کد مطلب : ۱۴۴۵۶
نگاهی به دو قسمت اول از مجموعه «مختارنامه»
رضا رحیمیفرد
پس به عنوان یک مخاطب میخواهم بر مبنای تحلیلی که از قسمت گذشته سریال مختار دارم، روند ادامۀ سریال در قسمت بعد را پیشبینی کنم. حال اگر آنچه در قسمت بعد خواهید دید، خلاف پیشبینی حقیر باشد، جای بسی خوشبختی است که خودم و هر که با من موافق است، غافلگیر شدهایم و از تماشای آن قسمت لذت بردهایم و چنانچه پیشبینی من و امثال من درست از آب درآمد، یکی به نفع ما.
بگذار این بازی همیشگی فیلمساز و مخاطب را تا جایی که میتوانیم روی کاغذ دنبال کنیم. بگذار ببینیم آقای میرباقری کجاها میتواند ما را شگفتزده کند و کجاها مأیوس. این بازی روی کاغذ را میتوان در مورد باقی سریالهای تلویزیونی نیز انجام داد. البته گمان نمیکنم در حال حاضر سریالی با توان رقابت با مختارنامه موجود باشد و ساعت پخش مناسبی داشته باشد و سوگلی تلویزیون و مخاطب باشد و مخاطب به اندازه مختارنامه مشتاق آن باشد و…
در این دو قسمتی که از مختارنامه دیدیم، همچنان «دیالوگ» مؤلفۀ غالب بود. عنصری که داوود میرباقری در آن استاد است و شاید بتوان به شیوۀ القاب به کار رفته در سریال او را «ابو گفتوگو» نامید. نقدی که پیش از این بارها در مورد اثر قبلی او مطرح شده بود. البته بداعت و تازگی این مورد در سریال امام علی، اجازه نمیداد احتمالاً مخاطب دلزده شود. انصاف هم بدهیم که او چنان در ادبیات و نحوۀ تحقق کنشهای بیانی در آثار نمایشی، چیرهدستی از خویش نشان داده اند که همگان از او انتظار دارند تا در هر اثری بیش از همه عناصر به دیالوگ بپردازد. و گویی برای خودش هم مهم است که پاسخی شایسته به این توقع مخاطب بدهند. اما به نظر اساتید ادبیات نمایشی و بندۀ حقیر دیالوگ تا آنجا به کار میآید که بتواند روایت داستانی را سامان دهد و یا موجب وضوح کنشهایی شود که با نمایش صرف امکان بروز و ظهور ندارند و یا برای فیلمساز آنقدر مهماند که با تأکیدهای بیانی، توجه مخاطب را به آنها برانگیزاند نه اینکه بخش اعظم اثر را گفتوگوهایی پر کند که در لحظاتی آنقدر مطنطن و مفخم می شود که توجه مخاطب را از روایت منحرف میکند.
در قست اول، مختارِ کشاورز توسط همرزم سابق و ایرانیاش برای حفاظت از جان امام مجتبی دعوت میشود. مختار دلایلش برای کنار گذاشتن لباس رزم را بیان می کند. نزد عمویش که فرماندار مدائن و مورد وثوق امام است، میرود و باز هم دلایل مخالفتش با تصمیمهای امام را بیان می کند ولی در عین حال میپذیرد تا لباس رزم را دوباره بر تن کند. حجم بالای گفتوگو جای هر گونه کنش نمایشی و غیربیانی را گرفته و شخصیتپردازی نیز تا حد زیادی در خلال گفتوگوها صورت میگیرد. اگر بخواهم مثالی برای کنش نمایشی بزنم به صحنۀ ملاقات کیان (همرزم ایرانی) با مختار اشاره میکنم. کیان قبل از اینکه خبر زخمی شدن امام را بدهد، قدری با مختار بر سر تصمیمی که گرفته بحث می کند. بهتر نبود مختار در این صحنه به جای اینکه بایستد و شنوندۀ ساکن سخنان کیان باشد، به کار زراعت مشغول میشد و به صورتی نمایشی، بی توجهی به دعوت او و همچنین اهمیت کارش را نشان میداد و یا در خلال گفتوگو با کیان قدری حواسش به کارگران و نظارت بر کار آنها میبود و اینگونه کیان را از بازگشتش ناامید میکرد. از این صحنهها در این دو قسمت از سریال مختار فراوان است. به نظر میرسد اهمیت دیالوگها حتی بیشتر از روند داستان و نقشآفرینی بازیگران است که از همراهی اندک کنشهای نمایشی هم دریغ شده است تا همۀ حواس مخاطب به آغاز و میانه و پایان دیالوگها باشد.
در قسمت دوم، مختار علی رغم ممانعت ناریه (همسرش) لباس رزم به تن میکند و چنان جولانی در شهر میدهد که به نیم روز نرسیده، آشوبها میخوابد و همگان در برابر اقتدار او سر خم میکنند. اما فتنه از اندرون خانۀ مختار سر در می آورد و دشمن دیرینۀ او عمربن سعد که سودای وصلت با خواهر مختار را در سر می پروراند، به طریقی مبهم وارد خانه میشود…
اگر نخواهیم دوباره بحث دیالوگ را ادامه دهیم باید بگویم آنچه بیش از همه در این قسمت به چشم آمد بازی نامتوازن و بیتعادل فریبرز عربنیا بود. بازیگری که نتوانسته است به مناسبت بازی در یک نقش متفاوت، تغییری در لحن کلام، طریقۀ ادای سخنان بدهد و حتی بر تیک های آشکار و همیشگی عضلات صورت و بدنش غلبه کند. آیا انتظار بیجایی است که وقتی برای پرورش خوکِ قسمت اول، آن هم برای صحنۀ کوتاه برهم زدن مزرعه، مدت زمان زیادی صرف میشود؛ برای بدنسازی و تناسب جسمانیِ بازیگر نقشِ شخصیت مختار ـکه شخصیت اصلی ماجراست و سکه سریال به نام او زده شده استـ تدبیری اندیشیده میشد تا به کمک زرهی که بر بدن بازیگر زار میزد، نخواهند او را قوی هیکل جا بزنند و نحیفی اندامش را بپوشانند. شاید حق با آنانی بوده که از همان ابتدا نگران نقشآفرینی این بازیگر در چنین نقش متفاوتی بودهاند.
اما آنچه در قسمت بعد خواهید دید. پیشبینی میشود در قسمت آینده، بخش قابل توجهی از دقایق به دیالوگ بازجویانه و منتقمانۀ مختار و عمربن سعد، و نیز کشمکش بیانی طولانیِ مختار با ناریه و جاریه (خواهر مختار) اختصاص یابد. مختار که همچنان با تدابیر و تصمیمات امام و فرمانبرداری بی چون و چرای دوستانش از ایشان سخت مخالف است، در عمل خلاف آنچه میاندیشد انجام میدهد تا امام به سلامت مدائن را ترک نمایند. شاید زنان دسیسهباز و اغواگر موفق شوند دل مختار را نرم کنند و یا او را در محذوری قرار دهند تا دست از یاری امام بکشد. اما اتفاقی که روی خواهد داد این است که عمربن سعد با دسیسهای از زندان فرار میکند. البته این پیشبینی ناشی از امید من به روی دادن حادثهای غافلگیرکننده یا لااقل تعیین کننده در هر قسمت است تا زنجیرهای از رخدادها داستان را به پیش ببرند؛ اتفاقی که در دو قسمت اول شاهدش نبودیم.
در هر صورت تا شامگاه آدینۀ آینده به انتظار مینشینیم تا قسمت بعدی مختارنامه را ببینیم. سریالی که قرار است پروندۀ هفتههای یک سال را با دیدن آن ببندیم.
مرجع : http://firooze.net