زمزمه
به کوشش: سید محمدجواد شرافت
1 خرداد 1385 ساعت 5:00
هرچه گل آئینهی جمال محمد
آینه حیرتکش خیال محمد
از شب معراج مانده بر پر جبریل
گرد براق سپیدیال محمد
شماره 23 ـ جمادی الاول و جمادی الثانی 1427 ـ خرداد و تیر 1385
* حسن دلبری
هرچه گل آئینهی جمال محمد
آینه حیرتکش خیال محمد
از شب معراج مانده بر پر جبریل
گرد براق سپیدیال محمد
سبزی باغ بهشت چیست اگر نیست
رشته نخی از کنار شال محمد
نغمهسرای کدام صبح سپیدند
بلبلکان، بر لب بلال محمد
ما که فروماندگان حلقهی میمیم
تا که تواند رسد به دال محمد
هر اثری عاقبت اسیر زوالی است
جز اثر عشق لایزال محمد
یعنی«اگر عاشقی کنی و جوانی»
عشق محمد بس است و آل محمد
* پانتهآ صفایی
نگیر از شب من آفتاب فردا را
نبند روی من آن چشمهای زیبا را
تو گاهوارهی ماه و ستارهها هستی
خدا به نام تو کرده است آسمانها را
و در ادامهی هاجر به خاک آمدهای
که باز سجده کنی امتحان عظمی را
خدا سپرده به دست چهار اسماعیل
که چشمه چشمه گلستان کنند دنیا را
چه کردهای که به آغوش مهربانی تو
سپردهاند جگرگوشههای زهرا را
بگو چه بر سر بانوی آب آمده است
که باز میشنوم رود رود دریا را
تبر چگونه شکسته است شاخ و برگ تو را
چطور خم شدهای بر زمین سپیدارا
بخوان دوباره بخوان با گلوی مرثیهها
حدیث تشنهترین دستهای صحرا را
از آسمان به زمین آمده است گیسویت
که سر بلند کند دختران حوّا را
* سعید بیابانکی
کوه، آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
مثل آتشفشان خاموشی
کوه بود و غرور خاموشش
کوه میرفت و پا به پایش نیز
کاروان کاروان غم و اندوه
کوه میرفت و بر زمین میماند
یک دماوند ماتم و اندوه
وقت آن بود تا در آن شب سرد
خاک مهمان آفتاب شود
وقت آن بود سقف سنگی شب
خم شود، بشکند، خراب شود
کوه با آفتاب نیمهآفتاب نیمهشبش
سینهی خاک را چراغان کرد
دور از آن چشمهای نامحرم
عشق را زیر خاک پنهان کرد
ماه از کوچه چهره میدزدید
تاب آن دشت گریهپوش نداشت
کوه سنگین و خسته برمیگشت
آفتابی به روی دوش نداشت
کوه میرفت و پشت نخلستان
با دلی داغدار گم میشد
کوه میرفت و خانهی خورشید
در مهی از غبار گم میشد
* یدالله گودرزی
لحظهها
لحظههای ناگوار و تیره بود
بر سکوت باستانی زمین
ظلمتی عمیق چیره بود
آمدی
ـ مثل ماه ـ
در میان رودی از ترانه و سرود
با تنی کبود
هاتفی
در میان آسمان شب
از طلوع روشن تو گفت
ناگهان
یازده ستاره
در ادامهات شکفت
* منصوره عرب سرهنگی
امشب در این کویر گلی زاده میشود
دنیا به خاکبوسیاش آماده میشود
امشب هزار دسته گل نور از بهشت
بر خانهی خدیجه فرستاده میشود
میآید او که نوگل پاک محمد است
زهرا که مقتدای هر آزاده میشود
محبوبهای که هرکه به عشقش گداخت دل
از جان و دل گذشته و دلداده میشود
بوی گلاب میدهد امشب تمام خاک
امشب در این کویر گلی زاده میشود
* سیدحسین موحد بلخی
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
ای زائر عطر گل کجا میگردی
آرامگه حضرت زهرا دل ماست
* حمیدرضا شکارسری
مهتاب شب هراس را پیدا کن
برگرد و شمیم یاس را پیدا کن
برگرد و برای گریههامان امشب
آن مدفن ناشناس را پیدا کن
* سنا طرفه
پرخون شده از چه زخمی نای علی
از چیست که گشته چاه مأوای علی
ای مرثیهی مجسم، ای خاک بقیع!
برخیز بگو کجاست زهرای علی
* حسین احمدی
وقتی زمین ز نور تو آکنده میشود
شب در حصار خویش پناهنده میشود
ای حرمت تمامی آیینهها و آب
روح بهار از نفست زنده میشود
تو از کدام صبح میآیی که اینچنین
خورشید با غرور، تو را بنده میشود
مجروح دست کین همه عطر محمدی
با مقدمت به دشت پراکنده میشود
خود مرهمی به زخم قدیمی خاک و لیک
اینگونه زخم بر تو برازنده میشود
فردا که دادگاه حقیقت شود پدید
دیوار و در ز روی تو شرمنده میشود
* علیاکبر لطفیان
هرچند پرشکسته شدی و نمیپری
اما برای من تو همیشه کبوتری
شکر خدا که پا شدی و راه میروی
انگار فاطمه! کمی امروز بهتری
هرچند خنده میکنی از دیدنم ولی
با شکل راه رفتن خود گریهآوری
تو یاس بودی و دو سه روزی است فاطمه!
لالهفروش مزرعهی سرخ بستری
داری دعا به خانهی همسایه میبری
تو از تمام عاطفهها مهربانتری
با تو! تو را قسم به دلم احتیاط کن
وقتی که دست جانب دستاس میبری
دارد بساط زندگیام جمع میشود
امشب اگر نشد، شب فردا که میپری...
* علیاکبر لطفیان
دنیا پر از غم میشود وقتی نباشی
دنیای ماتم میشود وقتی نباشی
هر شب کنار سفرهی ما یک ستاره
از جمعمان کم میشود وقتی نباشی
دیگر بساط کوچهگردی و غریبی
دارد فراهم میشود وقتی نباشی
آن شیرمردی که علمدار خدا بود
با چاه همدم میشود وقتی نباشی
آن زانویی که کوه را از پا درآورد
بین! بعد از این خم میشود وقتی نباشی
دنیای بغضآلودهی چشمان زینب
جاری زمزم میشود وقتی نباشی
* مرحوم رحیم منزوی اردبیلی
ای بقیعین توپراغی ای کان عصمت عصمتی
بیر سیه پرده کیمین گیزلت بو گنج عفّتی
یاخشی ساخلا بیلمهسین اغیار بو کیفیّتی
زینبین آغلار قویان زهرانی تاپشیردیم سنه
ووردولار اود، درگهی یاندی اوجالدی شیونی
بیلدی من معذور ایدیم داده چاغیردی فضّهنی
اولمادی راضی او حالتده اوتاندیرسین منی
بیربئله اهل وفا جانانی تاپشیردیم سنه
گلشن مقصوددن عؤمرونده بیر گول درمهدی
عؤمر ائدیب اونسکگیز ایل دنیاده خوش گون گؤرمهدی
دردینی مندن سورا بیر کیمسهیه بیلدیرمهدی
گوهر پرقیمت طاهانی تاپشیردیم سنه
راضی اولمازدیم دوتا توز زلفونون بیر تارینی
ایندی قویدوم ئوز الیمله توپراغا رخسارینی
قبره گئتدی زلفو آلتدا سیلینین آثارینی
گول اوزونده نقش دست ثانی تاپشیردیم سنه
هئچ گولون رنگی بو بیر گول تک جفادان سولماییب
هئچ کیمین غمدن بونون تک قلبینه قان دولماییب
جسمه بیر باخ تازیانه ردّی هئچ محو اولماییب
واقف ائتمه بیر کسی، پنهانی تاپشیردیم سنه
قویدو دنیاده آناسیز خوشنوا آهولری
قیزلارینین قالدی حسرت شانهیه گیسولری
چوخ فشار قبر وئرمه خسته دیر پهلولری
بوندان آرتیق گؤرمهسین ایذانی تاپشیردیم سنه
اوندا کی جسمی در و دیوار آراسیندا قالیب
درک ائدیب قبرین فشاراتین قضا کامین آلیب
سینهی زهرانی گؤر مسمار نه حاله سالیب
ائیلهییب ویران، دل ویرانی تاپشیردیم سنه
تاپشیریب وقتی کی زهرانی ترابه بوتراب
آغلاییب تا غالب اولدو دیدهی مولایه خواب
گؤردو رؤیاده خانیم زهرا ایله ائیلیر خطاب
من حسین تک بلبل شیدانی تاپشیردیم سنه
کد مطلب: 9761
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/9761/زمزمه