با خاطرات تعزیه خوانان
1 ارديبهشت 1389 ساعت 0:26
رمضان فرخرو در سال ۱۳۲۳ در قریه دولتآباد ری متولد شد. وی از شش سالگی و در کنار پدر و عموی خود، ماشاءالله و یدالله فرخرو که علیاکبرخوان بودند، به اجرای تعزیه و شبیهخوانی پرداخت. رمضان فرخرو معروف به «خسرو شمر» یکی از تعزیهخوانان پیشکسوت است که در مراسم ثبت ملی تعزیه، نشان «معینالبکایی» را دریافت کرد. در اینجا بخشی از خاطرات وی را درباره سالهای تعزیهخوانی از زبان خود او میخوانیم
هانیه خاکپور
شروع
من از شش سالگی به هیئت تعزیهداران دولتآباد وارد شدم. بنیانگذار این هیئت، خانم حسنیه سیدصادقی است. خاله حُسنی به مادربزرگم گفته بود: «خسرو را بده من برای این کار تربیتش کنم.» اولین نقشی که خواندم، طفلخوانی بود و طفل زیر بته در مجلس تعزیه زجر بن قیس را خواندم؛ سپس که سنم بالاتر رفت، شبیه رقیه، سکینه، قاسم، علیاکبر، عباس و شمر را نیز خواندم. عکسهای حسینیه دو شهید، رده به رده سالهایی را نشان میدهد که من در تعزیهخوانی پیش رفتم و نقشهایم را تغییر دادم.
شمرخوانی
حدود ۴۲ سال است که من برای مجلس عاشورا شمرخوانی و در بقیه مجالس موافقخوانی میکنم؛ حتی اگر بخواهم مجلس شهادت امام(ع)را در جای دیگر پیاده کنم، من امام(ع)میخوانم و شاگردانم شمر میخوانند. در اصل من اولیاخوانم؛ ولی اشقیاخوان هم میخوانم؛ همچنین زنانه و بچهگانه هم میخوانم. مرا در قریه دولتآباد به خسرو میشناسند. لقبم «خسرو شمر» است و به آن معروف شدهام.
تعزیه دولتآباد
تعزیهخوانی دولتآباد از هفتاد سال پیش بوده است. پدر و عموی من علیاکبرخوان بودند. پدر من اکنون ۸۹ ساله است و باز هم میخواند؛ اما چون بسیار فرتوت شده و راه رفتن برایش سخت است، نشسته میخواند. تعزیه دولتآباد به سبک امروزی نبود، کارناوالی بود و فقط هم در ایام عاشورا اجرا میشد؛ یعنی همه تعزیه دولتآباد سی ساعت بود؛ شب عاشورا، ظهر عاشورا و شام غریبان.
وقتی من شمرخوان شدم، خاله حسنی پیر شده بود و به من گفت: «هیئت را خودت بگردان.» و من هم قبول کردم. از زمانی که کار به دست من افتاد، شروع کردم به نُسَخ و نیرو جمعکردن و تعلیمدادن. در حال حاضر بیش از ۱۳۰ نفر شاگرد تعلیم دادهام.
تعزیهداری، نه تعزیهخوانی
۴۲ سال است که رئیس هیئت تعزیهداران دولتآباد و منصبدار امام حسین(ع)هستم. ما «تعزیهخوان» را قبول نداریم، ما تعزیهداریم؛ یعنی خودمان عزادار امام حسینیم. چون عشق به حضرت سیدالشهدا(ع)و به این هنر داشتم، این حسینیه را خریدم و برپا کردم و از همان سالِ ۶۹ هم وقفنامهاش را به تولیت خودم نوشتم. بعد از من اولاد ذکور من تولیت آن را به عهده دارند. با این کار نوکری اباعبدالله(ع)را در نسل خودم موروثی کردم.
اجرای تعزیه با شاگردان
اولین مجلسی که با شاگردانم در جمع شبیهخوانی به صورت تعلیم دادهشده و با نظم اجراکردیم، مجلس تعزیه حر بود. مربوط به سی سال پیش است که ما هنوز حسینیه نداشتیم و در منزل پدری در اتاقی به نام اتاق جنگ، تعلیم میدادم و اجرا کردیم. تعزیه در سراسر این دورانی که از زمان آلبویه پا گرفته، موروثی بوده؛ سینهبهسینه و فامیلی بوده؛ اما من به جز خانواده خودم هم آموزش میدهم. نیروهایی که تعلیم میدهم، بیشتر یا محلی هستند یا بچههای خود تعزیهخوانها. بچهها را هم خودم تعلیم میدهم. من در کار تعزیه سختگیرم. به جز تعزیه، کوچک همه هستم؛ اما وای به آن ساعتی که تعزیه اجرا میشود یا در زمان تمرین!
آموزش دختران
به حدود ۴۰ دختر ۸ تا ۱۲ ساله تعزیهخوانی یاد دادم که توانستند، ۴ مجلس قاسم، علیاکبر، عباس و بازار شام را اجرا کنند. اکنون دخترها را نمیتوانم آموزش دهم. آموزش دختران حوصله زیادی میخواهد. آنها ظریفاند و اگر تشر بزنی یا تند صحبت کنی، قهر میکنند! اما آنهایی که آموزش دادم، دختران بسیار بااستعداد و ماهری بودند؛ بهویژه لیلاخوان و زینبخوان.
معینالبکایی
در مراسم ملی ثبت تعزیه که سال ۱۳۸۷ به همت میراث فرهنگی برگزار شد، به من منصب معینالبکایی دادند. معینالبکا باید بتواند، همه نقشها را اجرا کند و آموزش دهد، همه صحنهها و میدانگیریها را بداند، کموبیش بتواند آهنگها را تشخیص دهد تا به شاگردانش هم بیاموزد و وسایل و تجهیزات کامل داشته باشد؛ در این صورت میتواند، این منصب را بگیرد. زمان زیادی است که کسی در کشور این عنوان را نداشته است.
اولین بار در ایران
در حدود چهار سال پیش، من شبیهخوانی حضرت عبدالعظیم حسنی را برای اولین بار در ایران اجرا کردم. دکتر جابر عناصری کتابی در مورد حضرت حسنی پخش کرد که شامل اشعار تعزیه بود. این کتاب را ارشاد شهر ری چاپ کرد. من آن را فرد کردم و به اجرا درآوردم. حدود سه ساعت بود. بعدها آن را کم کردم؛ چون طولانی بود و شنونده را خسته میکرد.
برای اولین بار من قسمت دوم این تعزیه را در مراسم تجلیل از دکتر جابر عناصری در ری اجرا کردم. خودم هم عبدالعظیم را خواندم. من تعزیه حضرت عبدالعظیم را از سه قسمت تشکیل دادم؛ اول جنگهای بغداد، دوم رفتن به سامرا خدمت امام علی النقی (ع)، ارشاد ایشان، حرکت به سمت ری و سکونت در ری و سوم آشنایی با عبدالجبار.
پول برای تعزیهخوانی
من برای تعزیهخوانی پول نمیگیرم و با این کار بهشدت مخالفم. به شاگردانم گفتهام که من نمیآموزم که برای پول بخوانند، من آموزش دادهام که برای حضرت سیدالشهدا(ع)مُبلغ باشند و نه کاسب و معتقدم که باید این را بر سر یک بازار به فروش گذاشت؛ اگر سر آن بازار بفروشند، حضرت سیدالشهدا(ع)گرانتر از آنچه مردم میخرند، میخرد.
سی سال است من در ۲۸ صفر در روستایی از حوالی ورامین اجرا میکنم و در این مدت از نظر مالی هیچ توقع نداشتم. ۱۴ سال است در قلعه خواجه در ورامین، روز اربعین اجرا میکنم و توقع مادی ندارم. اصولاً گروه تعزیهدار دولتآباد مناسبتی نمیبیند که بخواهد با جایی یا کسی یا نهادی نزدیک شود و برای پول تعزیه اجرا کند
کد مطلب: 13592
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13592/خاطرات-تعزیه-خوانان