کد مطلب : ۱۴۴۷۴
بهلول مرد علم و عمل
قلندران طريقت
مصطفی دامغانی
در کتاب «اعجوبة عصر»، تاريخ تولد، ۱۳۲۰ ق. ذکر شده که به اين ترتيب عمر ايشان ۱۰۶ سال قمري است.
در زادگاه ايشان سال تولد را ۱۲۷۹ ش. ميگويند که به اين ترتيب عمر ايشان ۱۰۵ سال شمسي است. (در سايت www. bohloul. com نيز اين تاريخ ذکر شده است. )
در «فرهنگ رجال و مشاهير تاريخ معاصر ايران» سال تولد ۱۳۲۸ ش. ذکر شده که به اين ترتيب عمر ايشان ۹۸ سال قمري است.
در اين شعر که سرودة شيخ محمدتقي بهلول است:
سال يک هزار و سيصد و سي
دو کمتر سال، مهتابي نه شمسي
به روز هشت ماه جيم ثاني
مرا شد جا در اين دنياي فاني
تاريخ تولد ايشان هشتم جماديالثاني ۱۳۲۸ ذکر شده است.
در وبلاگ http://bohloul-gonabad. persianblog.ir با مديريت «آذريبرون» با اشاره به تصريحي که در مقدمة «ديوان بهلول» چاپ ۱۳۶۱ ش. شده سال تولد ايشان ۱۲۸۶ ش. و ميزان عمرشان ۹۸ سال شمسي يا ۱۰۱ سال قمري ذکر شده است.
دوران کودکي و نوجواني
بهلول تحصيلات ابتدايي و فراگيري مقدمات علوم اسلامي، فن بيان و خطابه را نزد پدر خود آغاز کرد. در شش سالگي به مکتب رفت و در هشت سالگي همة قرآن را حفظ کرد. در همين ايام بود که به علت رفتار ويژهاش به بهلول شهرت پيدا کرد.
شيخ محمدتقي بهلول در ۱۴ سالگي يک منبري معروف بود و در ۱۶ سالگي زماني که امر به معروف و نهي از منکر در زمان احمدشاه قاجار ممنوع شد، اولين سخنرانياش را عليه رژيم شاه ايراد کرد.
مسافرت به قم
در ۱۸ سالگي شيخ بهلول، رضاخان پهلوي به قدرت رسيد. رضاخان و پادشاه ترکيه، مصطفي کمال پاشا (معروف به آتاترک) عهد بسته بودند که ايران و ترکيه را به صورت کشورهاي اروپايي درآورند و براي اين منظور ممانعت از حضور و فعاليتهاي اجتماعي روحانيان و حجابزدايي از جمله دغدغههاي رضاخان بود. نگرانيهاي ناشي از اين فعاليتهاي رضاخان باعث شد بهلول به قم برود تا در کنار علما در مقابل دولت بايستد.
بهلول در قم به تحصيلاتش ادامه ميدهد و گاهي اوقات براي سخنراني به دهات اطراف قم ميرود تا جايي که در بسياري از دهات نفوذ پيدا ميکند. در همين ايام شهرداري پس از خرابکردن قبرستان قم تصميم گرفته بود، باغ ملي قم را در آنجا احداث کند و براي همين منظور نهالهاي زيادي را در آنجا کاشت.
در پي مخالفت با اين امر مردم با همراهي بهلول شبانه نهالها را کندند و با خود بردند. شهرباني فهميده بود اين کار با تحريک بهلول انجام شده است و تصميم گرفت او را دستگير کند؛ اما طرفداران و دوستداران شيخ او را پناه دادند و اين امر مانع از دستگيري بهلول شد. ترس از شهرباني مانع از فعاليتهاي بهلول نميشد و او از دهي به ده ديگر در مجالسي که براي مرگ يا عروسي برگزار ميشد، به طور ناگهاني حاضر ميشد عليه شاه و دولت سخنراني ميکرد و به محل اختفاي خود برميگشت. بهلول بعد از پنج ماه جنگ و گريز با شهرباني و انتظار براي قيام علما به سبزوار برگشت.
ملاقات با آيتالله اصفهاني
بعد از مراجعت از قم، بهلول به تقاضاي مادرش، او را به کربلا ميبرد. بهلول در اين سفر يک ماه در بيت مرجع بزرگ آيتالله سيدابوالحسن اصفهاني، منبر ميرود و در همين ايام از ايشان حکم جهاد دريافت ميکند. بهلول در صفحة ۲۷ از کتاب «خاطرات سياسي بهلول» که در سال ۱۳۶۱ ش. تدوين کرده و يک مستند ارزشمند از تاريخ معاصر ايران است، مينويسد: «آيتالله سيدابوالحسن اصفهاني به من گفت: «به فتواي من امروز درس خارج خواندن و براي اجتهاد کوشش کردن براي تو حرام است و منبر رفتن و خلاف مقرارتي که رضاشاه پهلوي در ايران خلاف قرآن اجرا ميکند، سخن گفتن واجب عيني است. مجتهد بسيار داريم و مبلغ و منبري که بفهمد چه بگويد و با تقوي و متدين هم باشد کم داريم و تا زماني که تو مجتهد شوي رضاشاه مسلماني در ايران باقي نخواهد گذاشت که از تو تقليد کند.»
به دنبال فتواي آيتالله اصفهاني، بهلول به ايران برميگردد و دستور مرجع عاليقدر خود را اطاعت ميکند. بهلول در مسجد شاه سخنراني ميکند و به دنبال آن دستگير و زنداني ميشود. مردم تهران اعتصاب ميکنند و او پس از ۱۰ روز آزاد ميشود و به سبزوار بازميگردد. در جريان اين امر شهرباني از پدر بهلول ميخواهد، ضمانت بدهد که پسرش ديگر سخنراني نميکند؛ اما ايشان با اشارة بهلول از اين کار امتناع ميکند و ميگويد پسرش ديوانه است و به همين علت است که به او بهلول ميگويند. او نميتواند براي کارهاي پسرش ضمانت دهد. شهرباني که ميداند اگر او را آزاد نکنند، مردم سبزوار قيام خواهند کرد، سرانجام از خود او ضمانت ميگيرند و آزادش ميکنند.
جشن باغ ملي سبزوار
اسلامزدايي در کشورهاي اسلامي بهويژه در خاورميانه از مهمترين دغدغههاي استعمار بود و با افکار و عقايد رضاخان مطابقت داشت. وقتي رضاخان تصميم به کشف حجاب زنان گرفت با مخالفت شديد مردم به رهبري روحانيت روبهرو شد تا جايي که آيتالله بافقي توسط شخص رضاشاه در حرم حضرت معصومه (ع) مورد ضرب و شتم قرار گرفت. اين موضعگيريهاي تند موجب شد، طرح حجابزدايي هشت سال به تعويق بيفتد.
در اين هشت سال يعني در فاصلة سالهاي ۱۳۰۵ تا ۱۳۱۴ ش. روحانيت در معرض شديدترين توهينها و يورشهاي تبليغاتي بود. طرح استفاده از عمامه به شرط داشتن مجوز دولتي هم از جمله مصاديق فشارهاي رواني به روحانيت در اين ايام بود. رضاشاه براي رسيدن به مقاصد فرهنگي مدنظر خود، اماناللهخان، شاه افغانستان را همراه با همسرش به ايران دعوت کرد.
در بين راه در هر شهر باغ ملي آن شهر آذينبندي ميشد و مراسم جشن و سرور با انواع محرمات ديني نظير: شرابخوارگي، رقص زنان و... در آن برپا ميشد. اتفاقاً ورود امانالله به سبزوار با شب اول محرم مصادف شد. بهلول از امامان جماعت سبزوار درخواست کرد که نسبت به برگزاري جشن در ماه محرم اعتراض کنند؛ ولي آنها ترسيدند و گفتند: «مخالفت با دولت، حکم خودکشي را دارد و شرعاً و عقلاً ممنوع است.»
بهلول با بيان اينکه «من تأسف ميخورم که روز اول محرم شهر ما بايد همانند شهر شام زينت داده شده باشد» و توضيح اينکه «همه به بدي اين کار اقرار داريد و هيچ غيرتي نشان نميدهيد.» مردمي را که معتقد بودند اين کار وظيفة علماست و آنها بايد پيشقدم شوند را تحريک کرد.
علامه بهلول به مردم شهر ميگويد: «اگر من هم که مجتهد نيستم قيام کنم، مرا همراهي ميکنيد؟» و جواب ميشوند: «ما تو را از مجتهدين خود محترمتر ميدانيم.»
در حين اين موضوع ۱۵۰ نفر اطراف بهلول جمع ميشوند و نهايتاً در پي آنچه بين شهردار و شهرباني و مردم ميگذرد، شهردار مضطرب شده و با صداي لرزان ميگويد: «آقايان بينظمي نکنيد، ما خودمان اين بساط را جمع ميکنيم.» علامه بهلول ميگويد: «۱۵ دقيقه مهلت داريد تا زماني که ما به مسجد برويم، نماز بخوانيم و برگرديم. اگر اين بساط باقي بود، هر کاري که بخواهيم انجام خواهيم داد.»
علامه بهلول ميگويد: «در اين زمان به کوچکتر بودن دولت و بزرگتر بودن خودمان از آن چيزي که در ذهن داشتيم، پي بردم.»
سير آفاق
بعد از فتواي آيتالله اصفهاني، بهلول برنامة درازمدتي را براي ادامة مبارزاتش در نظر گرفت و نقطة عزيمت و مقصد خود را تعيين کرد ابتدا به حج مشرف شد و پس از اين سفر همسرش را با همة علاقهاي که به او داشت براي اينکه به شکنجه و زندان مبتلا نشود، طلاق داد و او را با يکي از دوستان سبزوارياش که همسرش از دنيا رفته بود، عقد کرد.
علامه بهلول بعد از طلاق همسر با تقاضاي خواهرش، خواهر را به کربلا برد. در اين سفر که رفت و برگشت آن حدوداً ۱۰ ماه طول کشيد، براي مردم شهرهاي بين راه منبر ميرفت و سخنراني ميکرد. بعد از سفر کربلا و برگرداندن خواهر به گناباد به اصفهان رفت و عليه رضاشاه سخنراني کرد. بعد از آن به شيراز، يزد، کرمان، کرمانشاه، همدان، نهاوند، تويسرکان و... مسافرت کرد و در همة شهرهاي جنوب و غرب ايران عليه رضاشاه سخنراني ميکرد و با ممانعت شهرباني و نيروهاي دولتي مواجه ميشد.
علامه در صفحة ۴۵ از کتاب «خاطرات سياسي بهلول» ميگويد: «بنده در ضمن اين سفرها يک مقصد مخفي مهم داشتم و آن مقصد اين بود که ميخواستم خود را به اهل همة ايران معرفي کنم و همة ايران مرا بشناسند و روابط دوستي با همه برقرار شود و بعد در مقابل دولت قيام رسمي کنم تا در وقت قيام، مردم ايران مرا ياري کنند.»
قيام مسجد گوهرشاد
بهلول در حين ادامة فعاليتهايش در ۱۸ تيرماه ۱۳۱۴ ش. در قائن خبر دستگيري آيتالله حاجحسين قمي را ميشنود. آيتالله حاجحسين قمي با بالا گرفتن فشار دستگاه حکومتي بر علما و فعالان مذهبي، براي اعتراض به امر کشف حجاب و متحدالشکل کردن البسه از مشهد به تهران رفته بود و گويا در شهرري به حالت بازداشتگونهاي به سر ميبرد. علامه بهلول از قائن به سمت مشهد ميرود و در حرم دستگير ميشود؛ البته به همت مردم آزاد ميشود و آتش قيام گوهرشاد را روشن ميکند.
در اين زمان بسيج عمومي شکل گرفته است و در بحبوحة جنگ، جمعي براي ميانجيگري نزد بهلول ميآيند و در همين زمان در جلسهاي فرزند یکی از بزرگان بهلول را آخوند احمق خطاب ميکند که به جاي خدمت به اسلام به کفر خدمت ميکند؛ اما بهلول در اوج فشار رواني و تنهايي کوتاه نميآيد و با زيرکي تمام ماجرا را کنترل ميکند.
صبح روز جمعه، ۲۰ تيرماه ۱۳۱۴ صحنة درگيريهاي اوليه است که در آن ۲۲ نفر کشته ميشوند. بهلول شب جمعة ۲۰ تيرماه را به شب عاشورا تشبيه کرده است. ۲۱ تيرماه به صلح موقت، تعطيلي عمومي شهر، حکومت نظامي و حفر خندقهايي اطراف مشهد براي کشتههاي پيشبيني شده گذشت و ۲۲ تيرماه، صداي شيپور آمادهباش و جابهجايي سربازان، همة شهر را فراگرفت، مسجد گوهرشاد و صحنها محاصرة کامل شد و سحرگاه يکشنبه، ۲۲ تيرماه ۱۳۱۴ ش. حماسة خونين گوهرشاد که لکة ننگي بر پيشاني پهلوي به پيشگاه تاريخ و سند حريت روحانيان حقيقي مکتب تشيع است، ثبت شد.
بهلول در صفحة ۴۶ کتاب «خاطرات سياسي بهلول» مينويسد: «اگر جنگ مسجد گوهرشاد به صورت ناگهاني پيش نميآمد و بنده ۲ سال ديگر به مسافرتهاي خود دوام ميدادم و مناطق شمال را مثل جنوب تحت نفوذ خود ميآوردم و بعد به قيام رسمي دست ميزدم ناممکن بود که دشمن بر من غالب شود و انقلاب بنده مثل انقلاب عصر حاضر ۱۰۰ درصد کامياب ميشد.»
فرار به افغانستان
پس از ورود غشون نظامي به داخل صحنها در ماجراي مسجد گوهرشاد، مأموران امنيتي جستوجوي گستردهاي را براي پيدا کردن بهلول آغاز کردند. بهلول به طرف افغانستان ميگريزد و پس از اطلاع استاندار هرات از اين موضوع به خانة سرمنشي استاندار منتقل ميشود و تحت مراقبت قرار ميگيرد. پس از ۴۰ روز به استاندار هرات دستور ميرسد که بهلول را به کابل منتقل کنند.
دولت افغانستان تصميم گرفته بود که بهلول را به ايران تحويل ندهد؛ اما او را زنداني کند تا نتواند کارهايي را که در ايران عليه حکومت انجام داده بود در افغانستان هم انجام دهد. بهلول چهار سال از عمرش را در زندان انفرادي گذراند و در اين ايام سرگرمياش جوراببافي و سرودن شعر بود. در آن ايام تقريباً ۱۰۰ هزار بيت شعر سرود و چون اجازه نداشت از قلم و کاغذ استفاده کند، اشعارش را حفظ ميکرد.
پس از تشديد اختلافات ميان افغانستان و پاکستان، راديوي پاکستان اعلام کرد که افغانستان، شيخ بهلول را که پناهندة آن کشور بوده بدون هيچ گناهي زنداني کرده است؛ با وجود اين افغانستان، علامه بهلول را آزاد نکرد تا اينکه پس از استقرار شخصي به نام غلامصديقخان در استان شرقي و تلاشهاي او دولت افغانستان با آزادي بهلول موافقت و به او سه راه را پيشنهاد کرد: «يکي اينکه تو را به هر کشوري که دوست داشته باشي ميفرستيم. ديگر اينکه ميتواني در افغانستان آزاد زندگي کني و در دارالعلوم عربيه تدريس کني و در آخر ميتواني به ايران بروي.»
سرانجام بهلول تصميم گرفت به مصر برود؛ زيرا ميدانست رئيسجمهور مصر با دولت پهلوي مخالف است؛ بنابراين بعد از حدود ۳۱ سال حبس و تبعيد بهلول با موافقت جمال عبدالناصر از راه هندوستان به مصر رفت.
اقامت در مصر
با آغاز نهضت امام خميني (ره) و دستگيري ايشان، تبليغات گوناگون وسايل ارتباط جمعي رژيم پهلوي عليه روحانيت اوج ميگيرد و از هيچ تلاشي براي بيحيثيتکردن چهرههاي مبارز عليه طاغوت کوتاهي نميشود. در اين شرايط با استفاده از مجهول بودن وضعيت علامه بهلول يکي از مجلات وابسته به رژيم گزارش مفصلي دربارة بهلول منتشر ميکند؛ اين گزارش بهلول را تاجري در ژاپن معرفي ميکند.
در اين گزارش عکسهايي جعلي از بهلول و فرزندش به همراه مصاحبة فرزند دروغي بهلول که در آن نسبتهاي بسيار زشتي به پدرش داده بود، آمده است.
متأسفانه در آن زمان هيچ راهي براي اثبات يا نفي دروغپردازيهاي رسانهاي دولتي وجود نداشت و اين باعث ميشد، سادهلوحان تصور کنند هر کس که اهل مبارزه است، اين چنين است؛ البته دروغها و بافتههاي رژيم پهلوي دربارة علامه بهلول سرانجام روشن شد و پس از چند دهه بيخبري از بهلول صداي او از پخش فارسي راديو قاهره که عليه رژيم پهلوي صحبت ميکرد، شنيده شد.
ورود بهلول به مصر همزمان با اعلام «سيدقطب» رهبر معنوي «اخوانالمسلمين» و صاحب کتاب «معالم في الطريق» بود. در اين ايام روزگار اسلامخواهان در مصر چندان خوب نيست و جمال عبدالناصر در دهمين سال رياستجمهورياش فعاليت جنبشها و الازهر را محدود کرده است؛ البته در چنين شرايطي و در چنين فضايي بهلول در الازهر شروع به تدريس ميکند و مدتي بعد با توجه به افزايش اختلاف شاه و عبدالناصر وارد راديو و تلويزيون مصر و در حدود يکسال و نيم در آنجا مشغول به کار ميشود و عليه يهود، آمريکا و ايران برنامة فارسي و عربي اجرا ميکند. جنگ شش روزة اعراب و اسرائيل در همين دوران رخ ميدهد که به شکست جمال عبدالناصر و سرخوردگي جهان عرب ميانجامد.
بازگشت به ايران
علامه بهلول در سال ۱۳۴۷ ش. به درخواست خواهرزادهاش و براي ديدن خواهر و مادرش به عراق ميرود. اين ايام مصادف با حضور امام خميني (ره) در عراق است. دو سال و نيم اقامت در کنار مرقد پاک و مطهر اميرالمؤمنين (ع) و ادامة مبارزاتش در سال ۱۳۵۰ ش. بعد از ۳۶ سال دوري از وطن، در پي تصميم دولت عراق به خروج ايرانيها، به ايران بازميگردد و توسط نيروهاي سلطنتي دستگير و به زندان تهران منتقل ميشود.
بازجويي بهلول پنج روز طول ميکشد و سرانجام پس از ۳۵ روز آزاد ميشود. رژيم پهلوي همانگونه که بعد از قيام گوهرشاد بهلول را عامل بيگانه (از عوامل انگليس) ميخواند شايعه کرد که وي به حضور شاه رفته و از او طلب عفو کرده است.
بهلول دربارة اين موضوع گفته است: «اينکه در بين مردم مشهور شده که بنده به حضور شاه رفتهام و از او عفو خواستهام دروغ محض است؛ بنده در همة عمر خود با محمدرضا پهلوي يا پدرش و همچنين هيچيک از خاندان و کارمندانش غير از نصيري ملعون که رئيس سازمان امنيت بوده و از بنده بازجويي کرده، روبهرو نشدهام و از او هم عفوي نخواستهام.»
سال ۱۳۵۹ ش. مصادف با ۷۳ سالگي بهلول، سرآغاز فصل جديدي از حضور اين پير مجاهد در جمع مجاهدان جنگ تحميلي بود.
روح اين عالم فرزانه در هفتم مردادماه ۱۳۸۴ ش. پس از اينکه سه ماه در حالت کما بود به ملکوت اعلي پيوست.
منابع:
خاطرات سياسي بهلول، انتشارات حضور
فرهنگ رجال و مشاهير تاريخ معاصر ايران
سايت www. bohlol. com
وبلاگ http://bohlol-Sonabad. persianblog. ir
شگفتي روزگار، احمد مقيمي، چاپ اول، ۱۳۸۶