کد مطلب : ۱۴۵۰۹
فرماندة مطيع سربـاز مطيع ميخواهد!
محمدرضا زائري
اين روايت بيان حال کساني است كه سنگ ولايت را بر سينه ميزنند؛ اما از حقيقت ولايت بيبهرهاند؛ كساني كه در منبر و مجلس ادعاي ولايت دارند؛ اما در عمل و واقع بدان پايبند نيستند. كساني كه در رسانه و شعار و مصاحبه و هياهو نان ولايت را ميخورند؛ اما در ميدان آزمون نمكدان ميشكنند و البته چنانكه از سياق حديث برميآيد، هم خود و هم مردم چنين تصوري دربارة آنان دارند.
قال الصادق (ع): «قوم يزعمون أنّي إمامهم، والله ما أنا لهم بإمام، لعنهم الله... كلّما سترت سترا هتكوه، أقول كذا و كذا فيقولون يعني كذا و كذا، إنّما أنا إمام من أطاعني» (ميزان الحكمـ‹ به نقل از جلد ۶۸ بحارالأنوار)
امام صادق (ع) فرمود: «گروهي هستند كه مدعي پيروي از مناند و مرا امام خود به شمار ميآورند. والله من پيشوايشان نيستم. خدايشان لعنت كند! هرچه ميپوشم پردهدري ميكنند. [بهصراحت] ميگويم چنين و چنين و ميگويند كه منظورش چنان و چنان است. من پيشواي آن كسي هستم كه از من پيروي كند.»
چه ميشود كه امام معصوم (ع) در غربت و مظلوميت خود چنين آزرده شود؟ چرا اينگونه نه از دشمنان بلكه از مدعيان دوستي به خشم ميآيد؟ چرا لعنتي كه سهم يزيد و يزيديان است، به چنين تلخي و گزندگي براين شيعه نمايان روا ميداند؟
خنجر اين جهالتها و ظلمتها، اين افراط و تفريطها، اين نافرمانيها و سرپيچيهاست كه سختتر از شمشير دشمن بر پهلوي ولايت و امامت مينشيند و سنگينتر از هر ضربهاي جايگاه رهبري جامعة اسلامي را دچار تزلزل ميكند و اين است كه اميرمؤمنان (ع) در چاه تنهايي ناله ميكند كه «قصم ظهري اثنان...»
معيار و شاخص در تبعيت از امام (ع) پابهپا رفتن و قدم بر جاي قدمهاي امام گذاشتن است كه «المتقدم لهم مارق و المتأخّر عنهم زاهق واللازم لهم لاحق» آنكه پيشتر بتازد، به گمراهي افتد و آنكه عقب بماند به ضلالت رود و يگانه كسي با ايشان به مقصد ميرسد كه همراهيشان كند و پابهپايشان قدم بردارد.
امروز ما ولايت فقيه را –گذشته از تعارفها و شعارهاي رسمي و رسانهاي معمول– باوري ميدانيم كه ريشه در عمق عقايد دينيمان دارد. حكمت خداوند نميپذيرد كه پس از قرنها فراز و فرود دعوت انبيا و اوصيا، ناگهان مردم به حال خود رها شوند؛ از اين رو گرچه ولي فقيه معصوم نيست و با امام معصوم فرسنگها فاصله دارد، به حكم نيابت در امور اجتماعي و سياسي بر جاي او مينشيند تا به احوال بندگان خدا و امور جامعة اسلامي رسيدگي كند.
فقيه جامع شرايط مطيع امر خداست (و أمّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، مخالفا لهواه، مطيعا لأمر مولاه...) كه بر خلق، ولايت پيدا ميكند و اينگونه است كه حجت معصوم بر مردمان ميشود (و أمّا الحوادث الواقعـ‹ فارجعوا فيها إلى روا› أحاديثنا فإنهم حجتي عليكم و أنا حجـ‹ الله عليهم) و خود نيز فرمانبر امام معصوم (ع) است.
از اين رو به مصداق «وإذا كانوا معه على أمر جامع» مردمان سر به فرمان «و أما من كان من الفقهاء» و رهنمود «و أما الحوادث الواقعـ‹» ميسپارند و در جامعة اسلامي صف متحد و يكپارچهاي از «امت» تشكيل ميدهند كه گوش به ندا و چشم به اشارت پيشواي خود دارند.
در ميدان مبارزه با دشمن اگر يك روز انبيا بودند و يك روز اوصيا، امروز پرچم بر زمين نميماند و جنگ و پيكار ادامه دارد؛ چراكه فتنه و دشمني تمام نشده است.
اگر باور داريم كه امروز سودي هست و زياني هست و معركهاي براي بردن و باختن، اگر ميپذيريم كه اين جنگ و ستيز جدي است، اگر اذعان ميكنيم كه دشمني هست و ستيزي هست... ناگزير بايد به ضرورتهاي طبيعي آن تن دهيم.
در ميدان جنگ و عرصه نبرد جاي شعار و تعارف و ملاحظه نيست. جنگ، جنگ است و جز با عمل هوشمندانه و كار حساب شده و تلاش با بصيرت به جايي نميرسد.
پيشتاز و پيشرو در اين ميدان «ولي فقيه» است كه فرماندهي ستيز را برعهده دارد و همه بايد سربازان مطيع او باشند. سرباز اگر به فرمان فرمانده حركت نكند، سرباز نيست، خواسته يا ناخواسته نيروي نفوذي دشمن است در جبهة خودي كه رفتار و كردارش روح و جان فرمانده را ميفرسايد.
آنگاه كه فرماندة اين ميدان خود سر به امر فرماندهي الهي و آسماني سپرده و مطيع امر مولاي معصوم خود است، ناگزير سربازان مطيع و گوش به فرمان ميخواهد كه در حقيقت نه فرمان او –كه بايد مخالف هواي نفس و مراقب دلبستگيها و آراي شخصي خود باشد- بلكه امر الهي و دستور امام عصرشان را اطاعت ميكنند.
در اين آشوب روزافزون فتنه و بيداد، در اين سياهي جهالت و كينهتوزي امروز فرماندة اين ستيز روياروي نيز سربازاني ميخواهد كه گوش به فرمان او بدارند؛ نه خواهشهاي نفساني خود، چشم به سرانگشتان او بدوزند؛ نه تشخيص و سليقة خود، امر او را اطاعت كنند؛ نه امر اين و آن را به ادعاي ولايتپذيري.
کسي كه بهراحتي با آبروي مسلمانان –به هر توجيه و بهانهاي– بازي ميكند و زير خيمة سيدالشهدا (ع) به مردم تهمتهاي ناروا ميدهد و در مجلس حسيني زشتترين كلمات را بر زبان ميآورد، شايستة سربازي اين ميدان نيست.
آسيب و زيان كساني كه به ادعاي ولايت تيشه بر ريشة ولايت ميزنند، از خطر و ضرر دشمنان نشاندار انقلاب و اسلام كمتر نيست. كسي كه به نام ولايت فقيه آب به آسياب دشمن ميريزد، در حقيقت مصداق همان لعنت ولايت است.
امروز و در اين شرايط حساس پيشواي امت اسلامي نيازمند سربازان مطيع و گوش به فرماني است كه در فكر خود بصيرت و انديشه داشته باشند و در زبان خود ادب و عفاف و در گفتار خود منطق و عقلانيت.
امروز اين فرماندة خسته و زخمي كه در ميانة اين ميدان فرياد «هل من ناصر» سر داده، بيش از هر زمان ديگر به سربازان پرتوان و پرتلاش نياز دارد؛ سربازاني كه پابهپاي او حركت كنند و پيش روند. سربازاني كه مطيع باشند؛ نه خود فرماندهي كنند و سرداري.
... سردار فقط يك نفر است و بقيه هر كه باشند، سربازند.