هر فرهنگ و آيينى با گذشت زمان، از برخى دگرگونى هاى اجتماعى اثر مى پذيرد و در صورت بى توجهى به اين روند، انحراف آن از هدف اصلى آغاز مى شود و به اصطلاح دچار «آسيب» مى گردد.
شماره شانزدهم ماهنامه خیمه - محرم الحرام 1426- اسفند 1383
ضرورت آسيب شناسى
هر فرهنگ و آيينى با گذشت زمان، از برخى دگرگونى هاى اجتماعى اثر مى پذيرد و در صورت بى توجهى به اين روند، انحراف آن از هدف اصلى آغاز مى شود و به اصطلاح دچار «آسيب» مى گردد.
فرهنگ سوگوارى عاشورايى، يك سنت دينى است كه ريشه در يك واقعه تاريخى دارد و به عنوان يك واقعيت اجتماعى در ذهن و انديشه و روان شيعه جا گرفته و در قالب رفتار و مناسك اجتماعى ويژه ظهور مى يابد. در واقع «فرهنگ عاشورا» موضوعى است كه از تلاقى «روايت دينى» و «روايت تاريخى» پديد آمده است و مى توان از سوگوارى عاشورايى تعبير به آينه تمام نماى حركت، اهداف و پيامدهاى انقلاب عاشورا نام برد و آموزه هاى اجتماعى آن را در راستاى انديشه ناب اسلامى، نمادى كامل از آموزه هاى دين برتافت. زيرا اين فرهنگ، يك سنت دينى است كه ريشه در تاريخى مقدس و جغرافيايى آسمانى دارد. از اين رو آثار متعدد و بى شمارى بر روان و رفتار شخص باقى مى گذارد هم چنين پايبندى به فرهنگ اصيل عاشورا، يكى از بهترين راهكارهاى رسيدن به تعالى فرهنگى در جامعه است. چرا كه اين فرهنگ سازنده، همه نيازهاى يك جامعه آزاد و ارزشى را به طور ذاتى در بردارد و با اثر گذاشتن در روح و جان و فطرت بشر اعم از مسلمان و غير مسلمان، آنان را به سوى خود جذب مى كند. هم چنين بازتاب تلاش هاى سياسى حضرت زينب(س) و روشنگرى هاى ارزشمند ايشان كه پيرو قيام شكوهمند كربلا صورت گرفت، به خوبى احياگر روح حماسه و پايدارى در جامعه است. تحليل دستاوردهاى قيام كربلا، و حركت هاى بيدارگرانه پس از آن، و نيز بررسى و تدقيق در مواضع سياسى و شيوه مبارزاتى آنان در فضاى خفقان بار دوران اموى، در فرهنگ سازى عاشورايى و حماسه آفرينى اجتماعى، نقش بسزايى خواهد داشت. بنابر اين بايد برخورد جدى ترى با موضوع سوگوارى داشت و آن را مقوله اى نمادين و به دور از هدف و برنامه نپنداشت.
خاستگاه آسيب پذيرى
عاطفه و احساسات از مهم ترين عناصر شخصيت آدمى است و همواره نقش سازنده اى در زندگى فردى و اجتماعى انسان داشته و مى تواند مسير را براى يك حركت هدفمند و عقلانى فراهم سازد. در اصل نوعى حس كمال جويى در انسان است كه بنيان آن را تمايلات مختلفى پى ريزى مى كند و تكرار و مداومت سبب رشد آن مى شود. اين عواطف در بارزترين حالات خود به صورت «گريستن» و «اشك ريختن» ظاهر مى شود. اشك مى تواند برخاسته از شوق باشد يا اندوه اما در هر دو حالت، بالاترين سطح بروز و تحريك عواطف را نشان مى دهد. بيشترين تأثيرى كه سوگوارى بر شركت كنندگان مى گذارد، واكنش هاى روانى اى است كه در قالب گريستن و اشك ريختن، ظهور مى كند و سبب اندوه و گريه مخاطب مى شود. اما اين اندوه هرگز جنبه منفى نداشته و گريه اى به دور از ذلت و خوارى است. بلكه اشك شركت كنندگان در سوگوارى ها اشكى برخاسته از كمال جويى آنان است.
آنان يا به خاطر همدردى و شركت در حماسه عاشوراييان با آنان هم نوا شده و از حسرت عدم حضور در حماسه آنان مى گريند و يا از سر محبت و علاقه اى است كه نسبت به معشوق خود، آفتاب كربلا، حضرت حسين(ع) و خانواده و ياران او اشك مى ريزند كه اين خود، عين حماسه و حضور است و در هر حال، پيامدى جز عزت و كمال براى فرد سوگوار، به دنبال نخواهد داشت. گريه اى كه از سر زبونى و ذلت نبوده و برخاسته از روحيه شهادت طلبى و عزت باشد، در فرد ايجاد نوعى آرامش و تعادل روحى مى نمايد كه پيامد و آثار آن حتى در زندگى روزمره نيز پديدار مى شود و تفاوت اين افراد، با ساير كسانى كه به دور از شركت در اين محافل زندگى مى كنند به خوبى آشكار مى گردد. به گونه اى كه غالباً سوگواران افرادى با روحيه هاى قوى، پرنشاط و مثبت هستند كه سختى ها و مشكلات زندگى، توان از پاى در آوردن آنان را ندارد.
از نظر اسلام نيز گريستن و اشك ريختن براى مسايل غير دنيوى از ارزش ويژه اى بر خوردار است. پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: «اشك چشم و نرمى دل [هديه اى] از مهرورزى پروردگار است».(1) و نيز: «خشكى چشمان نشانه سنگينى [و سياهى] دل است».(2)
در اين ميان، سوگوارى هاى عاشورا نقش ويژه اى در تحريك عواطف پاك مردمى دارد. از آن كه سوگوارى عاشورايى ريشه در عواطف دينى شيعه دارد مى توان خاستگاه برخى از آسيب هاى امروزى را وجود عنصر فعال عاطفه در بدنه اصلى سوگوارى قلمداد كرد. داستان غم انگيز شهداى كربلا(ع) و تأثير آن در مخاطب، چنان طوفانى از اندوه در وجود او بر مى انگيزد كه امواج پرتلاطم آن در سوگوارى ها مشاهده شده و سبب بروز شور و التهاب در محافل سوگوارى مى گردد.
ادامه دارد...
پى نوشتها:
1. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ه . ق، ج 90، ص 336.
2. همان، ج 90، ص 336.