نگاهی به نادیدهها در زوایای پنهان تاریخ اسلام
عبوری گذرا بر معرفی کتاب «تاریخ اسلام، عرصه دگراندیشی و گفتوگو» نوشته عبدالمجید معادیخواه
1 خرداد 1389 ساعت 0:35
عبدالمجید معادیخواه که متولد ۱۳۲۱ در محله شاهزاده حمزه شهر قم است، در زمستان ۱۳۷۷ نخستین جلد از کتابی را به بازار عرضه داشت که حتی عنوانش دیگرگونگی و دیگرگونهاندیشی را این بار به چشمی دیگرگونه میدید.
سیدغلامرضا هزاوهای: «تاریخ اسلام، عرصه دگراندیشی و گفتوگو» همان عنوان دیگرگونه است؛ آن هم برای کتابی که با نام تاریخ اسلام به بازار میآید. «گفتوگو» به جای «خشونت» در بیداد خشونت و دگراندیشی به جای کژاندیشی و اندیشهستیزی و ستیز با نشاط و تازگی، تبلیغ دماغپروری، همه و همه از مواردی است که در این نگاه دیگرگونه به تاریخ اسلام مشاهده میشود. مجموعه کتابهایی که تا سال ۱۳۸۶ در حدود نزدیک به یک دهه به هفت جلد رسیده و تاریخ اسلام را تا هنگامه امامت حسنین(ع)در روزگار معاویه پیگرفته است. کتابها را همگی نشر ذره منتشر کرده و البته در بازار کتاب کمتر یافت میشود.
اگرچه در این نگاشته، نیت نخستین، معرفی این مجموعه کتابها بود، سیر گذرایی بر سر فصلهای کتاب ما را به آنجا رسانید که نکتهسنجیهای نگارنده کتاب، ریزبینیها و تیزبینیهای وی، حجم عظیمی از اطلاعات و مفاهیم را فراهم آورده است و اشاره مختصر به مهمترین این موارد نیز مجالی بیش از این میطلبد.
صدق گفتار راقم این سطور را شاید بتوان از آنجا سنجید که فهرست تفصیلی هر جلد به خودی خود، نزدیک به ۸ صفحه از ورودی همان جلد را به خود اختصاص داده است. از این نظر معرفی کامل این اثر ارزشمند، نیازمند فضا و مجال بسیار بیش از این و البته بضاعتی بیشتر و مطالعه دقیقتر این اثر مبسوط و مطوس است و به همه این دلایل در این سطور فقط به کمک خود کتاب اندکی در بابِ نامگذاری متفاوت آن میگوییم و سپس اندکی بیشتر به توضیح نظریهای از مؤلف میپردازیم که حرف تازهای است و طرحی نو در میاندازد.
نویسنده در واپسین فصل از جلد دوم یا «گسترش قلمرو خلافت اسلامی» ذیل عنوان «خاستگاه پژوهش و گفتوگو» مینویسد: «اگر نگارنده در نگارش این اثر، زاویههایی را چون زمینههای دگربینی و نواندیشی در آماج اشاره مینشاند؛ بر آن نیست که بحثهای مرده تاریخی را از نو زنده کند و زمینهساز جدلهای تعصبآلود شود. نگارنده در این تلاش فرهنگی بر این باور است که: سرانجام روزی جهان اسلام را زمینه بازسازی تمدن خویش فراهم میشود؛ نه با هدف رقابت و کشمکش قدرت، که با هدف رهایی انسان از سلطه این و آن و آسمانیشدن زمین با مهری جهانگستر. با نهضتهای ملی و منطقهای نمیتوان به سلطهگریها پایان داد و آشتی و آشنایی را -در کران تا کران جهان- جایگزین ستیز و جدایی کرد.» [معادیخواه، ۱۳۸۲، ج۲، ص ۷۰۳]
وی معتقد است، سایه خشونت بر سیرههای موجود از سنت نبوی سنگینی میکند و این امر دلایلی دارد که دستکم بخشی از آن به گردن تحلیلهای ناصوابی است که بر رفتار پیامبرsرفته است. طبق باور ایشان آموزههای پیامبر sچیزی به جز فهرست بلندبالای جنگها، غزوهها و سریههاست. وی در بخش دیگری از همان فصل پایانی ذیل «شماری از آموزهها، در سیره نبوی» مینویسد: «در این فرصت بر آنم که فصل معترضهای را به روشنکردن کاستی متون مربوط به سیره نبوی اختصاص دهم. ... این فصل را باید چون حلقهای در زنجیره فصلهای تاریخی پیش و پس از هجرت نبوی پذیرفت، که خاستگاه آن روشنکردن این واقعیت است که به هر دلیل سایه خشونت و جنگ، چنان بر متون سیره موجود سنگینی میکند؛ که گویی رسول خدا پس از شکلگیری نخستین نهاد تمدن اسلامی، کاری جز پیکار با دشمن نداشته است.
هرچند جنگهای پیامبرنیز جز تکاپویی سخت در راه آرمان صلح نبوده است، چنانکه در فزون بر ۷۰ عملیات ریز و درشت نظامی شمار تلفات هر دو جبهه به فزون از ۱۵۰۰ تن نرسیده است؛ با این همه بسیار غمانگیز است که سیرهنویسان گویی کارنامه پیامبر را در صلح بهکلی فراموش کردهاند. نگارنده نیز در نگارش اثری در تاریخ اسلام ناگزیر باید به متون معتبری تکیه میکرد که به چنین کاستی دچارند. ناگزیر اینک با گشودن فصلی جداگانه، نخستین گام را در جبران آن کاستی برداشتم.» [معادیخواه، ۱۳۸۲، ج۲، ص ۷۲۰ و ۷۲۱]
ایشان در ادامه «رفتارشناسی پیامبر در قرآن کریم» را برمیرسد و نقش خشونت را در این شناسایی بسیار کمرنگ میبیند؛ به هر حال این یکی از اصلیترین تفاوتهای این اثر با تواریخ قدیم و جدید مشابه با خود است.
اما نظریه:
مؤلف کتاب بر این باور است که اگرچه در اسلام و قرآن هجرت و جهاد از اهمیت فراوانی برخوردار است، بعد از هجرت اول یا همان هجرت پیامبر اسلامsاز مکه به مدینه که منشأ تأسیس و مبدأ تاریخ تمدن اسلامی شد، هجرتهای دیگری نیز در تاریخ اسلام صورت پذیرفته که اثر مشابهی داشتهاند و با این حال چندان مورد توجه تاریخنگاران نبودهاند.
ایشان معتقد به هجرت دوم و سوم در تاریخ اسلام است که هر یک نتایج و آثار گرانسنگی داشته است. هر کدام از این هجرتها البته از جانب مهاجر اصلی آن اینچنین نامگذاری شده است. وی هجرت علی(ع)را به کوفه دومین هجرت مهم در تاریخ اسلام میداند و شرح ورود امام(ع)را به این شهر اینگونه روایت میکند: «آوردهاند که علی بن ابیطالب در روز دوشنبه دوازدهم رجب از سال ۳۶، در حالی که خداوندش عزت و پیروزی بر دشمن بخشیده بود، بر شهر کوفه گام نهاد. شهروندان کوفه به استقبال او شتافتند؛ در شرایطی که شماری از شخصیتهای بصره نیز با او همسفر شده بودند. استقبالگَران در حالی که برای او دعا میکردند و از خداوند برایش برکت آرزو میکردند؛ او را اینگونه مخاطب ساختند:
ای امیر مومنان شما در چه مکانی فرود میآیید؟ آیا قصر دارالاماره را به عنوان اقامتگاه خویش بر میگزینید؟
او پاسخ داد: هرگز من محل رحبه را انتخاب میکنم. ...
امام پس از منزلگزیدن در محل رحبه، نخست به سوی مسجد اعظم شهر روی آوردند و دیدارکنندگان خویش را [به جای قصر دارالاماره] در مسجد پذیرا شدند. پیش از هر چیز دو رکعت نماز به جای آوردند و سپس بر منبر فراز آمدند و پس از ستودن خدا و درود بر پیامبر خدا نخستین گفتار خویش را در کوفه ... لب گشودند. [به نقل از محمدباقر محمودی، نهجالسعاده فی مستدرک نهجالبلاغه، ۱/۱۴۷-۴۱۸]» [معادیخواه، ۱۳۸۴، ج۵، ص ۷۷۷]
نویسنده کتاب پس از شرح ورورد امام(ع)به کوفه و تحقق هجرت دوم ذیل عنوان «دومین هجرت» به بیان علت آن میپردازد و میگوید: «در این نگاه جهان اسلام را به تهدیدی دچار میبینیم که امام برای پیشگیری از آن با هجرتی دیگر کوفه را برگزیدهاند.» [معادیخواه، ۱۳۸۴، ج۵، ص ۸۱۸]
در جای دیگری اضافه میکند: «آن حضرت بارها از کوفه به عنوان دومین شهر هجرت یاد کردهاند. ... اگر شورای انصار و مهاجران در نهادینهشدن عقلانیت جمعی نقش داشته است، اگر مشارکت سیاسی و عزم ملی با بیعت نهادینه میشده است و اگر مدینه را ویژگیهایی -بیشائبه تبعیض- در نمایندگی امت اسلامی بوده است، نمیتوان با تنگنظریها اینگونه مفاهیم را زندانی مرزهای زمان و مکان کرد! با اندیشه در تعبیر علوی -که در شرایط تاریخی خاصی، کوفه را با هجرت دوم امتیاز بخشیدهاند- بهجرأت میتوان بر تداوم جهاد و هجرت تأکید کرد.» [معادیخواه، ۱۳۸۴، ج۵، ص ۹۳۵]
معادیخواه همچنان درصدد توضیح ویژگیهای کوفه است که مقصد امام علی(ع)در هجرت تاریخی دوم بوده است. وی کوفه عصر علوی را ۲ کوفه میداند با ۲ گونه ویژگی که یکی را کوفه اشتر نخعی نام مینهد و دیگری را کوفه اشعث. کوفه اول قبه اسلام است و اصلاحات علوی در آن استقبالی پرشور مییابد و زمینه هجرت دوم را فراهم میآورد.
وی در جای دیگری یادآور میشود که در نامیدن کوفه به عنوان سرزمین هجرت دوم، اشارهای به دگرگونی مدینه نیز بوده که البته از توضیح آن میگذرد.
ایشان معتقد است که: «نباید به هیچ روی فراموش کنیم که: از آن روز که باب علم پیامبر به سبب ضرورت به کوفه رفتند و با هجرت دوم تاریخ اسلام را به نام اصلاحات ورق زدند، روح مدینه را باید در مدینه جستوجو کنیم! با علی همه دینباورانی نیز از مدینه رفتند که بیتردید مخاطبهای آشنای بعثت بودند!» [معادیخواه، ۱۳۸۵، ج ۶ ص ۷۰۶]
وی در جای دیگری یادآور میشود که تأکید امام علی(ع)بر کوفه به عنوان قبه اسلام و تعبیر ویژهاش در زمینه هجرت دوم، فراتر از بار عاطفی دارای بار حقوقی نیز بوده است.
عبدالمجید معادیخواه مفهوم تداوم هجرت در تاریخ اسلام را با این سخنان پی میگیرد و در ادامه به هنگامه هجرت سوم در میرسد: «امام علی کوچ خود از مدینه به کوفه را هجرت دوم نامیدند که به مفهوم تداوم هجرت در تاریخ اسلام است. در این نگاه نه تنها در عصر بعثت که در عصر امامت نیز تاریخ ما را در فراز و فرودش زایشهایی بوده است؛ که از هریک مهاجرانی پدید آمدهاند. هریک از این مهاجران چون نخبگانی میتوانستهاند پشتوانهای برای مشارکت مردمی باشند. ... به هر روی از هجرت دوم گریزی نبود. اینک سخن از بازگشت اهل بیت به شهر پیامبر است: که میتوان آن را هجرت سوم نامید.» [معادیخواه، ۱۳۸۶، ج۷، ص ۲۲۲] به این ترتیب سخن از هجرت سوم را آغاز میکند.
ایشان در ادامه در بخش دیگری از کتاب پرهیز از هرگونه شائبه آلودگی به سیاست روز را از رازهای کوچ امام حسن(ع)از کوفه میداند. او انگیزه این هجرت را از زبان دیگران نقل میکند و توجه سرسری تاریخنگاران که از منظر تنگ مسائل عاطفی هجرت را تحلیل کردهاند، به باد انتقاد میگیرد.
مؤلف در جای دیگری یکی از دستاوردهای بسیار مهم و سرنوشتساز هجرت سوم را پنبهشدن رشتههای معاویه در تعامل با عایشه میداند. معاویهای که روزی توانسته بود، با ترفندهایی پرهزینه عایشه را به جنگ با اصلاحات علوی بکشاند و نخستین ضربه اساسی را به اصلاحات وارد کند، امروز در پس هجرت سوم، او را در خط مقدم مخالفت با ولایت عهدی یزید میدید.
وی در صفحه ۲۸۰ تا ۲۸۲ جلد هفتم کتاب خود به جمعبندی در مورد هجرت سوم میپردازد و مینویسد:
«مدینه «او» را فرصت میداد تا دور از فتنههایی که در آینده نمونههای آن را میبینیم، به انجام مسؤلیتهای ویژهاش در پیوند با «امامت» جامعهای اهتمام کند که امارتش بر پایه پیمانی به معاویه واگذار شده بود.
چون بسیاری از زائران کعبه بر سر راه خود به مدینه نیز میآمدند، هجرت سوم فرصتی بود تا «او» را با بسیاری از دینباورانی مربوط کند که با «او» همباور و همسو بودند. ...
سفرهای «او» به حج یا عمره را نیز نباید تنها به جنبه عبادی محدود بپنداریم؛ هرچند که بُعد عبادی آن نیز نباید دست کم گرفته شود.
دیدیم که مدینه با ثروت بسیارش میرفت تا به چنان رفاهزدگی دچار شود که به بیتفاوتی مردم -چنانکه دمشق میخواست- کشیده شود. ...
اهتمام «او» به روابط با مردم و نخبگان بهویژه «امهات مؤمنین» در خور درنگ ویژهای
است؛ ...
انفاق و گرهگشایی از کار فروبسته نیازمندان نیز فراتر از مسائل اخلاقی دارای ارزش و اهمیتی ویژه است؛ با نگاهی معطوف به فلسفه و نیز دستاوردهای هجرت سوم.
تلاش «او» برای آشناکردن نسلهای آینده -بهویژه بنیالحسنین- با مسؤلیتهای تاریخیشان، از دیگر ابعاد هجرت سوم است.» [معادیخواه، ۱۳۸۶، ج ۷ ص ۲۸۰ و ۲۸۱]
معادیخواه در این نگاشته مفصل بارها و بارها از واژگانی استفاده میکند که کمتر در تاریخ اسلام به گوش خود شنیدهایم. واژگانی چون گفتمانسازی، گفتمان عدالت، آزاداندیشی، آزادی سیاسی، اخلاق شهروندی، عقلانیت، اصلاحات علوی، ادبیات داستانی، قصاص و داستانپردازان، تاریخ موسیقی، خودکامگی، مشارکت سیاسی، قرائت اموی و قرائت علوی، یکسونگری، تشنجگریزی، تقوای سیاسی، گفتوگو، خرافهستیزی، عفو عمومی و بسیاری مفاهیم و کلمات دیگر که هریک نگاه متفاوت و مترقی وی را به تاریخ اسلام باز مینماید و پرده از ناگفتههای تاریخی میگشاید و زوایای تاریک تاریخی را مینمایاند.
کد مطلب: 13762
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/13762/نگاهی-نادیده-ها-زوایای-پنهان-تاریخ-اسلام