شمر شناسی

1 آذر 1385 ساعت 10:45

شمرها خدایی را می‌پرستند که گرچه هم‎نام است با خدای او، اما آن نیست که اگر بود، این‎گونه نبود آن‎چه گذشت.


شماره بیست و هفتم و بیست و هشتم ماهنامه خیمه - ذی الحجه 1427 - آذر و دی 1385


صدای زنگ ۱

باید شناخت؛ که اگر نشناسی، این قافله تو را نیز به اعماق سرنیزه‌ها خواهند برد...

نه آن‎قدر نزدیک است که لمسش کنی! نه آن‎قدر دور که به یادت نیاید وجود هم دارد!

زنگ ساعت‌های دنیا را شمرها بیشتر می‎شنوند... (لطیفی می‌گفت، خود کوک کرده بودند ساعت‌ها را!) خواب‎شان برده بود... بیدار شدند و چه بیدار شدنی... چشم باز کردند و خیره، تنها یک نقطه را می‌نگرند؛ فرزند انسان با گلوی دریده، زیباتر است! دشنه برداشته‎اند! خنجر می‌کشی! می‌زنند؛ تو هم می‎زنی!‌ در برابرت می‌افتند، اما نه آنانی که دشنه کشیده بودند؛ آنانی که تو فقط حنجرشان را می‎دیدی! صدای زنگ ساعت، تو را نیز برده بود و فردا تو خواهی بود که دشنه خواهی کشید و خیره خواهی شد به حنجر فرزند انسان!

«شمرشناسی» دریچه‎ای خواهد بود برای همه‎ی آن صدای زنگ‌ها!

صدای زنگ۲

می‌گفت: هلهه کنید... هلهله کردند در آن گرمای آتش... می‌خواستند نشنوند که فرزند انسان چه می‌گوید؛ اما همگی شنیدند که می‌گفت «این لقمه‎ی حرام است که شکم‌هایتان را پر کرده...». نگاهی به هم انداختند! چه می‌گوید این خارجی؟! ما را که اگر نماز شب‎مان قضا شود، توان لقمه برداشتن‎مان نیست، به سخره گرفته است!... و فرزند انسان هم‎چنان می‌خواندشان... صدایش برایشان آشنا بود، شنیده بودند سخنانش را وقتی که خطابشان می‌کرد: «یا اشباه الرجال و لا رجال...».

و چه می‌کند این خوراک!... آن هنگام که نیندیشیم از کجا خورده‎ایم، بلاشک کجا رفتن‎مان را نیز اندیشه نتوانیم کرد! که آن معلم شهید، نکو گفت: «بگو از کجا می‌خوری تا بگویم چگونه فکر می‌کنی».

و شمرها را چنین لقمه‌هایند که می‌پرورند، خاصیت‎شان آن است که سیر نمی‌کند خورنده را و به خوراک حریص‎تر. عجیب می‌چرند در دشت گرسنگی خویش ابناء بشر، و بزمشان آن هنگام رونق می‌گیرد که طعم شمر را به زیر دندان خویش کشیده باشند که این‎جا «شمرخوارگی» خاصیت لقمه است! کار را که از شکم‌ها گذراندند «نگاه» را می‌سازند، آن هنگام که خیره می‌شوند به حنجر فرزند انسان. و دست‌ها چیزی به کف نمی‌گیرند مگر خنجر...

... لقمه‌هایی که از دهان هیچ کدام‎مان دور نیست با آن که دور می‌انگاریمش...

صدای زنگ ۳

اگرچه هلهله می‌کردند اما همگی شنیدند که فرزند انسان سخن از خدایی می‌گفت که برایشان عجیب می‌نمود! و لاجرم «خارجی» بودن را نیز حکم به این موضوع می‌کردند! خدایی که تا آن هنگام گرچه خدا خوانده بودندش اما آن‎گونه نبود که آن مرد خطابش می‌کرد!

شمرها خدایی را می‌پرستند که گرچه هم‎نام است با خدای او، اما آن نیست که اگر بود، این‎گونه نبود آن‎چه گذشت!

عدم شناسایی آن اله، یکی دیگر از بی‎شمار کاستی‌های آنان بود! که گریبان‎گیر بشر تا همیشه‎ی تاریخ بوده است. خدا را چیزی می‌انگاریم که خود در تصور آن غوطه‎ور هستیم؛ و صفات را خود بر او خوانده و خود نیز حکم می‌کنیم بر وجود یا عدم وجودش! سجده می‌کنیم ـ که اگر بکنیم ـ خدایی را که در نفس خودمان است؛ چه، نفس خویش را می‌پرستیم و برآیندش را...

شناسایی خدا، پله‎ی اولی است برای دوری از آن‎چه معرکه‎ی شمرها می‌خوانیمش.

و چه جفای بزرگی است که هر ثانیه بر من و تو می‌رود! مهربان‎ترین‎مان را نمی‌شناسیم...

ادامه دارد...



منبع

http://shemrology.persianblog.com


کد مطلب: 8470

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/8470/شمر-شناسی

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir