اشارتی به نشانه‌ها

گزیده‌ای از مقاله«اسرار و آثار واقعه کربلا» به نگارش جلال الدین همایی

1 ارديبهشت 1389 ساعت 0:32

جلال‌الدّین همایى در مقاله «اسرار و آثار واقعه كربلا» یكى از علل اختلاف و دشمنى خاندان بنى‏امیه و بنى‏هاشم را یك سابقه ممتد تاریخى می‌داند كه اثرش در روح بازماندگان همچنان باقى بود.


گروه اندیشه:اختلاف از آنجا شروع می‌شود که عبد شمس پدر امیه با برادرش هاشم هم‌زمان متولد شدند و به‌طورى كه پیشانى آنها به هم پیوستگى داشت یا انگشت یكى از آنها چسبیده به پیشانى آن دیگر بود که با شمشیر یا كارد تیزی آن دو را از هم جدا كردند و از همان تاریخ این حدس مابین عرب افتاد كه میان این دو برادر همیشه كار با شمشیر و جنگ خواهد بود. هاشم که مرد بزرگواری بود، منصب رفادت و سقایت را بر عهده داشت. امیه وقتی بزرگ شد، ضد عموى خود قیام كرد تا مناصب را از دست او بگیرد. از اینجا شعله اختلاف میان این دو بالا گرفت و اثر آن تا پس از ظهور اسلام و در مخاصمات علی(ع)و معاویه و پس از آن واقعه کربلا وجود داشت؛ به همین علت امویان روز عاشورا را جشن می‌گیرند.

همایی معتقد است، یکی از اسرار شهادت سیدالشهدا(ع)و حادثه كربلا، همین جشن‌گرفتن بنی‌امیه است؛ چراكه خاطره آن روز را خود بنى‏امیه زنده نگاه داشتند و مقصود اصلىِ دوستان به دست دشمنان انجام گرفت.

همایی در ادامه مقاله، ذیل عنوان «ابوسفیان دیگر» ابوسفیانی را معرفی می‌کند که با پدر معاویه متفاوت است و اگرچه در ابتدا از مخالفان پیامبر(ص)بوده، در سال فتح مکه اسلام می‌آورد و خوش‌نام می‌شود؛ بر خلاف ابوسفیان اموی که هیچ‌گاه میان مسلمانان خوش‌نام نبوده است.

وی در ادامه ذیل عنوان «دشمنى معاویه با على(ع)و اصحاب على (ع)» به اختلافات علی(ع)و معاویه می‌پردازد و سؤالی طرح می‌کند که چرا معاویه آن اندازه با على(ع)دشمن بود كه حتی پس از شهادت ایشان، شامیان و عراقیان را با رشوه و زور به سبّ آن حضرت وادار كرده بود؟

ایشان در پاسخ به این پرسشِ خود دو عامل را برمی‌شمرد؛ یکی عصبیت جاهلى و دشمنى و مخاصمت ما‌بین بنى‏امیه و بنى‏هاشم و دیگر اینکه معاویه در باطن مسلمان واقعى نبود و دین اسلام را به طوع و رغبت و با همه وجودش نپذیرفته بود.

همایی معتقد است، باقى‌مانده‏هاى یهودی‌ها و مسیحى‏ها پس از انقراض دولت روم در بلاد اسلامى متفرق بودند و گاهى اظهار می‌کردند، مسلمان‌اند؛ اما در باطن نقشه‏هاى خطرناكی براى از بین بردن اسلام داشتند. یكى از نقشه‏ها مواردی بود كه به معاویه و یزید تعلیم مى‏دادند؛ مثلاً سرجون رومى كه از موالى معاویه بود، به یزید مشورت داد تا حكومت عراق را به عبیداللّه‏ بن زیاد تفویض كند و از او بخواهد فتنه مسلم را دفع کند.

همایی در بخش دیگری از مقاله با عنوان «معاویه مابین سنوات ۴۱ و ۶۰ » بیان می‌کند که در این برهه زمانی معاویه حاکم بی‌چون و چرای بلاد اسلامی بود و از جمله کارهای خلاف او رواج سب‌کردن علی(ع)و بدنام ساختن آل او بود که در این راه بسیاری یاران علی(ع)چون محمد بن ابى‏بكر، حجر بن عدى، سعد بن ابى وقاص و مالك اشتر نخعى به دست معاویه کشته شدند؛ سرانجام عمر ‌بن عبد‌العزیز در سال ۹۹ این عمل ننگین را موقوف داشت.

همایی در بخش دیگری با عنوان «معاویه و ولیعهدى یزید در حدود سنه ۵۵» دیگر کار خلاف معاویه را که تثبیت یزید به جانشینی، برخلاف صلح‌نامه‌اش با امام حسن (ع)، توضیح می‌دهد که مقدمه‌ای برای قیام کربلا شد.

همایی توضیح می‌دهد که برخلاف معاویه که پیرمردى سالخورده و باتجربه بود و شخصیت‏هاى بزرگ اسلام را خوب مى‏شناخت، یزید جوان، بی‌تجربه و خام، همچنین عیاش و خوش‌گذران بود. وی که در سال ۲۵ هجرى متولد شده بود و در نیمه ربیع‌الاول ۶۴ هجرى مرد؛ در حالی که معاویه به‌ویژه در مورد حضرت امام حسین(ع)به یزید سفارش كرده بود؛‌ اما یزید به حرف پدر گوش نداد تا شد، آنچه شد. این امر باعث شد تا دین اسلام و كتاب آسمانى قرآن باقى و محفوظ بماند.

جلال‌الدین همایی در مقطعی از بحث به نکته‌ای تاریخی اشاره می‌کند. خلاف آنچه برخی مورخان و مقتل‏نویسان در وصیت معاویه به یزید در کنار نام حسین (ع)، نام عبدالرحمن بن ابى‏بكر و سعد بن ابى وقاص را نیز برده‌اند، همایی این داستان را از اساس بی‌بنیاد می‌داند؛ چراکه هر دو نفر قبل از معاویه فوت شده بودند. این داستان از آنجا ناشی شده است که در سال ۵۵ که معاویه برای یزید بیعت می‌گرفت، در کنار عبدالله‏ بن عمر و عبدالله‏ بن زبیر و حضرت امام حسین(ع)این دو نفر نیز زیر بار بیعت نرفتند.

همایی ذیل عنوان «واقعه كربلا»، خود را مورخی بی‌طرف و منصف و واقعه كربلا را در حوادث تاریخى بی‌نظیر معرفی می‌کند؛ هم از نظر قطب منفى و هم قطب مثبت؛ یعنی هم امام(ع)و یارانش در مراتب فداكارى و خلوص عقیده و ایمان شگفت‏آورند و هم درجه قساوت و بى‏رحمى و شقاوت یزید و همراهانش واقعاً از عجایب تاریخ‌اند.

همایی از آنجا که معتقد است، کوچک و بزرگ شرح وقایع عاشورا را می‌دانند، در حد مقدمه به سراغ حوادث مهم دوره حكومت سه سال و چند ماهه یزید می‌رود و فصلی را با عنوان «حكومت یزید در سال‌هاى ۶۴-۶۰» باز می‌کند.

در این بخش می‌نویسد، از حوالى نیمه رجب سنه ۶۰ كه معاویه درگذشت تا اواسط ربیع‌الاول سنه ۶۴ هجرى که یزید وفات می‌یابد، هر قدر از دوره زمامدارى وى مى‏گذرد، واقعه تازه خونین ننگینى روى مى‏داد كه ضمیمه وقایع جلوترش مى‏شد. امام حسین(ع)که سال‌های پیش از این، حقایق امور را می‌دانست، منتظر فرصتی بود تا صدای خود را به گوش توده خوابناک برساند و آنان را هشیار سازد.
پس از عاشورا واقعه دوم ایام حكومت یزید، واقعه حره و قتل‌عام مسلمانان اهل مدینه بود. حادثه آخر نیز خراب‌كردن و آتش‌زدن مسجد‌الحرام و خانه كعبه است، براى جنگ با عبدالله‏ بن زبیر كه به دعوى خلافت قیام كرده و حرم كعبه را ملجأ و پناهگاه خود ساخته بود.

همایی می‌نویسد: «در این واقعه منجنیق‌هاى سپاه اعزامى یزید در دامنه كوه ابوقبیس موضع گرفته و مشغول خراب‌كردن و آتش‌زدن حرم كعبه بودند كه اجل یزید به سر آمد (حوالى نیمه ربیع‌الاول ۶۴ هجرى) و چون خبر مرگ او به سپاه اعزامى او رسید، دست از محاصره كعبه و جنگ با عبدالله بن زبیر بازداشتند و به كشور شام بازگشتند. این هر دو حادثه، یعنى قوت‌گرفتن كار قیام عبدالله‏ بن زبیر به دعوى خلافت، چندان كه محتاج گسیل‌كردن لشكر از شام شد و همچنان واقعه حره هر دو از آثار حادثه خونین كربلا بود.»

عجیب است كه عبدالملك بن مروان که حادثه خرابى و آتش‌سوزى كعبه را در زمان حكومت یزید تقبیح می‌کند، چون نوبت سلطنت به خود او می‌رسد، همان عمل را در جنگ با همان عبدالله‏ بن زبیر به سال ۷۳ هجرى تكرار می‌كند.

توضیح می‌دهد که حجاج نیز حرم كعبه را حصار داد و با منجنیق آن‌ را خراب کرد؛ سرانجام خانه كعبه در اثر منجنیق و سنگ‌انداز سپاه عبدالملك خراب شد و عبدالله‏ بن زبیر نیز به قتل رسید.

جلال‌الدین همایی بخش «واقعه حره» را با برخی توضیحات آغاز می‌کند و در ادامه می‌گوید: «واقعه كربلا به‌ویژه بعد از اینكه اسرا به مدینه بازگشتند، ولوله و شورشى در دل‌هاى اهل مدینه انداخت؛ به طورى كه هر روز آن شهر مذهبى كه مجمع شخصیت‏هاى بزرگ اسلامى در آن زمان بود، آبستن حادثه تازه مى‏شد.»

عثمان بن محمد بن ابى سفیان که والى حجاز بود، برای جلوگیری از قیام مردم مدینه علیه یزید به تطمیع بزرگان پرداخت. آنان را به شام نزد یزید فرستاد تا از یزید هزاران درهم دریافت کنند و از شورش مردم مدینه جلوگیری کنند. برخی بزرگان که از زهاد بودند، با مشاهده یزدی در حال میگساری و قماربازی و سگ‌بازی بر خلاف تعهد در بازگشت، مردم را به قیام دعوت کردند. یزید که از ماجرا اطلاع پیدا کرد، سپاهى از شامیان به سركردگى مسلم بن عقبه مرى گسیل داشت كه از بس در واقعه حره و كشتار عام مدینه در قتل خلایق اسراف كرده بود، او را «مسرف» لقب دادند؛ ناظر به آیه شریفه قرآن: فلا یسرف فى القتل. (سوره اسرائیل).

همایی می‌نویسد: «غوغاى حرب در حره واقع شد كه از مواضع معروف مدینه است. بعد از آنكه مسلم فاتح شد، فرمان قتل و غارت عام داد. چندین هزار قشون خونخوار شامى، سه روز و سه شب، مشغول قتل و غارت مدینه بودند. خلقى كثیر از صحابه و عباد و زهاد و قراء در آن حادثه به قتل رسیدند. چندان از اهالى مدینه كشته شدند كه گویند، بعد از آن واقعه ده هزار زن، بى‏شوهر وضع حمل كردند كه شوهرانشان همه كشته شده بودند. آن حادثه شوم مطابق ضبط جماعتى از مورخان در ۲۸ ذى‌الحجه ۶۳ هجرى اتفاق افتاد.»

وی در بخش‌های انتهایی مطالب خود به بررسی هدف امام(ع)از قیام ‌می‌پردازد. برای این منظور ذیل عنوان «هدف اصلى از قیام حسینى» می‌آورد: «هدف اصلى امام(ع)این بود كه دین اسلام را از انحرافى كه به سبب حكومت معاویه و یزید و مداخلات بنى‏امیه و بنى‏مروان عارض او شده بود، نجات بدهد. مى‏خواست دستگاه كفر و ظلم یزید و اتباع و اشیاع او را بر عموم جهانیان و مخصوصاً فریب‌خوردگان شام و مصر و عراق نشان بدهد و به طورى آن را رسوا كند كه بر عامه مسلمانان اتمام حجت شده باشد.»

وی همچنین معتقد است که هدف امام(ع)ایجاد دستگاه ریاست و سلطنت نبوده است؛ چراکه اولاً این قصد را برای مقام معنوی امام(ع)ناموجه قلمداد می‌کند و دوماً معتقد است، مكه و مدینه و حتی یمن برای رسیدن به چنین قصدی بسی مساعد‏تر بودند.

همایی سوء‌تدبیر دشمنان را که منجر به پیشرفت هدف امام(ع)می‌شود معجزه می‌داند و یکی از این معجزات را بستن آب فرات بر امام(ع)و اصحابش می‌داند. وی معتقد است، این رفتار باعث شد که مظلومیت امام(ع)و یارانش چندین برابر شود و برای تاریخ ثابت کند که دستگاه ابن زیاد به لشكر خود اطمینان نداشت و مى‏دانست كه از روى ایمان نمى‏جنگند؛ ولى یاران حسینى با نیروى ایمان جانبازى مى‏كردند. این می‌تواند یک سند حقانیت برای اردوگاه حسینی باشد.

ایشان همان‌گونه که بستن آب را از اسرار می‌داند به آتش کشیدن خیمه‌ها را نیز از اسرار شهادت می‌شمارد؛ چراكه دودی که از آتش زدن خیمه‌ها بلند شد، دستگاه یزید و بنى‏امیه را تیره و تار ساخت.

وی قصه اسب تاختن بر اجساد شهدا را در صورت صحت از دیگر اسرار می‌داند که در استیصال خاندان كفر اثری عجیب داشت.

به عقیده همایی رفتارى كه عبیداللّه‏ زیاد با سر بریده مطهر و اهل بیت(ع)اسیر شده كرد و خشونتى كه با ایشان نمود، نیز یكى از اسرار آن قیام است.

وی بر این باور است که اشعاری را که یزید در رویارویی با سر بریده امام(ع)می‌خواند، خدا به دهان او انداخته تا او را بیش از پیش رسوا کند و بی‌ایمانی‌اش را بر دیگران آشکار سازد؛ به همین علت همین صحنه تاریخی را نیز در زمره اسرار قیام قرار می‌دهد.

ایشان همچنین می‌نویسد: «اگر به چشم حقیقت‌بین و عرفانى معنوى به واقعه كربلا و سوابق و لواحق آن بنگریم، این حقیقت بزرگ كشف مى‏شود كه حادثه كربلا قربانى عظمت اسلام و فدیه بقا و احیاى اسلام بود كه از خاندان پیغمبر(ص)و على(ع)داده شد.»

همایی وجود شریف امام(ع)را ذخیره آل پیامبر(ص)برای دوران یزید می‌داند که دین اسلام به‌کلی از پایه اصلی خود منحرف می‌شد.

او به عنوان شاهدی بر این مدعا به روایتی تاریخی استناد می‌کند که در جنگ صفین، محمد بن حنفیه فرزند على(ع)به فرمان ایشان مى‏جنگید. مكرر در میدان جنگ خسته و تشنه خدمت پدر می‌آمد و می‌نالید. حضرت او را آب می‌داد و دوباره به میدان می‌فرستاد؛ در حالی که امام حسین(ع)نیز در آن واقعه حضور داشت و حتى برای محاربه هم به وى رخصت نمی‌داد. این امر باعث شد تا یك بار محمد حنفیه این سؤال را از پدر بپرسد كه چرا مرا این‌قدر بر جنگ و مقاتله تحریض و ترغیب مى‏فرمایى، اما برادرم حسین(ع)را متعرض نمى‏شوى؟ حضرت در جواب فقط به این نكته قناعت كرد كه اى محمد! تو فرزند منى، اما حسنین فرزندان پیغمبرند و حفظ حیات ایشان بر من واجب است.

همایی در پایان این بخش می‌نویسد: «بالاخره تاریخ نشان داد كه این قربانى در پیشگاه حق مقبول افتاده است. آن حضرت و بستگان و یاران او كشته شدند؛ اما آن خون نخفت و تا قیامت هم نخواهد خفت. از هر قطره خونى كه در كربلا ریخته شد، قیامى و نهضتى پدید آمد تا دستگاه‌هاى كفر و انحراف از دین را یكى بعد از دیگرى سرنگون ساخت تا دین الهى و قرآن آسمانى را زنده و پایدار نگاه داشت و آن میراث گرانبها را امروز به دست ما رسانید.»

جلال‌الدّین همایى در بخش پایانی با عنوان «آثار مهم واقعه كربلا» پس از آنکه واقعه کربلا را داستان شهادت و اسیرى اهل بیت (ع)، مقابله یزید با حسین (ع)، تقابل كفر و دین و مقابل‌شدن ظلم و عدالت معرفی می‌کند، قصه حره و خروج عبدالله‏ بن زبیر، خروج و قیام توابین در كوفه به ریاست سلیمان بن صرد خزاعى و خروج مختار و كشتن قاتلان حسین(ع)از جمله آثار این واقعه محسوب می‌کند. یكى از آثار مهم آن نهضت را قیام ابومسلم در خراسان به طرفدارى از بنى‏هاشم می‌داند كه به انقراض دولت اموى و انتقال خلافت به خاندان عباسى هاشمى به سال ۱۳۲ هجرى منتهی شد. قیام زید بن على و قتل او در زمان هشام بن عبدالملك كه در حوالى ۱۲۰ هجرى واقع شد نیز یكى از آثار نهضت حسینى است.

وی در پایان دو اثر را مهم قلمداد می‌کند؛ یكى تشكیل مجالس عزادارى و وعظ و ارشاد مسلمین كه از بركت همان واقعه كربلا باقى مانده و باید آن را مغتنم بداریم و البته در آن اصلاحات کنیم و دیگری ظهور نوعى از شعر و ادبیات عربى و فارسى است در مرثیه كه مقارن همان واقعه كربلا شروع شده و تا امروز دوام دارد


کد مطلب: 13608

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13608/اشارتی-نشانه-ها

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir