تاریخ انتشار
دوشنبه ۱ شهريور ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۰۰
۰
کد مطلب : ۱۴۵۱۶

روحانیت محور شبکه‌سازی جامعة شیعی

دکتر محمد سعید مهدوی کنی *
روحانیت محور شبکه‌سازی جامعة شیعی
مردم‌شناسی: اگر بخواهیم برای تجمعات و تشکل‌ها در جامعة اسلامی و شیعی پشتوانة فکری و فرهنگی ایجاد کنیم، بايد به فرهنگ اسلامی و شیعی و تجربیات جوامع شیعه، به‌ويژه ایران مراجعه کنیم. هم تفکر شیعی که اساساً باعث وحدت ایران شده است و هم پیشینة ایرانی‌بودن که دست‌کم در ذهن نخبه‌گان نوعی از امتداد فرهنگي ایجاد کرده قابلیت‌های عظیمی‌اند که در همة دنیا، شايد در پنج، ‌شش کشور چنین سرمايه‌‌ای یافت شود؛ به همین دلیل هم هست كه‌ بدنة اصلی ایران، با وجود کوتاهی‌های گذشته، هم‌چنان باقی مانده است. همان بخش‌های جداشده و کوتاهی‌های صورت گرفته هم در اثر نبود عامل وحدت‌بخش شیعي رخ داده است؛ مثل افغانستان؛ پس عوامل ایجاد پیوند و تجمع داریم.

اسلام به‌تأكيد، به تجمع و گروه دعوت کرده است: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا...» (آل‌عمران/ ۱۰۳) همچنین: «یا ایها الذین امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون» (آل‌عمران/ ۲۰۰). البته [در این آیة اخیر] بعضی «رابطه» را به جنگ تعبير كرده‌‌اند؛ ولی بسياري هم به معنای ارتباط‌داشتن با هم گرفته‌اند. نماز بر پایة جمع وضع شده است. امام‌ علی ‌(ع) می‌فرماید: «وقتی چند نفر در مسیری هم‌راه‌اند، یکی‌ از آنها امیر شود.» این یعنی تشکل! یعنی یک سلسله‌مراتب ایجاد کن تا از درگیری جلوگیری شود؛ حتی اگر يگانه اشتراك، طی‌کردن یک راه باشد؛ نيز داریم: «أن تقوموا لله مثنی و فردی»؛ «در راه دین، هم به صورت دوتا دوتا هم فردی بلند شوید.» پس در خود دين عوامل تجمع‌ساز بسياري نهفته است.

پس از این مقدمه، به نظرم مناسب است با رویکردی آسیب‌شناختی به بحث تشکل، تشکیلات و ضرورت تجمع و سازمان‌دهی بپردازیم. بر این اساس باید به نکاتی که در تاريخ شیعی‌ ایرانی دربارة این مقوله وجود داشته، اشاره کنیم.

۱. ماندگاري و بقاي تشکيلات
بسیاری اوقات برای یک تشکیلات، مسئلة حفظ خود، یکی از اهداف عمده‌ می‌شود؛ به عبارتی دیگر گرچه تشکیلات برای هدفی ایجاد شده، موضوع حمایت از جمع و بقای آن، برای تشکیلات یکی از اهداف می‌شود و گاهی به‌ويژه پس از گذران یک دوره‌، اگر اشتراک منافعی پدید آمده باشد، به موضوعی درجة یک تبدیل می‌شود.
از منظر اسلامی، این مطلب منفی شمرده می‌شود؛ چراکه در هر عمل دینی تحقق اهداف دین بر جنبه‌های دیگر چيرگي دارد و کسی که قائل و ملتزم به اسلام است، در نهايت به تشکیلات به عنوان ابزار می‌نگرد. کم نیستند تشکل‌هايي با اهداف دینی که به همین دلیل دچار انحراف شده‌اند.

در شکل‌های سنتی‌ترِ تشکیلات هم با اينكه مبنای شکل‌گیری‌شان اساساً دینی بوده و در برهه‌هاي مختلف، آزمون خود را پس داده و در نتيجه امکان تداوم داشته‌اند، مانند هیئات مذهبی یا دسته‌جاتی که در محله‌ها تشکیل شده‌اند، اين نوع آسيب‌ها ديده مي‌شود؛ مثلاً دعوای حسینیه‌های محلة بالا و پایین و رقابت‌های آنها که بسياري اوقات امام‌حسین (ع) و عزاداری برای او در اين مجادلات شهید می‌شود؛ مثال ديگر جمع‌هاي سنتي، اجتماعاتي است كه در فضای پیرامون رهبران مذهبی شكل مي‌گيرد. متأسفانه اينجا هم گاهي دچار آفت‌هايي مي‌شود؛ مثل گروه‌هایی که به عنوان حلقة مریدان، گرد رهبران جمع می‌شوند و‌ اي بسا به قدرتي هم دست پيدا مي‌كنند كه در مسیر حقیقتی استفاده نمی‌شود، به جامعه هم آسیب می‌رسانند.

این خلط هدف و وسیله، نوعی بدبيني و مقاومت، در مقابل تشكل‌‌ها و گروه‌ها در تاريخ شیعه پدید آورده است؛ در نتيجه مذهبي‌ها در اين زمينه بسیار بااحتیاط عمل می‌کنند؛ بیش از گروه‌ها [و فرهنگ‌ها]ي دیگر؛ چراکه براي ديگران قدرت و به هر وسیله رسیدن به آن، به نحوي مشروعیت دارد؛ درحالی‌که براي دینداران اصل حفظ دین موضوعیت دارد و تشکیلات جنبة ثانوی. از اين نظر، محتاطانه نوعي سازمان‌دهی را می‌پذیرند که کاملاً امتحان‌ پس‌ داده و بر محوریت كسي شکل گرفته باشد که بسياري مراتب را گذارنده است؛ در نتيجه ايجاد سازمان و تشكل در جامعه‌ای مانند ایران ‌به مواردي بسيار معدود، محدود می‌شود.

پس اگر بخواهیم در ميان چنین جامعة مذهبی‌اي به‌ويژه با محوريت دين تشکیلات اجتماعی پایداری ایجاد کنیم یا برای تقویت آن کاری کنیم، باید این واقعیت را بپذیریم که تشکیلات و هر نوع انسجام در شیعه، حول محور ولایت و مرجعیت شکل می‌گیرد.

۲. دورة طولانیِ در اقلیت بودنِ تشیع
ممکن است گفته شود، در اقلیت‌بودن یکی از عوامل ايجاد تجمع و تداوم آن است. به یک معنا تشيع این ویژ‌گی تجمعي را داشته، اما مشکل شیعیان این بوده که به‌شدت مورد هدف بوده‌اند و در مقاطع تاریخی مختلف برایشان حقوقی قائل نبوده‌اند؛ بنابراين هرجایی که شيعيان گردهم می‌آمده‌اند، تجمع آنها مورد هدف قرار می‌گرفته است.

به دلیل شرایطي اين‌چنين، رهبران شيعي بیشتر به نوعی به‌سازی دینی به معنای روشنگری حقیقت دین توجه داشته‌اند‌ تا تجلی آن در حیات اجتماعی و تقویت یک نوع تجمع دینی. آنها گمان مي‌كرده‌اند وظیفه‌شان بیشتر این است که به شبهات متعددي که وجود دارد، پاسخ دهند؛ شبهاتی كه مرتب هویت آنها را هدف قرار می‌داده و ايشان مجبور بوده‌‌اند، در این اقلیت، اصل ایدة تشيع را حفظ کنند. از این نظر احساس می‌کرده‌اند، اگر این ایده حفظ شود، مؤمنان خودشان را در این مسیر حفظ خواهند کرد.

با اين حال تجمعاتی با ويژگي‌هاي خاص در ميان شيعيان شكل گرفت که در آنها ارتباط، قلبی و دینی است و بسياري وقت‌ها مردم اصلاً چهرة یکدیگر را ندیده‌اند. نهاد مرجعیتی در نجف، حله، قزوین، اصفهان و ... بوده که سلسلة شاگردانش از سوی آن تأیید می‌شدند و آنها مرجعیت را معرفی می‌کردند و آن مرجعیت هم آنها را تأیید می‌کرده است و مردم هم، به واسطة این تأیید از اين شاگردان تبعيت مي‌كرده‌اند.

يکی این سر دنیا و یکی آن سر دنیاست و همین‌قدر که مطمئن می‌شوند همان آگاهی، اعتقادات و اعمال هست، از او تبعیت و با او هم‌راهي می‌کنند؛ بدون آنکه همدیگر را ببینند. به نظر من، پایه‌ و ساختار یک سازمان شیعی دوازده‌امامی نه اسماعیلیه که به یک حزب سیاسی تبدیل شدند، همين ارتباط روحاني و قلبي بوده است؛ گرچه شيعيان در این پیشینة تاریخی آسیب‌هایی از این نوع روابط دیده‌اند و معضلاتی برایشان ایجاد شده است؛ از جمله می‌توان به بسیاری فرقه‌ها و دسته‌های جداشده از شیعه اشاره کرد. اين موارد باعث شد که شیعه نسبت به تجمع‌هایش دست به عصا راه برود و ضمناً سرکوب‌های تاریخی هم نوعي ترس یا نبود فرهنگ تجمعي را ایجاد کرده است.

در سدة اخیر می‌توانید نوع جدیدی از تشکل‌ها را با محور روحانیت اما با موضوعات گوناگون پیدا کنید؛ علما یا بزرگانی که یا مستقیماً خودشان منشأ تشکیلات‌اند یا تشکیلات با آنها مرتبط بوده و از سوی آنها تأیید می‌شده است؛ مثلاً دسته‌اي از آنها که هنوز ادامه یافته و قدرتمندند، «مدارس اسلامی»‌اند؛ مدارسی که موضوع تشکیلشان ترویج و حفظ صیانت فرهنگ شیعه از طریق تربیت دانش‌آموزانی آشنا با علوم روز بوده است. این نوع مدارس را یا با محوریت روحانیان شیعی یا مرتبط با علمای روشن‌فکر و روشن‌بین مي‌بينيم كه رشد درخور توجهي داشته‌اند. مشابه این نوع فعالیت‌ها در نهادهای خیریه يا صندوق‌هاي قرض‌الحسنه هم دیده می‌شود.

به كارهاي وسیع‌تر میان اقلیت‌های شیعه هم مي‌شود اشاره كرد؛ فعاليت‌هايي که امام موسی صدر در لبنان انجام داد یا فعالیت‌های مرحوم سيدمحمدباقر صدر در عراق که مسئله‌شان حفظ دین و ترویج فرهنگ شیعی به واسطة ارتقای سطح فرهنگی اجتماعی شیعیان بوده است. در کشورهای دیگری هم از جمله پاکستان و افغانستان می‌توانید تجمعاتي این‌چنینی ببینید.

۳. هماهنگي با مسائل زمانه
مسئلة مهم این است که سازمان روحانیت باید خود را به نوعی با وضعيت جدید بازسازی کند تا امکان رهبري و هدایت تجمعات تخصصی را برای گروه‌های متعدد مردم داشته باشد؛ چراکه اگر محوریت روحانیت به عنوان مرجعی که صحت تجمع را ضمانت می‌کند، وجود نداشته باشد، این نوع تجمعات از جرگة دینی خارج می‌شوند و مردم هم پیروِ آن تبعیت نخواهند کرد. تجربة تاریخی هم اين را نشان داده است؛ از همین نظر در ایران حزبِ به معناي دقيق، جز «حزب توده» که از همان ابتدا تکلیفش با دین مشخص بوده نداریم. احزاب نه در جمهوری اسلامی بلکه قبل از آن هم عمدتاً دچار همین معضل بوده‌اند؛ مثل «جبهة ملی» با همة گروه‌های وابسته‌اش که به همین دلیل فَشَل بوده‌اند.

گرچه با بالابردن دینداری مي‌توان تا حد بسياري از جدایی‌ها کاست و توافق ایجاد کرد، موضوع مهم ایجاد پیوندهای درست با سلسله‌مراتب روحانیت است. خود روحانيت هم بايد توجه كند، به هنگام اختلافات، به حَکَمی احتیاج است و کسی که این وضعیت را اداره می‌کند، باید بداند که چه کند تا موجب تقویت فاصله‌ها نشود.

بین رهبران دینی می‌توانید ببینید یکی مانند حضرت امام (ره) قدرت ایجاد وفاق و تجمع بسياري در وجودش هست و بعضی‌ها نه. این خودش مهارتی است. این مهارت‌های ایجاد وفاق را نباید دست کم گرفت.

مسئلة تربیت رهبران مناسب که در موقعیت‌های مختلف نقش خوبی را ایفا کنند هم نکتة بسيار مهمی است که باید به آن توجه کرد.
روحانيت اكنون در موقعیتی قرار گرفته که براي ایجاد تجمع، اندکی فرصت پیدا کرده و اصلاً پیشرفت خود او هم در ایجاد تجمع است؛ گام‌های بعدی اصلاح ديني، زمانی شکل می‌گیرد که جامعه‌ای دینی شکل گرفته باشد؛ وگرنه نه‌فقط روحانیت در جذب نیرو برای خود ناتوان مي‌ماند، بلكه اساساً برای پیاده‌سازی احکام دین که هدف اصلي اوست، فرصتی پیدا نمی‌کند.

خوشبختانه با توجه به تجربیات و فرصت‌های تاریخی که به‌ دست آمده، روحانیت متوجة اين مسئله ‌هست. فقط باید قبل از اينکه فرصت‌ها از دست برود، روند را تسریع بخشید. باید به روحانیت این ابزارها و هوشیاری‌ها را داد. بعضی هوشیاری‌اش را ندارند، بعضی هوشیاری دارند، راه‌هایش را بلد نیستند که باید چه کنند. تجربیات دیگران را نخوانده‌اند و اساساً ادبیاتش هم وجود نداشته یا کم وجود داشته است. بخش عمدة اين ادبيات سینه‌به‌سینه است و نه به‌صورت تدوین شده.

برخي روحانیان برای ایجاد تجمعات، روش‌هایی بلدند که من اسمش را می‌گذارم جامعه‌شناسی حسی. نوعی هشیاری و تجربة فردی. جامعه‌شناسی و کتاب‌ خاصی نداشته‌ایم؛ به همین دلیل باید اينها را نهادینه کرد. جامعه‌شناسی خاصي که به درد روحانیت و فضای آرمان‌های شیعی بخورد، بايد توليد شود؛ نه آنکه جامعه‌شناسی غربی و همان تجربیات را بگیریم که بدتر باعث نوعي التقاط و به‌هم‌ریختگی هم ‌شود. بلکه باید کساني فهیم که به پایه‌های دینی نیز مسلط‌‌اند، باشند كه اين جامعه‌شناسي رايج غربي ‌را بخوانند و پالایشش کنند.

تجربیات قدیمی‌های خودمان را بازسازی کنند. ما چگونه می‌توانیم روحاني‌‌هاي موفقي که نظاير آن را در تاریخ داشته‌ایم، مثل خود امام (ره) بازسازی کنیم؟ همه نمی‌توانند به عمق مسائل برسند. به طلبه‌ها یاد بدهيم که در فلان‌جا چه کنند. نوعي سامان تربیتی باید ایجاد کرد. من می‌خواهم بگویم به لحاظ بنیاد نظری اتفاقاً فرهنگ اسلامی و شیعی به ایجاد تجمعات تشویق مي‌كند؛ ولی متأسفانه تجربة خوبی در این زمینه نداریم. باید بنیادهای گذشته را تقویت کنیم و ادبیات جدیدی برایشان ایجاد کنیم، به‌روزش کنیم، مدل‌سازی کنیم، سرعت ببخشیم؛ وگرنه فرصت موجود هم اگر از دست برود، دیگر نمی‌دانم چه می‌شود.

به نظر من از منظر ايجاد يك جامعة ديني ما با دو مرحله روبه‌روييم. تأسيس جمهوری اسلامی یک مرحلة آن بوده است. همان‌طور که پیغمبر (ص) آمد و گفت در میان عرف و روال زند‌گی چه چیزهایی با اسلام مخالف است. این کارهای خاص را نکنید، بقیه‌اش مشکلی ندارد. مواردي كه مطمئناً جامعه را به مهلکه مي‌كشاند، برداشت و بیان کرد و به‌تدریج مرزها را تعیین کرد. همه را که یک شبه نمی‌شود به انسان‌هاي قدسی تبدیل کرد و اصلاً جامعه براي این همه آيين‌نامه کشش ندارد.

مرحلة دوم این است که بر اساس تعالیم اسلامی، چه الگوسازی‌اي مي‌توان كرد؟ درست است که من آزادم راه یک یا دو یا سه را بروم؛ اما در برخي امور، انتخاب، ميان بد و بدتر و خوب و خوب‌تر است. حضرت (ع) فرمودند: «عقل آن نیست که بین خوب و بد را تشخیص بدهد، عقل آن است که بتواند بین خوب و خوب‌تر و بد و بدتر انتخاب کند.»

دین به ما ملاک‌هایی داده که می‌توانیم خوب و خوب‌تر و بد و بدتر را درجایی که مجبور به انتخابيم، تشخيص دهیم. با استفاده از اين ملاك‌ها مي‌توان الگوسازی کرد.

پیشنهاد من این است که در گام اول تجربه‌های قبلی‌مان را به‌روز کنیم. اينها سرمایه‌های موجود است. نباید از دست برود. شاید همه حاضر نباشند به هیئت و مسجد بیایند؛ اما چهرة جلسات مذهبی را می‌شود بازسازی کرد. مشکل بسياري تجمعات و تشکل‌های مذهبی، سازمان‌دهندة اصلی‌ آن است که بسياري اوقات با چگونه به‌روز کردن فعالیتش آشنا نیست.

می‌توان الگوهایی درست کرد برای جلسات مذهبی و راه‌هایی را عرضه کرد تا آن جلسات گسترش يابند. چیزی که انقلاب ما را به ثمر رساند، همین جلسات و تجمعات مذهبی بود. در دورة انقلاب انواع گروه‌ها با محوریت امام (ع) یک شبکه پیدا کردند. ايشان اطلاعیه می‌دهد، شب نشده مردم گوش می‌کنند. این نوع تجمع یک زیرساختی داشته است. آن زیرساخت، جلسات و هیئت‌های مذهبی بوده به رهبري روحانیت. اينها بي‌درنگ یکدیگر را پیدا کرده‌اند. چون با هم ارتباطاتی داشته‌اند و همان هدف را می‌خواستند. هدف امام (ع) با قید تجمع تحقق پیدا کرد. اينها اکنون بازسازی‌شدني است.

* عضو هیئت علمی دانشگاه امام‌ صادق (ع)
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما