نگاهی به مجموعه های شعری شاعر اهل بیت محمدجواد غفورزاده (شفق)

1 اسفند 1383 ساعت 11:06

اين جستار به بهانه ى معرفى كتاب ارزشمند جناب آقاى محمد جواد غفور زاده (شفق) شكل گرفته است. نگارنده لازم مى داند كه بر اين نكته تأكيد كند كه به هيچ رو، قصد و توان نقد مجموعه ى مذكور و سروده هاى اين شاعر بزرگوار را ندارد، پس اين مبحث را نقد و بررسى نمى نامد و تنها بستنده و اكتفا مى كند به اين جمله كه: «خواسته است تا در اشعار اين شاعر عزيز، كمى كنجكاوى كند...«


شماره شانزدهم ماهنامه خیمه - محرم الحرام ۱۴۲۶- اسفند ۱۳۸۳

قال امام صادق (ع):

«ما قال فينا قائل شعراً حتى يؤيد بروح القدس؛ كسى درباره ما شعرى نمى سرايد مگر آنكه مؤيد به دم روح القدس (جبرئيل) باشد».

اين كه شعر را و به خصوص شعر آيينى را چه بدانيم و تلقى مان از آن چه باشد «تنها در گرو تعريفى ذهنى است كه از شعر آيينى داريم». عده اى شعر آيينى را شعرى مى دانند كه در بطن آن «ارتباط تنگانگى بين موضوعات توحيدى، نيايشى، عرفانى، اخلاقى، حكمى، اجتماعى با تعاليم اسلامى و باورهاى دينى» وجود داشته باشد و به همين دليل و وجود همين مفاهيم ارزشمند است كه اين نوع شعر، مرتبه اى متعالى را در نزد مخاطب داراست.

شعر آيينى، قلمرو بيان مفاهيم ارزشى ست و محل به نمايش گذاردن اسوه هايى كه اين ارزش ها در وجود آنها متعالى تر از ديگران جلوه كرده است؛ با اين پيش زمينه، مى توان گفت چه كسانى بهتر و والاتر از ائمه ى اطهار و خاندان عصمت و طهارت(ع) كه با سرودن پيرامون و در خصوص ايشان، شعر را به سمت پويايى و مانايى سوق دهيم؟!

در اين كه شعر سرودن براى اهل بيت يك ارزش و حتى ضرورت است هيچ بحثى نيست. اما معيار سرايش در خصوص اهل بيت چيست؟ چگونگى شناخت و كاربرد اين معيارها جاى بحث مفصل دارد كه در اين مجال نمى گنجد اما اجمالاً بايد گفت شعر آيينى، شعرى نيست كه فقط با به كار بستن اسامى خاص (اسامى ائمه ى اطهار(ع)) و يارى جستن از اصطلاحات دينى مبدل شود به شعر مذهبى يا آيينى، يعنى ستايشگر شعرى نيست كه بتوان آن را در ژانر يا گروه و مجموعه ى شعر آيينى دسته بندى كرد. «مهم اين است كه ما قضيه (مفاهيم ارزشى) را براى شنونده، عينى و ملموس كنيم و او را با استفاده از هدايت ها و هويت هاى مذهبى خويش جهت بدهيم». يعنى شعرى كه بتواند مخاطب را در مسيرى قرار بدهد (و يا حداقل مسيرى را برايش مشخص بكند) كه راه سعادت و كمال او باشد، مسيرى كه با چهارده ستاره ى نورانى بر ايمان مشخص شده است، شعر آيينى شعرى است متعهد، كه وظيفه اش ارائه ى راه كار است و نشان دادن فضايل و خصايل پسنديده و چگونه طرف بستن از ارزش ها.

اين جستار به بهانه ى معرفى كتاب ارزشمند جناب آقاى محمد جواد غفور زاده (شفق) شكل گرفته است. نگارنده لازم مى داند كه بر اين نكته تأكيد كند كه به هيچ رو، قصد و توان نقد مجموعه ى مذكور و سروده هاى اين شاعر بزرگوار را ندارد، پس اين مبحث را نقد و بررسى نمى نامد و تنها بستنده و اكتفا مى كند به اين جمله كه: «خواسته است تا در اشعار اين شاعر عزيز، كمى كنجكاوى كند...«

»الا يا ايها الساقى...»؛

قال صادق(ع):

ما من احد قال فى الحسين شعرا، فبكى و ابكى به، الا اوجب الله له الجنه و غفرله

هيچ كس شعرى براى امام حسين(ع) نمى سازد و با (خواندن) آن نمى گريد و (كسى را) نمى گرياند، مگر آن كه خداوند، بهشت را براى او واجب مى گرداند و (گناهان) او را مى آمرزد.

شعر عاشورايى، در دسته بندى اشعار آيينى شايد بالاترين درصد سروده هاى آيينى را به خود اختصاص داده است. عاشورا عرفات عشق است، عاشورا مكالمه ى بدون واسطه با خداست، عاشورا خود عشق است، سوز است و گداز، راز است و نياز. شاعر عاشورايى، پيامبرى ست كه بى واسطه با خداوندگار خويش در ارتباط است. شاعر عاشورايى ادامه ى فرياد سرخ حسين است در گوش زمان و قلمش سايه ى تكاپوى شمشير اباعبدالله است، شعر عاشورا و شاعر عاشورايى پيام آوران عشق اند و در هميشه ى تاريخ، شعر عاشورا جزء جزء اش سخن از عشق مى گويد و آينه اى ست كه بى كم و كاست باز مى نماياند. »شعر عاشورايى با تصنع و تكلف رابطه ى چندانى ندارد، خمير مايه ى شعر عاشورايى سوز است شور گداز، درد است و فراق، شوق است و اشتياق و بدون اينها شعر عاشورايى معنا و مفهومى ندارد...

شاعر عاشورايى كسى ست كه با مفاهيم زندگى كرده باشد و اين مفاهيم براى او درونى شده باشد، آنگاه وقتى لب به سخن مى گشايد شعرى كه از لبانش بيرون مى تراود كه رنگ و بوى عاشورا دارد« شعرى كه نشان از بى نشانه اى دارد كه تنها در عاشورا مى توان يافت اش و شاعرى كه نشانى از بى نشان، مى يابد حاصل يافته هايش مى شود «الا يا ايها الساقى...«!

در مواجهه ى اول با كتاب «الا يا ايها الساقى...» عنوان كتاب است كه جلب توجه مى كند، بخشى از يك مصراع كه بدون درنگ در ذهن مخاطب، تمامى بيت را تداعى مى كند؛

الا يا ايها الساقى ادركاسا و ناولها

كه عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشكل ها

از اين بيت حافظ تاويل هاى فراوانى شده است اما به معروف ترين آن ها بسنده (و استناد) مى كنيم:

...عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشكل ها

حافظ، عشق را فريبنده پنداشته است، به اين معنا كه ابتدا رويه ى زيبايش را نشان عاشق مى دهد ولى بعد در عمل با مشكلاتى كه بر سر راه عاشق قرار مى دهد او را مى آزمايد، اما سؤالى كه اين جا مطرح است (بخصوص در ارتباط با اين كتاب) اين است كه اين فريبندگى در مورد همه مصداق پيدا مى كند؟ آيا هيچ كسى نيست كه قبل از چشيدن اين شيرينى از مشكلات بعدى آن با خبر باشد؟ و يا آيا حضرت عباس باب الحوائج (ع) از مشكلات عشق بازى آگاه نبودند؟ براى پاسخ به اين سؤالات بهترين راه طرح سؤال ديگرى است: عشق حقيقى چيست؟

عشق به زعم گروهى در تقابل با عقل است و حكايت آب و آتش و اين آب و آتش به هيچ رو در كنار يكديگر به توافق نمى رسند؛ يعنى عشق عقلائى وجود ندارد؛ عشقى كه بر اساس و مبانى عقلى فراهم آمده باشد بى شك عشقى است سالم از تمام جهات و پايدار، كه گذشت زمان و مسائل جانبى در آن راه نمى يابند و اين پاسخ سؤال است كه در خصوص حضرت عباس ذكر كرديم. حضرت عباس با آگاهى به اين مسائل بود كه خويش را جاودانه كرد و عاشقانه جانبازى كرد؛ اين همه تفسر، تنها به اين دليل بود كه به اين نتيجه برسيم كه حتى عنوان يك كتاب گاهى مى تواند در خود رمز و رازى نهفته باشد و مؤلف، نامى را كه براى اثرش انتخاب مى كند به منزله ى مقدمه و پيش زمينه اى براى موضوعاتى در نظر بگيرد كه قصد بيانش را دارد....

شاعر از جايگاه باب الحوائج، آگاه است و كوشيده است كه حتى عنوان كتاب اش را به گونه اى انتخاب كند كه بتواند جان مطلب را در خصوص حضرت عباس بيان كند، شاعر سعى دارد تا در كتاب بهترين و برازنده ترين زبان را براى بيان فضايل اباالفضل العباس(ع) بكار گيرد.

درباره اين كتاب - با توجه به بحث هاى قبل - و نيم نگاهى به زبان شاعران هم نسل شاعر و توجهى به زبان هنجار(معيار) امروزى مى توان بر اين مدعا پافشارى كرد كه زبان در سطح بالاترى از سروده هاى مورد بررسى قبل قرار دارد، شاعر با مطالعه و آشنايى به زبان هنجار توانسته است شعرش را براى مخاطب خود كه درصد بالايى از آن ها از طبقات عموم مردم هستند جالب و جذاب بنمايد، در غزلى تضمين يك بيت از «فروغ فرخزاد» بيان‌گر اين مطلب است كه شاعر با زبان هنجار امروز هم به خوبى ارتباط برقرار كرده و از ظرفيت ها زبانى امروز نيز كاملاً آگاه است:

يعنى شود دوباره جهان گير نسل عشق

»ايمان بياوريد به آغاز فصل عشق«

در كتاب مورد نظر، مانند كتاب قبل با اشعارى در قالب رباعى رويارو هستيم كه شاعر ترجيح داده است مفاهيم ارزشى مورد نظر خود را در اين قالب بيان كند، مضاف بر اين كه كتاب شامل هشت غزل و دو ترجيع بند نيز مى باشد كه البته شاعر از ترجيع بندها تحت عنوان غزل پيوسته ياد كرده است. تصوير سازى هايى كه در قالب محدود رباعى انجام گرفته است، بسيار زيبا و جذاب هستند و بيان لحظات عاطفى در اشعار، نشان گر ذوق بالاى شاعر است در ارائه ذهنياتش.

رباعى اول صفحه ى ۲۲ كتاب را با هم مى خوانيم:

با صرف نظر از بيت اول كه كاملاً كوششى ست، بيت دوم توانسته ضعف كوشش، در بيت اول را رفع كند آن جا كه شاعر بيان كرده است كه حضرت عباس از روى جاى سجده بر پيشانى اش با ماه اشتباه نمى شود از يك سو به جنبه ى تصوير پرداخته است (بيان زيبايى حضرت عباس) و از سويى با ذكاوت و نازك انديشى زهد و تقواى باب الحوائج(ع) را ذكر كرده است، زبان و مضمون در اين رباعى از قوت بيشترى نسبت به عاطفه برخوردار است هم چنين در رباعى كه در صفحه ۲۹ آمده است، در نظر شاعر (و هم چنين تمام شيعيان) حضرت عباس، آينه ى تمام نماى خاندان آل الله است، پشت گرمى و پشتوانه ى همه است، حسين(ع) مركز است و عباس (ع) پيرامون حسين (ع) و آينه ى اوست. اين رباعى در مصراع چهارم خود، به خوبى توانسته است نشان بدهد كه عباس(ع) نقطه ى اتكا و دل گرمى همه است. وقتى زينب(س) كه همه به او دل خوش هستند به عباس دل گرم است ديگر هيج جاى تعجب نيست كه پس از شهادت حضرت عباس(ع)، امام حسين(ع) بفرمايند كه پشتم شكست... . در اين رباعى زبان داراى ضعفى نسبى است و دچار نامناسب شده است اما عاطفه و مضمون سازى جلوه اى خاص دارند، صفحه ۳۱ دو رباعى بسيار زيبا را در خود جاى داده است:

و هم چنين رباعى:

صريح بيان مى كند:

صد بار اگر علقمه را فتح كنم

لب تشنه تر از گذشته بر مى گردم

اما رباعى سوم در لفافه اى از بيان و تصوير پيچيده شده و به نظر نگارنده يكى از بهترين رباعى هاى موجود در كتاب است، تمام بحث بر سر بيت دوم و به خصوص مصراع آخر است همان مصراعى كه بايد ضربه ى نهايى را به مخاطب وارد سازد:

»... چون غيرت ذوالفقار ميراث من است«

كه از يك سو بيان حيدرى بودن حضرت عباس (ع) است و از سوى ديگر، كه مى توان جنبه ى مخفى اما تصوير شاعر دانست، خود «ذوالفقار» است، شمشير (هر شمشيرى) تنها ياور كسى است (كسى كه شمشير را در دست گرفته) كه تا لحظه ى كشته شدن يا پيروزى و تا آخرين لحظه نبرد دست در دست شمشير و سراپا در خدمت اوست، حضرت عباس(ع) با بيان اين كه من چون «ذوالفقار» كه خود ذوالفقار ميراث امام حسين از امام على (ع) است) در دست حسين هستم، اين نكته را بيان مى كند كه دست بيعتى را كه با امام حسين داده ام هرگز از دست او بيرون نمى آورم (اشاره دارد به دسته ى شمشير كه در دست شمشير زن قرار مى گيرد) حتى اگر از تن جدا شود و در ثانى سراپا در خدمت حضرتش باقى مى مانم و - به قول معروف - سراپا گوش به فرمان حسين(ع) باقى مى مانم!

شاعر هميشه رويه ى قلمش متوجه شخصيت ها و وقايع عاشورايى نيست، گاهى هم نيم نگاهى به خود و وظايف خويش در قبال اين همه جان نثارى دارد، آن جا كه در صفحه ى ۵۵ در رباعى آخر مى بينيم و مى خوانيم كه:

با ياد اباالفضل دلم آسوده ست

با او دل ما را سر و سرى بوده ست

در حاشيه ى علقمه گفتم: نكند

يك عمر دو دست در تنم بيهوده ست...

و هم چنين توجه و آگاهى كاملى دارد از شأن و منزلت حضرت عباس، آن جا كه در بيت بند ترجيع بندهاى خود از كلام امام معصوم(ع) استفاده مى كند: (در صفحه ى ۹۰ كتاب الا يا ايها الساقى)

چه بگويم كه گفته خيرالناس / رحم الله عمى العباس

و همچنين در صفحه ى ۱۰۹ چه بگويم كه گفت آن گل ياس / ابتا اين عمى؟ العباس)

و آن جا كه با بيان هنرى و ريزبينى خاص خود و نيز تلميح به «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» در صفحه ۶۵، رباعى اول گفته است:

پرواز فضيلت تو تقواى خداست

از دفتر شاهدان حساب تو جداست

هر چند كه هر روز بود عاشورا

يك روز به احترام تو «تاسوعا» ست

بعد از رباعيات زيباى كتاب، به غزل ها مى رسيم؛ غزل هايى كه در نوع خود به عنوان غزل هايى آيينى، داراى انسجام معنايى و موضوعى خوبى هستند؛ هر چند اين جا هم با رديف هاى اسمى كه مجدداً منادا فرض شده اند روبرو هستيم، شاعر، توانايى خود را در استفاده از رديف هاى فعلى و حتى اسمى (البته نه آنهايى كه اسم خاص مانند اسم ائمه هستند كه قبلاً شرح آن رفت) به اثبات رسانده است. به طور مثال در غزل اول كه با رديف «لاله را» است (در صفحه ى ۵۸) در همان خوانش اول، اصطلاح «لاله عباسى» به ذهن متبادر مى شود كه ارتباط غير مستقيم پيدا مى كند با باب الحوائج ؛ التبه توجيهى كه مى توان بر استفاده از رديف هاى اسمى آورد ارادت بيش از اندازه و قلبى و درونى شاعر به خاندان اهل بيت است كه اميدارويم از يارى شان بيش تر از پيش بهره مند شوند.

با توجه به مطالبى كه بيان شد در يك جمع بندى كلى مى توان گفت كه اشعار آقاى شفق (به خصوص با توجه به كتاب مورد بحث) از سادگى، سليسى بيان و زبانى نزديك و زبان هنجار (روزمره)، تصوير سازى هاى مناسب و زيبا، عبارات، استعارات، تشبيهات بديع، حس آميزى بالا و پشتوانه ى فرهنگى غنى ايى برخوردار هستند، با اميد به اين كه آثار ديگرى از ايشان را در اين زمينه ببينيم برايشان از خداوند آرزوى موفقيت داريم!


کد مطلب: 8796

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/8796/نگاهی-مجموعه-های-شعری-شاعر-اهل-بیت-محمدجواد-غفورزاده-شفق

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir