دورها آوايي است...
در ديوان شعر محمد داوري شيرازي ـ كه مجموعهاي از تراوشات طبع و ذوق سليم او در قالبهاي مختلف شعري است ـ مراثي اهلبيت(ع) جايگاه ويژهاي دارد.
شماره دوم ماهنامه خیمه - صفر1424 - اسفند 1381
محمد داوري شيرازي، سومين فرزند سخنور و شاعر مشهور آييني، وصال شيرازي ميباشد. او در سال 1238 هـ . ق در شيراز، به دنيا آمد. داوري از همان كودكي، داراي فراست و هوش سرشاري بود، به طوري كه به اندك توجه، دقايق و ظرايف علوم و فنون را فرا ميگرفت. وي در كنار آموختن علوم، به فرا گرفتن هنر خطاطي و نيز نقاشي پرداخت و در اين دو هنر متعالي، به كمالاتي دست يافت و استادي زبردست گرديد.
داوري در زبان عربي، مهارتي تام داشته، آن گونه كه از اشعار او ـ بويژه قصايدش ـ برميآيد، دواوين شعراي عرب را بسيار مطالعه كرده و بعضي از قصايد خود را به استقبال و اقتفاي آن اشعار سروده است.
سه اثر مهم داوري، يعني: «رساله در معاني و بديع» (به زبان عربي)، «رساله در علم عروض و آيين سخنوري» و «فرهنگ بزرگ تركي به فارسي» است.(1) نشانگر وسعت و عمق تأملات ادبي او در دوران عمر كوتاه 44 سالهي اوست.
در ديوان شعر او ـ كه مجموعهاي از تراوشات طبع و ذوق سليم او در قالبهاي مختلف شعري است ـ مراثي اهلبيت(ع) جايگاه ويژهاي دارد. در شعر زير كه از نمونههاي ممتاز شعر اوست، ضمن اشاره به برخي موارد تاريخي حادثهي كربلا، با اعتراض نسبت به سطحينگريهايي كه درباره اين حادثهي عظيم و جانسوز ميشود، اذهان را به ژرفكاوي و دقّت بيشتر فراميخواند:
از حديث شهدا مختصري ميشنوي
از غم روز قيامت، خبري ميشنوي
تو چه داني كه چه آمد به سر شاه شهيد؟
به سرِ نيزهي بيداد، سري ميشنوي!
چاك پيشانياش از دامن ابرو بگذشت
تو همين معجز شقّالقمري ميشنوي
از جگر سوختگان لب آبت چه خبر؟!
اين قدر هست كه بوي جگري ميشنوي!
غافلي وقت جدايي چه قيامت برخاست
تو وداع پسري با پدري ميشنوي
تاب خورشيد و تن خسته و پا در زنجير
حال رنجور چه داني؟ سفري ميشنوي!
گريه، سِيلي شد و بنياد و صبوري بركَند
تو همين زينبي و چشم تري ميشنوي
«داوري» راست دَم غصّه فزايي، ور نه
اين همان قصّه بود كز دگري ميشنوي
پی نوشت:
1. برگرفته از مقدمهي ديوان داوري شيرازي، به تصحيح و اهتمام روحاني وصال، كتابخانهي معرفت شيراز.