کد مطلب : ۱۴۴۹۱
گفتوگو با عبدالحسین خسروپناه
عدالت اساسیترین شاخص مهدویت
حسين سخنور
در مجموع مهمترين آسيبي که در گذشته و در حال دربارة بحث مهدويت در جامعة اسلامي وجود دارد، تبييننکردن دقيق مباحث مربوط به مهدويت است؛ به اين معني که وقتي حقيقت مهدويت براي مردم بهخوبي تبيين و ابعاد و زواياي اين مبحث به صورت جامعهشناختي بيان نشود، همين باعث ميشود، زمينه و بستر انحرافات قيام مهدويت شکل پيدا کند که مهمترين آسيب است.
من ميدانم در جامعة ما وقتي اين بحث طرح و کتابهايي نوشته ميشود، ابعاد گوناگون آن را بيان نميکنند؛ مثلاً رواياتي که در آنها دربارة کشتن معاندان، مخالفان و ظالمان گفته ميشود، دريايي از خون به وجود ميآيد يا پاها تا زانو در جوي خون فرو خواهد رفت؛ روایاتی که نميتوان به آنها اعتماد کرد. مخاطب هنگام رويارويي با اين روايات، تصور ميکند، حضرت حجت (عج) چهرة خشني دارد و فقط براي کشتن ميآيد؛ اما نقش هدايتگري و رفتار محبتآميز براي برگرداندن گروههاي انحرافي را معرفي نميکنند؛ در حالي که اينطور نيست.
در مثالي ديگر، بعضي گمان ميکنند، حضرت با متدينان هم سر جنگ و ستيز دارد و براي اينکه «ليظهره علي الدين کله» (آية ۹/سورة صف) تحقق پيدا کند، همة متديان را به خاک و خون ميکشد؛ در حالي که چنين نيست؛ بنابراین به طور کلی ۲ آسيب جدی مهدویت را ذکر ميکنم:
۱. اشارة صرف به جنگ امام مهدی (عج)
بايد مهدويتشناسي جامعنگر باشد، فقط به بُعد جنگ و ستيز امام (عج) اشاره نکند و ابعاد معرفتي و فرهنگي حضرت هم ذکر شود.
۲. بياعتباري اسناد و روايات
بعضي گزارشهايي که دربارة عصر ظهور وجود دارد، با استفاده از روايات ضعيفي است که سنديت ندارند و جلب اعتماد نميکنند. امام (عج) در برابر اديان متعددي که تحريف شدند، عالمانه و منطقي برخورد ميکند؛ بنابراين بسياري معتقدان به اديان گوناگون در زمان ظهور پس از آنکه حقانيت اسلام را باور ميکنند، ايشان را ياري خواهند کرد. در واقع در اين زمان است که «ليظهره علي الدين کله» تحقق مييابد.
براي سهولت در آسیبشناسی مهدویت شاید بتوان تقسیمبندی دیگری عرضه کرد؛ نخست بهرهبرداريهاي سياسي و اجتماعي از مهدویت و دیگر نیز کژفهميهاي معرفتي از اين مفهوم. به نظر شما این دو آسیب به هم مرتبطاند؟
چگونه ارتباطی مورد پرسش شماست؟
مثلاً در مورد تأکیدات به جنگ و ستيز امام (عج) که شما اشاره داشتید، به نظر ميرسد، اتفاقاً اين همان حلقة اتصال باشد؛ يعني تأکيدها و برجستهسازيهاي صورتگرفته در اين باره براي بهرهبرداريهاي سياسياي است که متوجة نگاه جنگطلبانه به عصر ظهور خواهد بود.
به عبارت بهتر اينگونه خَلطهاي معرفتي با انگيزههاي سياسي به جريان مهدويت وارد ميشوند. منظور آنکه آيا نميشود ريشههاي کژفهميهاي معرفتي را در بهرهبرداريهاي سياسي جستوجو کرد؟
از این منظر که شما ميگویی نیز به طور کلي آسيبها را ميتوان به دو دستة معرفتي و رفتاري تقسيمبندي کرد. انگيزههاي پيدايش اين آسيبها ميتواند، سياسي يا فرهنگي يا ناشي از جهل و... باشد؛ حتي خود اين بحث آسيبشناسي از مهدويت، ميتواند زاييدة برخي انگيزههاي سياسي باشد؛ يعني يک جناح سياسي وقتي ميبيند، جناح ديگر دربارة مهدويت بحث ميکند، براي کوباندن آن جناح به بحث آسيبشناسي مهدوي ميپردازد. هم خود بحث مهدويت و هم آسيبشناسي از آن هر دو ميتواند زاييدة برخي انگيزههاي سياسي باشد؛ بنابراين هنگام آسيبشناسي هم طبيعتاً ميتواند انگيزههاي معرفتي و... دخيل باشد که به بحث خاصي هم اختصاص ندارد.
به نظر من به جاي صحبت از انگيزهها بايد دربارة خود اتفاق پيشآمده بحث شود؛ يعني بهتر است، خود آسيبها را برشمريم و بدانيم با چه آسيبهايي روبهرو هستيم. همانطور که اشاره شد، يکي از آسيبهاي معرفتي مهدويت، تبيين گزينشگرانة مهدويت به جاي جامعهنگرانه و ديگري استناد به روايات ضعيف است؛ رواياتي که از نظر علم رجال و درايه به مقدار کافي اعتبار ندارند.
در مورد عالم سياست، آسيبي که دربارة بحث مهدويت، وجود دارد، اين است که يک جناح سياسي ممکن است به آن بيشتر بپردازد و جناح ديگر اصلاً به آن نپردازد. از آنجا که بحث مهدويت يکي از باورهاي معرفتي ديني ماست و همانطور که اصل عدالت، آزادي جزو اصولي است که همة جناحهاي سياسي بايد به آن توجه کنند، حرکت اجتماعي مهدوي هم از اصولي است که بايد به آن توجه شود.
اگر يک جناح سياسي به آن بيشتر پرداخت و روي آن تأکيد کرد، جناح ديگر نبايد اعتراض کند. مگر چه اشکالي دارد؟ همه بايد از اين بحث استفاده کنند؛ اما استفادة بهجا، معقول و مناسب؛ فرض کنيد در جلسهاي که پزشکان حضور دارند، قرار است دربارة کمبودها و کاستيهاي نظام پزشکي بحث شود. در اينجا نبايد جلسه به بحث مهدويت اختصاص پيدا کند. ميتوانند هنگام شروع، دعاي فرج را بخوانند تا جلسه حالت روحاني و معنوي پيدا کند؛ اما بحث آن جلسه، بايد به طور اختصاصي به مسائل نظام پزشکي مربوط باشد.
وقتي که از تخصصهاي فني و تکنیکی و علوم طبیعی (از جمله پزشکي که شما گفتيد) صحبت ميشود؛ واردکردن بحث مهدويت، حد و مرز مشخص و معلومی دارد؛ ولي در عالم علوم انساني مثل علوم سياسي، چه از جنبة انديشة سياسي و چه از جنبههاي کارکردگرايانة علوم سياسي اينطور نيست.
معتقدم که مهدویت در همة عرصههای زندگی ما حضور دارد؛ هم در پزشکی حضور دارد و هم در سایر علوم فنی و مهندسی؛ ضمن آنکه در روایات آمده، حضرت حجت (عج) عقلانیت بشر را تقویت میکند. علوم تجربی و عقلی رشد میکنند. خب علوم طبیعی و فنی هم جزو اینهاست. مهدویت به هیچ وجه با پزشکی چالشی ندارد؛ ولی اصولی برای چگونگی فعالیت ما از نصوص دینی بهويژه نصوص دینی مربوط به مهدويت به دست میآید. آن شاخصها و اصول را باید در نظر بگیریم. به کار نگرفتن فصاحت و بلاغت این آسیب را دارد که مخاطب در حالی که توقع ندارد، این سخن را در مورد مهدویت بشنود، خودش باعث آسیبرساندن به عقیدة مهدوی مخاطب شود.
در مورد جامعه و مسائل سیاسی نيز معتقدم، روحیة مهدویت باید در جامعه ترویج شود تا گفتمان مهدویت به عنوان رویکردي فکری در جامعه پذیرفته شود. در گام بعدی ميتوان گفت، نه فقط در ایران بلکه در جهان این رویکرد به مردم معرفی شود تا سیره و سنت حضرت حجت (عج) در ادارة جامعه تبیین شود و بعد الگو قرار گیرد؛ مثل بحثی که در مورد امیرالمؤمنین (ع) و الگوگیری از ایشان در همة حوزهها وجود دارد. گاهي در مورد کمالات امیرالمؤمنین (ع) صحبت میکنید؛ شجاعت و رشادت و اخلاق. گاهي نيز دیگر آموزهها و اصول و شاخصهایی را که میتواند در زندگی ما دخيل باشد، طرح میکنید.
مدیران ما هر تصمیمي که میگیرند، باید از شاخصهای تصمیمسازی موجود در فرمایشهاي حضرت علی (ع) الگو بگیرند.
همین بحث در مورد مهدویت هم جاری است؛ بنابراین نباید اکتفا کنیم، به دعای فرج و ذکر حضرت. باید اصول شاخصهای مدیریت مهدوی را شناسایی کنیم و ضمن تبلیغ و ترویج این اصول در عمل بتوانیم در نهادهای مدیریتی پیاده کنیم که تصمیمهایی که میگیریم، بر اساس شاخصهایی باشد که از بحث مهدویت به دست میآید.
چه اولویتهایی از گفتمان مهدویت، چه در عرصة داخلی و چه خارجی وجود دارد؟
مهمترین گفتمانِ مهدویت، عدالتمحوری است.
چرا در مباحث مربوط مهدویت، ادبیاتِ آزادی جایگاهی ندارد؟
چند شاخص اصلی در عرض هم، یک پارادایم را تشکیل میدهند؛ اما چرا به عدالت تأکید کردم؟ چون جمیع روایات به عدالت تأکید میکند؛ یعنی امام مهدی (عج) زمانی ظهور میکند که جهان پر از ظلم و جور است و حضرت میخواهد جهان را پر از عدل و داد کند؛ یعنی غایت، عدالت است؛ اما اهل ظلم، ستم خود را به حقوق انسانها روا ميدارند.اساساً در تعریف عدل هم آمده است: «اعطاء کل ذیحق حقه (یا وضع کل شیء موضعه)» منظور اين است که عدالت در واقع عبارت از اعطای حق به صاحب حق است.
حقوق انواع و اقسامی دارد؛ یکی اقامة حق است. یکی حق آزادی است. آزادی مشروع؛ نه نامشروع. آزادیاي که براي کمال انسان است. این ضرورت اجتماعی است. معنای دقیقش این است که انسان بتواند از اختیاری که امري فلسفی و حقیقتي تکوینی است، به تناسب رشد و تعالی خود و تبدیل «من علمی» به فعلیت استفاده کند که میتواند در عرضة مسائل سیاسی و اجتماعی باشد.
بعید میدانم، کسی در مورد مهدویت مطالعه کرده باشد؛ ولی تأکید فراوان عدالت را ندیده باشد. عدالت آزادی را هم شامل میشود؛ نه همة ابعاد آن. عدالت اعطای حق است که میتواند آزادی هم باشد. وقتی میگوییم اساسیترین شاخص و اصل در مهدویت چیست؟ میگویم، عدالت است؛ آنهم با تفسیری که مهدویت از عدالت آورده است.
در ابتدا نیز اشاره داشتید، یکی از آسیبهای جریان مهدویت این است که جامعنگر نيست. این تأکید بر عدالت که در گفتمان مهدویت هست، آیا برخوردی گزینشی در مورد مهدویت نیست؟
شما آزادی را هم به عنوان یک مطلوب بالعرض طرح کردید که اگر عدالت با به تفسیر خاصی، برقرار شود به آزادی هم میرسیم.
شما در سؤالتان از اولویتها پرسیدید و من گفتم عدالت اساسیترین شاخص مهدویت است. اگر بخواهیم شاخصهای دیگر را ذکر کنیم، قطعاً عقلانیت هم جایگاه ویژهاي دارد؛ همچنین اخلاق. اشاره کردم، وقتی عدالت در گفتمان مهدویت اساس باشد، آزادی را هم شامل میشود. اگر آزادی حق است و اگر در تعریف عدالت اعطای حق به صاحب حق تأکید شده است، قطعاً آزادی در درون آن قرار میگیرد.
آزادی اصل طفیلی نیست، بلکه در دل عدالت است و برداشت ما از آزادی مثل آنچه در غرب وجود دارد، نیست. آزادی در غرب لیبرال دقیقاً اصلی است در برابر دین. برای درک آزادی در نظام لیبرال باید به آرای فیلسوفان لیبرال مراجعه کرد. برای درک بهتر مفهوم آزادی از دیدگاه جان لاگ و هابز نیز باید به انسانشناسی آنها را بررسی کرد. ما وقتی میگوییم «آزادی»، باید مبانی انسانشناسیمان را مشخص کنیم.
در اسلام آزادی برای آن است که از نفس اماره به نفس راضیه و مرضیه برسیم. آزادی برای منِ اولي؛ اما آزادی مورد نظر فیلسوفان لیبرال آزادی برای منِ سفلی است. آزادی را میخواهند که استعداهای من سفلی را برآورده کنند؛ اما آیا حضرت حجت (عج) اجازه میدهد که عدهاي آزاد باشند که استعدادهای من سفلیيشان برآورده شود و زندگی شبهحیوانی داشته باشند؟
عدهاي میخواهند، با آزادی خودشان چه در عرصة سیاست و چه اقتصاد خون مردم را بمکند. چرا اصالت انسان که نظام لیبرال آن را طرح میکند و اکنون نئولیبرالها از آن دم ميزنند، مطلوب جامعة مهدوی نيست؟ چون فقرا ساکت شوند و اگر هم مشکلی پیش آمد با راهکارهای موقتیاي چون تأمین اجتماعی برخی مشکلات حل شود؛ در حالی که امام زمان (عج) اساساً این مناسبات ظالمانه را نفی ميکنند و جامعه مبتنی بر عدالت را بنیان ميگذارند.