تحریفات عاشورایی: اسطوره‌سازی، خیال‌پردازی همانندسازیِ وارون و قداست‌زدایی

قربانگاه واقعیت

گفت‌و‌گو با دکتر سیدحمید خویی

1 ارديبهشت 1389 ساعت 0:30

در آخرین پنجشنبه سال در حالی که خیابان‌ها نیز به تعطیلات می‌رفتند و دیگر از شلوغی همیشگی خیابان کریم‌خان خبری نبود، باز هم امام حسینaو عاشورا پایم را به این خیابان باز کرد. رسم است که در این روز سری به درگذشتگان می‌زنند؛ اما دست تقدیر ما را به گفت‌و‌گو درباره بزرگ‌زنده تاریخ کشاند. موضوع سخن، خس و خاشاک تحریفات بود که بر تارک «قیام جاودانه» آن «شهید جاوید» نشسته است و اگرچه همگان در صدد روبیدن آنان‌اند، انگار روز‌به‌روز بیشتر می‌شود.


دکتر خویی که در رشته داروسازی تحصیل کرده و ریاست یکی از مهم‌ترین داروخانه‌‌های تهران را بر عهده دارد، داروی «قرآن و اهل بیت (ع)» را برای درمان این زخم کهنه پیشنهاد کرد؛ دارویی که این‌بار، او به همراه هم‌فکران و نه همکاران در آزمایشگاه تاریخ از آن جواب مثبت گرفته بود.

برخلاف خلوتی خیابان، داروخانه روز پرکاری را گذرانده بود و این شلوغی همچنان ادامه داشت. دکتر خویی در میان انبارگردانی آخر سال، ساعتی هم به انبارگردانی تاریخ پرداخت. این «بزرگ‌ترین میراث تاریخی شیعه» را از صندوق خاطرات بیرون آورد، گرد و خاک خرافات و تحریفات را از آن زدود و روی پیراسته آن را به عنوان موجودی‌های شیعه به ثبت رسانید. وی که ایمان و ارادتش به اهل بیت(ع)او را به مطالعه و تحقیق در این عرصه‌ کشانده است، در این ازدحام کاری ما را به حضور پذیرفت تا بخشی از یافته‌های خود را در اختیارمان گذارد و پاسخ برخی پرسش‌های بی‌جواب را در برابرمان نهد


تحریفات موجود درباره قیام امام حسین(ع)از کجا ناشی می‌شود و چه عواملی به این تحریفات دامن می‌زند یا آن را از ابتدا ایجاد می‌کند؟

یک وجه تحریفات این است که امام حسین(ع)و یاران ایشان، شخصیت‌های اسطوره‌ای شناسانده شوند؛ در این صورت انتظار داریم، از ایشان حالات نامتعارفی صادر شود؛ مثلاً برخی می‌گویند که وقتی حضرت علی‌اکبر(ع)یا حضرت عباس(ع)به میدان وارد شدند، چند هزار نفر را هلاک کردند. طبیعی است، در این صورت از دسترس ما خارج خواهند شد؛ در حالی که باید این انسان‌ها، کامل، خالص و الگوی پرورده‌شده در مکتب اسلام معرفی شوند که بتوان به آنها اقتدا کرد و مثل آنها شد.

این شخصیت‌ها آن‌قدر از حالت‌های طبیعیِ حیاتِ مردم فاصله می‌گیرند که ممکن است، جوان مسلمانی فکر کند، مثلاً شرایط برای مانند علی‌اکبر شدن ناممکن خواهد بود؛ در صورتی ‌که یکی از راز و رمز‌های جاودانگی حادثه عاشورا این است که مجموعه مردمی که همچون دیگران بودند، نشان دادند که می‌توانند در ولایت اهل بیت(ع)به آن حد از اخلاص برسند که ما به آنها همراه با امام حسین(ع)سلام دهیم.

عامل دیگر تحریف شاید این باشد که بیشتر اوقات شبیه حسین(ع)و یاران او شدن کار دشواری است؛ اگرچه ناممکن نیست؛ به همین دلیل گاهی برعکسِ این همانندی طی می‌شود؛ یعنی به جای اینکه تلاش کنیم، جوانانمان را شبیه علی‌اکبر(ع)کنیم، سعی کردیم، حضرت علی‌اکبر(ع)را شبیه جوانان سازیم. این مسئله همواره، آفت تاریخی به شمار رفته است؛ حتی برخی از این تحریفات با آن ساختار کلی و قالب اید‌ئولوژیک حادثه عاشورا نه فقط تطابق ندارد که حتی در تضاد است؛ مثلاً داستان حجله‌هایی که به نام حضرت قاسم(ع)بر پا می‌شود و در مداحی‌ها، قاسم داماد معرفی می‌شود. در بیشتر مقاتل آمده است که حضرت قاسم(ع)در عاشورا به سن بلوغ نیز نرسیده بود. طبعاً اینکه بگویند ایشان تازه‌دامادی بود که ناکام ماند و در شب زفاف خود شهید شد، بسیار دلخراش‌تر است تا اینکه گفته شود که قاسم(ع)فرزند امام مجتبی(ع)و از یاران امام حسین(ع)بود و در کربلا شهید شد. به یاد دارم، در صحن امیر‌المؤمنین(ع)در شب هفتم و هشتم محرم، همه کف صحن از نقل سفید می‌شد که امشب، شب زفاف حضرت قاسم(ع)است.

تعبیر «نوجوان اکبر من» هم با واقعیت تاریخی که سن ایشان را بین ۲۲ تا ۲۵ ذکر کرده‌اند، چندان هم‌خوانی ندارد؛ البته نوجوان‌بودن

علی‌اکبر(ع)دل‌ها را بیشتر می‌سوزاند؛ اما عرفان او را متأثر می‌سازد؛ چنانچه وقتی از کشته‌شدن در روز عاشورا برای او گفته می‌شود، سؤال می‌کند: «آیا در لحظه کشته‌شدن ما بر حقیم؟» و وقتی جواب مثبت از امام حسین(ع)می‌گیرد، می‌گوید: «اذا لا نبالی بالموت.»

تحریف دیگری که بسیار تکرار می‌شود و به اصل عزت -که یکی از اساسی‌ترین اصول قیام امام حسین(ع)است- خدشه وارد می‌سازد، داستان حضرت علی‌اصغر(ع)است. این داستان که حضرت امام حسین(ع)قنداقه علی‌اصغر(ع)را در آغوش بگیرد، به پیشگاه دشمن ببرد، سر خم کند و بگوید: «ای مردم! اگر به من رحم نمی‌کنید، به این طفل شیر‌خوار رحم کنید.» ممکن است توجیهاتی هم داشته باشد؛ اما واقعیت ندارد. واقعاً جماعتی که روز روشن با آن قساوتِ قلب، امام زمانشان را کشتند، از کشتن نوزادی ابا داشتند؟۳۰ هزار نفری که آمده بودند، با ریختن خون حسین(ع)به خدا نزدیک شوند، از تشنه‌بودن بچه‌ای آزرده‌خاطر می‌شدند؟ آیا امام حسین(ع)متوجه این حقیقت نبود؟ البته بعضی توجیه می‌کنند که امام(ع)می‌خواست، حجت را تمام کند؛ اما امامی که می‌فرماید: «به خدا سوگند! من دست ذلت به شما نمی‌دهم.»، چگونه ممکن است از دشمن چنین تقاضایی داشته باشد؟

در بسیاری مقاتلِ معتبر، واقعه این‌گونه بیان شده که وقتی امام(ع)برای آخرین وداع به خیمه‌گاه آمد، فرمود: «نوزاد را هم بیاورید که با او هم خدا‌حافظی کنم.» وقتی که قنداقه را آوردند و نوزاد در آغوش امام(ع)بود، تیر حرمله گلوی نوزاد را پاره کرد.

آیا تحریفات، عوامل دیگری هم دارند؟

تحریف دیگر، قداست‌زدایی از عاشورا و عرفی‌کردنِ آن است. این اتفاق را نیز ممکن است، دوستان ناآگاه یا دشمنان مغرض، عمدی یا سهوی صورت دهند. قداست‌زدایی از عاشورا و امام حسین (ع)، بخشی از برنامه فراگیر‌تری است که قداست‌زدایی از قرآن، پیامبرsو دین را به دنبال دارد. تعبیری که بعضی، امروز به کار می‌برند، «تابو‌شکنی» است؛ یعنی می‌شود، امام حسین(ع)را نیز نقد کرد.
خطرناک‌تر از همه، تفسیر واقعه عاشورا با مبانی جامعه‌شناختی امروز است که در بسیاری موارد از بعد ماهیت و اصول با تفسیر قرآنی از عاشورا ناهمگن است؛ مثلاً می‌گویند، لعن‌های زیارت عاشورا بوی خشونت می‌دهد یا باید در برخی مضامین زیارت‌ها بازبینی کرد؛ در حالی ‌که آنچه عاشورا را ماندگار کرده، هر دو اصل تولی و تبری است که در زیارت عاشورا به پررنگی دیده می‌شود؛ آنجا که می‌فرماید: «انی سلم لمن سالمکم» و بی‌درنگ می‌گوید: «حرب لمن حاربکم.» بدون اینکه قاتلان امام حسین(ع)را با همه طیف وسیعشان معرفی کنیم، نمی‌شود نگاه و تعامل درستی با امام حسین(ع)داشت.

سه نقطه عطف تاریخی وجود دارد که هویت شیعه را در طول تاریخ از همه آسیب‌ها و آفت‌ها حفظ کرده است؛ یکی مربوط به موضع‌گیری‌های حضرت زهراwبعد از رحلت پیامبرsاست. دومی صلح امام حسن(ع)با معاویه و دیگری موضع‌گیری امام حسین(ع)در برابر حکومت جائر و ظالم اموی است. یکی از تحریفات عاشورا این است که همه اصالت دین را در قیام حسینی تعریف کنیم و حرکت و صلح حسنی را در نظر نگیریم. این اتفاق در بعضی فضاهای رادیکال اجتماعی رخ داده است؛ مثلاً در فضاهای انقلابی، امام حسین (ع)، بخش اصیل و خمیرمایه دین به حساب می‌آید و بر آن اساس به حرکت امام حسن(ع)تردید می‌شود؛ در حالی که پیامبرsمی‌فرماید: «الحسن و الحسین امامان قاماً او قعداً»؛ چراکه صلح امام حسن(ع)در مقطعی از تاریخ همان نقشی را در حفظ و بقای اسلام دارد که در مقطع دیگری قیام امام حسین (ع).

اگر قداست‌زدایی را تحریف تلقی کنیم، چگونه می‌توانیم عاشورا را به دیگران عرضه کنیم؟ دیگرانی که اگر جنبه‌های قدسی قیام را می‌دیدند و قبول داشتند، در زمره شیعیان بودند و نه جدا از آنان.

در قضاوت درباره هر پدیده‌ای از جمله پدیده‌های تاریخی، باید ملاک مشخصی داشته باشیم. ممکن است، بر اساس محور عاطفی و وجدانی، انسان بتواند رابطه خوبی با این واقعه برقرار کند؛ چراکه به هر حال امام حسین(ع)حرکت حق‌مدارانه‌ و باطل‌ستیزانه‌ای را رهبری کرد. هرکس صرف نظر از اینکه چه دین و اعتقادی دارد، می‌تواند با آن رابطه برقرار کند.

تداخل یا تفاعل بشری با حادثه عاشورا الزاماً برگرفته از آموزه‌های قرآنی نیست. این نگاه به گونه‌ای تحسین و تکریم است؛ مانند اینکه تابلویی را بر دیوار ببینیم و بگوییم که چه تابلوی زیبایی است. بسیاری نگاهشان به حادثه عاشورا بدین شکل است که این حادثه قیام باشکوهی است؛ همچنان که گاندی از امام حسین(ع)سخن می‌گوید و پیروزی نهضت آزادی بخش هند را مدیون امام حسین(ع)می‌داند. انسان‌های سلیم‌الفطره‌ای که نگاه‌های حق‌طلبانه‌ و باطل‌ستیزانه دارند، به گونه‌ای با امام حسین(ع)رابطه برقرار می‌کنند؛ ولی نتیجه و ثمره این رابطه با رابطه‌ای که صرفاً عاطفی است و رابطه‌ای که عاطفی-معرفتی می‌شود -که در آن «اسوه‌بودن» اصالت پیدا می‌کند- اختلاف دارد؛ نتیجه این سه دیدگاه در حیات دنیوی و اخروی انسان‌ها به شکل‌های متفاوتی تأثیر دارد.
سخن این نیست که حادثه عاشورا را باید قدسی دید و بر دیوار زد و تقدیس کرد. این عرفی‌‌کردن‌ها به این معنا خطرناک است که امام حسین(ع)را با چگوارا یا مارتین لوتر مقایسه کنیم. حرکت‌های آزادی‌بخش در طول تاریخ بسیار بوده است؛ از یعقوب لیث گرفته تا ابومسلم خراسانی و ... ولی حرکت امام حسین(ع)حرکت قدسی مبتنی بر آموزه‌های خالص قرآنی بوده است. حرکت امام حسین(ع)تفسیر عینی و عملی قرآن بوده است. من معتقدم، اگر حادثه کربلا نبود، چه بسا بسیاری آیات قرآن بدون تفسیر عینی و عملی باقی می‌ماند. ممکن است، در نگاه‌های مختلف، برخی جنبه‌های حادثه عاشورا را دید و با بخشی از این حادثه رابطه برقرار کرد؛ اما چشم‌اندازی که اجازه می‌دهد، همه پیام‌های عاشورا را بگیریم، فقط منظر قرآنی است و این منظر، خواه‌نا‌خواه، منظر قدسی است.

شما در سخنان خود به دو گونه تحریف اشاره کردید؛ یکی تحریفاتی که ناشی از نگاه اسطوره‌ای به امام حسین(ع)و یاران ایشان بود و دیگری همانندسازی امام(ع)و یارانشان با خود. بیان کردید که چون مانند ایشان‌شدن مشکل است، برخی آنها را همانند خود می‌کنند. آیا این دو در تناقض با یکدیگر نیستند؟ همانند امام‌شدن، شدنی است یا نشدنی؟ کدام درست است؟ اینکه بگوییم، امام(ع)تا سطحی اوج گرفته که ما جرئت نکنیم بگوییم که می‌خواهیم شبیه ایشان شویم یا اینکه نباید به امام(ع)نگاه اسطوره‌ای داشت و باید ایشان را در دسترس دانست؟

آیا در این روزگار انسان‌بودن کار آسانی ‌است؟ آیا انسان خوب بودن کار آسانی است؟ قطعاً نه. این دشواری، دشواری حرکت از قوه به فعل است. آنچه انسان را اشرف مخلوقات می‌کند، صرف بشربودن به عنوان آنامولی و از نظر فیزیولوژی نیست. آن چیزی که خداوند بر آفرینش آن بر خویش می‌بالد، قدرت انسان در رسیدن به نقطه‌ای فراتر از یک نقطه فروتر است که به آن تکامل می‌گوییم. سخن این نیست که همچون یاران حسین(ع)بودن دشوار است، بلکه انسان خوب‌بودن در شبیه شدن به یاران امام(ع)معنی می‌شود؛ بنابراین امام حسین(ع)صرفاً میراث شیعه نیست.

شیعه، امام حسین(ع)را امام سوم و معصوم پنجم خود می‌داند؛ اما امام(ع)میراث مشترک انسانیت است. این سختی، سختی مأموریت انسان است. این تصمیم‌های بزرگ، همت بزرگ می‌خواهد. همان‌گونه که «حر» یا «زهیربن قین» در یک لحظه این تصمیم را گرفت و در اثر بصیرت از یک اردوگاه و سرنوشت به اردوگاه و سرنوشت دیگر رفت. یکی از بحث‌های مهم در حادثه کربلا، موضوع جبر و اختیار است. در این حادثه مشخص می‌شود که جایگاه اختیار انسان تا چه اندازه رفیع است.
نه باید حسین(ع)را آن‌قدر دور دید که از پیروی از او و همانندشدن با او صرف نظر کنیم و نه باید آن‌قدر عرفی دید که هرکس و هر روزی را حسین(ع)و حسینی ببینیم. ما نیز می‌توانیم چون حسین(ع)شویم؛ اما حسین(ع)یکی بود و در تاریخ یگانه است؛ همان‌گونه که علی(ع)در تاریخ یگانه است؛ مانند این جمله‌ای که از زبان امام معصوم(ع)آمده است: «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» یعنی نه روزی عاشورا، نه کسی امام حسین(ع)و نه حادثه‌ای کربلا خواهد شد؛ ولی می‌شود حسینی شد. می‌شود دنباله‌روی حسین(ع)بود که باید این‌گونه بود. این چیزی شبیه خوف و رجاست.

نه باید آن‌قدر این حادثه را دور از دسترس ببینیم که از حرکت با این حادثه باز بمانیم و از طرفی نه باید این حادثه را آن‌قدر عرفی ببنیم که در برخی مراسم عزاداری دیده می‌شود؛ مثلاً گفته می‌شود که امام حسین(ع)موهای سر حضرت زینبwرا شانه می‌کند؛ گویی از مجلس پارتی‌ای گزارشی نقل می‌شود یا از رابطه عاطفی دختر و پسر جوانی صحبت می‌کند. این تعابیر متناسب با عزت و حرمت و شأن عاشورا نیست. متأسفانه در برخی از این روضه‌خوانی‌های جدید، تعرض به شأن امام حسین(ع)و یاران ایشان دیده می‌شود.

یعنی شما منطق داستان موسی(ع)و شبان را قبول ندارید که می‌شود هرکس از ظن خود یار امام حسین(ع)شود و با گرایش‌ها و سطح فکر خود با این واقعه تعامل داشته باشد؟

به نظر من دیدگاهی که در داستان موسی(ع)و شبان است، به نوعی درست است و جای تأمل دارد. ممکن است، من در رابطه شخصی خود با خدا هرگونه که بخواهم سخن بگویم؛ اما حق ندارم، آن دیدگاه شخصی خود را بر فضای تأثیر‌گذاری بر ادبیات جامعه تبلیغ کنم. امروز کتاب‌هایی در ادبیات مسیحی نوشته می‌شود، با عناوینی چون «گفت‌وگو با خدا»، «نامه به خدا»، «خدایان شب‌ها می‌گریند» و ... که به زبان فارسی ترجمه و عرضه می‌شود و بعد خدا را در سطح دوستی که شنبه با او آشتی و یکشنبه قهر می‌کنند،‌ نازل می‌کنند. ممکن است اینها حالت‌های وجدانی شخصی انسان‌ها باشد که خط‌کشی برای سنجش آن نیز وجود ندارد؛ اما وقتی تبلیغ می‌شود و به دیگران منتقل می‌شود، دیگر جای تأمل دارد. شیوه سلوک یاران ائمه(ع)با ایشان یا رویارویی امام بعدی با امام قبلی خود برای ما الگوست. آیا امام صادق(ع)درباره امام حسین(ع)این‌گونه سخن می‌گفت؟ وقتی دعبل در محضر امام رضا(ع)آن شعر معروفش را خواند، جلالت و حرمت عاشورا و امام حسین(ع)را حفظ نکرد؟

آیا می‌توان گفت که در مورد تحریفات، قصد سوئی در میان بوده است؟ آیا مزدورانی به کار تحریفات همت گماردند یا مسئولیت تحریفات به گردن متولیان گزارشگری عاشورا در میان خودمان بوده است؟

در بسیاری از این تحریفات، قصد سوئی در میان نبوده؛ اما نتیجه یکسان است. گاهی ممکن است که من زندگی مرفهی داشته باشم و برای اینکه خودم را در نظر مردم توجیه کنم،‌ به مردم بگویم که دستار امام حسین(ع)در روز عاشورا از طلا بوده است. چنین کسی، مزدور کسی نیست، بلکه برای توجیه خود واقعیت را دیگرگونه می‌کند تا در اذهان عمومی این سؤال شکل نگیرد که اگر امام حسین(ع)آن‌گونه بود، چرا تو این‌گونه‌ای؛ اما دست‌کم به لحاظ تاریخی دلیلی نداریم که بگوییم کسانی مأمور این بودند که تحریفاتی را در عاشورا وارد کنند.

آسیب‌هایی فراوانی در طول سال‌های بعد از عاشورا داشته‌ایم. بسیاری کتاب‌های شیعه به آتش کشیده شد و از بین رفت، بسیاری کسان بودند که می‌توانستند بنویسند؛ اما جرئت نداشتند و بنابراین بخش شفاهی، بخش مهمی بود. خوشبختانه هنوز هم در متون مکتوبِ مورد اعتماد ما اطلاعات فراوانی از حادثه عاشورا در دسترس است که ما بتوانیم تصویری کاملاً شفاف و روشن و متناسب با آموزه‌های قرآنی از عاشورا داشته باشیم؛ به هر حال نقش متولیان گویش شفاهی به دلیل محدودیت‌هایی که در تاریخ بر شیعه و حیات اجتماعی و فرهنگی شیعه رفته، از همیشه پررنگ‌تر بوده است.

این حادثه در شکل اصیل خود، حادثه ماندگاری است که تا قیام قیامت تأثیر‌گذار خواهد بود و برای تعیین مرز حق و باطل در همه اعصار استفاده خواهد شد. عاشورا نیز همانند قرآن، فرقان است. خداوند از قرآن به فرقان تعبیر می‌کند. امام حسین(ع)نیز به نحوی فرقان است؛ یعنی عاشورا همه تاریخ را دو شقه کرد؛ جبهه حق و باطل. هرکس، هر کجا هست، کافی است که خط کربلا را در زمان خودش جست‌وجو کند تا حق و باطل را پیدا کند.

اَشکال رایج عزاداری تا چه حد اصالت دارد؟ آیا شیوه‌های امروزی عزاداری با شیوه‌های به کار برده شده، از طرف معصومین(ع)مطابقت دارد؟

نخست باید توجه داشت که گریه بر امام حسین(ع)فراوان فضیلت دارد. امام معصوم(ع)می‌فرماید: «رحم الله من بکی او ابکی او تبکی علی الحسین»؛ «خدا رحمت کند کسی را که بگرید یا بگریاند یا حتی خود را به گریه بزند.» ولی نکته بسیار مهم این است که گرچه اشک، بیان زلال عاطفه است،‌ این مویه‌کردن وقتی که همراه با معرفت باشد، انسان را به آن سرمنزل مقصود می‌‌‌‌‌رساند؛ معرفتی که انسان را به شیعه واقعی امام(ع)تبدیل می‌کند؛ بنابراین مضمونی که در زیارت‌ها بسیار با آن روبه‌رو می‌شویم، «عارف بحقک» است؛ یعنی کسی که عارف به حق امام حسین(ع)باشد؛ چراکه این گریه، گریه عاطفی صرف نیست. گریه‌ بر مصیبتی است که فقط مصیبت اهل زمین نیست، بلکه مصیبت اهل آسمان نیز هست. نصرت‌طلبی امام حسین(ع)برای طول تاریخ است؛ چراکه ایشان از آن لشکرِ بی‌رحمِ سیاه‌دل، قطع امید کرده بود.

دوم اینکه مجالس عزای امام حسین(ع)باید شأنیت و حرمتی متناسب با شأن و حرمت ایشان داشته باشد. این مجالس باید از لحاظ کیفی از همه مجالس دیگر متمایز باشد. متأسفانه بیشتر جملات و تعابیر این مجالس، حتی بیانش به گونه‌ای رعایت‌نکردن قداست امام(ع)است؛ مثلاً همین گویشی که به‌تازگی باب شده و به جای حسین (ع)، «سین» می‌گویند، با شأن ایشان سازگار نیست. پرداختن به این‌گونه مسائل ما را از پرداختن به آن هدف اصلی یعنی حسینی و زینبی‌شدن و مدافع حق در هر زمان بودن باز می‌دارد و خود به نوعی تحریف است.

بدون شک ائمه(ع)نیز گریه و عزاداری داشتند و سیاه می‌پوشیدند. کسی امام سجاد(ع)و سایر ائمه(ع)را در سراسر محرم خندان نمی‌دید. این فقط یک رفتار نبود، بلکه وجدان بود. در کلام معصوم(ع)است که «ان لقتل الحسین فی قلوب المؤمنین حرار› لن تبرداً ابداً» یعنی خداوند این سوختنِ دل در عزای امام حسین(ع)را نشانه ایمان قرار داده است؛ چراکه در قرآن آمده که خدا در قلب بندگانش تصرف می‌کند. اباذر می‌گوید: «ما در زمان پیامبر منافقان را از کینه‌ای که نسبت به علی داشتند، می‌شناختیم.» چراکه رسول خداsفرموده بود که «یا علی لایحبک الا مؤمن و یبغضک الا کافر» یا «الا منافق». شیعه امام حسین(ع)روز عاشورا نباید منتظر روضه بماند. کافی است، آنچه در کربلا رخ داده، تصور کند.

امام رضا(ع)مجلس روضه‌ای به پا کرد. دعبل را خواست که شعر بخواند. دعبل به این مضمون رسید که «دختران آل زیاد در قصر‌ها در امنیت و آرامش‌اند، دختران رسول خداsرا در بیابان‌ها به عنوان اسیر می‌چرخانند.»، امام(ع)از هوش رفت. در احوالات یکی از علما می‌گویند، وقتی روضه‌خوان ماجرای ورود حضرت زینبwرا بر ابن زیاد بیان می‌کرد، به این جمله رسید: «و دَخَلَتْ زینب علی ابن مرجانه...»، ایشان عمامه را به زمین کوبید و به روضه‌خوان گفت: «دیگر نخوان.» و تا ظهر گریه کرد؛ یعنی فقط همین جمله را وجدان کرد.

بُعد عاطفی و تراژیک عاشورا به قدری نیرومند است که حتی گویش طبیعی و مقتل‌خوانی معمولی کافی است تا انسان، حادثه را وجدان کند؛ همان‌گونه که در آیات آخر سوره فرقان خداوند می‌فرماید: «مؤمنان کسانی هستند که از کنار آیات خدا کر و کور رد نمی‌شوند.»


کد مطلب: 13604

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13604/قربانگاه-واقعیت

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir