استاد شفق گفت : پس از پايان دوران دفاع مقدس، به تدريج رشته كار و ارتباط تفكر شاعران و مداحان، مثل دو خط مايل از يكديگر فاصله گرفتهاند.
شماره دوم ماهنامه خیمه - صفر1424 - اسفند 1381
به من هرآنچه عطا کرده اند توفیق است
مصاحبه با استاد محمّد جواد غفورزاده از همان ابتدا براي ما، امر مطبوعاتي آساني به نظر ميرسيد ـ با توجه به شناختي كه از ايشان داشتيم ـ اشتياق ما، رسيدن به محضر ايشان و گفت و گوي رو در روي بود، كه بواسطهي فرصت زماني كوتاه و بعد مسافت ـ قم تا مشهد ـ آخرالامر، به مصاحبه به شيوهي مكتوب انجاميد و استاد نيز بر ما منت نهادند با دقت نظر، حوصلهي وسيع و نهايت لطف، پاسخهاي مورد نظر را به قلم خويش نوشتند و نيز متذكر شدند كه: «تا به امروز به ياد ندارم كه خاطرات خود را در اين زمينه، به طور مشروح، جايي نوشته باشم، اما با توجه به ويژهگي خاص نشريهي «خيمه» تصميم گرفتم به بخشي از آنها اشاره كنم:...»
«محمّد جواد غفورزاده»، يكي از معدود شاعراني است كه تمامي توان و حوصله، استعداد و قريحهي شاعري و نيز دانش و معلومات خويش را صرف ادبيات آييني كرده است. او به بركت هم جواري با آستان مقدس و آسماني حضرت ثامنالائمه،علي بن موسي الرضا عليهالسلام به بركاتي دست يافته و شعرش نيز حال و هوايي آسماني گرفته است، تا جايي كه جلوات عنايات اهلبيت عليهمالسلام را در آينهي آثار او بعينه ميتوان مشاهده كرد.
«شفق» تخلص اوست، نامي كه در تمامش اشعار او ـ به صراحت يا به اشارت و كنايت ـ به كار ميرود. سالهاست كه شعر «آييني» ميسرايد و شايد به جز اين گونهي شعري ـ كه بازتاب همهي دغدغههاي فرهنگي و آييني اوست ـ اثري ارائه نكرده باشد؛ و چه ستودنيست شاعري كه عصارهي همهي فعاليتهاي تحقيقي و علمي يا ذوقي و هنري او ـ همه و همه ـ نذر آستان اهلبيت شده باشد، و به تعبيري، همهي هستي خود را وقف ايشان كرده باشد.
.... نميتوانيم به درج پاسخهاي او در اين مصاحبه بپردازيم و از ذكر اين نكته بگذريم كه: در پاسخ به سؤالات، مرز «حقيقت» و دفاع از آن، توسط ايشان رعايت شده است، حتي در زماني كه سؤالات ما، ايشان را ـ شايد ـ به سمت اعتراض، گِله يا شكايت پيش ميبرده است. پاسخهاي ايشان با دقت نظر و تأمل به گونهاي ارائه شد كه حريم همهي شيفتگان اهلبيت ـ حتي آنان كه اين حريم را محترم نداشتهاند ـ حفظ گردد.
ما نيز به همراه شما ـ براي چندمين بار... ـ متن اين مصاحبه را مرور ميكنيم:
ضمن تشكر از زحمتي كه متقبل شديد، در ابتدا بفرماييد كه سرودن شعر را چگونه و از چه زماني آغاز نموديد:
از اواخر دورهي ابتدايي و اوايل دورهي دبيرستان، اشتياق به مطالعه ادبيات وسرودن شعر داشتم، شركت در مجامع وِِِلايي و محافل هفتگي در آن روزگار، با توجه به علاقهمندي عاطفي توأم با احترام مردم به آثار ولايي، و اظهار ارادت خالصانه و علاقهي خاطر مرحوم پدرم، علت عمدهي گرايش من به نوع ادبيات آييني بود. از سالهاي آخر دبيرستان به بعد، در يك انجمن ادبي كه، شبهاي دوشنبه، به نقد و بررسي شعر دوستان شاعر پرداخته ميشود شركت كردم؛ اعضاي اصلي اين انجمن آقايان، «قاسم سرويها»، «سيد رضا مؤيّد»، «محمود اكبرزاده» و شادروانان «آذر»، «شهيد آستانهپرست»، «خسرونژاد» و «قاسم استادي» معروف به «ثابت» بودند؛ از امتيازات ديگر اين انجمن، حضور چند تن از مداحان طراز اول و نغمهپردازان اهلبيت عليهمالسلام بود مانند آقايان «سيد علي هاشمي»، «سيد جعفر ماهرخسار»، «محمد موحد»، «علي خوشچهره»، «سيد محمود كرمي» و «غلامرضا حسينزاده» ـ كه دو نفر اخير، به رحمت ايزدي پيوستهاند ـ تركيب اين دو گروه، نتايج مثبت و سازندهاي داشت كه آثار و بركات آن، بحمدالله تا هماكنون، ادامه دارد.
از حدود سال 1354 تا آغاز پيروزي انقلاب، اين انجمن به صورت هفتگي با تركيب اعضاي ديگري و با حضور اساتيد شعر و ادب، «احمد كمالپور»، «مرحوم غلامرضا قدسي»، «مرحوم ذبيحالله صاحبكار» و ... تشكيل ميشد؛ از سال 1369 انجمن ادبي رضوي به همت مؤسّسهي آفرينشهاي هنري آستان قدس رضوي، فعاليّت ادبي خود را آغاز كرد، كه هماكنون در محل صحن جمهوري اسلامي، عصر روزهاي دوشنبه، داير است.
در طول اين سالها، من به سهم خود، از همهي بزرگواراني كه ذكر خيرشان شد، بهرهها بردم و به معناي واقعي كلمه، از محضر آن بزرگواران مستفيض و مست فيض شدهام.
در پايان اين بحث اوليه لطفاُ اولين شعري را كه سرودهايد _ اگر يادتان مانده است _ ذكر بفرماييد:
از اولين سرودههايم چيزي به خاطرم نمانده؛ ولي به ياد دارم دبير ادبياتمان، در دبيرستان فردوسي مشهد ـ كه مشوق من هم بود ـ يكي از سرودههايم را به روزنامهي «خراسان» فرستاد كه با توضيح كوتاهي، چند بيت از آن را چاپ كردند؛ كه تنها يادگار موجود من، بريدهي همان روزنامه است.
مداحان و شاعران آئيني، حضرتعالي را به عنوان صاحبنظر و صاحب تجربه در زمينه شعر آييني ميشناسند، لطف فرموده، ويژگيهاي «شعر آييني» را برشماريد:
به نظر من، شعر آييني ـ ضمن ملزم بودن به رعايت همهي موازين ادبي ـ ويژگيهاي بيشتري نسبت به شعر با موضوع آزاد دارد، كه پارهاي از آنها عبارتند از: رعايت موضوع و محتوا با محور مشخص، تطبيق با واقعيت و مستند بودن، هدفمندي و پيام و تأثيرگذاري، دارا بودن قابليت فهم عمومي و جاذبهي مورد پسند خواص. مهمترين نكته ـ كه قابل بحث و رؤيت ظاهري هم نيست و شايد در ديگر آثار ادبي اصلاً ضرورت نداشته باشد و ضمناً بيشترين نقش را هم دارد ـ پاكي نيّت و در صورت امكان، خلوص نيّت سراينده، همراه با تزكيهي نفس و تقويت احساس ايماني، عاطفي و معنوي است؛ به قول حافظ:
خلقي زبان به دعوي عشقش گشودند
قربان آن كسي كه دلش با زبان يكي است
به نظر حضرتعالي، چرا در اشعار آييني، به «سيرهي اهلبيت» و جزئي نگاري درباره آن كمتر توجه ميشود و در بيشتر موارد به مدحهاي كلي، يا هم سو با خواسته هاي برخي مداحان _ يعني توجه بيشتر به مرثيه _ گرايش مييابد؟
اين موضوع كليّت ندارد به ويژه آنكه، بعد از انقلاب اسلامي، شاعران ادبيات آييني بيشتر از گذشته به اين موضوع پرداختهاند؛ اما خواستهي مداحان و ارايهي اثر از سوي آنها را نميشود به حسب كم كاري شعرا يا نبودن آثار مناسب گذاشت، بلكه بايد از ميزان تلاش و كوشش و مطالعات يك مداح و ذوق و سليقهي او آگاهي يافت، تصوير و تصوّري اين گونه از مجموعهي آثار ولايي و آييني، برداشت شايستهاي نيست.
جنابعالي از شاعراني هستيد كه با توجه به كسوت و تجربهي خود، ارتباط مستقيم و كاربردي با شاعران جوان و مذهبيسرا داشته و داريد؛ جايگاه شعر جوانان در اين عرصه _ شعر آييني _ و دورنماي آن را چگونه تصور ميفرماييد؟
امروزه علاقه و احساس شعراي جوان در عرصهي ادبيات آييني، قابل تقدير و توجه است؛ به شرط آن كه اين عزيزان، به موازات پرداختن به جنبههاي ادبي، فنّي و عاطفي، تصوير و تخيّل، در غنا بخشيدن به آثار خود و افزايش اطلاعات و مطالعات خود بكوشند؛ به جرأت ميتوان گفت در هيچ دورهاي ـ مثل اين روزگار ـ اين همه استعدادهاي درخشنده و ذوقهاي بالنده و جوان، در عرصه ادبيات، حضور مؤثر و چشمگير نداشتهاند.
امروزه شاهديم بسياري از مداحان جوان از آنجا كه به ظرايف ادبي اشعار واقف نيستند، به جاي تأمل در اشعار و پروراندن مضامين آن، از شعر به عنوان كالايي يك بار مصرف استفاده ميكنند؛ با توجه به تجربهاي كه در همكاري با مداحان اهلبيت داريد، نگرش ايشان به «شعر» و «شاعر مذهبي» را چگونه ارزيابي ميكنيد:
در حالي كه شعر و شاعر آييني به پويندگي و بالندگي و ارتقاء جايگاه ادبي خود ميانديشد ـ كه البته استثناء هم فراوان دارد ـ متأسفانه، پس از پايان دوران دفاع مقدس، به تدريج رشته كار و ارتباط تفكر شاعران و مداحان، مثل دو خط مايل از يكديگر فاصله گرفتهاند. بگذاريد واضحتر بگويم گرايش به جنبههاي مادي و رشد درآمد روزافزون حرفهي مداحي ـ با اعتذار از كاربرد اين تعبير! ـ ديگر جايي براي انديشيدن به آنچه كه ـ شما آن را ظرايف ادبي و صحيحخواني و درك صحيحخواني و درك مفاهيم و مضمونسازي ميناميد ـ باقي نگذاشته است؛ ظاهراً مداحي مسير خود را طي ميكند و شاعري راه خود را ميپيمايد، بي سر و صدا و شايد هم بيادّعا ـ بگذريم از مدّعيان كم مايه يا بي مايه ـ البته قدر و حرمت مدّاحان ارجمندي كه هنوز هم پايبند رعايت اصول و موازين فوقالذّكر هستند، به جاي خود محفوظ است؛ اگر انشاءالله اكثريّت آنها به اقليّت تبديل نشود.
مسلماً بارها اتفاق افتاده است كه در محفل و مجلسي، شعر شما خوانده شده و خود حضرتعالي در آن مجلس حضور داشتهايد، احساس خود از آن لحظه را بيان فرمائيد:
مثلي است مشهور، كه شاعر يا نويسنده ـ و به طور كلي هنرمند ـ در همان زمان كه دارد به آفرينش اثر هنري خود ميپردازد، مخاطب خود را پيش روي ميبيند؛ به اصطلاح قبل از اجراي صحنهاي به اثرگذاري ـ يا گاهي به عدم تأثير كار خود ـ تا حد زيادي آگاهي دارد؛ حالا اگر پس از پايان كار، شاهد اجراي موفّق آن هم باشد، ضمن اينكه اراده و ايمان و اعتماد به نفسش بيشتر ميشود، حاصل كار برايش شوقبرانگيز هم خواهد بود؛ ولي تصور نميكنم اشتباهخواني شعر، در شاعر، اثر خاص و بازدارندهاي داشته باشد؛ حداقل در مورد خودم و بعضي از دوستاني كه ميشناسم، اين طور نيست.
بسياري از جوانان _ و حتي مداحان اهل بيت _ پس از مدتي حضور در محافل و مجالس مذهبي و تكرار برخي مضامين شعري، حس سرودن در خود مييابند و بي آن كه مطالعهاي داشته و زانوي ادب و آموختن در محضر استادي به زمين نهند، به سرودن شعر _ و اغلب در قالب نوحه و شور _ ميپردازند، آن هم شعري كه بايستي تعاليم الهي و سيرهي اهلبيت را بازگو كند! به نظر شما اين حركت چه خطري به همراه دارد و چه توصيههايي به اين عزيزان و مداحاني كه از اين گونه اشعار استفاده ميكنند، داريد؟
شايد يكي از مهمترين دلايل وارد بودن انتقاد صاحبنظران به كار مداحي، استفاده از همين اشعار و نوحهها و شور گرفتنهاست؛ استفاده از اشعاري كه فاقد اصالت و مفهوم سازندگي و پيام ميباشد و اكتفا كردن مداحي ـ كه از نعمت صداي رسا و آهنگين و دلنواز برخوردار است ـ به شعر ضعيف و كم مايه و بيمحتوا، اعم از اينكه سرودهي خودش باشد يا ديگري، موجب تنزّل سطح ادبي و فرهنگي محافل ما شده است و اين درست مثل آن است كه، هنرمندي كه داراي خط ممتاز ميباشد همت و دقت خود را صرف خوشنويسي مطالب بيربط، كم محتوا و فاقد ارزش نمايد؛ يا نقاش هنرمندي كه با استفاده از قلممو، رنگ و بوم، مناظري درهم و برهم و بيهدف را به تصوير بكشد؛ هر چند اين آثار، خريدار هم داشته باشد. اما آيا هنر در جامعهاي كه پذيراي اين گونه قصور و تقصيرها و مروّج آن باشد، سير قهقرايي در پيش نگرفته است؟ و معالاسف، استفاده از رويهي «توليد به مصرف» اثرات منفي و مخرّب خود را به تدريج نشان داده و خواهد داد.
در اينجا به مسؤولان محترم نشريهي «خيمه» توصيه ميكنم كه مقالهي ارزشمند «نوحهخواني در ايران» نوشتهي آقاي رضا جديدي، مندرج در شمارهي بيست و سوّم فصلنامهي پژوهشي فرهنگ اصفهان (بهار 1381) را ـ كه نقدي عميق و تأملبرانگيز است ـ با ذكر مأخذ، تجديد چاپ نمايند؛ كه اين نوشتهي جالب و مؤثر، به چند بار خواندن ميارزد.
اجازه بدهيد سؤال خصوصي از شما بپرسيم! بيشتر حس سرودن را در خلوت خود مييابيد يا در آن هنگام كه در مجالس مذهبي حضور داريد؟ توضيح بفرماييد:
در يك جمله عرض كنم كه، حضور در مجالس روحاني و درك فيض از آن حال و هواي معنوي و عرفاني، انگيزهي شورآفرين خلوت سرايش است؛ اما بايد در كنار اين حضور و محضر، از حال و هواي دل خود و اتصال به مبدأ فيض، از شناوري در درياي مواج ادبيات عرفاني، حماسي،آييني و حتي موج نو و سپيد و ... غافل نشد.
حتماً باور داريد كه «هر كه شد محرم دل، در حرم يار بماند» مسلماً در دوران عرض ارادت به محضر مقدس اهلبيت، عنايات ايشان را در زندگي خود حس كردهايد؛ لطفاً مواردي را جهت تعميق باورهاي مذهبي جوانان در اين راستا ذكر بفرمائيد:
بله من هم باور دارم كه: «هر كه شد محرم دل، در حرم يار بماند» اما اين را هم ميدانم كه: «كار نيكان را قياس از خود مگير» و فعلاً در ين خصوص نكته قابل ذكري ندارم؛ ولي همين موهبت مبارك، كه موجب شده است قول و غزل من، همانند قطرهي ناچيزي به اقيانوسي بيكران عشق و محبت آلالله بپيوندد، توفيق بزرگي است كه بايد شكرگزار آن باشم.
نعمت طبع رسايي كه به من بخشيدند
شكرش آن است كه مدح تو و آل تو كنم
ميان آنچه امروز «شعر» ناميده ميشود با برخي از مضاميني كه به عنوان «شعر» توسط برخي مداحان خوانده ميشود، تفاوت بسياري وجود دارد؛ به نظر شما دليل اين فاصله و دور ماندن محافل مذهبي و مداحان از جريان واقعي شعر امروز چيست؟
يك ايراد شايد به برخي از اشعار و آثار ولايي برگردد، كه با همهي زيبايي و ارزش ادبي ـ به دليل استفاده از زبان، تعبيرات و اصطلاحات خاص، شيوه و طرز بيان متفاوت است ـ براي عرضه در محافل و انجمنهاي ادبي و شبهاي شعر، تناسب دارد اما قابل بهرهوري در كار مداحي نيست؛ ايرادي هم به كار مداحي وارد است كه توضيح مشروح آن را در پاسخ سؤال شمارهي هشت ميتوانيد مرور كنيد.
دليل سالم ماندن عرصه شعر آييني _ در قياس با عرصه مداحي _ و دور ماندن شاعران از برخي انتظارات و رفتارهاي مادي و غير معنوي چيست؟
تصور ميكنم كه اين سؤال شما را در خلال مصاحبه پاسخ دادهام، ولي بايد بيفزايم كه: به همان نسبت كه در مورد شعر شعرا، در انجمنها، از سوي صاحبنظران و اساتيد، نقد و بررسي انجام ميگيرد و خود شاعر هم در هر فرصتي به پيرايش و ويراستاري آثار خود ميپردازد و در انتظار بهرهي مادي هم نيست، برعكس، آنچه معمولاً يك مداح در انجمن و محفلي ارايه ميدهد، ضمن برانگيختن تشويق و تحسين مستمعان و صاحبان مجلس، از اجر مادي قابل توجهي نيز برخوردار ميشود و معالاسف، گاهي هم كه انتقاد بجايي مثلاً ـ در مورد نحوهي خواندن يا حركات و سكنات و يا نقل مطالب بياساس و غير مستند، يا عدم استفاده از شعر سُست و وهنانگيز ـ از آنان شده، به جاي بررسي و پذيرفتن به سمع قبول و تجديد نظر، با استفاده از همان تريبون عمومي كه در اختيارشان بوده، نقد كننده را از گفتهي خود پشيمان ميكنند! بديهي است تا وقتي كه روحيهي انتقادپذيري در كسي نباشد ـ اعم از شاعر، مداح و يا هر هنرمند ديگر ـ آن هنر، از ترقي و تعالي باز خواهد ماند.
آثار و تأليفات خود را معرفي كنيد:
آثار شعري من، در اكثر كتب و نشريات بصورت پراكنده، تاكنون نشر شده است و اميدوارم توفيق نشر يكجاي آثار خود را پيدا كنم. تأليفات من به ترتيب عبارتند از:
1ـ رستاخيز لالهها؛ مجموعه آثار عاشورايي انجمنهاي ادبي، چاپ دوم، انتشارات رستگار.
2ـ ستايشگران خورشيد؛ برگزيدهي آثار 121 نفر از شاعران ادب پارسيگوي ويژهي امام علي عليهالسلام، چاپ دوم، شركت بهنشر.
3ـ از كعبه تا محراب؛ مجموعهي رباعي و غزل، ويژهي حضرت امام علي و امام زمان عليهالسلام، سرودهي شفق، بنياد پژوهشهاي اسلامي.
4ـ كتيبهي خورشيد؛ برگزيدهي آثار شاعران پارسيگوي ويژهي حضرت علي بن موسيالرضا عليهالسلام، بنياد پژوهشهاي اسلامي.
چه توصيههايي به شاعران و مداحان اهلبيت بويژه جوانان داريد؟
دوست دارم با اين فراز زيبا از كتاب«ستودگان و ستايشگران» كه متضمّن رهنمودهاي مقام معظم رهبري ميباشد، سخن خود را به پايان ببرم:
چه دنياي خوبي است اين دنياي ذكر و مدح و غرق شدن در عشق اهلبيت عليهمالسلام هم چنان غرق كردن ديگران و روشن نگهداشتن شعلهي محبت خاندان پيامبر در دلها و تشويق دلها به عشق ورزيدن روزافزون به اين شجرهي طيّبه
عمري است حلقهي در ميخانهايم ما
در حلقهي تصرّف پيمانهايم ما
از نو رسيدگان خرابات نيستيم
چون خشت پاشكستهي ميخانهايم ما
عشاق را به تيغ زبان گرم ميكنيم
چون شمع، تازيانهي پروانهايم ما
در پايان اگر مايليد ما را مهمان يكي از جديدترين سرودههاي خود بفرمائيد:
«شميم وصال»
بهشت چيست جمال تو يا رسولالله
درود بر تو و آل تو يا رسولالله
الا كه نخلهي طور آفريد در سينات
تجليّات جمال تو يا رسولالله
قسم به فجر كه خوشبوتر است از شب قدر
شميم صبح وصال تو يا رسولالله
سياههي حجرالاسودي كه ميبوسيم
كنايتيست ز خال تو يا رسولالله
شكست ظلمت ترديد و بتپرستي را
جبين ماه مثال تو يا رسولالله
جهان و عرصهي تاريخ را دگرگون كرد
حديث بيست و سه ساله تو يا رسولالله
بهشت و سايهي طوبا و گل، گوارا باد
به جرعهنوش زلال تو يا رسولالله
حديث قطرهي بيارزش است و اقيانوس
من و روايت حال تو يا رسولالله
كمال مدح تو لولاك شد، تعاليالله!
به رتبهي متعال تو يا رسولالله
فرشتگان مقرّب فتادهاند به خاك
در آستان جلال تو يا رسولالله
امين وحي خدا ـ جبرئيل ـ ريخته پر
در اوج گير كمال تو يا رسولالله
چه آيتي تو كه دست زمينيان نرسد
به آسمان خيال تو يا رسولالله
شكوه روشن گلدستههاي آفاق است
اذان عشق بلال تو يا رسولالله
قرار داد اگر قبله، كعبه را از قدس
خدا نخواست ملال تو يا رسولالله
هماي رحمت اگر شد علي، پناه گرفت
به سايهي پر و بال تو يا رسولالله
نوشتهاند به دامان لالهگون «شفق»
درود بر تو و آل تو يا رسولالله
ياد نينوا
اي شوق كربلاي تو در جان ما حسين
پيوند جان مايي و جانان ما حسين
شور محبت تو و شوق ولاي توست
شيرازه بند جمع پريشان ما حسين
ما با سبوكشان وفا هم قسم شديم
پيمانه ي غم تو و پيمان ما حسين
روزي كه بي روايت عشق تو بگذرد
آن روز هست شام غريبان ما حسين
شكر خدا كه پيروي از راه سبز توست
روح نماز و حاصل ايمان ما حسين
دل را كند شكوه قيامت خطر پذير
اي خاطرات عشق تو مهمان ما حسين
تا در پناه ماه بني هاشم آمديم
خورشيد تكيه كرده بر ايوان ما حسين
باز اي هلال يك شبه ي زينب از غمت
موج ستاره ريخت به دامان ما حسين
با ياد يك چمن گل پرپر به نينوا
ريزد بهار گل به گريبان ما حسين
داغ تو چيست مرهم دلهاي بي قرار
درد تو چيست مايه ي درمان ما حسين
اي آن كه با شكسته دلانت عنايتي ست
گاهي بيا به خواب پريشان ما حسين
درياب اي مسيح نفس از ره كرم
يك لحظه نيست نفس به فرمان ما حسين
از شرم روسياهي خود آب مي شويم
افتد اگر كه پرده ز عصيان ما حسين
اي مهر روشن تو سر آغاز عاشقي
چيزي نمانده است به پايان ما حسين
اي كاش يك نفس به تمناي ديدنت
از هم جدا شود صف مژدگان ما حسين
با يك اشاره ي تو به اشك( شفق ) قسم
بار دگر به آن حرم پاك مي رسم