تاریخ انتشار
شنبه ۱ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۱۸
۱
کد مطلب : ۱۳۷۴۵

زر آباد خرافه نیست، مخالفان به خدا اعتقادی ندارند

زر آباد خرافه نیست، مخالفان به خدا اعتقادی ندارند
گروه جامعه: در کتاب «اجساد جاویدان» به درخت خون‌بار زرآباد اشاره کرده‌اید. آیا این درخت واقعاً خون‌بار است؟

بله؛ من داستان و علت تقدس آن را در کتاب «اجساد جاویدان» نوشته و از نزدیک درخت را دیده‌ام.

ماجرای درخت زرآباد چیست؟ برخی عقیده دارند، خون‌باربودنِ این درخت خرافه است؟

خیر؛ این مسئله خرافه نیست. زمانی فرزند حضرت موسی ‌بن جعفر(ع)که مورد تعقیب بود، داخل این درخت مخفی می‌شود.
همان‌جا کشته می‌شود و خون او در دل این درخت جریان می‌یابد؛ در نتیجه هر عاشورا از این درخت خون جاری می‌شود.
من در این مورد بسیار تحقیق کردم و اثبات می‌کنم، خرافه نیست.

چرا بعضی‌ها درخت زرآباد را نهی و تأکید می‌کنند، چنین چیزی وجود ندارد؟

چون آنها به خدا اعتقاد ندارند.

و این درخت فقط روز عاشورا خون‌بار می‌شود؟

بله؛ فقط روز عاشورا که بسیار استثنایی است، اتفاق می‌افتد.

چه نکاتی در کتاب «اجساد جاویدان» درباره این درخت طرح شده است؟

قضیه درخت خون‌بار مثل اجساد جاویدان صحت دارد؛ مثلاً امامزاده‌ای در نقطه‌ای شهید و دفن و برحسب تصادف جسد او بعد از ۱۲۰۰ سال سالم و تازه پیدا می‌شود. در مورد درخت خون‌بار هم به همین صورت است که من در کتاب همه این مسائل را به تفصیل گفته و اثبات کرده‌ام.

قرآن هم به درخت‌هایی اشاره کرده‌ است. نظرتان در این مورد چیست؟

در قرآن به درخت سدر اشاره شده است. پیامبر(ص)نیز درباره آن فرمود: «خدا لعنت کند کسی که این درخت را قطع کند.»

منظور پیامبر(ص)از آگاه‌کردن مردم چه بوده است؟

ایشان از آینده خبر داشت و می‌دانست چه کسی آن درخت را از بین خواهد برد؛ همچنین درختی بود که میثم تمار هر روز کنار آن ۲ رکعت نماز می‌خواند و امیرالمؤمنین(ع)فرمود: «روزی از این درخت مرد مؤمنی به دار کشیده می‌شود.» سال‌ها بعد، از همان درخت میثم تمار به دار کشیده شد. این به معنای تقدس درخت نخل نیست؛ بلکه آگاهی مردم از واقعه‌ای تاریخی است که در آینده روی می‌دهد.

در تاریخ اسلام به جز این درخت چه درختان دیگری معروف هستند؟

نمونه دیگر، بیعت پیامبر(ص)با نام «تحت الشجره»؛ «زیر درخت» ثبت شده است.
پیامبر(ص)در سایه آن درخت بیعت تاریخی انجام دادند؛ اما این به معنای تقدس آن درخت نیست. درست است هر وجب، خاکی که پای پیامبر(ص)به آن رسیده، برای ما اعتبار و ارزش دارد؛ ولی به بوسیدن درخت دستور داده نشده است.

نمونه دیگر باغی است در مدینه به نام «باغ سلمان» که درختان آن به دست پیامبر(ص)کاشته شده است؛ ولی چه زمانی؟ ۱۴ قرن پیش. تا همین حالا هم مردم مدینه برای خرمای این باغ ارزش قائل هستند؛ مثلاً اگر خرمای باغ مجاور کیلویی ۵۰۰ تومان باشد، خرمای این باغ ۵ هزار تومان است؛ به این علت که روزی پیامبر در باغ سلمان هسته خرمایی را کاشت و این هسته بارور و به این باغ تبدیل شد. این باغ حرمت دارد؛ ولی نه اینکه به مدینه و به آن باغ برویم و درختان را ببوسیم. این خرافه است؛ ضمن اینکه چنین چیزی دستور داده نشده و نباید کارهایمان باعث ترویج خرافات شوند.

آیا دخیل بستن و سبز گره‌زدن به درخت درست است؟

خیر؛ پارچه‌بستن به درخت کار عوام است و نمی‌توانیم آن را جزو آموزه‌های دینی بدانیم؛ مثلاً در یزد درخت ۵ هزار ساله داریم؛ ولی این علت تقدس آن درخت نیست.

زرآباد

در زرآباد قزوین امامزاده مجربی هست که در میان مردم زرآباد به «شاهزاده علی‌اصغر بن موسی بن جعفر» معروف شده و درخت «چنار خون‌بار» در کنار حرم مطهر این امامزاده قرار دارد.

«زرآباد» یکی از قصبات قزوین و در نزدیکی قلعه الموت قرار دارد و همه ساله هزاران نفر از چهار گوشه ایران برای مشاهده «چنار خون‌بار» به آنجا می‌روند تا جاری‌شدن خون را از درخت چنار – در روزهای عاشورا – به چشم خود ببینند.

نگارنده سطور روز دهم محرم ۱۴۱۲ ﻫ . با جمعی از دوستان به زرآباد رفته، روان‌شدن خون را از این درخت با چشم خود دیده است. (اشک روان، ص ۶۳) مرحوم آیت‌الله سیدموسی زرآبادی متوفی ۱۳۵۳ هـ . در کتاب کرامات می‌نویسد: «سرازیرشدن خون از این درخت در روزهای عاشورا تا سال ۱۳۲۲ ﻫ ‍ . (سال تألیف کتاب) هرگز تخلف نکرده است.»

آن‌گاه از پدرش سیدعلی زرآبادی نقل می‌کند که مدت ۳۰ سال روزهای عاشورا در زرآباد حضور داشته و خون از درخت جریان یافته است.

سپس از جدش سیدمهدی زرآبادی نقل می‌کند که در همه عمرش هرگز سرازیرشدن خون تخلف نداشت.

به واسطه جدش سیدمهدی، از پدرش آغامیر بزرگ نقل کرده که او نیز همه ساله شاهد جریان خون از این درخت بوده است.

این کتاب چاپ نشده، ولی دستنویس مؤلف در کتابخانه پسرش مرحوم سیدجلیل زرآبادی – در قزوین – موجود است.

نگارنده دستنویس مرحوم زرآبادی را دیده و استنساخ کرده و فشرده آن را آیت‌الله مظفری در شرح عروه‌اش آورده است.

مرحوم آیت‌الله مرعشی نیز به هنگام شمردن خون‌های پاک در حاشیه عروه می‌نویسد: «همچنین است خونی که از درخت قریه زرآباد از توابع قزوین خارج می‌شود.»

این درخت در کنار بقعه شاهزاده علی‌اصغر قرار دارد و به نظر می‌رسد که ۶۰۰-۷۰۰ سال از عمرش گذشته باشد.

آن درخت اصلی که بیش از یک هزار سال عمر کرده بود، به‌تدریج خشک شده و اخیراً به هنگام تجدید بنای بقعه امامزاده بریده شده است.

در شب عاشورای ۱۴۱۲ ﻫ ‍. آقای حاج سیدفخرالدین زرآبادی که اینک مقیم تهران است از جد خود مرحوم حاج سیدمحمد مجتهد نقل فرمود که ایشان در ایام اقامت خود در نجف‌اشرف به ایران آمده بود و مدتی در زادگاه خود «زرآباد» اقامت داشت. در آن ایام یکی از نوجوانان زرآباد امامزاده را در خواب دیده بود، به ایشان فرموده بود که: «ریشه درخت مرا اذیت می‌کند.»

آن شخص رؤیای خود را به مرحوم حاج سیدمحمد گفته بود، به دستور ایشان جمعی از افراد صالح در حضور ایشان به امامزاده رفته، قبر را شکافته و دیده بودند ریشه‌ درخت همانند بالشی زیر سر امامزاده قرار دارد و به‌تدریج ریشه رشد کرده، فضای لحد را در قسمت زیر سر پر کرده است.

آنگاه ریشه درخت را بریده قبر مطهر را پوشانیده بودند.

نگارنده این داستان را از جمعی از کهنسالان زرآباد پرسید، همگی از این داستان آگاه بودند و ضمن تأیید آن گفتند: آن نوجوان که این خواب را دیده و جسد مطهر امامزاده را نیز مشاهده کرده، اکنون در قید حیات است.

ما را به منزل آن شخص راهنمایی کردند، پیرمردی بود در حدود ۹۰ ساله و از امراض مختلفی رنج می‌برد و به خود می‌پیچید.

فرزندانش او را از سبب رفتن ما به دیدار او آگاه ساختند، حالی پیدا کرد و نشاطی در چهره‌اش ظاهر شد و این چنین آغاز کرد:

«من اینک در سرازیری قبر هستم، آنچه با چشم خود دیده‌ام برای شما می‌گویم، اگر دروغ بگویم چشمانم کور باد.

آقای سیدمحمد مجتهد در زرآباد بودند، من شبی امامزاده را خواب دیدم، آن وقت من حدوداً ۱۵ ساله بودم، به من فرمود: ریشه درخت مرا آزار می‌دهد.

من خواب خود را به آقا سیدمحمد مجتهد گفتم، ایشان چند نفر را انتخاب کردند و به من فرمودند: تو نیز بیا.

بیل، کلنگ، اره و مقداری گچ و آجر مهیا کرده، شبی به بقعه امامزاده رفتیم،‌ در بقعه را بستیم و قبر مطهر را شکافتیم، ریشه درخت زیر سر امامزاده همانند بالش قرار داشت، ریشه بالا آمده بود و صورت امامزاده به سقف لحد نزدیک شده بود.

نظر به اینکه من خواب را دیده بودم، به من امر فرمودند که دست‌هایم را زیر سر امامزاده بگذارم و سر مبارک را روی دستم نگهدارم، تا ریشه را با اره ببرند.
جسد امامزاده تر و تازه بود، به نظر می‌رسید که ۱۴ الی ۱۵ سال داشته باشد، تازه جای سبیل‌ها سبز شده بود. بر سر مبارکش جای ضربتی بود که گویی همین الآن خونش بند آمده است.

سر مقدس آنقدر با طراوت بود که من احساس می‌کردم امامزاده به حمام رفته و تازه از حمام بیرون آمده و هنوز بدنش را خشک نکرده است.»

این مطالب را به همین تعبیر آن پیرمرد نقل کرد و حاضران بر صحت نقل ایشان تأکید کردند.

در کتاب‌های تراجم برای حضرت موسی بن جعفر(ع)بین ۳۰ الی ۳۷ فرزند یاد شده و نام گرامی‌شان در منابع فراوان آمده است که در میان آنها فقط یک تن مسمی به «علی» است و آن وجود مقدس امام رضا(ع)می‌باشد.

ولی در کتب انساب تصریح شده که برای حضرت موسی بن جعفر(ع)۶۰ فرزند (۳۷ دختر و ۲۳ پسر) بود.

روی این بیان اسامی بیش از ۲۰ تن از اولاد آن حضرت به دست ما نرسیده است و احتمال می‌رود که در میان آنها یک یا چند نفر مسمی به «علی» باشد که به ملاحظه امام رضا(ع)به او «علی‌اصغر» بگویند.

و ممکن است که شاهزاده جلیل‌القدر فرزند با واسطه امام کاظم(ع)باشد که در میان نواده‌های آن حضرت تعدادی علی نام وجود داشت، از جمله فرزند شاه‌چراغ که «علی» نام داشت.

در اینجا ذکر این نکته لازم است که در ساعات تشرف اینجانب کرامتی از آن امامزاده مشاهده شد و آن مربوط به جوان ۱۸ ساله‌ای بود به نام «اسلام» اهل یکی از دهات مجاور که از چند ماه قبل به جهت ضربه مغزی، تعادل خود را از دست داده بود و قدرت ایستادن روی پای خود نداشت.

این جوان را از شب عاشورا در کنار ضریح مطهر امامزاده قرار داده بودند، درست هنگام اذان صبح بود که از درخت خون جاری شد، از خون درخت به پیشانی او مالیدند، او در همان لحظه برخاست و دیگر به کسی نیاز نداشت که زیربغل‌هایش را بگیرد.

دوستان همراه ما از او عکس گرفتند و نگارنده، تعدادی از اهالی روستای او را ملاقات کرد که همگی از سابقه کسالت او مطلع بودند.

اگر تاریخ شهادت این امامزاده را در اوایل قرن سوم فرض کنیم، به هنگام پدیدارشدن جسد مطهرش بیش از ۱۱ قرن از شهادت او می‌گذشت.

شیخ آغا بزرگ تهرانی در ضمن شرح حال مرحوم: «سیدحسین زرآبادی» می‌نویسد:
«زرآباد دهکده‌ای در هشت فرسخی قزوین است و در آن حرم یکی از اولاد ائمه(ع)واقع است و در صحن مطهر او درخت بزرگی است که همه ساله روز عاشورا خون از آن سرازیر می‌شود.»

و در ضمن شرح حال سیدمحمدباقر تهرانی، متوفای ۱۳۰۵ ﻫ . می‌نویسند:

«در منزل ایشان که در محله «پامنار» کوچه «صدراعظم» قرار دارد و در آنجا عزای حضرت سیدالشهدا(ع)را برگزار می‌کند، درخت چناری است که همه ساله روزهای عاشورا خون از آن جاری می‌شود من این خانه و این درخت را مکرر در مکرر دیده‌ام.»
سپس اضافه می‌کند: «و نظیر این درخت، درخت دیگری است که در صحن مطهر امامزاده «زرآباد» در هشت فرسخی قزوین قرار دارد و «چنار خون‌بار» نامیده می‌شود.»

سپس در پاورقی همان صفحه می‌فرماید: داستان این درخت از قضایای حتمی است و هرگز جای شک و تردید نیست، اساتید بزرگ ما آن را دیده‌اند و برای ما نقل کرده‌اند و من شخصاً آن را با چشم خود دیده‌ام، ولی چه کنیم که ابنای زمان امثال این حقایق را «افسانه» می‌پندارند و عقده خود روشنفکربینی مانع می‌شود که این حقایق را بپذیرند از این رهگذر ما بسیاری از کرامات علمای ابرار و صلحای اوتاد را در این کتاب ناگفته گذاشتیم، اعم از اینکه با چشم خود دیده باشیم یا از افراد مورد اعتماد شنیده باشیم.

بیانات شافیه شیخ آغا بزرگ را دوست دانشمند ما جناب آقای فحام در کتاب ارزشمند خود آورده است.

یکی از علمای قزوین به نام «سیدمحمدرضا حسینی» کتاب مستقلی در این رابطه تألیف کرده و آن را «چنار خون‌بار» نام نهاده است.

* این متن مطابق با ویراستاری کتاب «اجساد جاویدان» عیناً آمده است.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما