عشق، ادب و اخلاص

مصاحبه اى صميمى با حاج رضا انصاريان

1 مرداد 1382 ساعت 3:00

حاج رضا انصاريان : مى خواهند جوانان ما را از اهداف و اصول دور كنند و سطحى نگر بار بياورند.


شماره پنجم ماهنامه خیمه - جمادی الاول و الثانی1424 - مرداد 1382

مصاحبه اى صميمى  با حاج رضا انصاريان در دفتر ماهنامه ى خيمه


اشاره:

عشق، ادب و اخلاص، سه ويژگى مهم اوست. «عشق» در گريه هايش، «ادب» در شعر خواندن هايش و «اخلاص» در بى توقع خواندنش، در مداحى اش...

حاج محمّد رضا انصاريان متولد 1333، تربيت يافته در جوار حضرت معصومه(س) و پرورش يافته در محضر قدسى حضرت رضا(ع) است. مداحى كه ادب و معرفت را سرلوحه ى مرثيه خوانى اش ساخته است و آن گاه كه زمينه ى بحث پيش مى آيد مى فهميم دلى پردرد دارد از جوانانى كه روح نوكرى اهل بيت(ع) را درنيافته اند و اصول و اهداف روضه خوانى ائمه ى اطهار - صلوات اللّه عليهم اجمعين - را نشناخته و از حقيقت آن دور مانده اند، صحبت به ميان مى آورد.

بى تكلّف دعوتمان را پذيرفت؛ صريح و شفاف پاسخ داد و عاشقانه در لابه لاى صحبتهايش گريست.



* مدّاحى را چگونه آغاز كرديد؛ از اساتيدى كه در محضرشان تلمذ نموديد يادى كنيد؟

السلام عليك يا اباعبدالله و عَلى الارواحِ الّتى حَلّت بفِنائك.

يادم هست كلاس پنجم ابتدايى بودم. روزى مشغول شستن كف حوض منزلمان بودم، شعرى از سعدى را، كه در كتاب هاى درسى آن زمان بود، با خودم زمزمه مى كردم

يكى در بيابان سگى تشنه يافت

برون از رمق در حياتش نيافت...

مادر بزرگى داشتيم - خدا رحمتش كند - از اتاق بيرون آمد و گفت: تو كه صدايت خوب است، بيا و فردا اربعين در منزل همسايه، كه روضه دارند، مدّاحى كن.

من در ابتدا قبول نمى كردم چون خجالت مى كشيدم؛ امّا وقتى اصرار ايشان را ديدم، قبول كردم. مادر بزرگم شعرى از مرحوم «ذاكرالشعرا» بر روى كاغذى يادداشت نمود و به من داد؛ من هم شروع كردم به تمرين كردن.

«نسيمى گر تو را بر گل وزيده

مرا باد خزان بر گل رسيده

گل تو سر سوى افلاك برده

گل من سر به زير خاك برده

گل تو آب شيرين سير خورده

گل من آب از شمشير خورده

گل تو در برش طفل صغيرش

گل من داغ اصغر كرده پيرش»

[در اين حال، اشك از چشمان آقاى انصاريان جارى شد]

بالاخره با همه ى ترس و لرزى كه داشتم، خودم را آماده كردم و به مجلس رفتم و بعد از منبر شروع به خواندن نمودم؛ الحمداللّه مجلس خوبى هم شد. اين نقطه ى آغاز مدّاحى من بود.

بعد از چندى، به جلسه ى استاد المادحين مرحوم «حاج ملا حسين مولوى» راه پيدا كردم؛ ايشان انسان وارسته اى بود و دريايى بود از شعر و ادبيات فارسى و عربى، آشنا با آيات و روايات و آگاه به مبانى تفسير قرآن.

در كنار تلمّذ در محضر استاد مولوى، چند سالى را هم از محضر استاد ستايشگر استفاده كردم كه ايشان در حقيقت، مكمّل تمام برنامه هاى من در مدّاحى بودند و در حق من بسيار زحمت كشيدند. اكنون هم اگر عزّتى است ائمه - عليهم السلام - عنايت فرموده اند وگرنه از خودم چيزى در بساط ندارم!



* اين اساتيد و بزرگان در كار مدّاحى بيشتر روى چه نكاتى تأكيد داشتند؟

اين بزرگان بيشتر بر حفظ شعر تأكيد داشتند و عقيده شان اين بود كه «مدّاح» بايد بر مستمع مسلط باشد و حتما بايد شعر را حفظ كند؛ در مرحله ى بعد، اعمال سليقه در امر انتخاب شعر و مطلب تاريخى را مهم و ضرورى مى دانستند.

نكته ى مهم ديگر اين كه، مطابقت شعر با آيات و روايات و مقاتل و كتب تاريخى معتبر را، مهم مى دانستند و تأكيد داشتند كه شعر بايد از نظر ادبى نيز، حتماً قوى و پر مغز باشد.



* چه شد كه به مشهد مهاجرت نموديد؟

عرض كنم در اين قضايا «آن ذره كه در حساب نايد، ماييم!» در قضاياى مبارزه ى مردم با رژيم ستمشاهى، براى من مشكلاتى پيش آمد كه زندگى در قم برايم دشوار شد و تصميم گرفتم كه مدتى از اين شهر مهاجرت كنم. براى رفتن به مشهد، خدمت يكى از علما رسيدم و استخاره گرفتم؛ ايشان به من فرمودند: «شما قصد مهاجرت داريد؟» عرض كردم: «بله». فرمودند: «اين شهرى كه شما مى خواهيد برويد، بيشتر از ده روز از شما پذيرايى مى كنند و خيلى در آنجا موفق خواهيد بود؛ به شرط آنكه چند سالى صبر كنيد؛ چون دو سه سالى، رنج زيادى را بايد تحمل كنيد.»

يك ماه از ازدواجم مى گذشت كه به مشهد مهاجرت كردم؛ در آنجا به عنوان شاگرد در يك مغازه ى فرش فروشى مشغول به كار شدم. چند سال اول، مشكلات فراوانى برايم پيش آمد؛ امّا هميشه پناهگاه من حرم حضرت رضا - عليه السلام - بود.



* خاطره اى از آن روزها اگر داريد...

ماجرايى را كه نقل مى كنم، خاطره اش هنوز، پس از سالها، در ذهن من زنده است و درسى شده براى من و امثال من. عزيزانى كه مى خواهند مدّاحى را شروع كنند، بدانند كه بايد فقط به اولياى خدا تمسك جست؛ و اگر قرار است مدّاحى با انگيزه هاى دنيايى باشد، هيچ ارزشى ندارد!

ساليان پيش، در شب ولادت حضرت صديقه ى طاهره - سلام اللّه عليها - جلسه اى بود در مشهد كه بانى آن جلسه نيتش اين بود كه دويست، سيصد نفر از سادات را دعوت كند. از من هم براى مدّاحى در آن جلسه دعوت شد. بعد از جلسه، مردم مى گفتند: «اون قُمىِ از همه بهتر خواند». - از اين قضيه بيست و دو سال مى گذرد و اكنون آن را براى شما نقل مى كنم - مجلس كه تمام شد، به بانى مجلس، به شوخى گفتم: «آقاى فلانى! ما مى خواهيم بريم، پاكت ما را بده!» او هم با زبان شيرين مشهدى گفت: «برو آقا! اگر مى خواستم پاكت بدم كه شما رو دعوت نمى كردم!»

در بين راه - از مجلس تا منزل - به حضرت زهرا - سلام اللّه عليها - عرض كردم: «بى بى جان! ما براى پول مى خوانيم و براى ريا، شما كمك كنيد كه اين خواندن ما فقط براى شما باشد.» حال عجيبى پيدا كردم و با همان حال وارد منزل شدم. در عالم خواب ديدم كه از «بست بالا» به حرم امام رضا - عليه السلام - مشرف شدم؛ ناگهان ديدم وجود مقدّس حضرت رضا از «ايوان طلا» خارج شدند، تمام صحن نور بود، آن هيكل، هيكل نور بود. از آن وجه خدا چيزى در خاطرم نيست ولى صداى مباركش هنوز در گوشم طنين افكن است. [در اين حال، اشك از چشمان آقاى انصاريان جارى شد] داخل صحن شدم، مثل اينكه من هم جزو كسانى بودم كه بايد خدمت حضرت رضا - عليه السلام - عرض سلام مى كردم؛ جلو رفتم و سلام عرض كردم. جواب فرمودند و فرمودند: «تو بودى كه پاكت مى خواستى؟!» عرض كردم: «بله يابن رسول اللّه» فرمودند: «دامنت را بگير» و سپس از دو دست مباركشان، مثل يك آبشار، سكّه سرازير شد! و بعد هم فرمودند: «هر چه مى خواهيد، ما هستيم». نمى توانم وصف كنم كه چطور از خواب بيدار شدم! وقتى از خواب بيدار شدم، صداى مناجات و پيشخوانى اذان را از حرم شنيدم. وضو گرفتم و با همان حال به حرم حضرت رضا - عليه السلام - مشرف شدم. همان نقطه را، كه در خواب ديده بودم، بوسيدم و صورتم را متبرّك كردم و به حضرت رضا - عليه السلام - عرض كردم: «آقا جان من را عفو كنيد، من نفهميدم كه اين حرفها را زدم!» و اين آغازى بود كه ان شاءاللّه پايان ندارد.

ز آستان رضايم خدا جدا نكند...



* وضعيت مدّاحى در مشهد را - در مقايسه با شعر در آن شهر كه بسيار پر بار است - چگونه ارزيابى مى كنيد؟

الحمداللّه، همان طور كه شما هم اشاره كرديد، شهر مشهد از نظر شعر، به بركت حضرت ثامن الحجج - عليه السلام - بسيار قوى است و از فيض حضور شعراى خوبى چون مرحوم كمال، آقاى مؤيد، آقاى شفق، آقاى وفا و... بهره برده و مى برد؛ مى توانم به صراحت بگويم كه من از اين عزيزان يك شعر ضعيف و بى ربط نديده ام و بحمداللّه اكثر مداحان مشهد هم از اين بزرگان استفاده مى نمايند و با شعر آنها عاشقانه حضرات معصومين - عليهم السلام - را مدح مى نمايند.



* درباره ى شعرهايى كه امروزه بعضى مداحان جوان مى خوانند چه نقد و نظرى داريد؟

با تمام احترامى كه براى تمام ذاكران اهل بيت قائلم، بايد به برخى مداحان عزيز عرض كنم كه هر شعر و مطلبى را نمى توان خواند و با توجه به وضع موجود، اين نيست رسم و شيوه ى مدّاحى كردن و حجت بالغه ى خدا را مدح گفتن!

آيا شما قبول مى كنيد در مورد حضرت صديقه ى طاهره - عليهاالسلام - كه ام ابيهاست و خطبه ى او يك جهان بينى است، فلان مدّاح يا فلان شاعر بگويد «نازتو بنازم، گل حيدرى!» آيا واقعاً شأن اين بزرگواران اين است كه اين گونه معرفى شوند؟! آيا اين رسم ادب است در محضر اين بزرگان؟! اين اشعار ضعيف كجا و مثلاً شعر استاد غفورزاده «شفق» كجا، كه سروده اند:

آرى، اين انسيه ى حورا سرشت

مى تراود از رخش نور بهشت

زهرة الزهرا كه شد انوار او

روشنى بخش جمال سرنوشت

و:

اى وجود اقدسَت خير كثير

اى امام خويش را نعم النصير

جان به قربانت كه نان سفره ات

سهم مسكين و يتيم است و اسير

با تو بود اين آيه دايم روبرو

لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا

وقتى آن خراسانى خدمت رسول خدا(ص) شرفياب مى شود حضرت، اولاد طاهرينشان را براى وى برمى شمارند و بعد مى فرمايند كه در خراسان هم پاره ى تن من هست. آن خراسانى مى گويد: «آقا، منظورتان «رضا» است؟!» حضرت فرمودند: «بگو صلى اللّه عليه و آله چطور جرأت كردى اسم حجّت خدا را اينگونه ببرى؟» حال اگر پيرو رسول خدا هستيم، بايد اينگونه باشيم كه حضرت رسول فرمودند؛ و اگر مى خواهيم بازى دربياوريم اين، خود مطلب ديگرى است و بايد روى آن تأمل كرد.

عرض من اين است كه به داد خودتان برسيد! به داد مدح ائمه ى اطهار برسيد! مى خواهند همه چيز را لوث كنند و اهداف را زير سؤال ببرند؛ مى خواهند جوانان ما را از اهداف و اصول دور كنند و سطحى نگر و كوتاه بين بار بياورند.

در اين كه سبكهاى زيبا را بخوانيد حرفى نيست؛ ولى شعرهاى خوب انتخاب كنيد. اين كه شما بياييد و مثلاً يك ساعت بگوييد: «من مست مستم يا على - على پرستم يا على» با اين حرفها، كجاى يك نماز على را، كجاى يك اشك على را به مردم ياد داده ايد؟! اين كه شما بياييد يك مدت طولانى فقط بگوييد «حسين» «حسين»...! اين چه ثمره اى دارد؟ آيا فقط با گفتن كلمه ى حسين، راه او ادامه مى يابد؟ آيا هدف امام حسين - كه امر به معروف و نهى از منكر بوده - معرفى و اجرا مى شود؟ آيا فرهنگى كه امام حسين(ع) مدّ نظر داشته و به خاطر آن شهيد شده، اجرا مى شود؟

اميدوارم كه خداوند ان شاءاللّه به بنده و امثال بنده اين درك را بدهد كه بدانيم براى چه كسانى مى خوانيم و چه كسانى را مدح مى كنيم.



* به نظر شما وظيفه ى بزرگترها در برابر وضع موجود در جامعه ى مدّاحى چيست؟

ببينيد، من نمى گويم كه بزرگ ترها به تمام وظايف خود عمل كرده اند؛ اينكه آنها مرتباً انتقاد كنند و پيشنهادى هم نداشته باشند هم درست نيست. بايد خوراك صحيح و مناسب را براى مدّاح جوان آماده نمود و به محض اينكه از او انتقاد هم شد، راهكارهاى مناسب براى رفع مشكل را هم در برابر آن ها قرار داد. من در همين جا اعلام مى كنم كه حاضرم بهترين شعر را، با سبكهاى زيبايى كه جوانان عزيز آماده مى كنند، خدمتشان عرضه كنم. پيشتر هم اشاره كردم حرف من اين نيست كه نبايد سبكهاى زيبا و جديد ارايه كرد، بلكه بر اين باورم كه سبكى كه در شأن مجلس اهل بيت باشد، بايد اجرا نمود؛ همراه با مضامين عالى و خوب. به خاطر دارم كه در زمان گذشته، برخى از خواننده ها از مداحان سبك هاى جديد مى گرفتند؛ امّا متأسفانه هم اكنون شاهديم كه برخى از مداحان - با كمال وقاحت - سبك فلان خواننده را براى اهل بيت مى خوانند و اين خجالت آور است!

جوانها هم بايد كمى تحمل داشته باشند. ببخشيد - گفته اند در مثال مناقشه نيست - مى گويند: «علف خودرو، خودش بار آمده، امّا گلى كه تربيت شده باشد، همه از ديدن آن لذت مى برند» هر كس ته صدايى داشت كه نمى تواند مدّاحى كند؛ بايد استاد ببيند؛ زحمت بكشد؛ شعر حفظ كند، براى اينكه يك ساعت مجلس داشته باشد، سه ساعت مطالعه كند و....



* متأسفانه امروز براى بعضى از مداحان، رضايت مردم از رضايت اهل بيت مهم تر شده. در حقيقت اخلاص در مدّاحى به يك نوع اِفلاس مادى و كسب ارادت به كسب پاكت تبديل شده؛ به نظر شما علت اين سقوط فكرى و ركود فرهنگى چيست؟

اگر مردم اين پولها را به عشق اهل بيت مى دهند كه نوش جانشان! كما اينكه خود اهل بيت نيز چنين مى كردند در آنجا كه «فرزدق» اشرفى ها را از حضرت قبول نمى كرد و مى گفت: «اين شعر را فقط به عشق شما سروده ام» و حضرت به او مى فرمودند: «ما دوست داريم كه به تو چيزى بدهيم» امّا اگر مداحان بخواهند اهل بيت را وسيله ى معاش خود قرار دهند، اين ديگر واويلاست! زيرا در حقيقت با اين كار، لعن ائمه را براى خود خريده اند؛ چرا كه حضرت رضا - عليه السلام - فرموده است: «لعنت بر كسى كه ما را وسيله ى معاش خود قرار دهد!»

حرف آخر اينكه:

«تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن

كه خواجه خود روش بنده پرورى داند»

چه بسا افراد بزرگى بوده اند. كه هيچ نظرى به مسايل مادى نداشته اند و حضرت سيّدالشهدا هم در عوض، آنها را به بهترين نحو، اداره فرموده است؛ از جمله مرحوم علامه، مرحوم مولوى امّا افرادى هم هستند - متأسفانه - مسايل مادى برايشان جلوه يافته؛ من خودم شاهد بودم كه آقايى به بانى مجلس مى گفت نصفش را الان مى گيرم و نصفش را بعد از مجلس!! انگار مى خواهد معامله ى زمين كند! اين همان راهى است كه به بيچارگى و انحطاط كشيده مى شود....



* شما در انتخاب شعر و روضه و مرثيه، از چه منابعى استفاده مى نماييد؟

اكثر كتابهاى شعرى كه امروز چاپ مى شود، اثرى برآن مترتّب نيست و فايده اى ندارد! چرا كه مى بينيم مثلاً از يك شعر، در ده كتاب ديگر هم استفاده مى شود و همه ى شعرها تكرارى است!

من خودم معمولاً در كتاب ها جستجو مى كنم و شعرى انتخاب مى كنم كه با طبعم، با فكرم جور در بيايد. معمولاً هم شعرها را خدمت اساتيد مى برم و از نظر ادبى و روايى درباره ى شعر از ايشان سؤال مى كنم. من احساس شرم مى كنم وقتى مى بينم كه يك مدّاح، شعر معمولى ساده را اشتباه مى خواند؛ يا شعرها و بعضى تعبيرهايى را به كار مى برد كه هرگز نمى توان در مورد حجت خدا به كار برد. من نمى دانم آنهايى كه روضه ى دروغ مى سازند يا شعرهاى سخيف در مدّاحى مى خوانند، آيا نمى دانند كه اين، گناه بزرگى است؟!

در مورد استفاده از مقاتل، بيشتر از «لهوف» سيّد بن طاووس، «خصايص الحسينيه» مرحوم شوشترى و «نفس المهموم» مرحوم شيخ عباس قمى استفاده مى كنم. نكته ى مهم اين كه هر مدّاح بايد از سليقه ى خود استفاده نمايد كه بتواند اين روضه ها را به شكل لطيفى مطرح كند و پرورش دهد؛ نه اينكه - مثل بعضى ها - براى گرم كردن مجلس، به دروغ پردازى و داستان سرايى بپردازد.



* نشريه خودتان (خيمه) را خوانده ايد:

بله.

¡ نظرتان؟

از مطالبى كه در نشريه ى شما خواندم بوى اخلاص مى شنوم. مطالبش كاربردى است، ديگر اين كه به واقعيات موجود در جوامع مدّاحى پرداخته و مظلوميت اهل بيت را از بُعدى تازه مطرح مى كند. آخرين بارى كه به حرم حضرت رضا عليه السلام مشرف شدم، براى تمام اعضاى آن دعا كردم و از ايشان خواستم اين نشريه در ميان نشريات ديگر مثل نورى بدرخشد و والدين كار الهى خود موفق باشد.



خيمه: به اين سؤالات به صورت كوتاه پاسخ دهيد:

* مرثيه اى كه خيلى دوست داريد؟

روضه ى حضرت زينب - سلام اللّه عليها - .



* عشق يعنى؟

گريه ى با معرفت بر سيّدالشهدا - عليه السلام - .



* بقيع؟

مركز عشق و غربت



* صدايى كه دوست داريد بشنويد؟

صداى مدح صحيح اهل بيت - عليهم السلام - .



* بهترين هديه اى كه دوست داريد بگيريد؟

قبولى طاعات.



* اخلاص در مدّاحى يعنى...؟

براى خدا خواندن.



* توصيه اى به جوانان؟

كسب معرفت؛ كه اول اطاعت است و بعد ولايت.



* امام رضا - عليه السلام - را چگونه تعريف مى كنيد؟

كلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى، بشرطها و شروطها و انا من شروطها.



* با تشكر از شما كه اين فرصت را در اختيار ما قرار داديد.


کد مطلب: 8925

آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/8925/عشق-ادب-اخلاص

آرمان هیأت
  https://www.armaneheyat.ir