قسمتم شد حريم قبلهى طوس...
گفتگوی خیمه با استاد حبیب چایچیان(حسان)
16 بهمن 1386 ساعت 10:34
حبيب چايچيان، شاعر زندهدلى كه، به تعبير يكى از دوستان، حالى بهارى دارد! يك لحظه مىخندد و تو را مىخنداند و اندكى بعد مىگريد وتو را مىسوزاند! و براستى درطول همنشينى با او بارها خنديديم، بخاطر لطافت و شيرينى نكته هايى كه برايمان تعريف كرد، و بارها گريستيم، بخاطر سوزى كه در سخنانش و شعرهايش بود و ناله هايى كه در هنگام خواندن آنها سر مىداد...
آنچه در پيش رو داريد گزيدهاى از نشست چندی پیش ما با جناب حسان است.
او را شاعر اهل بيت(ع) مىناميم، چرا كه اين عنوان را براى خود از هر نام و عنوانى ارزشمندتر مىداند وافتخارش اين است كه او را به عنوان شاعر اهل بيت(ع) قبول كنند. او از هر لفظى، حتّى استادِ، ابا داشت؛ آنچنان گرم و صميمى بود كه ما هم با او بىتكلف شديم و آنچه در طول آشنائى ما با او برايمان مُحرز شد، تواضع و بزرگوارى او بود.
حسان از اينكه مطرح شود، هماره ترس و واهمه دارد و لذت پاداش و شيرينى اخلاصش را براى دنيا نمىخواهد، بخاطر همين واهمه از خودستائى، از شنيدن خيلى از خاطرات وعناياتى كه به او شده، محروم مانديم و چون او را در اين عزم، جدى و استوار ديديم، اصرارى بر آن نكرديم واكنون نيز هراس داريم كه با نوشتن اين مقدمه، او را برنجانيم و مورد عتاب او قرار بگيريم چرا كه قول داديم در معرفى او اغراق نكنيم؛ امّا آيا نبايد حق مطالب ادا شود؟ و خلاصه اينكه حسان را بايد ديد تا شناخت...
خيمه: شاعرى را از كى آغاز كرديد؟
- يكى از كتابهاى من 50 سال پيش چاپ شد؛ امّا سالها پيش از آن من شاعرى را شروع كردهام و شايد حدود 65 يا 70 سال است كه شعر مىگويم، محصل دبيرستان كه بودم شعر مىگفتم. امتحان انشا بود كه من انشا را به صورت شعرى نوشتم. ممتحن گفت: چرا شعر ديگران را نوشتى؟ گفتم: خودم نوشتم! گفت: پس چند بيت ديگر به آن اضافه كن و بعد هم بيست گرفتم.
خيمه: موضوع انشا چى بود. چيزى از آن شعر يادتان هست؟
- دو موضوع بود، يكى علم و مال، يكى مرگ يك پرنده، كه من به جهت ذوق شاعرى، دومى را انتخاب كردم.
خيمه: چطور شد شعر براى اهلبيت(ع) را انتخاب كرديد؟
- اشعارى كه اوائل مىگفتم، مذهبى (مراثى و مدّاحى) نبود؛ بيشتر غزل سرايى مىكردم. ضمن تشرّفى كه به حرم سيّد الشهدا داشتم، از حضرت خواستم حالا كه طبع شاعرى به من عنايت فرموديد، عنايت كنيد كه در خدمت خدا و قرآن و چهارده معصوم باشم. جريان زندگىام نشان مىدهد دعايم مستجاب شده است.
خيمه: در مسير شاعرى، استادى هم داشتيد يا...
- فقط ذوق خدادادى بود. البته در اجداد من هم كسى كه اهل شعر باشد، نبود. البته مرحوم پدرم بر اساس علاقه، كتاب سعدى و حافظ را چند مرتبه خوانده بود و بعضى ابيات آن را براى من هم توضيح مىداد.
خيمه: متولد كدام شهر هستيد؟
- من در تبريز متولد شدم. كلاس اول را كه در تبريز خواندم، آمديم تهران. 14شوال به دنيا آمدم اين را هم بگويم كه به رقم 14حساسيت خاصى دارم. چون به چهارده معصوم خيلى علاقهمندم.
خيمه: فاميلى تان ظاهرا نسبتى با شغل پدرتان دارد؟
- بله! پدرم تاجر چاى بودند، به همين جهت به «چايچيان» شهرت داريم.
خيمه: ميزان تحصيلات شما چقدر است؟
- تا فوق ديپلم كه خواندم، ديگر ادامه ندادم. ديدم كه اصلا با ذوق من سازگار نيست! چون طب مىخواندم و اگر آدم در مسير ذوقش حركت نكند، يقينا موفق نمىشود.
خيمه: ويژگى يك شعر خوب براى اهل بيت(ع) چيست؟
- شعرى كه در مجلس خوانده مىشود، شنوندههاى متفاوتى دارد. بنابراين بايد ذوجنبتين باشد. يعنى داراى ابعاد مختلف. شاعر بايد از اول تمام قدرتش را بكار ببرد، مطالعات لازم را داشته باشد. به همان معلومات و طبع شاعرى خود راضى نشود. بهترين الفاظ وتعبيرات به همراه توسّل به اهل بيت(ع) و استمداد غيبى بايد در شعر يك شاعر باشد در محيطى كه كمونيست و لائيك و بهائى ومخالفان دين هستند، شعر يك شاعر اهل بيت، بايد زيباترين و قوىترين باشد. شعر شاعر اهلبيت(ع) نبايد كوچكترين مغايرت با احكام اهلبيت(ع) داشته باشد. قالب عالى، محتوايى عالى و مطابق با قرآن و روايات داشتهباشد
خوشبختانه براى شاعر شيعه، ميدان باز است؛ غيبت امام زمان(عج) يكى از بزرگترين نعمتها براى شاعر است؛ چون شاعر كه در عشق دلبرى مىسوزد، در فراقش بهتر مىتواند شعر بسرايد؛ اگر غيبت امام زمان نبود، اين همه شعر عاشقانه سروده نمىشد. خيلى از اشعار را، اگر در وصف يك معشوق باشد، فقط در سنّ خاصى مىتوان سرود. شاعر، در كهولت سنّى نمىتواند در وصف يك معشوق، اشعار عاشقانهى آنچنانى بسرايد؛ امّا شاعر شيعه در هر سنّى كه باشد، مىتواند در فراق امام زمانش(عج) اشعار عاشقانه بسرايد.
خيمه: ان شاء اللّه اگر حضرت ظهور كنند و شما در محضر حضرت صاحب الزمان(عج) باشيد، چه شعرى را تقديم آن حضرت مىكنيد؟
- مىدانم حضرت، همهى اشعار مرا مىدانند؛ عرض مىكنم شما بفرمائيد كدام را بخوانم؟ چون من كه نمىدانم از كدام يك، بيشتر خوششان آمده است...
خيمه: كدام روضه را بيشتر دوست داريد؟
- من به طور كلى روضه را دوست دارم. اشك ريختن را دوست دارم. امام صادق(ع) مىفرمايد: اگر كسى به زيارت كربلا برود، به پائين پاى حضرت نگاه كند و يادش بيايد كه على اكبر امام حسين(ع) اينجا دفن است وآن قدر گريه كند كه بميرد، جا دارد!
اصلا نمىتوان گفت كدام روضه را بيشتر دوست دارم. روضهاى جانگدازتر از روضهى حضرت رقيه نيست. روزى مثل روز عاشورا نداريم (لايوم كيومك يا ابا عبداللّه) مصائب حضرت زينب(س) خيلى زياد است؛ زيرا حضرت زينب، عاشورا را تا مصيبت سيّد الشهدا همه را عينا ديده؛ حتّى اسارت اهل بيت را هم ديده است؛ مصائب راه كربلا، كوفه و شام و بعد هم شهادت حضرت رقيه را هم ديده است. اين مصيبت، خيلى بزرگتر است؛ ولى باز مصيبت حضرت رقيه سنگينتر است؛ زيرا ظرفيت حضرت زينب كجا، ظرفيت حضرت رقيه كجا؟! اصلا قابل قياس نيست! حضرت رقيه خاتون همهى اين مصائب را در سه سالگى ديده، لذا نام رقيه خاتون براى من خيلى غمانگيز است؛ عظمت مصيبت در قلب كوچك اين دردانه چه كار كرد! آخر هم لب بر لب بابا گذاشت... اينجور عاشق را تاريخ سراغ ندارد!
عمه جان كو منزل و كاشانهام
من چرا ساكن در اين ويرانهام...(1)
من كه نمىدانم چقدر ناتوان شده بودى، تو كه تا كربلا در دامن زينب بودى، بعد از كربلا تا به كوفه از كاروان جدا شدى؛ گرسنه، تشنه، سيلى خورده، از گوشَت گوشواره را كشيدند... چه كشيدى؟! من كه نمىدانم! گفتم؛ اين شعر تمام توان من است كه گفتم؛ پس يكى از مصائبت را به من بگو، تا من بدانم و براى ديگران بگويم؛ بگويم ناتوانيت چقدر بوده؛ گرسنه، تشنه دنبال بابا دويده...
ديدم بىاختيار اين بيت آمد، گفتم اين ديگر حرف من نيست؛ زبان حال رقيه است:
بس كه بى تاب از پريشانى شدم
زلف سنگينى مىكند بر شانهام
خيمه: حالا كه اشك، چهرهى شما را آسمانىتر كرده، خوب است تعريف كوتاهى از اشك، اشك براى اهل بيت، ارائه كنيد.
- يقينا اقيانوسها - از نظر معنا - با يك قطره اشك براى امام حسين، قابل مقايسه نيستند. هيچ عبادتى نيست كه شما بتوانيد به آن تكيه كنيد. اگر تمام عمر برويد مكه؛ تمام عمر نماز بخوانيد و مستحبات را انجام بدهيد، نمىتوانيد بر آنها تكيه كنيد؛ تا تكيه كنيد باطل شده! ولى اگر اشكى براى اهل بيت بريزى قبولىاش تضمين شده، حضرت زهرا قبول كردهاند.
خيمه: عوامل موفقيت خود را چه مىدانيد؟
- مهمترين چيزى كه در زندگى من مؤثر بوده، دستگيرى و يارى محمّد و آل محمّد(ع) بوده؛ يعنى من اينجورى حساب مىكنم اگر يك ميليون صفر بگذارند. من هم همان يك ميليون صفر هستم؛ ولى وقتى اين همه صفر ارزشمند مىشود كه عدد يك جلوى آن باشد... لذا من در مدح حضرت على(ع) عرض كردم:
سر لشكر توحيد ز بيت احد آمد
يعنى اسداللّه ز بيت اسد آمد
يك بود على، جمله جهان صفر به پيشش
آن فرد، كه ارزش به جهان مىدهد، آمد!
من هم صد در صد صفر بودم، خُب اينها كارشان اين است و جاى تعجب هم نيست؛ منّت هم نمىگذارند! از باب مثال عرض مىكنم: خدا 14 عدد گيشهى پرداخت دارد؛ خدا اعلان كرده من 14گيشهى پرداخت دارم، منتها رفتن مىخواهد، التماس كردن مىخواهد؛ هر چه كاسه، تهىتر باشد نصيب بيشترى وجود دارد. لذا پيامبر اكرم، كاسهى گدايىاش در پيشگاه خدا از همه بزرگتر است اين است كه مىفرمايد: «الفقرُ فخرى!» وبعد خدا مىفرمايد. «و ما ارسلناك الّا رحمة للعالمين!» يعنى در كاسهى گدايى تو رحمتى ريختم كه براى هر دو عالم لازم است. لذا ما چارهاى نداريم برويم از پيامبر اكرم يا ائمهى اطهار گدايى كنيم و در اين مسير هم خدا را شكر مىكنيم كه ما گداى در اين آستانها بوديم.
خيمه: اخلاص در مدّاحى و شاعرى چگونه معنى مىشود؟
شاعر بايد بتواند اول با نفس خودش جهاد بكند، به مجالس كه مىرود صد در صد براى خدا برود. مداحهاى عاليقدر، سخنرانان عاليقدر وشاعران... نه اين كه براى پول بروند... اگر چيزى دادند آنرا هديهاى بدانند، اگر هم ندادند، براى آنها هيچ فرقى نكند. اگر بتوانند اين خلوص را ايجاد كنند و حفظ نمايند، هديه، حلال حلال است؛ ولى اگر من از اينجا راه بيفتم بروم و شعر بخوانم تا پولى بگيرم، اجر دنيوى همان است؛ امّا ديگر اجر اُخروى ندارد! لذا من به جوانها توصيه مىكنم اگر لحن و طبع دلنشين دارند قربةً الى اللّه، صد در صد، مثل نمازى كه وقتى انسان اللّه اكبر مىگويد يعنى همه چيز كنار برود و فقط خدا... اگر باشد آنطور با خلوص نيّت به مجالس بروند و بخوانند، آن موقع اگر هديهى آنها يك باب منزل هم باشد، ديگر ترس ندارد،چون نيّتآن خالص و صد در صد براى خدا بوده است.
خيمه: ما را مهمان يكى از خاطرات دلنشين خود كنيد!
- در يكى از برنامهها كه در دانشگاه داشتم، مدح يا مرثيهاى كه درباره حضرت زهرا(ع) سروده بودم، خواندم. جوانها وقتى كه صادقانه عشق بورزند، حالتشان خيلى ديدنى و جالب است. يك جوان با چهرهى نورانى، اشك ريزان آمد و مرا در بغل گرفت؛ گفت: آقاى حسان! شنيدهام خاطرات زيبايى از سرودن اشعارتان يا چاپ كتابهايتان يا ملاقات با علامهى امينى داريد، شما را به خدا اينها را چاپ كنيد! من ديدم در مقابل خواست او، جز اينكه سكوت كنم يا دليلش را بگويم، چارهاى ندارم؛ لذا گفتم: حقيقت اين است كه من هر كدام از خاطراتم را كه بگويم چون به نحوى در آن عنايتى از طرف ائمهى اطهار(ع) است و اين ممكن است غير مستقيم خودستايى باشد؛ لذا به اين نتيجه رسيدم حالا كه درخواستها زياد است، بهتر است اين خاطرات را بعد از فوت من چاپ كنند. آن جوان هم با خلوص نيت گفت: ان شاء اللّه كه بزودى چاپ بشه! (در حالى كه من شرط چاپ را فوت خودم قرار داده بودم!) در هر حال، جواب اصلى شما هم اين است كه انشاء اللّه خاطرات بعدا چاپ مىشود...
خيمه: پدر، نقش مهمى در موفقيت فرزند دارد؛ از پدرتان برايمان بگوييد.
- شما مىخواهيد حافظهى مرا امتحان كنيد؟! پدرم در سن 41سالگى بعد از خواندن زيارت عاشورا و دو ركعت نماز زيارت در حاليكه از سجده بلند مىشد، به رحمت خداپيوست. مرگ او در حكم يك ضربت خيلى ناگوار و ناگهانى براى من بود، شايد مصلحت هم اين بود؛ چراكه گمان مىكنم براى شكوفا شدن طبع هر شاعرى، گاهى اوقات بعضى ضربات احساس برانگيز لازم باشد؛ خلاصه شايد همين فوت ناگهانى ايشان، طبع شعر مرا بيش از پيش شكوفا كرد.
خيمه: فكر مىكنيد كدام از اشعارتان مورد قبول واقع شده است؟
- شما كم كم مرا به جايى مىكشانيد كه دلم نمىخواهد از آن بگويم (مكث) شايد اينگونه پوشيده، بشود گفت: نمىگويم چه عنايتى شده، تا مبادا خودستايى شده باشد، امّا يكى از اشعار حافظ را تضمين كردم در مدح حضرت على (ع) اين اتفاق در شب ولادت حضرت امير (ع) افتاده است؛ جريان خيلى عجيب بود. مطلع شعر حافظ اين است:
اى قباى پادشاهى راست بر بالاى تو
زينت تاج و نگين از گوهر والاى تو
به عقيدهى من، حافظ اين شعر را صد در صد براى شخص امير المؤمنين گفته است در ابيات بعدى نشانهى آن هست. من با توسّل به امير المؤمنين به هر بيت حافظ، سه بيت اضافه كردم و به عبارتى آن را تضمين كردم:
اى بهار جاودانى، صورت زيباى تو
اى عطاى آسمانى، نطق روح افزاى تو
اى بقا و نيستى در قيد يك امضاى تو
اى قباى پادشاهى راست بر بالاى تو
زينت تاج و نگين از گوهر والاى تو...
خيمه: به جوانهايى كه قصد دارند در مسير ابراز عشق به اهل بيت(ع) به شاعرى بپردازند چه توصيهاى داريد؟
- اينكه كوشش كنند بهترين شعر را از لحاظ ادبى بگويند، در جائيكه لائيكها هستند، كمونيستها و بهائىها ومخالفان اسلام هستند، شعر شاعر شيعى بايد بهترين شعر باشد؛ چه از نظر قالب، چه از نظر محتوا؛ اگر شعرشان ضعيف باشد، دشمنان همان را مبنا قرار مىدهند براى كوبيدن دين... به جوانهاى عزيز توصيه مىكنم جورى شعر بگويند كه نشود از آن سوء استفاده كرد. با الفاظ بهدقّت برخورد كنيد؛ گول الفاظ زيبا را نخوريد؛ مواظب باشيد مبادا از نيّت پاك شما استفادهى ناپاك كنند. خود من خيلى دقّت دارم مثلا اگر «شراب» را در شعرم آوردهام، «ساقى» را بكار بردهام، جورى نبوده كه بشود از آن سوء استفاده كرد؛ مثلا:
عاشقان، سرمست در اين عيد خم
از مِى اليوم اكملتُ لكم
يا:
چو باده، نرگس مستت بهانه داد به دستم
سبوى هوش به سنگ گران عشق، شكستم
به ياد ساقى كوثر شدم به بزم تو سقا
ز شوق، بى خبر از خويش و از ولاى تو مستم...
خيمه: توفيق را چه گونه تفسير مىكنيد؟!
- آن كسى كه به هر نحوى مجلس مىگيرد، پول خرج مىكند، پرچم مىزند، سخنران مىآورد، مداح و شاعر مىآورد، هر وقتى خسته شد و تكيه زد به پشتى، ممكن است بگويد خُب! الحمد اللّه ما موفق هستيم! بر عكس، او بايد بيشتر شاكر باشد... چرا؟!
فرض كنيد الان صحراى محشر باشد و ميلياردها انسان در آنجا باشند. خانم زهرا(س) بفرمايند يكى كسى يك ليوان آب به من بدهد آن كسى كه موفق بشود يك ليوان آب، خدمت حضرت برساند، چقدر بايد شاكر باشد؟! بايد تشكر كند از خدا و 14معصوم كه او اين افتخار را پيدا كرده... اينجا هم همينطور، تو كه ده شب تا صبح بيدار ماندى و در هيأت، خيمهى عزاى اهلبيت را برپا كردى، احساس نكن كارى كردهاى! برو سجدهى شكر به جا بياور و بگو كه: زهرا جان! از ميان ميلياردها انسان، من را به نوكرى انتخاب كردى! همينطور من كه شعر مذهبى مىگويم خدا را شكر بايد بكنم كه من را انتخاب كردند؛ آن مداح هم خدا را شكر كند كه او را انتخاب كردند. اگر يك مصرع از ما قبول كنند گذشته و آيندهى ما تأمين مىشود. يك قطره اشك را قبول كنند ديگر همه چيز داريم...
خيمه: يكى از افتخارات شما، مصاحبت و هم نشينى با علامه امينى(ره) بوده است. ما را مهمان يكى از خاطرات دلنشين خود بفرمائيد.
به خاطر دارم كه در مجلسى، علامه امينى بالاى منبر با شور و هيجان، با بهره ورى از احاديث عترت و آيات قرآن، مشغول صحبت بود. جمعيت شنوندگان در خانه و كوچه و خيابان به حدى بود كه رفت و آمد وسايط نقليه، متوقف گرديده بود.
تمام افكار، مجذوب جاذبهى گفتار شيواى او (در ولايت مطلقهى ائمهى اطهار(ع) و مظلوميت آنان در ميان منافقين و كفار) شده بود كه ناگهان يك نفر، صفوف حاضران را شكافت و با عجله، خود را به كنار منبر رساند و به علامه خبر داد كه استاد بزرگ و اديب دانشمندى از دانشگاه «الازهر» مصر، كه بر اثر خواندن كتاب «الغدير» به قبول مذهب تشيع افتخار يافته است، براى عرض ادب و تشكر از اين لطف الهى، به زيارت حضرت رضا(ع) مشرف شده و در آنجا اشعار بسيار زيبائى به زبان عربى سروده است. اينك مىخواهد شما را نيز زيارت نمايد.
علامه امينى كلام خود را قطع كرد و فرمود:«به ايشان بگوئيد بيايد و اشعار خود را در پشت بلندگو قرائت كند.»
من كه قادر نيستم صحنهى برخورد و ملاقات دو عاشق بى قرار و دو استاد بزرگوار را بالاى منبر تشريح كنم و يا اشكهايى را كه از شوق ريخته شد در اين چند سطر مجسم سازم.
علامه امينى بالاى منبر به جاى خود نشستند و آن استاد مصرى، دو پله پايينتر ايستاد و اشعار عربى بسيار بليغ و زيباى خود را در مدح حضرت رضا(ع) قرائت كرد.
علامه امينى بلافاصله رو به من كرد و فرمود: «حسان، تو هم اشعارت را در مدح حضرت رضا(ع) بخوان.»
من كه قبلا قرار نبود در مقابل آن جمعيت انبوه، كه دامنهاش تا خيابانهاى اطراف كشيده شده بود، شعرى بخوانم و هرگز انتظار اين دستور بى مقدمه را نداشتم، مضطربانه عرض كردم:«حضرت آقاى امينى، قربانت گردم، شما كه مىدانيد من اشعارم را هميشه از روى كتاب و يا دفترچه و يادداشت مىخوانم، حالا هم كه من همراهم شعرى براى خواندن ندارم!»
ولى ايشان، بدون توجّه به عرايض من، باز پشت بلندگو تكرار فرمودند:«حسان! به عنوان پذيرايى از ميهمان عزيز، تو هم بايد شعرى در مدح حضرت رضا(ع) بخوانى!»
در حال درماندگى، ناگهان متوجه شدم اشعار نيمه تمامى را كه شب گذشته در مدح حضرت رضا(ع) سروده بودم در جيب دارم؛ لذا با عجله عرض كردم: «حضرت آقاى امينى، يك شعر نيمه تمام را كه ديشب سرودهام در جيب خود يافتم و با اجازهى شما همان را مىخوانم:
حاجتم بود حج بيت اللّه
قسمتم شد حريم قبلهى طوس...»
وقتى شعرم را كه بيش از بيست بيت بود خواندم، استاد مصرى با تعجب مرا در آغوش كشيد و بوسيد و گفت: «چگونه توانستى اشعار عربى مرا در اين چند لحظه با همان قافيهى سين به شعر فارسى برگردانى؟!»
تازه متوجه شدم كه اين يك اعجاز از حضرت رضا(ع) است. شعرى كه من شب قبل در مدح آن حضرت سروده بودم، با شعرى كه آن استاد مصرى در مشهد مقدس گفته بود به طورى در قافيه و معنى هماهنگ و يكسان بودند كه آن استاد مصرى خيال كرده بود من در همان مجلس، اشعار عربى او را به شعر فارسى برگرداندهام. و ضمنا يك كرامت از علامه امينى است كه با آن اصرار به من تأكيد مىفرمودند بايد شعر را بخوانى و من از ديد معنوىِ آن عاشق دلخسته و پيروِ وارستهى على(ع) غافل بودم.
خيمه: در شعرهاى جديد، كه بعضى از مدّاحان مىخوانند، مضمونهايى وجود دارد كه به نظر خيلىها مرضى اهل بيت نيست؛ مانند ذكر لا اله الا الزهراء...
- استغفراللَّه! حتّى لفظش را به زبان نياوريد! مبادا جوان، كم كم آلودهى شرك و كفر بشود. من حساسيت دارم نسبت به اين قشر از مدّاحان؛ به صراحت نمىتوانم بگويم، اينكه مىگويند شور مرا برداشت؛ من زينب اللهىام!
در ابراز به اهل بيت(ع)، اين اذكار كفرآميز قابل توجيه نيست؛ ما خاك پاى غلام اهل بيت(ع) هم نيستيم، امّا براى ابراز ارادت، حق نداريم هر چيزى بگوييم قطعا خودشان هم راضى نيستند. در اشعار برخى از بزرگترين شاعران چيزهايى است كه براى جوان، كفرآميز است و گرنه آن شاعر در مراحل سير و سلوك و معرفت و خداشناسى و عرفان بوده و شور او را برداشته و چنان مضمونى سروده است...
خيمه: چند فرزند داريد؟
- 4 تا فرزند دارم 12تا نوه 2 تا نتيجه.
خيمه: بچّهها شما را چه جور صدا مىزنند؟
- بابا حبيب
خيمه: چند بار كربلا مشرف شدهايد؟
- چهار بار، قبل از انقلاب.
خيمه: حج چطور؟
- 2بار حج تمتع؛ يك بار، حج عمره.
خیمه: با تشكر از شما كه وقت ارزشمند خود را در اختيار ما گذاشتيد.
پی نوشت:
1- تمامى اين شعر در مجموعهى «اى اشكها بريزيد» ص 305
چاپ شده است.
کد مطلب: 1389
آدرس مطلب: https://www.armaneheyat.ir/news/1389/قسمتم-حريم-قبله-ى-طوس