ع) نوشته شده، مقتل ابیمخنف است. ابیمخنف در نیمه قرن دوم، یعنی؛ در سال ۱۵۵ فوت میکند؛ بنابراین شاید نزدیکترین کسی باشد که از شهادت امام حسین(ع) و واقعه کربلا آگاه بوده است. ایشان با امام صادق(ع) و امام باقر(ع) همعصر بوده و با راویان دست اول سر و کار داشته است. مقتل بسیار جالبی مینویسد؛ اما آن کتابی که به نام مقتل ابیمخنف اکنون در دست داریم، با مقتل ابیمخنف واقعی، بسیار فاصله و تفاوت دارد.
بخشهایی از متن اصلی مقتل ابیمخنف را حجتالله جودکی از تاریخ طبری و جاهای دیگر استخراج کرده که برای تشخیص فاصله و تفاوت، کار را آسان میکند. اغراقها و تحریفاتی در این دومی آمده که اصلاً در مقتل ابیمخنف نبوده است. مشخص است که تبلیغات شدید آخوندهای درباری، چه در دوران بنیامیه و چه حتی بعد از بنیامیه، یعنی در دوران بنیعباس چه بر سر وقایع تاریخی آورده است. متأسفانه بنیعباس هم که ادعای گرفتن انتقام خون امام حسین(ع) را داشتند و خودشان را همریشه با علویان میپنداشتند و طرفدار آل علی(ع) بودند، از آنجا که آنان نیز تشنه قدرت بودند، میخواستند حکومت کنند، همان راه بنیامیه را پیمودند. مأمون میگوید: «من از پدرم، هارون پرسیدم: «پدر جان، چرا امام ما در زندان است؟»»
شهید مطهری میگوید که هارون و مأمون واقعاً شیعه بودند و تشیعشان از روی تظاهر نبوده است؛ به همین دلیل مأمون چنین سؤالی پرسیده است؟ هارون جواب جالبی میدهد. در واقع سالها قبل از ماکیاولی همان سخن او را تکرار میکند و میگوید که پسر جان «الملک عقیم.»؛ «سلطنت سترون است.» بهاصطلاح امروز خودمان «سیاست پدر و مادر ندارد.» یعنی ما میخواهیم، حکومت کنیم؛ حتی اگر اماممان نیز مزاحم ما شود و در ارکان قدرت ما تزلزل و رخنهای ایجاد کند، او را نیز به زندان میاندازیم و به شهادت میرسانیم؛ همان کاری که مأمون نیز خود با امام رضا(ع) انجام داد؛ بنابراین نه فقط بنیامیه از روی دشمنی به تحریف قیام امام حسین(ع) پرداختند، بلکه بنیعباس هم، از آنجا که میخواستند به قدرت برسند و حکومت کنند، همین کار را کردند. اگرچه در لباس دوست بودند، همان راه دشمنان را رفتند.
آیا حکومتهای بعد از بنیعباس نیز دست اندرکار تحریف بودهاند یا تحریفسازیهای تاریخی و به طور مشخص تحریفات واقعه عاشورا در همان دوران متوقف ماند؟
در این میانه، از همه مهمتر، صفویان هستند. صفویه از بنیعباس هم جلوتر بودند؛ چراکه بنیعباس خود را صاحب حق میدانستند؛ اما صفویه به نام تشیع قیام کرد و مخالفان را از میان برداشت و به نام شیعه علی(ع) به حکومت پرداخت. یکی از ویژگیهای شیعیان علی(ع) از آغاز و از همان دوران امیرالمؤمنین(ع) به بعد، آزاداندیشی و عقلگرایی آنهاست؛ اما در دوران صفویه میبینیم که برعکس، آزاداندیشی کنار گذاشته میشود و عقلگرایی نیز به اخباریگری و مسائل احساسی و عواطف تبدیل میشود؛ بنابراین تشیع علوی را به تشیع صفوی تبدیل کردند.
برخلاف نظر عدهای که فکر میکنند، تشیعِ صفوی به حکومت صفویه اختصاص دارد، باید گفت، همه کسانی که تشیع را به صورت شعار درآوردند و آن را مطابق با منافع خود و مصالح حکومتشان تحریف کردند و از اصول اولیه و اصلی آن -که عقلگرایی و آزاداندیشی است- به شکل دیگری درآوردند، شیعه صفویاند.
قبل از صفویه هم اینگونه بوده است، صفویه نمونه بارز و برجسته آن بود و بعد از صفویه هم اینگونه رویارویی با مفاهیم و مناسک دینی همچنان ادامه دارد و شیعه صفوی و شیعه علوی همچنان در مقابل هم هستند.
صفویان هم شروع کردند به مسخ مسائل قیام امام حسین(ع) و آن را به عزاداری تبدیل کردند. اینگونه القا کردند که هدف امام حسین(ع) آمرزش گناهان شیعیان بود و این گناهان هم با عزاداری و گریه آمرزیده خواهد شد؛ بنابراین با افزودن نکاتی به عزاداری که تخدیر بیشتر را باعث شود، به مسخ هدف و تحریف مسائلی که آنجا بود، پرداختند. صفویان بر آن شدند تا قیام امام حسین(ع) را در عزاداری خلاصه کنند و با رنگ ذلتزدن بر عزاداری، حرکت امام حسین(ع) را که قیامی فعالانه و انسانی، همچنین مبارزهای همیشه زنده بوده، به شکل حرکتی انفعالی درآورند و از آن حالت فعالانه و مثبت به حالت منفی تبدیل کنند؛ به همین دلیل، تشیع صفوی و اسلام اموی، هر دو یک نتیجه میگیرند. هدف هر دو این بوده است که قیام امام حسین(ع) را با این نیت، تحریف کنند. بعد از آن، دوستان نادان و دشمنان مغرض همین مسئله را دنبال کردند و اکنون همین مسخها و تحریفها چنان سنتی شده که کسی جرئت نمیکند، در مقابل آنها بایستد.
تا جایی که در دوران جدید که نخست کسی مثل مرحوم «سیدمحسن امین عاملی» تحریفات عاشورا را نوشت و مرحوم آلاحمد آن را ترجمه کرد و کسانی مثل شهید مطهری و دکتر شریعتی و... که تحریفات عاشورا را بیان کردند، مورد طعن و انتقاد شدید طرفداران همان نوع عزاداری قرار گرفتند.
مگر شیعه تا قبل از دوران صفویه، حکومتهای دوران غیبت را غاصبانه نمیپنداشت؟ چگونه بهراحتی حاکمیت صفویان را پذیرفت و میراث فکری و نگارش تاریخ را به آنان سپرد و به تحریفات آنان اعتماد کرد؟
بعد از دوران غیبت، شیعه به این نتیجه رسید که اسلام توسط کسانی که به نام حکومت و غاصبانه آن را در دست گرفتند، درست به اجرا در نمیآید. شیعه معتقد بود که قدرت باید در دست اهلش قرار گیرد. قدرت در دست اهل آن به صورت حکومت نبود، بلکه به صورت مدیریت و هدایت بود. امامان شیعه(ع) نیز از همین شیوه استفاده میکردند؛ حتی نمایندگانی که امامان(ع) انتخاب میکردند؛ همین روش را داشتند.
آنان نیز به قصد و شیوه حکومتکردن یعنی؛ حاکمشدن بر مردم عمل نمیکردند، بلکه به عنوان راهنمایی مردم، هدایت مردم، آگاهساختن مردم و به تعالی رساندن انسانها رفتار میکردند. به عقیده برخی، چنین وضعیتی امکان نداشت یا بسیار مشکل مینمود؛ به همین دلیل حکومت را غصب میدانستند؛ چراکه حکومتها، نقش هدایتگری و مدیریت را برای نمایندگان امام(ع) به رسمیت نمیشناختند.
غصبدانستنِ حکومت چه آثاری را بر مردم و جامعه مترتب میساخت؟ این اندیشه چگونه بروز و ظهور مییافت و با توجه به گفتمان رایج شیعه تا آن روز، آیا تغییر این نگرش در دسته تحریفات و انحرافات قرار نمیگیرد؟
دو مسئلهای که نمود اصلی حکومت بود؛ یکی نماز جمعه و دیگری گرفتن عطایا و غنایم جنگی و توزیع آن میان مردم بود که با غصبدانستن حکومت هر دو مسئله زیر سؤال میرفت و از اعتبار ساقط میشد.
وقتی صفویه به نام تشیع روی کار آمد، بسیاری امید داشتند که ایشان به سبب اینکه شعار تشیع میدادند و مذهب تشیع را در کشور رسمی کردند، همان روش امامان(ع) را در پیش بگیرند. وقتی شاهاسماعیل صفوی، مؤسس سلسله صفویه بر ازبک خان شیبانیِ سنیمذهب که از رقبای سرسخت او به حساب میآمد، پیروز شد، به شکرانه این پیروزی در کاسه سر ازبکخان شیبانی شراب خورد. بعد از او شاه طهماسب و دیگر شاهان صفوی نیز کارهای دیگری کردند که نه فقط مخالفت آشکاری با تشیع داشت، بلکه مخالف اسلام نیز بود؛ از این نظر فقهایی در مقابل آنان ایستادند. نخستین کسی که در مقابل آنها ایستاد، «مقدس اردبیلی» بود.
مقدس اردبیلی که با چنین رفتارهایی روبهرو شده بود، گفت: «اینها هم که ادعای تشیع و ادامه حکومت امامان(ع) را دارند، همان شیوه حکومت بنیامیه و بنیعباس یعنی عثمانیها را پیش گرفتهاند؛ از این نظر نه شرکت در نماز جمعه آنها جایز است و نه عطایای آنها را میگیریم و درست میدانیم.»
از طرفی محقق کرکی که از جبل عامل در جنوب لبنان آمده بود و فقیه دربار شاهطهماسب به حساب میآمد، معتقد بود که صفویان حکومت عدل هستند؛ بنابراین هم نماز جمعه را باید خواند و هم عطایای آنها را باید گرفت.
پس از آنها در نهایت شیخ بهایی آمد و دنباله کار محقق کرکی را گرفت که این تحریف، اصل قضیه بود. همیشه اینگونه بوده است که اسلام یعنی اجرای شریعت پیامبر اکرم(ص) و سنتی که ایشان و ائمه (ع) بر جای گذاشتهاند. وقتی در هر سطحی بر خلاف سیره و سنت پیامبر(ص) و ائمه(ع) رفتار شود، خود تحریف به حساب میآید و به تبع آن، همه مسائل، چه اعتقادی، چه اجتماعی و چه حتی اقتصادی در معرض تحریف قرار میگیرد
کد مطلب: 13519
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13519/بندگان-خدا-یا-بردگان-حاکم
آرمان هیأت
https://www.armaneheyat.ir