مجلس عزادارى بود. همسر محترم يكى از خانم هاى سخنران فوت شده بود. علاقه ى بسيار زيادى به اين خانم داشتم و همين علاقه، من را به اين مجلس كشانده بود. البته علاقه ام فقط بخاطر شخص او نبود.
شماره نهم ماهنامه خیمه - شوال1424 - آذر1382
مجلس عزادارى بود. همسر محترم يكى از خانم هاى سخنران فوت شده بود. علاقه ى بسيار زيادى به اين خانم داشتم و همين علاقه، من را به اين مجلس كشانده بود. البته علاقه ام فقط بخاطر شخص او نبود. بلكه به خاطر رفتارهاى خاص او هر چه به او نزديكتر مىشدم، بيشتر مىفهميدم كه او چقدر اهل عمل است و فقط در صحبت هايش شعار نمىدهد. او دختر شش سال هاى داشت كه در مجلس فوت پدرش، حالتى عادى داشت و اصلاً اندوه و غصهى از دست دادن پدر در چهرهاش مشاهده نمىشد. نگران شدم كه نكند سنگينى اين داغ، او را اذيت كند؛ چون نمىخواهد اندوه خود را ظاهر كند. پيش يكى از اقوامشان رفتم و گفتم اين بچه را وادار به گريه كنيد چون احساس مىكنم ناراحتى و غم را در دلش مىريزد.
آن خانم جوابى به من داد كه برايم خيلى جالب بود. گفت: همهى اجداد ما چيزى به ما آموخته اند كه ما هم اين نكتهى مهم را به فرزاندانمان فهماندهايم به همين علت است كه او خيلى غصه نمىخورد. تعجب كردم. با خود گفتم اين چه منطقى است كه حتّى يك بچه را هم قانع كرده؟! او گفت: از بچگى پدر و مادرمان به ما مىگفتند اين پدرى كه مسؤوليت زندگى را به عهده دارد، پدر واقعى شما نيست؛ او به نيابت از پدر اصلى شما اين مسؤوليت را پذيرفته؛ پدر اصلى همهى انسانهاى پاك و درستكار، حضرت اباصالح المهدى(عج) است. او الآن به فرمان خداوند غايب است. تلاش كنيد تا رضايت ايشان را بدست آوريد. آرامشى هم كه شما در اين كودك مىبينيد به اين علت است كه مطمئن است كه پدر واقعىاش زنده و حاضر است.
بعد از شنيدن اين مطلب، تصميم گرفتم كه اگر خداوند به من فرزندى عطا كرد، حتماً از كودكى عشق به امام معصوم و حاضرش را به او بياموزم.
اكنون دختر كوچولوى پنج سالهام - واللّه قسم - بزرگترين غم دلش و حاجتش در قنوت نمازش از خداوند اين است كه خدايا بابا مهدى(عج) را هر چه زودتر برسان دلم برايش خيلى تنگ شده است...
يا اباصالح المهدى ادركنى
.