او يك هيأتى بود؛ در سلوك عملى در طريقت عاشورا

حاج عباس رضاداد

1 مرداد 1382 ساعت 10:33

عباس رضا داد در قدم به عرصه ى هستى گذاشت تا زيستن - زيبا زيستن - را ساليانى به تجربه بنشيند و عشق و دلدادگى به آستان مراد و حقيقت وجود حضرت ابى عبداللّه الحسين را ثمره ى حيات خويش قرار دهد.


شماره پنجم ماهنامه خیمه - جمادی الاول و الثانی1424 - مرداد 1382

سلوك عملى در طريقت عاشورا براى رسيدن به تعالى و معرفت راستين، از ويژگى هاى بارز او بود. «هيأت» مأمن و جايگاه قرب او بود و خيمه ى عشق او، كه مى توانست در زير آن با خيال معشوق بنشيند و در پرده اى از زلالى و آيينگى به زبان اشك با او به گفتگو بپردازد.

هيأت «رفع الله راية العباس» خيمه ى آشناى او بود و محفل انس او. ستون اين خيمه را بزرگانى چون آيت اللّه مرحوم حاج سيّد مهدى كشفى، مرحوم سيّد پور مقدم، مرحوم وهّاجى و... برپا كرده بودند. از سال 1365قمرى، سال تأسيس هيأت، چيزى حدود 60سال پيش، حاج عباس رضا داد ديده بود كه چه شانه هاى ستبرى همراه با زمزمه ها و توسل ها در زير اين خيمه ى باشكوه لرزيده....

سال 1365هجرى شمسى، سال باشكوهى براى او بود؛ او عهده دار مسؤوليت بزرگى مى شد، آن هم گرداندن هيأت رفع الله راية العباس. در حقيقت پرچمى بزرگ و با شعارى جاودان... شايد هر روز صبح هنگام، كه براى برپايى هيأت پيشتر از همه مى آمده، ساعتها مى نشسته و خيره مى شده به خطوط اين پرچم و شعارى كه روى آن نوشته شده. شعارى كه ميراث حادثه ى كربلاست. نام او نيز عباس بود و حالا هم علمدار و پرچمدار هيأت. او آموخته بود كه هيأتى باشد و هيأتى بماند و مى خواست هيأتى بميرد و با هيأتى محشور باشد و همين طور هم شد.

هيأتى بود و هيأتى ماند.

بر خلاف وضع برخورد ميان برخى هيأتى ها، او بسيار منظم و مرتب بود. هميشه چند ماه قبل از برگزارى مراسم هاى خاص، از مدّاح و واعظ هيأت قول مى گرفت و زمان برنامه ها را هماهنگى مى كرد. برنامه هاى شهرى هيأت، مثل راه اندازى دسته ى عزادارى و... را با سازمان تبليغات در ميان مى گذاشت، يا مجوز لازم را مى گرفت. روزهاى آخر - حدود دو ماه قبل از مرگ - تمام مدارك، اسناد و كليه ى لوازم هيأت را صحيح و سالم، دقيق و منظم تحويل داد و با اين نظم به دوستان هم هيأتى، جوانانى كه قرار است پس از او هيأت را نظامت بخشند، درس نظم و ترتيب داد و هم چون مولاى خويش، در روزهاى آخر فهماند كه «اوصيكم بتقوى اللّه و نظم امركم».

او هيأتى بود و هيأتى ماند.

دو ماه محرم و صفر هر سال براى او، محرم و صفر سال 61 هجرى بود. خود را و هيأت را در محضر امام حسين و اصحاب آن حضرت مى ديد و تمامى اين شصت روز را صبح، از بين الطلوعين، به هيأت مى آمد و با آن كه مدير هيأت بود، در پاى بساط چاى مى نشست و عهده دار پذيرايى مى شد. حاج عباس رضا داد، هيأتى بود و هيأتى ماند. او هيأتى بود، امّا نه فقط در هيأت عزادارى «رفع الله راية العباس» كه هر جايى و هر زمانى، حتّى در بازار كار. عزيزى مى گفت: بعضى ها در مسجد باايمانند و با خدا، امّا در بازار... امّا حاج عباس همه جا با خدا بود و و خدا نيز با او.

بزرگترين هنر او در بازار اين بود كه هرگز زبان به تهمت و غيبت نگشود و هميشه نگهدار زبان و دل خويش از آسيب هاى نفسانى و وساوس شيطانى بود. بازار كار براى او عرصه ى خدمت بود نه چيز ديگر. به همين خاطر، فراز و نشيب قيمت بازار بر روحيّات او تأثير نمى گذاشت و چه بسيار اتفاق افتاد كه با وجود بالا رفتن قيمت، جنس خود را به قيمت پيشين عرضه مى كرد در حالى كه با قيمت موجود در بازار، تفاوت فاحش و بسيار محسوسى داشت. و براستى جز يك هيأتى ناب، كه خود را در محضر دوست مى بيند و او را ناظر بر اعمال خويش، چه كسى مى تواند اين گونه در برابر وساوس شيطانى و دغدغه هاى دنيايى، دل خود را پاك بدارد در آرامش محض - كه هديه ى دوست به اوست - نگهدارد.

سال 1381 براى هيأتى هاى «رفع الله راية العباس» سال تلخى بود. وداع با ماه صفر، در حقيقت مقارن شده بود با وداع آنان با حاج عباس رضا داد، يعنى بزرگ خودشان. حاج عباس، همه ى هيأتى ها را جمع كرد يكايك آنان را در نگاهى پر از اشك تماشا نمود. خاطرات زيبا و پرطراوت گذشته ى خود را در چهره ى جوانانى كه روزگارى كودكان و نوجوانان مشتاق و پر جنب و جوش هيأت بودند، مرور كرد و سپس در حالى كه سعى مى كرد بغض خود را پنهان كند گفت: «بعيد مى دانم كه سال ديگر بتوانم در هيأت حضور يابم، با شما باشم و به شماها خدمت كنم... فكر شخص جديدى براى اداره برنامه پذيرايى و چاى و... باشيد».

پيرغلامان حاضر در جلسه منقلب شدند. جوانانى كه عاشق او بودند گريستند... نگفت به فكر كسى براى اداره ى هيأت باشيد؛ گفت به فكر بساط پذيرايى و چاى باشيد. در طى اين سالها به صورت ملموس فهميده بود و ديده بود كه هيأت را خود امام حسين مى گرداند....

حاج عباس رضا داد هيأتى بود؛ هيأتى ماند و در آخر هيأتى از دنيا رفت. او رفت و يادگارى هايى از خود باقى گذاشت. سيره و رفتارى هيأتى و نيز گفتارهايى كه سالها در پاى منبر هيأت، مضامين آن را آموخته بود.

وصيت نامه ى او نمونه متعالى از شيوه ى گفتار اوست؛ او همگان را سفارش به رعايت تقوا و جوانب اخلاقى اين زندگانى مى كند و سپس براى آن كه اخلاق و سيره ى ناب اهل بيت را - كه در مكتب آنان آموخته بوده - در تمامى امور زندگى به عنوان يك فرهنگ و الگوى ناب معرفى كند، وصيت مى كند و مى نويسد كه:

«در مراسم ختم، توسل به ذيل عنايت خاندان عصمت و طهارت و زيارت جامعه ى ائمّه ى اطهار(ع) فراموش نشود. ضمناً راضى نيستم حتّى يك نفر خانم از خانواده و بستگانم در اين مراسم شركت نمايند.

پس از دفن و خاك سپارى، از اولين فرصت تا شب هفت، هر شب يا هر روز عصر، مجلس موعظه و ذكر مناقب و مصايب اهل بيت برپا دارند.... از صرف پول در راه آگهى در روزنامه و برقرارى مجلس ترحيم و بساط چينى و به زحمت انداختن مردم، به كيفيتى كه معمول است، خوددارى شود و در ساير موارد هم به همين كيفيت عمل نموده به جاى تشريفات مرسوم، به برقرارى مجلس موعظه و بيان مناقب و مصائب خاندان عصمت و طهارت اكتفا گردد...»

آرى؛ حاج عباس رضا داد هيأتى بود و هيأتى زيست و شيوه هيأتى بودن و هيأتى ماندن را به هيأتى ها - و نه فقط هيأت رفع اللّه رايةالعباس - آموخت. نامش جاويدان؛ و از خاطر عاشقان فراموش مباد



* با تشكر از جناب آقاى سيد محمّد حسينى كه در تهيه ى مطالب اين صفحه، نهايت لطف را با نشريه ى خيمه داشتند.


کد مطلب: 8571

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/8571/او-يك-هيأتى-سلوك-عملى-طريقت-عاشورا

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir