تاریخ انتشار
يکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۰۹
۰
کد مطلب : ۱۰۳۸۳

بحر طویل در ولادت امام حسن(ع)

بحر طویل در ولادت امام حسن(ع)
رمضان سفره مهمانی مخصوص خداوند ودود است، مه رحمت و جود است، مه ذکر و صلات است و رکوع است و سجود است و سلام است و درود است، تعالی الله از این فیض که در نیمه این ماه دل‌افروز خداوند تعالی، شده در دامن زهرا، مه تابان محمد متجلا، که دمیدش فروغش به دل اهل تولا، سر دست علی و فاطمه و شانه مولا، مه هر انجمن است این، ولی ذوالمنن است این، به نبی جان و تن است این، به علی یاسمن است این، حسن است این، حسن است این، که در این ماه خدا، ماه خدا بوسه زند بر سر و رویش، همه محو گل رخسار نکویش، همه دلداده خویش، همه آواره کویش، همه را دیده به سویش، همه دیدند به رخسار خدا منظر او، روی خدا را.


شب شور و شعف اهل تولا شده امشب، که عیان وجه خداوند تعالا شده امشب، همه عالم چو دل آل علی غرق تجلا شده امشب، که ز هم غنچه نورسته زهرا و علی وا شده امشب، گهر بحر شرف فاطمه شد مادر و مولای دو عالم، علی بابا شده امشب، پسری داده خدایش، چه پسر، نام حسن، روی حسن، خلق حسن، خوی حسن، حسن حسن، بلکه سزاوار بود تا که بخوانند حسن در حسنش، لحظه به لحظه صلوات از طرف خلق و خدا یکسره بر جان و تنش، وحی الهی سخنش، بوسه‌گه ختم رسل لعل لبان و دهنش، کیست حسن، مظهر حسن ازلی، هستی زهرا و علی، جان جهان، حصن امان، فخر زمان، روح و روان، سر نهان، نور عیان، بلکه به هر عصر و زمان برده دل اهل ولا را.


مه و مهر و فلک و ارض و سما، حور و ملک، جن و بشر، در شب میلاد حسن، جشن گرفتند، که امشب شب بسیار عظیم است، همانا شب میلاد کریم ابن کریم است، رخش سوره نور است و قدش نخله طور است و سراپاش زبور است و نگه دوخته بر طلعت زیبای محمد، نگه ختم رسل، نیز به ماه رخ آن حجت سرمد، همه احمد، همه حیدر، همه زهرای مطهر، عجبا، یوسف صدیق کجایی که کنارش بنشینی و ز گلزار رخش با نگه دم به دمت لاله بچینی، به لبش جای گل بوسه، پیغمبر اسلام ببینی و شوی یکسره ماتش، بستان فیض ز خلق حسن و حسن صفاتش، بفرست از سوی کنعان به قد و قامت و رخسار دل آرا صلواتش، عجبی نیست اگر ذات خداوند تبارک و تعالی، به همه خلق دهد مژده آزادی از آتش، که ببخشد همه را بر گل رویش، نه به یک تار ز مویش، نه به یک گردش چشمش گنه و جرم و خطا را.


عجبا ختم رسل، خواجه لولاک، نهاده است جبین را به روی خاک و از این سجده طولانی‌اش افتاده به حیرت همه افلاک، گمانم که حسن باز سوار است به دوشش، به خدا ای همه است اسلام ببینید حسن کیست، که بعد از پدر و مادر و جدش، به جلال و ادب و حلم، نظیرش به جهان نیست، یکی مرد عرب آمده از شام، به کف باخته آرام و به زشتی برد از آن گهر بحر شرف نام، به تندی و به دشنام، به پاسخ گل لبخند، گرامی پسر فاطمه شد باز که ای دوست چرا خشم گرفتی و غم خویش نگفتی؟ تو اگر خانه نداری به سوی خانه ما آی، گرت قرض بود قرض تو سازیم ادا، گر ز کسی دیده‌ای آزار بگو تا که بگیریم رهش را، چه شده، کیست که رنجانده در این گردش ایام شما را؟


مرد شامی که چنین دید بدان آتش قهر و غضب و کینه و خشمش، رخش از شرم گل انداخت، به کیباره عرق ریخت به پیشانی و بر چهره روان اشک خجالت شد و چشمش به ادب گفت که: ای جان دو عالم به فدایت، زهی از خلق خوش و حلم رسول دوسرایت، به کریمیت قسم اذن بده تا که بیفتم به روی خاک زنم بوسه به پایت، منم و مدح و ثنایت، نمن و ذکر و دعایت، منم و مهر و ولایت، تو بزرگی، تو کریمی، تو همان خلق عظیمی، تو همان مظهر آیات خداوند رحیمی، تو شه عرش مقامی، تو امامی تو امامی، تو همان فیض مدامی، تو دعایی، تو سلامی، تو سجودی تو قیامی، تو به خلق و صفت و حلم رسولی، تو گل دامن زهرای بتولی، حسن ابن علی امروز تو بردی ز کرامت دل ما را.


پسر فاطمه ای دم به دم از خلق خداوند سلامت، صلوات از طرف خالق و خلقت به تو و جد همامت، پدر و مادر و ابناء و تبارم به فدای پدر و مادر و ابناء و تبارت، زهی از عزت و جاه و شرف و عز و وقارت، به خدا دین خدا تا ابدالدهر بود در گرو صبر و قرارت، که بود صلح تو بنیادگر نهضت خونین حسینی، نه مگر جد تو فرمود حسین و حسنم چه بنشینند و چه خیزند چه در صلح چه در جنگ امامند، تو توحید تمامی و تو در صلح و تو در جنگ امامی، و کلامت همه نور است و پیامت همه شور است، خطا از تو به دور است، هر آن کس که تمرد کند از حکم تو، او خصم خداوند غفور است، نه بیناست که کور است، نه پیموده به جز راه خطا را.


امامان همه مولا و کریمند، ولی نام تو در بین امامان شده مشهور، کرم تا ابدالدهر رهین کرم توست، کرامت همه شب سائل باب‌الحرم توست، سخاوت نمی از موج یم توست، شرف سایه‌نشین علم توست، تویی آنکه بزرگی همه خاک قدم توست، مسیح دل بیمار همه فیض دم توست، ثناگوی تو خود ذات الهی‌است، ثنای همه خلق کم توست، زهی از جاه رفیعت، ملک العرش مطیعت، رخ خورشید به خاک ره زوار بقیعت، به تو و رحمت و جود و کرم و فیض وسیعت، دل من پر زده در سینه و پرواز کند سوی مدینه، کرمی ای که شما را به کرم نیست قرینه، که دهی راه به سوی حرم چار امامم، تویی ای یوسف کنعان ولایت، ولی و صاحب و مولا و امامم، بطلب در حرمت «میثم» افتاده ز پا را.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما