از میان نامهها، گفتهها، شنیدهها
1 فروردين 1386 ساعت 2:30
ماهنامهی خیمه بدین وسیله از کلیهی اندیشمندان و صاحبنظران، برای بررسی و تحلیل این نوع نظرات، دعوت به همکاری مینماید.
شماره 32-31 - ربیع الاول و ربیع الثانی 1428 - فروردین و اردبیبهشت 1386
مطالبی که در ادامه آمده، قسمتی از اظهار نظرها، تفاسیر، موضعگیریهای مخاطبین خیمه است که به صورت نامه، تلفن، خبر و یا به صورت شفاهی به دست روابط عمومی ماهنامه رسیده است. انتشار این مطالب نشانهی تأیید و یا رد این مطالب نیست.
ماهنامهی خیمه بدین وسیله از کلیهی اندیشمندان و صاحبنظران، برای بررسی و تحلیل این نوع نظرات، دعوت به همکاری مینماید.
پیامها، نقطهنظرات و درددلهای خود را با ما در میان بگذارید.
صندوق پستی: قم 449ـ37185
پیامگیر ماهنامه خیمه: 7760301ـ0251
چای متبرک
«... شبی پس از پایان مراسم هیأت، آبدارچی بدون قصد، تفالهی چای را داخل توالت ریخت. فردا یکی از دوستانم که سیدی بود زنگ زد و گفت: فلانی! من دیشب فاطمه زهرا (س) را خواب دیدم. فرمودند دیگه این کار را نکنید.» «در هیأتمان معهمولاً چای را داخل ظرفهای رویی به مردم میدادیم. دکتری بود که به هیأت میآمد. به ما اعتراض کرد که چرا بهداشت را رعایت نمیکنید؟ شب خواب میبیند در مجلسی خانم فاطمه زهرا مشغول چای دادن است. دقت کنید که حضرت فاطمه (س) داخل جمع مردانه مشغول پخش چای است و حتماً آقایان مداح می دانند که به روایت از رسول اکرم (ص) خواب دیدن معصوم (ع)، عین دیدن خود اوست نه آن که رؤیا و خیال باشد. دکتر جلو میرود و درخواست چای میکند و خانم (س) اعتراض میکنند و میفرمایند: تو که چای غیر بهداشتی نمیخوردی؟» ... و انگار نه انگار که در جامعهی بدوی عرب، اول خانوادهای که مردم را به تمیزی فرامیخواند، خاندان عصمت و طهارت بود؟ و اصلاً عزاداری برای امام حسین (ع) با تمیزی و پاکیزگی مگر منافاتی دارد؟...»
شفای علم
«... یکی از بستگان تعریف میکرد از پسرعمویش، جوانی مجید نام. این اواخر پولی جمع کرده و علمی خریده بود. آشنای ما میگفت چند روز پیش از محرم، مادر مجید زنگ زده بود که بیا چیزی نذر علم مجید کن که خیلی حاجت میدهد!» و حالا علم مجید شده است محل بستن دخیل در و همسایه و فامیل. اینها مگر جز این است که اصل توسل به ذات مقدس امام حسین (ع) را منحرف کردهایم به توسل به وسائل و روابطی که به خودی خود ارزشی ندارند؟ اینها را مینویسم که به عنوان یک شیعه فقط آنچه وظیفهام میدانم، گفته باشم؛ شاید کسی در میان این همه مسئول فرهنگی پیدا شود و پی چاره برآید. میترسم از روزی که اوضاع بدتر از این و مجالس عزاداریمان باعث وهن اهلبیت عصمت و طهارت (ع) شود. خدا نیاورد آن روز را که قومی شویم بیعمل و بینیجه و سرافکنده...»
دولت و حمایت از هیأتها
«... دولت اگر بودجهی مذهبیاش را خرج آموزش و پرورش در زمینهی مذهب و تعمیق عزاداری کند، نتیجهاش پرثمرتر از آن است که متولی تجهیز و تامین مالی هیأتهایی شود که صدها سال بدون کمک دولت، و حتی بسیاری مواقع زیر فشار ظلم، چراغ عزاداری سالار شهیدان را روشن نگه داشتهاند...»
محبت و معرفت
«... کسی نیست به بعضی از این مداحان که تریبون رانتی به دست آوردهاند بگوید: این که به جوانمان بگوییم اهلبیت (ع) را دوست داشته باش، چون انسانهای تنومندی بودهاند یا شمایلشان مثل جوانان خوشتیپ و آرایش کرده بوده، کجایش باعث ایجاد محبت واقعی میشود؟ خب! اگر کسی پیدا شد که زور بازویش از اهلبیت (ع) بیشتر بود، تکلیف این جوان گرفتار حرفهای بیاساس چه میشود؟ و اصلاً شما چند نفر را میشناسید که به خاطر این صفات زودگذر جسمانی بروند و جان خود را فدا کنند، آنچنان که بچههای ما در طول دفاع مقدس کردند؟...»
میگویند شفاست
«...سالهای گذشته در نزدیکی منزل پدری ما در محلهی ... در مقابل یکی از مساجد به هنگام ورود برخی از دستههای مهم شتر قربانی میشد. امسال مراسم نحر کردن شتر گسترش پیدا کرده بود. در همان حول و حوش حداقل در سه نقطهی آثار قربانی کردن شتر هنوز دیده میشد. از جمله در ... ، جلوی یکی از دستهها شتر قربانی کردند. این اولین سالی بود که در آن محل شتر نحر میشد. وقتی من رسیدم دقایقی از کشتن شتر گذشته بود و هنوز جمعیت زیادی در محل تجمع کرده بودند. خون فراوان حیوان محدودهی وسیعی در طول حدود یکصد متر از خیابان را آغشته کرده بود. چرخ ماشینها و کفش رهگذران نیز هر لحظه آن را در وسعت بیشتری پهن میکرد. تعدادی از جوانها انگشتشان را در خون شتر میزدند و برای تبرک روی پیشانی و گونههای خود میکشیدند. این صحنهها لااقل برای من کمسابقه بود. مادر میانسالی بخشی از یک دستمال کاغذی را به خون شتر آغشته کرده بود و سپس انگشت خود را به آن میزد تا بر صورت فرزندانش اثری از خون حیوان زبانبسته را نقش ببندد. طفلک پسربچهی 8 ـ 9 ساله از ترس خود را عقب میکشید و ملتمسانه به مادر میگفت: «نمیخوام.» کمی جلوتر لاشهی غرق در خون حیوان را دیدیم که به جای برداشتن از روی زمین آن را با طناب به پشت وانت بسته و روی زمین کشیده بودند. منظرهای که بسیار رقتآور بود. کمی آنطرفتر در خیابان ... باز هم خون فراوان شتری دیگر که دقایقی از ذبح آن میگذشت، محدودهی وسیعی را پوشانده بود. دو دختر نوجوان را دیدیم که اندکی از خون شتر را در یک لیوان کوچک ریخته بودند تا همراه خود ببرند. خون غلیظ و کف کردهای که هنوز نبسته بود. همسرم با ناراحتی به آنها اعتراض کرد که این خون را برای چه برداشتهاید. آنها با حال و هوای بچگانهی پاسخ دادند که: «میگویند شفاست!!»
فعالیت فرهنگی اقتصادی!
«... توجه به امور دینی و مذهبی در ساختار فرهنگی کشور همانقدر که ارزشمند است، به همان میزان آسیبپذیر مینماید. اگر میبینیم مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی از حیث اقتصادی مفاسدی در بر ندارد، به خاطر آن است که تمام مردم به صورت غاباً غیر انتفاعی در آن سهیمند و قرنها این روال ادامه داشته است. حال اگر به فرض دولت بودجهای به هیأتهای مذهبی اختصاص بدهد، تا با دقت ویژهای بررسی و نهایتاً عملیاتی شوند، به طوری که انتفاع مالی در انجام اینگونه پروژهها به حداقل رسیده و هدف انجام کاری شایسته در راستای گسترش ارزشها قرار بگیرد...»
کد مطلب: 9965
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/9965/میان-نامه-ها-گفته-ها-شنیده-ها