یک پرسش از هنر دینی
گفتوگو با مرتضی گودرزی رئیس پژوهشکدهی فرهنگ و هنر اسلامی
1 فروردين 1386 ساعت 4:15
زمانی که اثر هنری را از متن درک و دریافت طبیعی و فطری خود جدا میکنیم، و به ساحت عقل یعنی نقد میآوریم، گرچه میکوشیم با ابزار عقلی آن را مورد بررسی قرار دهیم، امان نباید فراموش کرد که هنرمندان یکی عصر و یک جامعه و در هر تمدنی معمولاً در یک افق به یکدیگر نزدیک میشوند.
شماره 32-31 - ربیع الاول و ربیع الثانی 1428 - فروردین و اردبیبهشت 1386
گفتوگو با مرتضی گودرزی
رئیس پژوهشکدهی فرهنگ و هنر اسلامی
در مباحث جاری هنر، تعبیرهایی مثل هنر قدسی، هنر سنتی، هنر معنوی، هنر دینی یا حتی هنر اسلامی، هنر مسیحی، هنر بودایی و غیره میخوانیم و میشنویم. اما درست آن است که پیش از هرگونه داوری و سخنی در این باب، به تنقیح و وضح بخشیدن به مفهوم هنر دینی بپردازیم، و این که هنر دینی یعنی چه؟ و هنری با عنوان دینی باید چه مختصاتی داشته باشد. در ادامه نیز به این موضوع میپردازیم که نیایش به عنوان یک مفهوم دینی چه جایگاهی در هنر و به طور جزئیتر هنر نقاشی داشته و دارد؟
در این باره با مرتضی گودرزی رئیس پژوهشگاه فرهنگ و حوزهی هنری به گفتوگو نشستهایم.
دکتر «مرتضی گودرزی» (دیباج) علاوه بر سالها تدریس و پژوهش در دانشگاههای سوره، شاهد، علامه طباطبایی و ... داوری چندین جشنوارهی شاخص هنری، ریاست پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی و سردبیری دو ماهنامهی تخصصی «بیناب» را نیز عهدهدار است.
وی همچنین عضویت در کمیسیون تخصصی برنامهریزی و تالیف کتب درسی وزارت آموزش و پرورش، شورای کتاب هنر سازمان اناد و کتابخانهی ملی و شورای پژوهش هنری فرهنگستان هنر و ... را در کارنامهی خود دارد.
«دیباج» مقالات بسیاری با عنوان گوناگون فرهنگ و هنر دارد و بیش از 30 جلسه سخنرانی با موضوع مرتبط در سراسر کشور شرکت کرده است.
از تالیفات متعدد و فاخر وی میتوان به روش تجزیه و تحلیل نقاشی کلاسیک و مدرن (دو جلدی)، هنر مدرن، تاریخ نقاشی ایران، معرفت هنر معاصر و عناوین بسیار دیگر اشاره کرد.
چه هنری را میتوان دینی دانست؟ هنری که کارکرد دینی داشته باشد یا آثاری که در مکانهایی خاص از جمله معبد، کلیسا یا مسجد قرار دارند، یا این که موضوع به معنویت هنرمند برمیگردد؟
ـ پرسش از هنر دینی در حالی مطرح میشود که علیرغم تصور برخی، پاسخهای ارائه شده پیرامون این مقوله تاکنون بیشتر از پرسش است. اما نوع سئوال از هنر دینی تنها سئوال است و نه دغدغههای حقیقی، زیرا به نظر میرسد کسانی که به دنبال طرح سئوالات ایجابی هستند، پیش از آن که در جستوجوی حقیقی نظریههای سیمبولوژیک (نشانهشناسی) باشند، به دنبال راهکاری واقعی در حیطهی فضای ذهنی خود هستند، زیرا دریافت حقیقی نشانههای هنر دینی و ادراک استعارههای آن در صورت و در منشأ، هر دو نیازمند به معرفتی علمی، حصولی، ادراکی، شهودی و عرفانی باز هم در هر دو است؛ و چون حصول این ادراک . معرفت، بدون زحمت و مشقت میسر نیست، و صرف وقت و نوعی آموزش و طی طریق نیز طلب میکند (با این فضای پرسرعت پرملاحظه و پرگفتوگوی مملو از روابط پیشبینی شده و نشده که به هر حال پرسش کننده هم باید نسبت به آنها عکسالعملهای ضروری و اضطراری و سیاسی و غیره داشته باشند) در نتیجه پرسش از هنر دینی همچنان در حد پرسش میماند.
ناهمگن و غیر هارمووی بودن محیط زندگی بشر، بیخانمانی متافیزیکی را که هنر به آن مبتلا شده، برمیتابد. زیرا اگرچه هنر و بخش اعظم آن، تجلی صوری سیرت هنرمند است، اما بسیاری از صاحبنظران حتی آرنولد هاونر معتقدند خودانگیختگی فینفسه نمیتواند آفرینندهی چیزی باشد که هنر مینامیم.
زمانی که اثر هنری را از متن درک و دریافت طبیعی و فطری خود جدا میکنیم، و به ساحت عقل یعنی نقد میآوریم، گرچه میکوشیم با ابزار عقلی آن را مورد بررسی قرار دهیم، امان نباید فراموش کرد که هنرمندان یکی عصر و یک جامعه و در هر تمدنی معمولاً در یک افق به یکدیگر نزدیک میشوند. در این راستا اگرچه هنرمند از محیط خود و از شهود خویش دریافتهایی دارد، اما در واقع خود را و تفکر جهانبینی خود را آشکار میکند، تفکری که ناخودآگاه بخشی از آن را از محیط خود دریافت میکند، زیرا در خلجان روحی و ساحت خلق هنر و شعر، هوشیاری وجود ندارد. این قضیه تنها به خود هنرمند بازنمیگردد بلکه مخاطبین هنر نیز از این مسئله خارج نیستند. زیرا هنر دینی (هنر اسلامی) یک باور است نه یک فن. به همین دلیل است که بررسی و «پرسش از هنر دینی»، پرسش از تبار هنر دینی است، در حالی که تبارشناسی هنر دینی در ساحت عقل حصولی مشکلی را حل نمیکند، زیرا در دورهی جدید به معرفت هنر دینی محتاجیم، و معرفت، غیر از شناخت علمی محض و آگاهی علمی است.
* وقتی از چیستی هنر دینی سئوال میشود، و مرز میان هنر دینی و غیر دینی، بلافاصله کسانی که با طرح این مقوله مخالفند، مسئلهای دیگر را مطرح میکنند که از بسیاری جهات مورد تأمل و قابل ملاحظه و همچنین غیر قابل انکار است و آن، این که آیا هنر دینی به تاثیری که میگذارد، دینی میشود یا به منشأ؟
ـ اگر از منشأ صحبت شود، میتوان دو بحث کلیدی داشت، یکی زیرساختها و بسترهایی که انگیزشهای هنرمند در درون آن بسترها شکل میگیرد و مقدم بر انگیزهی اثر هنری است که برمیگردد به نوع جهانبینی هنرمند و آنچه که در طول تاریخ در شرایط روحی و روانی هنرمند مثل ژن، طبقهی اجتماعی، باورهای دینی و اجتماعی و فرهنگ جاری درون او و بسیاری از متغیرهای نادیدنی در درون یک هنرمند به عنوان یک انسان وجود دارد. پیش از آن که اثر هنری شکل بگیرد، بخشی از آن، ناخودآگاه است. اینها زمینهای است که به نوعی مسیر بینش هنرمند و ذائقهی ذهنی و علایق او را ریلگذاری کرده است.
بعد از این ما یک طبقهی بالاتر و نزدیکتر به اثر هنری داریم که آن، انگیزهی خلق اثر هنری است. در مورد اول دهها متغیر برای بسترهای انگیزشی خلق اثر هنری وجود دارد. میزان، شدن، عمق و انرژی آنها در هنرمند تاثیر میگذارد بر این که چگونه مسیر جهانبینی هنرمند تغییر نکند. در مرحلهی بعد یعنی انگیزهی خلق اثر هنریريال بخشی از آن برمیگردد به تاریخ او و این تاریخ یعنی همهی آنچه پیش از انگیزهی خلق اثر هنری اتفاق افتاده است. انگیزش خلق اثر در بستر زیرساخت خلق اثر در بستر زیرساخت خلق اثر هنری، شامل دهها و صدها متغیر دیگری است که در آن بستر، هنرمند را وادار میکند که به دنبال خلق اثر برود که حتی مواد در دسترس، موقعیت جغرافیایی، تسلط هنرمند بر مبانی هنری و موقعیتهای دیگر از جمله فیزیک هنرمند، همگی قبل از خلق اثر هنری وجود دارد. حال این مسئله مطرح است که دین کجا وجود دارد؟ ما نمیدانیم، یعنی این که اثر هنری، دینی است یا غیر دینی؟ بخشی به این دو متغیر برمیگردد که در هر دو، دهها متغیر دیگر تاثیرگذار است. گودرزی معتقد است هرکجا که باور و جهانبینی دینی یا معنوی و نگاه حکمی به صورت غیر مستقیم حضورش جدیتر است، بدون تردید حال و هوای آن اثر را تغییر میدهد.
به زبان ساده، اثر دینی یا با موضوع دینی است یا با پرداخت دینی است، در حالی که موضوع دینی نیست. گاهی یک گل و یا یک قطعه سنگ میتواند مملو از پیامهای عرفانی و دینی باشد برای کسی که حکیمانه به جهان مینگرد. از این نظر ممکن است یک اثر، موضوع دینی نداشته باشد، ولی دینی تلقی شود. ممکن است این اثر توسط هنرمند، مخاطب، و یا هنرمند و مخاطب دینی تلقی شود و گاهی توسط هیچکدام دینی تلقی نشود. مرحلهی بعدی، خلق اثر هنری است که قسمتی از این مرحله برای هنرمند مکشوف و بخشی دیگر نامکشوف است. با توجه به این توضیحها میتوان گفت اثر هنری همیشه مرحلهی نازل شده و متنزل شدهی یک اتفاق متافیزیکی است که برای هنرمند پیش میآید و هنرمند توسط ابزار هنر، بخشی از آن را متجلی میکند.
* در سه مرحلهی گذشته، یعنی منشأ خلق اثر هنری، انگیزهی خلق اثر، و اتفاقات حین خلق که خلاقیت هنرمند است، دین کجا حضور دارد؟
ـ آنجا جایی است که اتصال معنوی هنرمند با عالم ماورا که به آن متافیزیک میگوییم و ممکن است شیطانی هم باشد. پس آنجایی که هنرمند توانسته اتصال برقرار کند، در هر سه مسیر (منشأ، انگیزه، خلق)، اثر هنری رنگ و بوی معنوی میگیرد، اما این به تنهایی کافی نیتس چرا که هنرمندان زیادی داریم که این ارتباط را برقرار میکنند که نه تنها فقدان معنویت دارد، بلکه مخاطب را دفع هم میکند، چرا که هنرمند تسلط بر مبانی هنر ندارد و ساختار را نمیشناسد. مصداق این موضوع، قرآن است. زمانی که خداوند انسان را خلق میکند، خداوندی که منشأ و اوج خلاقیت است، انسان را بهترین خلق خود می داند و از آن به گونهای یاد میکند که انگار از یک اثر هنری یاد میکند. بعد از آماده شدن کالبد، به آن روح میدمد، همان چیزی که ما در اثر هنری به آن، مفهوم یا موضوع میگوییم. وقتی که روح دمیده میشود، چون ساختار اکمل است، به خودش تبریک میگوید و این تنها جایی است که خدا به خودش تبریک میگوید و این الگوی هنر است. بنابراین همانطور که گفته شد، ممکن است اتصالات، معنوی باشد، ولی معکوس عمل شود؛ یعنی برای هنرمند اتصال معنوی اتفاق افتاده اما چون ساختار ضعیف است، یا نتیجهی معکوس دارد، یا ارتباط اثر با مخاطب بسیار ضعیف است، کما این که ما هزاران اثر هنری داریم که به جهت دادن پیام دینی خلق شدهاند ولی نتیجهای معکوس دارند.
بعد از عبور از مرحلهی خلق اثر هنری، حالا ما اثر هنری را داریم که آفریده شده و هر اثر هنری که آفریده شده، به ناچار مادی میشود (به غیر از شعر).
برخی از آن نشانهها در خلق اثر، انگیزه و حین خلق اثر هستند که هنرمند بر اساس تسلطی که در ساختار هنر دارد و مرتبهی هنری که ادارک کرده، در فیزیک اثر هنری خود، به ودیعه میگذارد. هرچه عمق این دو بیشتر باشد، هنرمند به طور طبیعی پیامهای معنوی را در آن میگذارد ولو این که هیچگونه موضوع دینی نداشته باشد. و این همان اتمسفری است که تا زمان خلق اثر هنری و در زمان خلق اثر، وجود داشته و هرچه نگاه هنرمند، حکیمانهتر و عارفانهتر باشد، هرچه میگوید، خبری از عالم بالا میآورد. اما زمانی هست که نه تنها در لحن، خبر میآورد بلکه در موضوع هم خبر میآورد و گاهی اوقات، هم به لحن، موضوع و مفهوم خبر میآورد، و مفهوم زمانی آغاز میشود که موضوع کفاف نمیدهد. برای مثال زمانی که راجع به موضوع عاشورا صحبت میکنیم، واقعهی عاشورا تعریف میشود، اما گاهی مفهومی بالاتر از عاشورا داریم که به هنگامی که دربارهی موضوع عاشورا صحبت میکنیم، آن مفهوم تعمداً یا غیر تعمدی درون موضوع مستتر است و مفهوم مقدم بر موضوع است.
به هر حال به طور خلاصه میتوان گفت هنر دینی هنری است که با روح دین سازگاری داشته باشد. بخشی از این سازگاری ممکن است در صورت باشد و بخشی در تاثیر. این تاثیر را برخی به معنا میخوانند وبرخی به تفسیر و بعضی نیز به زمینههای ذهنی مخاطبین و بستر مواجههی مخاطب. مرتبهی هنر دینی به منشأ، همان مرتبهی معنوی و توانایی او بر ساختار هنری، آن هنرمند را متجلی میکند. در این میان مقولهای مانند نقد هنری بسیار مؤثر و زمینهساز چگونگی ارائه و تفسیرهای بعدی درباره اثر هنری است. نقد هنری تنها بحث پیرامون ویژگیهای یک اثر هنری و ارائهی تحلیلی از نسبت آن اثر با دیگر آثار گذشته و حال نیست. حقیقت نقد هنری به همان ارادهی پرداختن به اثر هنری و زیرساختهای ارائهی آن بازمیگردد.
* چه ملاکهایی میشود برای هنر دینی با موضوع نقاشی دانست که نشان دهندهی یک هنر دینی باشد. به عبارتی آنچه ساخت یک اثر نقاشی بلکه هنر دینی را میسازد، چیست؟ هرچند هر چیزی میتواند نشانه باشد. اما آیا رنگ و نقوش میتواند اثر دینی را بسازد؟
ـ این سئوالها به نوعی سئوال پستمدرنیستی هستند و در بسترهای واقعی و حقیقی هنر شکل نمیگیرند یعنی وقتی سئوال میشود، اگر هنرمندی بخواهد در عرصهی تصویر، اثری دینی را القا بکند باید از چه ابزاری استفاده کند، اساساً یک سئوال غلط است.
چرا که این سؤال در عالم هنر مطرح نمیشود و کسانی این سئوال را مطرح میکنند که در عرصهی هنر نیستند. زیرا در گذشتههای دور تا نزدیک هیچوقت و در هیچ دورهای و در هیچ سرزمینی نداریم که هنرمند، سرمایهگذار و حامی، طرح موضوع کرده باشد که برای خلق یک هنر دینی باید از چه ابزاری استفاده کرد. این پرسش، پرسش دورهی جدید است و برای سرزمینهایی که دارای بحران و دوگانگی در تعاریف هستند، شکل میگیرد. چون در گذشته وقتی هنرمند بر اساس فاکتورهایی که ذکر شد، میخواست اثر خود را بیافریند، خود به خود از یک سری مجاری و مراجع متعدد دریافتهایی داشت. دریافتها به عقل و حس و همهی عوامل تاثیرگذار در شکلگیری انگیزهها و انگیزشها ترجمه میشود و این یک اتفاق علمی و عقلی نیست.
بنابراین در گذشته که هنرهای دینی و اسلامی، در زمینههای بکر و سالم و بیتکلف و پرسشهای عقلمدارانه شکل میگرفت، هنرمند خودش بیواسطه با چشم دل میدید و وقتی ترجمه میکرد، هیچکس را دخالت نمیداد و برای کسی کار نمیکرد. به همین دیل از قرن سوم و چهارم هچری قمری که هنر اسلامی جدی میشود، هنرمندان از سیستم سیاسی و اجتماعی حاکم خود، فرمان مستقیم نمیگیرند یعنی هیچگاه در دورهی تیموری یا صفویه، القایی از حاکمان به هنرمندان برای استفاده از نقوش یا رنگها و فرمهای خاص نبوده است. وقتی زمینه ایجاد میشد، هنرمند خودش تصمیم میگرفت، حالا خودآگاه یا ناخودآگاه، اما در دورهی جدید، هنرمندان، و حتی حامیان، اندیشمندان و سیاستگزاران از خودشان نمیپرسند که چگونه است که هنرمند در دورههای قدیم به جای طبیعت، به دنبال اسلیمیها میرود و هنرمند امروز به جای سئوال از خودش، تنها این آثار را کپی میکند.
پس اصولاً این سئوال که هنرمند از چه نشانههایی میتواند برای آفرینش اثر هنری استفاده کند، اشتباه است بلکه باید قبل از آفرینش، ببینیم آیا بستر برای هنرمند آماده است یا نه. هنرمند خودش مسیر را پیدا میکند. ما مشکل هنر دینی و آفرینش هنر دینی را قبل از خلق اثر داریم.
* نیایش به عنوان موضوعی دینی در ساحت تصویری چگونه میشود و آیا سابقهی تاریخی دارد یا نه؟
ـ نیایش در بستر ادبیات یک موضوع است و در بستر نگاه عقلمدارانه به عنوان موضوع، مطرح است اما در عالم هنر، به عنوان یک اتفاقی که در کنار و بستر هنر شکل میگیرد و با آن عجین است، حضور دارد، بیآن که بتوان مرزی میان نیایش و هرچه غیر آن است ایجاد کرد.
انسانهایی که فیذاته نیایشگرند به تمنای موجودی موهوم و یا فهمیده میروند. بنابراین یک جا به سمت صوت میرود و جایی به سمت فضا و معماری و گاهی به سمت تصویر. چرا که هنرمند میداند این نیایش و مکالمه، اگر اتفاق بیفتد، برای تثبیت، نگاهداری و تعمیق و حتی ایجاد، نیازمند ابزاری است و این امکانات، گاهی مجسمه و نقاشی است که گاه با نگاهی خاطرهانگیز او را به همان عالم ببرد و یا به عنوان واسطه بین خودش و خدا، یک تصویر و یک مجسمه را همانطور که در مسیحیت هم داریم واسطه قرار دهد.
وقتی رجوع میکنیم به آثاری در شرق یا برای مثال هند، میبینیم که نگاه، کاملاً عارفانه است و گاهی بسیاری از اشیا بیآن که تغییر دهند، عزیزند و نشانه. بسیاری از موارد در نگاه اسلامی ما نزدیک است و همهی عناصر طبیعت، نشانهای از خداست و موارد دیگری هم وجود دارد که هنرمند آنقدر اشراف ندارد و میسازد و کوشش میکند برای ترجمه. و اینجاست که بت و مجسمه میسازد، به انگارهی نشانهایی از او. شمایلپرستی در همهی مناطق کرهی زمین در گذشتهی دور در ابتدا به انگارهی پرستش خود آنها شکل نگرفته، اینها همه در ابتدا نشانه و واسطه بودند، اما با گذشت زمان به جهت تغییر ساحت معنوی مخاطبین و فراموشی مخاطبین خود اثر، به جای خدا نشستند و انحراف از اینجا شروع میشود.
به جز آنچه که در شرق دور میشناسیم، با یک فاصلهای از طبقهی عرفانی که هنوز هم شهود معنوی دارند، با مردمی روبهرو میشویم که اشتباه تاریخ را کردهاند. از سوی دیگر در شبه قاره و جنوب غربی همین اتفاق افتاده است، البته در آنجا بحثهای تصویرگری قویتر است. وقتی به خاورمیانه میرسیم، ترکیب عجیبی وجود دارد. چون ساخت معنوی ما متفاوت است. در مواردی کاملاً زمینی و زمانی کاملاً آسمانی، همواره برزخی بین زمین و آسمان وجود دارد. در غرب هم اینچنین است. تا زمانی که رنسانس اتفاق میافتد، چین ساختهای معنوی وجود داشته و هنرمندان به نشانههای معنوی رجوع میکردند. در دورههای جدیدتر که از رنسانس شروع میشود، این ساحت به هم ریخته میشود و هنرمند به زمین میآید و در زمین، موضوع دینی جستجو میکند، اتفاقی که در دورهی جدید در ایران و خاورمیانه اتفاق میافتد. باید گفت آنچه که در رنسانس در غرب و قرن چهاردهم و پانزدهم به این سمت اتفاق میافتد، در مناطق ما از حدود قرن سیزدهم و چهاردهم آغاز میشود و چون موضوع دینی همواره بستری است ملموستر به عالم ماده تا مفهوم دینی. این یکی از معضلات مهمی است که در جهان معاصر دیده میشود، خصوصاً در جهان اسلام.
کد مطلب: 9973
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/issue/9973/یک-پرسش-هنر-دینی