بهلول مرد و عمل

دوران سـيـاه

«پوریا شیرآشیانی»

1 مرداد 1389 ساعت 0:00

فاجعة مسجد گوهرشاد زمانی رخ داد که جامعة ایراني، يکي از بسته‌ترين و سياه‌ترين دوران‌هاي پراختناق خود را سپري مي‌کرد. در اين اوضاع روحانيان روشنفکر و غير روشنفکر، روشنفکران روحاني و غير روحاني، دانشجويان و همة اقشار جامعه در شرايط ملتهب و يأس‌آلودي به سر مي‌بردند و روح جمعي جامعه از بي‌ادبي سياستمداران رياکار و نامتعادل خسته بود. اسناد و مدارک اين مدعا از لابه‌لاي بسياري آثار دغدغه‌مندان آن زمان پيداست. متن زير به يکي از نمونه‌هاي بسيار، دربارة اين موضوع اشاره مي‌کند.


فرهنگ-تاریخ: شايد بتوان رضاشاه را از عجول‌ترين و کم‌ظرفيت‌ترين ديکتاتورهاي تاريخ ايران دانست که براي رسيدن به مقاصد به اصطلاح اصلاحاتي‌اش از کمترين بهرة هوشي برخوردار بود. به‌رغم وجهة بسيار خوبي که رضاشاه در پي ناکامي مشروطه و سرخوردگي روشنفکران، سوار بر موج گفتمان‌هاي سطحي و تناقض‌هاي دروني جامعة ايران در آن زمان -که اغلب ناشي از ضعف علوم اجتماعي و طرح‌هاي عجولانه بود- به دست آورده بود، فساد و خودکامگي حکومت او اين شرايط را دگرگون کرد و محبوبيت رضاشاه چندي نپاييد.

رضاشاهي که تا پيش از سلطنت با هوشياري، خواسته‌ها و تقاضاهاي بخش‌هاي مختلف جامعة ايران را نمايندگي مي‌کرد، پس از آنکه بر تخت سلطنت تکيه زد، بي‌توجه به قانون و قواعد تکرار در تاريخ و روح روبه‌تعالي انسان‌ها که براي مدت طولاني در اسارت استبداد درنمي‌آيد، رويه‌اي متفاوت در پيش گرفت و وقاحت را تا آنجا پيش برد که شخصاً به «آيت‌الله محمدتقي بافقي» جسارت و ايشان را ضرب و شتم کرد.

«آيت‌الله حائري» را تهديد کرد و به ايشان گفت: «رفتارتان را عوض کنيد وگرنه حوزة قم را با خاک يکسان مي‌کنم.»

فساد و خودکامگي حکومت رضاشاه بر تعداد مخالفان او مي‌افزود و طيف گسترده‌اي از مذهبي‌ها و جوانان تحصيلکرده و روشنفکر را در جبهة مخالفان بسيج مي‌کرد. در شرايطي که حکومت با تهديد و ارعاب روحانيان و انجام فعاليت‌هايي نظير تشکيل مؤسسة وعظ و خطابه،۱ طرح مجوز عمامه و فعاليت دانشکدة معقول و منقول که به زعم برخي استادان براي تحديد و تضعيف حوزه انجام مي‌شد، براي مبارزه با مذهب و دين‌مداري در جامعه تمام تلاشش را انجام مي‌داد، گروه‌هاي بسيار ديگري هم در مخالفت با سياست‌هاي رضاشاه تلاش مي‌کردند و حکومت نيز دربارة آنها از هيچ خشونتي فروگذار نمي‌کرد. از ميان اين گروه‌ها، گروه «۵۳ نفر» که با تشکيل حزب توده منشأ تحولاتي در کشور شدند، از همه مشهورتر است.

«سيدمجتبي بزرگ‌علوي» دربارة اين گروه مي‌گويد: «اين گروه عبارت بود از روشنفکر، استاد، دانشجو تا کارمند و چند نفر آدم‌هاي خرده‌پاي اهل فن...»

در حقيقت، ‌سياست‌هاي رضاشاه به‌گونه‌اي بود که در ميان هيچ قشري از جامعه اميد به آينده و رضايت‌مندي باقي نمي‌گذاشت. بزرگ علوي در کتاب «پنجاه و سه نفر» که گزارشي داستان‌گونه از زمان بازداشت او در سال ۱۳۱۶ هـ. ش. تا لحظة آزادي‌اش در ۲۵ شهريور ۱۳۲۰ هـ. ش. است، برخوردهاي توهين‌آميز و خشونت‌بار مأموران ادارة سياسي با دستگيرشدگان را شرح مي‌دهد. علوي که خود از گروه ۵۳ نفر است در رمانش به خوبي فضاي مختنق دوران ديکتاتوري رضاشاه را ترسيم مي‌کند و آن را «دوران سياه» مي‌نامد.

در مقدمة چاپ ۱۳۵۷ کتاب پنجاه و سه نفر از قلم سيدمجتبي بزرگ علوي مي‌‌خوانيم: «... عده‌اي مي‌گفتند که چرا من ميرغضب‌ها و دوستاق‌بان‌ها را با نام و نشان اسم نبردم. مردم مي‌خواهند بدانند اين شمرهاي دورة جديد که به لباس شهرباني و قاضي و وزير درآمده بودند، چه کساني هستند، صرف‌نظر از اينکه در اين اواخر روزنامه‌ها به حد کافي اين اشخاص را شناسانده‌اند، اساساً ذکر اسامي اينها چه تأثيري دارد؟

فرض کنيم اسم فلان طبيبي که به دکتر اراني بيمار مبتلا به تيفوس فلوسي را که مادرش از خانه مي‌آورد، نمي‌داد، حسن يا حسين بوده است. اسم اين اشخاص از لحاظ سياست روز مهم است؛ ولي من به کتاب خود بيشتر جنبة تاريخي مي‌خواهم، بدهم. به عقيدة من اين اشخاص تقصيري ندارند و اگر گناهي متوجه آنها مي‌شد، ناچيز است اينها محصول اوضاع و احوالي هستند که مجموعاً دورة سياه ناميده مي‌شود.

مقصود من از نوشتن «پنجاه و سه نفر» تشريح اين اوضاع و احوال است. من اين وزيرها و اين قضات و اين افسران شهرباني را کوچک‌تر از آن مي‌دانم که اوقات فراغت خود را با آنها مشغول کنم؛ اگر آن وزيري را که حکم محکوميت مرا صادر کرد در اختيار من بگذارند و به من بگويند، با او هر کاري که مي‌خواهي بکن، من از نظر شخص خودم، نه از لحاظ اجتماعي به رويش مي‌خندم و به او مي‌گويم: «برو آدم شو» من شخصاً کينه‌اي از او در دل ندارم.

اما من در «پنجاه و سه نفر» گفتة دکتر اراني را در محکمه ۵۳ نفر شعار خود قرار داده‌ام. دکتر معتقد بود که سه سند مهم عبارت از پرونده‌هاي ۵۳ نفر و مدافعات آنها و رأي محکمه در دست است؛ اگر محکمه رأي به محکوميت اين ۵۳ نفر داد، آن وقت در آينده مردمي که در اوضاع اجتماعي اين دورة سياه مطالعه مي‌کنند و از تاريخ درس مي‌گيرند، از خود مي‌پرسند: چه طبيب و قاضي، پسران بازرگانان متمول و مالکان درجة اول از منافع طبقاتي خود دست برداشته و کمونيست شده بودند. اگر محکمه رأي به برائت ۵۳ نفر داد، باز هم از خود مي‌پرسند، چه اوضاع و احوالي در دورة سياه در اين مملکت حکمفرما بود که عده‌اي بي‌گناه را شهرباني با علم و اطلاع دولت و دستگاه قضايي يک سال و نيم زنداني کرده بود. «قضا›، هر کاري که بکنيد پيچ و مهره اين اجتماع از روي سه سند مهم کشف مي‌شود.»
مقصود من «از پنجاه و سه نفر» همين است. من مي‌خواهم پيچ و مهرة اجتماع دورة سياه را به طور بارز به خوانندگان خود نشان دهم.

محاکمة پنجاه و سه نفر با اين وضع افتضاح‌آور که يکي از آثار ننگين تاريخ ايران به شمار مي‌رود محصول اوضاع و احوالي است که دورة سياه را پابرجا کرده بودند: در محاکمة ۵۳ نفر و در گرفتاري و آزادي آنها همة طبقات اجتماع ايران شريک بودند؛ بنابراين اگر من موفق شوم که حادثة ۵۳ نفر را به طوري که در حقيقت بوده و وقايعي را که اطراف آنها رخ داده، چنان‌که شايد و بايد، شرح دهم، گمان مي‌کنم توانسته‌ام اوضاع اجتماع ايران را در اين بيست سالة اخير تشريح کنم.»۲

پي‌نوشت:
۱. در شمارة ۶۶ ماهنامه، پروندة ويژه‌اي دربارة مؤسسة وعظ و خطابه کار شده است.
۲. تلاش کرديم، مقدمة کتاب پنجاه و سه نفر با نهايت رعايت امانت در ويراستاري آورده شود.


کد مطلب: 14475

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/14475/دوران-س-ي-اه

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir