بحر طویل بازگشت حُر آزاده
16 فروردين 1389 ساعت 12:45
فرهنگ: بحر طویل «بازگشت حُر آزاده از تیرگی و ظلمت به سوی بارگاه نور» را غلامرضا سازگار متخلص به «میثم» سروده است.
روز عاشورا که خورشید فروزنده عیان گشت و منوّر ز فروغش همه ملک جهان گشت، دو لشکر به صف آرایی خود گشت مصمّم، به همه بود مسلّم، که در این ماه محرّم ، عمر سعد کمر بسته به قتل شه ابرا، چنان حُر گرفتار، فتادش به بدن لرزه در آن عرصه پیکار، فرو ریخت به رخ اشک گهربار، سیه گشت بر او روز همانند شب تار، رهاند اسب ز قلب سپه لشکر کفار، بهسوی حرم عترت اطهار، حضور پسر احمد مختار، که ای نور دل حیدر کرار، منم حر گنهکار، که بستم سر ره را به تو با لشکر بسیار، چه باشد که ببخشی ز من این جرم و خطا را.
منم حُر گرفتار، منم عبد گنهکار
شه دین دست نوازش بکشیدی به سر حُر و بیافشاند زلب دُر، که تو امروز تهی گشتهای از ظلمت و از نور شدی پر، زچه افکنده سر خویش به زیر و شدی از هستی خود سیر، مکن بر سر خود خاک، مزن جامه دل چاک، که گشتی زگنه پاک، تو ای عاشق دلداده آزاده آماده ایثار، زلطف احد قادر دانا، به در خانه فرزند نبی احمد مختار، مکن گریه که مولات کریم است و عطایش زخطای تو فزون است بیا یاور ما باش، چو جان در بر ما باش، از این بیش میندیش، بدین غصّه و تشویش، که خشنود نمودی زره مهر وفا آل عبا را.
تو از ما شدی ای حُر، چه خوب آمدی ای حُر
بگفتا که ایا پیر و مرادم، به خدا دل به تو دادم، مبر ای دوست ز یادم، بده از لطف و کرم اذن جهادم، بگرفت اذن و روان گشت، سوی معرکه با خشم و عدو بست، زجان چشم و در آن قوم دغا و لوله انداخت، عدو رنگ زرخ باخت، در آن لشگر انبوه چنان الحذر افتاد، که نام از نظر افتاد، زبس دست و سر افتاد زمین شد همه گلگون و در و دشت پر از خون و جهان تیره به چشم همگان گشت، که آثار قیامت به همان صحنه عیان گشت، یم خون زتن خصم روان شد، همه گفتند که احسن به چنین صولت و این نیرو و این بازو و این هیبت و این شوکت و این مردی و مردانگی و عشق حسینی، همه دیدند در این دشت بلا معجزه شیر خدا را.
بپا گشته قیامت، زهی عزم و شهامت
تیر و شمشیر زبس بر تن آن پیلتن آمد، تنش از عرشۀ زین کرد مکان بر زبر خاک، که از کینه آن لشکر سفاک شدی یکسره چون پرده گل چاک، شرار از جگر خاک، برآورد سر از سینه افلاک حسین ابن علی ناله کشید از جگر به صف آن سپه بد سیر و کرد بسی ظالم غدّار روان در سقر و بر سر زانو بگرفت از حُر آزاده سرو ریخت سرشک از بصر و گفت که ای دوست فدای ره دادار شدی، دور ز اغیار شدی، با من بی یار تو از را وفا یار شدی، گرچه در این لشکر خونخوار گرفتار شدی، مام تو نامید تو را حُر و تو در هر دو جهان حُری از آن داد خدایت شرف یاری ما را.
دگر حُر شدی ای حُر، ز حق پُر شدی ای حُر
کد مطلب: 12524
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/news/12524/بحر-طویل-بازگشت-ح-ر-آزاده