شماره دوم ماهنامه خیمه - صفر1424 - اسفند 1381
دوباره آمده ام تا دوباره پر بزنم
كبوترانه در اين آستانه پر بزنم
به نا اميدي از اين در نميروم هرگز
اگر جواب نيايد، دوباره در بزنم!
خدا مرا به حقيقت ، ولي شناس كند
كه حلقه بر اين خانه ، بيشتر بزنم
سياه نامه ي من مي شود سپيد آخر
اگر كه ساغري از چشمه ي سحر بزنم
به ياد غربت گل ، عهد كرده ام با خود
كه لاله باشم و صد داغ بر جگر بزنم
خداي را كمي اي زائران درنگ كنيد
كه خاك پاي شما را به چشم تر بزنم
به من هر آنچه عطا كرده اند توفيق است
مباد آن كه دم از دولت هنر بزنم!
اگر چه خارم و نسبت به گل ندارم ، باز
خوشم كه گاه گداري به باغ ، سر بزنم
اگر شميمي ازين بوستان به من برسد
روا بود به خدا تاج گل به سر بزنم
من آشناي همين درگهم ، خدا نكند
كه رو به غير بيارم دري دگر بزنم
صفاي تربيت باغبان حرامم باد
كه در مجاورت گل ، دم از سفر بزنم
اگر چه غرق گناهم ، سفينه ام اينجاست
مراد و قبله ام اينجا ، مدينه ام اينجاست